فراز18-17
فراز17و18
«وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِيَامِي نَهَاراً، وَ لَا أَسْتَجِيرُ بِتَهَجُّدِي لَيْلًا، وَ لَا تُثْنِي عَلَيَّ بِإِحْيَائِهَا سُنَّةٌ حَاشَا فُرُوضِكَ الَّتِي مَنْ ضَيَّعَهَا هَلَكَ.»( ۱۷ )
«نه از روز میخواهم که بر روزه داریم گواهی دهد، و نه از شب میخواهم که به خاطر بیداری شبانهام پناهم دهد، و نه سنتی را احیا کردهام تا از من به نیکی یاد کند، جز واجبات تو که هر کس آنها را ضایع کند به هلاکت افتد کاری نکردهام.»
(وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِيَامِي نَهَاراً):
من روزههایم را نمیخواهم که به آن تکیه کنم بگویم من روزه گرفتم.
(وَ لَا أَسْتَجِيرُ بِتَهَجُّدِي لَيْلًا):
و نه شبهایی که بیدار شدهام را میخواهم برای من پناه باشد.
(وَ لَا تُثْنِي عَلَيَّ بِإِحْيَائِهَا سُنَّةٌ):
و نه احیای یک سنت را میخواهم برای خودم سپر قرار بدهم.
(حَاشَا فُرُوضِكَ الَّتِي مَنْ ضَيَّعَهَا هَلَكَ):
ما آخرش این است که بگوییم میخواستیم واجبات تو را انجام بدهیم تا هلاک نشویم.
«وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَكْتُهَا، وَ كَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا، كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً.» ( ۱۸ )
«در صدد نیستم که به نافلهای برای نجات خود توسل جویم زیرا در کنار آن از رعایت بسیاری از شروط واجبات غفلت ورزیدم، و از حدود و احکام تو فراتر رفته پرده حرمتهایی را دریدم، و گناهان کبیرهای مرتکب گشتم، که تنها عافیت تو رسواییهای مرا در پرده پوشید.»
(وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ):
نمیخواستیم بگوییم نافلهای انجام دادیم. کدام نافله؟
(مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ):
اگر نافله انجام دادیم، فروض و فرائض را کامل انجام دادیم، خلل و فرج واجبات را میخواستیم پر کنیم که پر نشد.
(وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَكْتُهَا):
در آن جاهایی هم که واجبات را میخواستیم انجام بدهیم در خیلی جاها، از حدود تو تعدی کردیم. ما نفهمیدیم حدود تو چیست.
چنین ادعایی کسی نمیتواند بکند که بگوید من نماز واجبم را خواندم بعد هم بگوید اول وقت خواندم. شما از عهدهی نماز واجب برنیامدی، با آن شرایطی که دارد، از آن حدود تعدی کردی!.
(وَ كَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا):
آن شرایط را رعایت نکردیم و یک کبائری را مرتکب شدیم.
(كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي):
این عافیتی که تو الان به من دادی، باعث شده…
(مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً):
آن مسائل برملا نشود.
مثلا شما توی جاده، سوار ماشین هستی و میگویی من رانندگیام خوب است. نه، صد تا کار آنجا انجام شده که شما رانندگیات خوب هست. یکی خط کشی است، یکی پلیس است، یکی این لامپهایی است که آنجا روشن میکنند، یکی گارد ریلها و دست اندازهایی است که گذاشتند و براساس قوانین تابلوهایی که در جاده نصب کردند. حالا شما میگویی که من خوب رانندگی میکنم!. نه، عافیتی است که خدا به شما داده. یک حالی به شما داد، یک بلایی را از سر شما برداشت، فکرت مشغول بود مشغولش نکرد، گرفتار هوی و هوس بودی با حلال برای شما جبران کرد. یک رزق طیب برای شما فرستاد، دوستانِ خوب دور و بر شما قرار داد. یک مسجد باصفا، یک امام جماعت خوب، یک دعا پشت سر شماست. اینقدر کارها انجام شده ولی حالا شما داری … نیا بگو که من چون اینها را درست انجام دادم، فرائض تو را خوب عمل کردم و نهی تو را مرتکب نشدم این شده!! نخیر یک چنین
خبری نیست.
(كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً):
این همان عافیت تو است که حضرت فرمود دو چیز را از خدا بخواهید؛ یکی عقل و دیگری عافیت. اگر عقل بخواهی همه چیز در آن هست. عافیت هم که بخواهی در دنیا همه چیز برای شما فراهم است. لذا همه چیز را با عافیت بخواهید.
بگویید:خدایا فراوان به من پول بده ولی با عافیت. خدایا سلامتی بده اما با عافیت. خیلی از سلامتیها به درد نمیخورند. طرف سلامتی پیدا میکند جفتک میاندازد، لگد میزند. یک کارهایی میکند که نباید بکند. پس هر چیزی را با عافیت از خدا بخواهید.