فراز9-6
فراز9-6«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْتَوْهِبُكَ – يَا إِلَهِى – مَا لا يُنْقِصُكَ بَذْلُهُ، وَ أَسْتَحْمِلُكَ، مَا لا يَبْهَظُكَ حَمْلُهُ.»(6)
«بارخدایا، من از تو چیزی را میطلبم که عطا کردن آن از تو نمیکاهد و برداشتن باری را میطلبم که برداشتن آن برایت سنگین نیست.»
( اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْهِبُكَ- يَا إِلَهِي- مَا لَا يُنْقِصُكَ بَذْلُهُ ):
به من ببخش چیزی را که اگر تو ببخشی از تو چیزی کم نمیکند.
( وَ أَسْتَحْمِلُكَ ):
چیزی را به من بده که…
( مَا لَا يَبْهَظُكَ حَمْلُهُ ):
برداشتن یک چیزی را از تو میطلبم که برداشتن آن از من برای تو سنگین نیست. یک وزری را که روی دوش من سنگینی میکند برداشتن آن برای تو سخت نیست، بردار.
«أَسْتَوْهِبُكَ – يَا إِلَهِى – نَفْسِىَ الَّتِى لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ، أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ، وَ لَكِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتا لِقُدْرَتِكَ عَلَى مِثْلِهَا، وَ احْتِجَاجا بِهَا عَلَى شَكْلِهَا.»( ۷ )
«بار خدایا از تو میخواهم که مرا به آن بخششی که آن را نیافریدی تا تو را از سری دور سازد و یا خبری را به تو رساند، بلکه آن را آفریدی تا قدرتت را بر آفریدن همانند آن اثبات کنی و دلیلی بر توانایی تو بر مثل آن باشد.»
آقا این را خوب دقت کنید، این معرفت نفس که میگویند اینجا است، حضرت اینجا تقریباً یک چیزی را لو داده، یک سرّی را فاش کرده، اینجا که ما کمتر جایی میتوانیم این را پیدا کنیم.
( أَسْتَوْهِبُكَ- يَا إِلَهِي- نَفْسِيَ الَّتِي لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ، أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ، وَ لَكِنْ أَنْشَأْتَهَا ):
این خیلی عجیب است. خدایا از تو میخواهم که ببخشی به من، چی را ببخشی؟ آن نفسی را که خلقت آن برای این نبود که با آن شرّی را بخواهی از خودت دور کنی.
ببین مثل این میماند که خدا یک خدای دیگر خلق کرده معاذ الله، این خدا را خلق کرده یک قدرتی به او داده که این باعث میشود از خدا حفاظت بکند در مقابل یک شروری که به خدا ممکن است برسد. حالا خود این نفس دارد این کار را میکند. حافظ خدا میخواهد بشود از چه شرّی…..
( أَسْتَوْهِبُكَ- يَا إِلَهِي- نَفْسِيَ الَّتِي): بار خدایا از تو میخواهم که مرا به من ببخشی ؛
( لَمْ تَخْلُقْهَا):
که آن را نیافردی
( لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ،):
تا تو را از شرّی دور کند.
پس معلوم است که نفس، خودش یک شرّ است، یک شرّ عظیم است که میتواند از یک شرّی ….
( أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ،):
و یا خیری را به تو برساند این نفس، این آن نیست که بخواهد به تو خیری را برساند یا شرّی را.
چه جوری است این کار؟
این درسته ولی الان حقیقت نفس که یک چنین کاری از آن برمیآید چیست؟
حالا اینجوری مثال بزنم.. موضوع را عوض میکنم. میگوید خدایا اینکه تو خورشید را آفریدی نه به این خاطر بود که میخواستی با خورشید به ما نور برسانی که اگر خورشید نبود اینجا تاریک میشد. چون خدا از یک طریق دیگری که خودش هست نور را میرساند و احتیاجی به خورشید هم نبود. علت خورشید این نبود، میخواستی قدرتنمایی کنی بگویی من میتوانم خورشید خلق کنم، والا برای تویِ خدا مقدور بود، ما محتاج به خورشید نبودیم، مقدور بودی به این که خورشید را بیافرینی. نفس را که آفریدی الان نفس دارد کارهای من را انجام میدهد. این نفس دارد کارهای من را انجام میدهد، هم خیر به من میرساند، هم یک شرّی را از من دفع میکند. خلقت این نفس که من الان اینجوری فکر کنم که دیگه کارم حل شد، امری بوده که خدا نمیتوانسته انجام بدهد حالا نفس میتواند انجام بدهد نیست. باز هم خدا است، انگار اصلاً نفس خلق نشده نه به خیرش… مثل بچه، یک پدری بگوید که خدایا یک بچه به من بده بازوی من باشد، شرّ را از من دفع کند. اینجوری فکر میکند این بابا، اشتباه میکند. میآید دفع دخل میکند. این بچه را خلق نکردی که شرّی را از من دفع کند یا خیری را به من برساند. میخواستی قدرتنمایی کنی والا شرّ را تو داری دفع میکنی، خیر را هم تو داری میرسانی.
( أَسْتَوْهِبُكَ- يَا إِلَهِي- نَفْسِيَ الَّتِي لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ،):
تا تو را از شرّی …
( أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ، وَ لَكِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِكَ عَلَى مِثْلِهَا ):
من نکتهام این بود. بلکه آن را آفرید و قدرت را بر آفریدن همانند آن اثبات کنی که بگویی من میتوانم. خودت هم حریفش هستی، خود خدا حریفش هست. «وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَى شَكْلِهَا.»
معرفت نفس که میگویند اینجاست, حضرت یک رازی را اینجا فاش کردهاند که کمتر جایی میتوان آن را پیدا کرد: خدایا از تو میخواهم که به من نفسی را ببخشی که خلقت آن برای این نبود که بخواهی با آن شرّی را از خودت دور کنی. اگر این معنا را بفهمید، حقیقت نفس را شناختهاید.
این عبارت نشان میدهد که نفس, یک شرّ عظیمی است که میتواند شرّ دیگری را دفع کند. مثل اینکه به خدا عرض کنیم: خدایا تو محتاج به خورشید نبودی که با آن به ما نور برسانی, بلکه میتوانستی از راه دیگری به ما نور برسانی.
در مورد نفس هم ما باید بدانیم که باز هم خداست که کار را انجام میدهد, نه اینکه اگر نفس نبود, این کارها انجام نمیشد. شر را خدا دفع میکند و خیر را هم خدا میرساند. بلکه خدا نفس را برای این آفریده که نشان دهد قدرت خلق چنین مخلوقی را دارد.
«وَ أَسْتَحْمِلُكَ مِنْ ذُنُوبِى مَا قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ، وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَى مَا قَدْ فَدَحَنِى ثِقْلُهُ.»( ۸ )
«و از تو میخواهم گناهانی را که بر دوشم سنگینی میکند برداری و از تو نسبت به آنچه سنگینی آن مرا به ستوه آورده یاری میطلبم.»
( وَ أَسْتَحْمِلُكَ ):
خدایا از تو میخواهم،
( مِنْ ذُنُوبِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ ):
این گناهانی که دارد سنگینی میکند برداری.
( وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَى مَا قَدْ فَدَحَنِي ثِقْلُهُ ):
برای اینکه سنگینی آن دارد آزارم میدهد.
«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِنَفْسِى عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِى، وَ وَكِّلْ رَحْمَتَكَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِى، فَكَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُكَ بِالْمُسِيئِينَ، وَ كَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُكَ الظَّالِمِينَ.» ( ۹ )
«پس بر محمد وآل او درود فرست، ونفس مرا به خاطر ستم بر خویش ببخش و رحمتت را بگمار تا این بار گران مرا تحمل کند چرا که رحمتت فراوان گناهکاران را در رسیده و آمرزشت، فراوان ستمکاران را در بر گرفته است.»
( فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِنَفْسِي عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِي، وَ وَكِّلْ رَحْمَتَكَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِي ):
خدایا صلوات بفرست بر محمد و آل محمد، ببخش…
ببینید ( لِنَفْسِى ):
به من ببخش ظلمهایی که از خود من به خود من شده. این خیلی جالب است.
( وَ هَبْ لِنَفْسِى عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِى ):
ظلمی که نفس به نفس کرده، خدا این را ببخش.
( وَ وَكِّلْ رَحْمَتَكَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِى ):
خدایا رحمتی بفرست که من این را روی کول رحمت تو بگذارم، روی کول من نباشد.
( فَكَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُك بِالْمُسِيئِينَ):
چطور آن رحمت تو گناهکاران را رسیدگی کرده، من را هم رسیدگی کن.
( وَ كَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُكَ الظَّالِمِينَ ):
و صلی الله علی محمد و آله.
خود این صلوات فرستادن, واسطه قرار دادن محمد و آل محمد است. در خواستههای ما اینکه پیامبر و اهلبیت-علیهمالسلام- را وجهالمصالحه قرار ندهید, یعنی وجود ایشان (به دلیل واسطه بودن برای غفران و بخشش) سبب نشود که شما گناه کنید؛ بلکه برای اینست که حتی اگر هزار هم گناه کنید ولی بعد توبه و توسل کنید, خدا قبول میکند.