فراز12-7
فراز 12-7«فَصَحَّ بِمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ، وَ أَرْشَدَهُ إِلَى طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُهُ.» ( ۷ )
«پس انسانِ دوراندیش با دیدن چنین کسانی پند گیرد و آن پند مایهی توفیق او شود و او را به گرویدن به راه راست رهنمون گردد.»
حضرت میفرماید: وقتی آدم خوب دقت میکند با نگاه ریزبینانه، عبرت را پیدا میکند و باعث میشود که بفهمد عزت کجاست، این خودش یک موفقیت است.
( فَصَحَّ بِمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ ):
افراد را ببیند که مدام بیخود دوندگی کردند و به هیچ کجا نرسیدند.
( حَازِمٌ ):
با یک دید خوب
( وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ، وَ أَرْشَدَهُ إِلَى طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُهُ ):
دیگر راه را خودش پیدا میکند. به این و آن احتیاج ندارد.
«فَأَنْتَ يَا مَوْلَايَ دُونَ كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِيُّ حَاجَتِي.» ( ۸ )
«پس ای مولای من در هر تقاضا، یگانه قبلهی من تو هستی و تنها برآورندهی نیازم تویی.»
منهای تمام افراد دیگر تو ولیّ حاجت من باش، تو موضع مسألت من باش، که هستی. این چهطور حاصل میشود که فقط خدا مولا و موضع مسألت انسان بشود؟ فقط خدا ولیّ حاجت او بشود؟ اینکه شما باید حاجتها را ریز به ریز از خدا بخواهی، بگویی خدایا این را هم بده، مثلا بگویی خدایا یک جفت کفش خوب به من بده، که الان میروم کفش راحتی باشد. جوراب هم به پای من راحت باشد. این جایی که دارم میروم با عافیت باشد. الان میخواهم بخوابم، یک خواب خوبی باشد، این غذایی که میخواهم بخورم یک غذای مناسب باشد، این آبی که دارم میخورم… بعد دیگر میبینی اصلاً کسی غیر از خدا نیست. عادتاً دیگر جز خدا را نمیبینی، خدا هم وسائلش را به شما نشان میدهد. الان همه مردم احساس فقر دارند به جز اولیای خدای. واقعاً احساس فقر سنگین است. طرف با حقوق چند میلیونی احساس فقر دارد، ولی شما میبینی یک نفر کارگر است، اینقدر شاد و خندان زندگی میکند. چون با خدا سر و کار دارد، از همه بریده، میگوید فرد دیگری به ما کمک نمیکند.
«أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِى، لا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِى رَجَائِى، وَ لا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِى دُعَائِى، وَ لا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِى» ( ۹ )
«پیش از هر کس تو را میخوانم و به احدی جز تو امید نمیبندم، در کنار تو دیگری را نخوانم و ندای من تنها به درگاه توست.»
( أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي ):
آن که خاص است و اول در ذهن من میآید تو هستی.
( لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي ):
در امیدواری من به تو هیچ کسی شریک نمیشود و فقط تو نهایت امید من هستی. یعنی هیچ کسی را کنار خدا نیاوری. آقا فخر میگفت که بگویید خود خدا، میگفت حتی ( فقط خدا ) هم نگویید، ( خود خدا )
( وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي ):
در دعای من هیچ کسی همراه نمیشود غیر از تو.
( وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي ):
این سه عبارت را ببینید، امام سجاد-علیهالسلام- اینجا چه زیبا بیان فرموده است:
( أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي، لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي ):
کسی شریک رجا و آرزوی من نیست، فقط تو هستی
( وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي ):
با تو کسی دیگر را در دعایم نمیخوانم
( وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي ):
ندای من هم فقط تو هستی.
ببینید حضرت خیلی چیزها را بیرون کرد.
«لَكَ- يَا إِلَهِي- وَحْدَانِيَّةُ الْعَدَدِ، وَ مَلَكَةُ الْقُدْرَةِ الصَّمَدِ، وَ فَضِيلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ، وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ.»( ۱۰ )
«یکتایی و یگانگی تنها از آن توست و تنها از آن توست ملکهی قدرت بینیازی و فضیلت توانایی و نیرو و مرتبهی والایی و بلندی.»
یک مقدار به این دقت کنید، اصلاً حضرت دارد یک چیز دیگر به ما میفهماند، بحث دعا و اینها بود ولی الان یک چیز دیگر شد؛
( أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي):
خواندن من فقط خاص توست، هیچ کسی دیگر هم دخالت نمیکند. هر کسی بخواهد در ذهن من بیاید اول تو هستی. کسی را هم در امیدم شریک نمیکنم.
( وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ ):
کسی را هم همراه تو نمیخوانم.
( وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي لَكَ وَحْدَانِيَّةُ الْعَدَدِ ):
چرا؟ چون وحدانیت و یگانگی مال توست.
( وَ مَلَكَةُ الْقُدْرَةِ الصَّمَدِ وَ فَضِيلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ ):
آنکه مانع میشود یا قوت ایجاد میکند تو هستی ؛
( وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ ):
متعلق به توست. چه کسی الان اینطور است؟ وحدانیت دارد و یکی است، یک احد است که همه را جمع میکند، یعنی همه به سوی او میروند. آن یک نفر کیست؟ آن قدرت مطلقه کیست؟ کیست، کسی که توانایی دارد، هم حائل باشد و هم نیرو؟ کیست که درجه علوّ و رفعت دست اوست؟ فقط تو هستی.
«وَ مَنْ سِوَاكَ مَرْحُومٌ فِى عُمُرِهِ، مَغْلُوبٌ عَلَى أَمْرِهِ، مَقْهُورٌ عَلَى شَأْنِهِ، مُخْتَلِفُ الْحَالاتِ، مُتَنَقِّلٌ فِى الصِّفَات» ( ۱۱ )
«و دیگران جملگی در سراسر زندگانی خویش محتاج رحمت تو و در کار خویش ناتوان، در امور خویش وامانده، حالاتشان گوناگون و صفاتشان ناپایدار است. ِ»
( وَ مَنْ سِوَاكَ مَرْحُومٌ فِي عُمُرِهِ ):
رحمت تو شامل حالشان میشود.
( مَغْلُوبٌ عَلَى أَمْرِهِ ):
محتاج و مغلوب هستند.
( مَقْهُورٌ عَلَى شَأْنِهِ، مُخْتَلِفُ الْحَالاتِ، مُتَنَقِّلٌ فِي الصِّفَاتِ ):
راجع به ما دارد صحبت میکند. غیر از تو همه احتیاج به رحم دارند که به آنها باید رحم شود. همه محتاج رحمت تو هستند، همه مقهور هستند، عاجز هستند، همه حالاتشان تغییر میکند، همه صفاتشان ناپایدار است، امروز میبخشد، فردا نمیبخشد. ببینید چهقدر قشنگ.
«فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ، وَ تَكَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ، فَسُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ.»( ۱۲ )
«تو برتر از آنی که شبیه یا ضدی داشته باشی و بزرگتر از آنی که همانند و همتایی برایت باشد پس پاک و منزهی، معبودی جز تو نیست.»
( فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ ):
دیگر، شبیه یا ضد نداری.
( وَ تَكَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ ):
مثل هم نداری.
( فَسُبْحَانَكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ):
خیلی این عبارتها عجیب است. همه باید مورد رحمت تو واقع بشوند. همه مغلوب بر امر تو هستند. همه مقهور هستند، همه مختلفالحالات هستند، همه صفاتشان جابهجا میشود. فقط تو پایدار هستی.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.