qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز7-5

فراز7-5
«فَأَسْأَلُكَ- اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ، إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ، وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ، الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ،! وَ الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ!» ( ۵ )
«پس بارخدایا به حق آن نام‌ها که در گنجینه داری و به حق جلال و جمالت که پرده‌های حجاب آن را پوشانده، از تو می‌خواهم که بر این نفس بی‌تاب و این مشت استخوان سست رحمت آوری که تاب تحمل حرارت آفتاب تو را ندارد، چه رسد به حرارت آتشت؟ و طاقت شنیدن صدای رعد تو را ندارد، چه رسد به فریاد غضبت؟»

ما نمی‌دانیم اسماء خاص چیست؛ اما نام مستعار آن‌ها، اسماء مخزونه است. اسمائی که خدا برای ما نگه داشته است تا بوسیله آن‌ها از او درخواست کنیم.
آن اسمائی که اگر خوانده شود حجاب‌ها کنار می‌رود؛

( إِلا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ ):
گاهی شما می‌گویید که خدایا من پنجاه هزارتومان می‌خواهم و خدا را به حق کسی قسم می‌دهید، یا یک مقدار صلوات می‌فرستید، اما گاهی می‌خواهیم خدا نفس‌مان را اصلاح کند, نفسی که مانند یک کوه آتشفشان است، که اگر طغیان کند نه تنها چند کیلومتر اطرافش بلکه تمام عالم را به هم می‌ریزد. الان اگر نفس رئیس جمهور آمریکا یا سرکرده داعش آرام و منقاد شود، دنیا آرام می‌شود.
برای این‌که نفس آرام شود، باید از مخزون اسماء کمک گرفت؛ تا خدا رحم کند و آن را مهار کند.
اگر الان کوه آتشفشان طغیان کند کاری از یک سطل آب و آتشفشانی و … برنمی‌آید.

( الَّتِى لا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ ؟):
این اعضای بدن با این‌که یک آتش معمولی را تحمل نمی‌کند، باید وارد آتش جهنم شود؛

( َوَ الَّتِى لا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ؟ ):
خدایا به این نفس رحم کن، نفسی که طاقت صدای رعد را ندارد، چگونه می‌خواهد صوت غضب خدا را تحمل کند.
اگر خدا به حق معرفت شناخته شد و اگر نفس منقاد شد، مابین خدا و نفس، هر آن‌چه هست درست می‌شود. لذا قرآن در یک‌جا می‌فرماید: ( انّ النَّفْسَ لَاَمّارَة بالسُّوءِ ) و در جای دیگر وقتی نفس درست می‌شود، می‌فرماید:( یا ایَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنّه )

«فَارْحَمْنِيَ- اللَّهُمَّ- فَإِنِّي امْرُؤٌ حَقِيرٌ، وَ خَطَرِي يَسِيرٌ، وَ لَيْسَ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ لَكَ، وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ- اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ، وَ مُلْكُكَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِيدَ فِيهِ طَاعَةُ الْمُطِيعِينَ، أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِيَةُ الْمُذْنِبِينَ.» ( ۶ )
«پس خدایا بر من رحمت آور که من فردی کوچکم و ارزشی ندارم و عذاب من چیزی نیست که ذره‌ای بر فرمانروائیت بیفزاید و اگر چنان بود که عذابم در فرمانروائيت می‌افزود، از تو می‌خواستم که مرا بر آن شکیبا سازی و دوست داشتم که بهره برای تو باشد، اما بارخدایا، پادشاهی تو بزرگ‌تر، و فرمانروائيت پایدارتر از آن است که طاعت مطیعان آن را بیفزاید، یا گناه گناه‌کاران آن را کاهش دهد.»

«فَارْحَمْنِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ تُبْ عَلَيَّ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‏.» ( ۷ )
«پس بر من رحمت آور ای مهربان‌ترین مهربانان و از گناه من درگذر ای صاحب جلال و اکرام و توبه‌ام را پذیرا باش، به راستی که تویی توبه‌پذیر مهربان.»

خدا اگر بخواهد کسی را عذاب کند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
الان در جلسه ما اگر کسی با من مخالفت بکند، جلسه به هم می‌ریزید اما اگر با خدا کسی مخالفت کند, هیچ تاثیری در مُلک و سلطنت خدا ندارد.
خود این کلمات و ترکیب آن‌ها در صحیفه (معجزه است) ؛ حتی اگر این کلمات را بدانیم و صحیفه را ببندیم، نمی‌توانیم این‌گونه آن‌ها را بچینیم.
به نظر من آن ساعتی که ما پذیرفتیم صحیفه وارد جلسه ما شود یک عنایت و توفیق خاصه‌ای از جانب صاحب‌الزمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- به ما عنایت شده است.

آن‌چه در ابتدای صحیفه مبارکه سجادیه قابل ذکر است این است که لسان دعا یک زبان خاصی هست که در حقیقت با جوهر یقین انسان سروکار دارد به این صورت که وقتی کسی زبان دعا را شروع می‌کند، در حقیقت یک سری حقایقی را که به آن معتقد است از قبیل آخرین باورها، آخرین دریافت‌ها را با خدا در میان می‌گذارد، چرا؟ به‌خاطر این‌که در لسان دعا شخصی همه چیز را تجربه کرده و به نتیجه نرسیده و حالا می‌خواهند از این زمان استفاده کند. ما در روزمره خودمان هم از این مثال‌ها داریم فردی که کاری از او برمی‌آید و در حال کار کردن است که زندگی‌اش را اداره کند، همین فرد زندگی‌اش را از دست می‌دهد، توانایی‌هایش را هم از دست می‌دهد. حالا تصمیم دارد که از یک انسان دیگر از راه‌های غیر طبیعی درخواست کند لذا تا مرز گریه کردن هم جلو می‌رود تا مشکلش حل شود. می‌گویند بچه من دارد از دستم می‌رود، به دکتر التماس می کند و می‌گوید عهده‌دار این کار باشد و او می‌گوید من نمی‌توانم آن گریه و آن لحظه با آن رابطه‌ای که با پزشک برقرار می‌شود آن لحظه آن‌قدر قوی است که اگر حقیقت داشته باشد اگر یک مقدار آدم خوش قلبی باشد این‌جا به زانو در می‌آید و قبول می‌کند که عهده‌دار معالجه آن بیمار باشد، ببین چه اتفاقی افتاد این همان انسانی است که این کار را انجام نمی‌داد و با همان برهان می‌گفت انجام نمی‌دهم حالا چطور شده که توانست این کار را انجام دهد. این لسان دعاست، حالا اگر همین لسان دعا این حقیقت را پیدا کند….