qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز18-16

فراز 18-16
«إِلَهِى لا تُخَيِّبْ مَنْ لا يَجِدُ مُعْطِيا غَيْرَكَ، وَ لا تَخْذُلْ مَنْ لا يَسْتَغْنِى عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ.»( ۱۶ )
«بارخدایا، آن‌که جز تو بخشنده‌ای نمی‌یابد نومید مساز و آن‌که جز تو بی‌نیازش نسازد، بی‌یاری رها مکن.»

( إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ ):
این امر باید در وجود انسان حاصل بشود که معطی غیر خدا نیست، حواسش به کسی دیگر نباشد ولو این آقا می‌خواهد یک کاری انجام بدهد، این معطی نیست این واسطه است، مثل نامه‌رسان است. می‌‌گوید خدایا این نامه‌رسان نامه‌ی ما را بیاورد. نامه‌رسان در امر شما شأنی ندارد. چه‌طور بقال شأنی ندارد، نانوا شأنی ندارد. این آقا هم که الان می‌خواهد به شما مساعدت کند، این هم شأنی ندارد. معطی کسی دیگر است، گاهی شما می‌خواهید یک نفر برایتان ضامن بشود ولی نمی‌آید، سندش را بیاورد ولی نمی‌آورد. اگر خدا را معطی بدانید دل این هم نرم می‌شود. گاهی حالت ناامیدی هست، آدم که همیشه دعاهایش مستجاب نیست. همین که( لاتُخَیِّب) ْ، ( لاتُخَیِّبْ) است، معلوم است خیلی‌ها دست خالی برمی‌گردند، همه‌ی دعاها مستجاب نیست!
شما می‌گویید:
( إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ ):
غیر تو را معطی نمی‌داند. خدا الان چرا حاجت شما را نمی‌دهد؟ ندارد؟ چرا.
نمی‌خواهد بدهد؟ چرا.
من نخواستم؟ چرا.
مانعی است؟ نه. چرا نمی‌دهد؟ چرا خدا در مواقعی حاجت نمی‌دهد؟ آن مواقع هم کم نیست.‌ از روی شکم سیری می‌گوید آقا نان بردار بیاور. آقایی می‌گفت که من کسانی را که تشنه باشند، می‌شناسم. هر که تشنه باشد می‌شناسم، سر سفره گفت آب بیاورید، گفت این تشنه نیست! گفت آب بیاورید، گفت این هم تشنه نیست! تا این‌که یک نفر بلند شد و سراغ آب رفت، گفت این تشنه است. ببینید، در مرحله‌ای که خدا می‌خواهد بدهد، این نیست که خدایا به من بده، همین، لقلقه زبان، این نیست. خدا می‌خواهد بدهد، ببین یک نفر می‌آید پیش شما و می‌گوید آقا من بدهکارم، می‌گویید من دعا می‌کنم، می‌گوید آقا من بدهکارم الان گیر هستم. بعد آخر سر پیش شما گریه می‌کند و شمادست توی جیبت می‌کنی و می‌دهی. چه اتفاقی افتاد؟‌ این‌که همان است. شما یک بشر هستی، خدا می‌گوید من تضرع شما را نمی‌بینم. از روی شکم‌پری و شکم‌سیری، کارد به استخوانت نرسیده. خدا اگر بخواهد، می دهد. دادن خدا وقتی است که کارد به استخوان برسد. ببین وقتی که حضرت دستش زخم بود، مثل کسی که کارد به استخوان رسیده، خودش را تا این‌جا بالا آورد. مثل کسی که زخم خورده یا سرطان دارد و دیگرخوب نمی‌شود گریه کرد، از خدا درخواست کرد، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- به ما یاد داد. هنوز مشکلی برای شما پیدا نشده، با این بدهی هنوز مشکلی پیدا نشده، ولی باید از خدا درخواست کرد.
( وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ ):
ببین، کسی را ذلیل نکن ؛
( مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ ‌):
کسی که غیر از تو بی‌نیازش نمی‌کند، این را بتوانی بفهمی و به خدا بگویی و متوجه باشی. الان در آن کلمات جواب است؛ به این‌که مثلاً طرف به پدرش بگوید که یا بابای من هستی یا نیستی. من هم الان گیر کردم اگر بخواهی تو کمکم نکنی پس کجا بروم؟
خدا می‌خواهد این را از بنده‌اش بفهمد. ببیند به یک چنین فهمی رسیده که بگوید فقط این، فقط خدا می تواند کار را حل کند نه کسی دیگر. مثلا من مریضی دارم، این همه قرص، این همه دکتر، این همه راه درمان، پس به خدا چه کار دارم؟ هر موقع همه‌ی راه‌ها را رفتم و امتحان کردم و دیدم روز به روز بدتر می‌شوم باز هم می‌گویم دیگران……تا روز آخر که دکتر می‌گوید آقا کاری نمی‌شود کرد، یک حالتی به آدم دست می‌دهد بین مرگ و زندگی.

( فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ )(عنکبوت/ ۶۵) این کلمه ی ( مُخِلصینَ لَهُ الدّین ) ببین این چه حالتی است؟ این را در خودت ایجاد کن، فکر نکن الان وضع مالی شما این‌جوری است، نه بدتر از این را فکر کن که کارد به استخوانشان رسیده است.
( إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ، وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ ):
آقا چشمت را از دست دیگران قطع کن. چشمت را از دست این و آن قطع کن تا دست خدا را ببینی. این دست‌هایی که توی آن چیزی نیست به تو چیزی نمی‌دهند.

«إِلَهِى فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لا تُعْرِضْ عَنِّى وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ، وَ لا تَحْرِمْنِى وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ، وَ لا تَجْبَهْنِى بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ.»( ۱۷ )
«خدای من بر محمد و آل او درود فرست و به من که به تو روی آورده‌ام، پشت مکن و مرا که مشتاق تو گشته‌ام محروم مساز و اینک که در پیشگاهت ایستاده‌ام دست رد بر سینه‌ام مزن.»

آقا بچسبید به همین صلوات، غنا در این است، اگر مشکل دارید مرد و مردانه بنشینید خانه و چهارده هزار تا صلوات بفرستید و بیرون هم نیایید. خودتان چهارده هزار صلوات را در یک روز بفرستید.
( وَ لَا تُعْرِضْ عَنِّي ):
ببین! ( تُخَیِّبْ )
بله، خدا روی برگرداننده.
( وَ لَا تُعْرِضْ عَنّی وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ )
خدایا حالا که من آمدم رو برنگردان؛ اگر من نیامده بودم که نیامده بودم حالا که آمدم از من رو برنگردان. ببین می‌شود با خدا این‌جوری حرف زد، اگر امام این‌جوری حرف نمی‌زند، ما حق نداشتیم، این‌جوری حرف بزنیم. حالا که آمدیم، خدایا چرا روی برمی‌گردانی؟ رو برنگردان.
خدا می‌خواهد این حرف شما را بشنود، خدا که رو برنمی‌گرداند.
( وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ ):
خودت گفتی اگر کسی دیدی به تو رغبت دارد این را رها نکن،‌ حالا من هم که رغبت دارم، من را رها نکن، محروم نکن.
( وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ ):
این‌جور دست رد به سینه‌ام نزن.
( وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ ):
حالا که آمدم.
این‌جوری اگر پیش خدا رفتی خیلی مهم است. این‌قدر نزدیک بشوی که بگویی دست رد به سینه‌ام نخورد. از دور می‌گویی خدایا یک مشکلی دارم.

«أَنْتَ الَّذِى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْحَمْنِى، وَ أَنْتَ الَّذِى سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّى.» ( ۱۸ )
«تویی که خود را به مهر وصف کرده‌ای، پس بر محمد و آل او درود فرست و بر من رحمت آور. تویی که خود را بخشاینده نام نهاده‌ای، پس گناهم را ببخشای.»

( أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ ):
خدایا چه‌طوری خودت را به رحمت توصیف کردی، آن وقت ما دست خالی هستیم. خب پس رحمت کجا معلوم می‌شود؟ آن موقع که ما نمی‌خواستیم به ما دادی، حالا که احتیاج داریم هم به ما بده. بگو خدایا من الان علم شیخ مفید را می‌خواهم. آن موقع شیخ مفید آن علم را داشت ولی خیلی از آن علم هم به دردش نخورد و با خودش برد؛ ولی الان علم شیخ مفید لازم است. شما نگو به شیخ مفید علم داد ولی به ما نمی‌دهد، این به معنای این است که خدا همان‌قدر داشت که به شیخ مفید داد و به ما نمی‌دهد. این‌جوری که نیست، خدا باز هم دارد. خدا باز هم دارد، بگو خدایا! همان که به شیخ مفید دادی به ما هم بده، کمتر هم نه، بالاتر از شیخ مفید بده. الان می‌خواهیم با این علم یک کتاب بنویسیم تا بین مردم برود، ببین چه اتفاقی می‌افتد. ما الان علامه مجلسی می‌خواهیم.

( أَنْتَ الَّذِى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْحَمْنِى، وَ أَنْتَ الَّذِى سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّى ):
ببین نحوه حرف زدن را.
وسطش ببین چی شد ؛
( وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ ):
صبر کرد ؛
( فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْحَمْنِى ):
این چه‌جور حرف زدنی است ؛
( وَ أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ ):
خدایا! ما چرا عفو تو را نمی‌بینیم. تو خودت را این‌جوری معرفی کردی پس چرا ما عفو تو را نمی‌بینیم؟ هی احساس سنگینی می‌کنیم. باز هم شیطان به ما طمع می‌کند، اگر عفو است که شیطان باید برود. الان شما یک زباله را از یک جا واقعاً برده باشی، شسته باشی مگس که نمی‌آید. مگس علامت این است که هنوز این زباله‌ها بیرون نرفته.
( فَاعْفُ عَنِّي ).

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.