qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز15-13

فراز 15-13«وَ أَنَا، يَا إِلَهِى، عَبْدُكَ الَّذِى أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، هَا أَنَا ذَا، يَا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ.»( ۱۳ )
«اما من، ای خدای من، بنده‌ی تو هستم که او را به نیایش فراخواندی و او لبیک و سعدیک گویان به دعا نشست. این منم بارپروردگارا که در آستانت بر زمین افتاده‌ام.»

به ما گفتید که دعا کنید. در روایات به این سه مورد توصیه زیادی شده است: دعا، استغفار و شکر. ترتیب آن‌ها هم، در روایت به همین صورت است.
آدم باید در سبد رفتار و معنویاتش، این سه مورد را همیشه داشته باشد. دائم در حال دعا کردن باشد. چپ و راست دعا کند. اگر حال ندارد برای خودش دعا کند، برای دوستانش، یعنی دوستان امیرالمومنین-علیه‌السلام- دعا کند. یکی یکی آن‌ها را یاد کند. مثلا فلانی خانه ندارد، بگو خدایا! یک خانه بزرگ و خوب به او بده. فلانی بچه ندارد، خدایا به او یک بچه‌ی کاکل زری بده. فلانی ماشین ندارد خدایا یک ماشین خوب به او بده. خدایا فلانی عقل ندارد، به او عقل بده. آدم دعا کند! دعا کردن اول از همه، خیلی به خودش کمک می‌کند! یعنی هر چی دعا کرد اول به خودش می‌دهند!

«أَنَا الَّذِى أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ، وَ أَنَا الَّذِى أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ، وَ أَنَا الَّذِى بِجَهْلِهِ عَصَاكَ، وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلا مِنْهُ لِذَاكَ.» ( ۱۴ )
«من همانم که خطاها بر پشتش سنگینی نموده، من همانم که گناهان عمرش را نابود کرده، من همانم که از روی نادانی از فرمانت عصیان نمود در حالیکه تو سزاوار نافرمانی نبودی.»

خدایا من همان هستم که خطاها پشتم را شکانده است. واقعا همین‌طور است. شخصی وصیت کرد پنجاه سال نماز قضاء برایش بخوانند. شیخ انصاری می‌گوید: من پنجاه سال در نمازهایم کیف کرده‌ام. ولی آن شخصی که چنین وصیتی کرده، می‌گوید من در یکی از نمازهایم هم کیف نکردم، برای همین قضا کنید.
( أنا الذي أوْقَرَتِ الخطایا ظَهْرَهُ ):
گناه و معصیت‌ها کاری می‌کنند که آدم از مناجاتش لذت نمی‌برد. به‌خاطر همین شیخ انصاری آن‌طور با لذت نماز می‌خواند.
( و أَنَا الَذِی اَفنتِ الذًنُوبُ عُمْرَه ):
من همان هستم که گناهان تمام عمرش را به باد داده است ؛
با زبانم، با چشمم، با نیتم، با دستم، با قدمم، گناه کرده‌ام. معصیت روی معصیت جمع شده و مانع نعمت‌ها می‌شود. چه نعمت‌هایی که می‌خواسته به ما برسد اما به واسطه معصیت‌ها برمی‌گردد! خدا یک نسل و خانواده را با آبا و اجدادشان پیغمبر قرار می‌دهد؛ ولی می‌بینی در یک نسل هم حتی یک نمازخوان پیدا نمی‌شود. خیلی عجیب است! خدا که بخیل نیست می‌تواند یک خانواده را از بالا تا پایین همه را پیغمبر کند!
یک نفر هم حدود ۸۰۰ تا مسجد ساخته است. یکی از آن‌ها مسجد اعظم است. ولی در عوض من یک خشت هم روی خشت نگذاشتم! این فرد هم با ما هست، پیش ما زندگی کرده است!!
( وأنَا الذی بجهلِهِ عصَاک ):
من همانی هستم که معصیت‌هایم از روی جهلم هست. چون خدا را نمی‌شناسم، خودم را هم نمی‌شناسم، اطاعت را هم نمی‌فهمم !
( و لم تکن أهلا ًمِنهُ لِذَاکَ ):
با این‌که تو سزاوار عبادت بودی.

«هَلْ أَنْتَ، يَا إِلَهِى، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِى الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِى الْبُكَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلا؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا إِلَيْكَ، فَقْرَهُ تَوَكُّلا؟» ( ۱۵ )
«آیا آن‌که تو را بخواند مشمول رحمت خویش می‌سازی تا من به دعا کوشم؟ یا آن‌که در پیشگاهت به زاری بنشیند، می‌بخشی تا با شتاب گریه و زاری کنم؟ یا از آن‌که از روی خواری و فروتنی چهره بر خاک آستانت بساید در می‌گذری؟ یا آن‌که از روی توکل از نداریش نزد تو شکوه می‌کند بی‌نیاز می‌سازی؟»

امام این‌جا راه را به ما نشان می‌دهند. راه، خیلی راه قشنگ و ساده‌ای است!
( اَنا الذی أَوقرَتِ الخطايا ،
أناالذی اَفنَتِ الذُنُوبُ عُمْرَه ،
أنا الذی بِجَهْلِه عَصاكَ ):
این‌ها را می‌گوید، حالا می‌خواهد جبران کند.
حال من این هستم، خدایا تو کی هستی؟
( هَلْ أنْتَ يا الهي راحِمٌ مَنْ دَعاكَ فَأُبْلِغَ في الدُّعاءِ ):
این‌جا سوال نیست که علامت سوال گذاشته ؛
( هَلْ ) را دیده فکر کرده سوالی است.
( هَلْ أنْتَ يا إلهي راحِمٌ مَنْ دَعاكَ فَأُبْلِغَ في الدُعاء ):
یعنی تو آن کسی هستی که اگر من تو را بخوانم جواب می‌دهد، تو همان هستی.
پس آن کمر شکستن‌ها را با دعا می‌توانیم جبران کنیم.
به خدا بگویم: خدایا! حالا که این‌طوری شد؛ اصلا من شقی شدم! سعادت را از تو می‌خواهم. به من سعادت بده، برای من سعادت را رقم بزن. از تو که چیزی کم نمی‌شود. من تقدیر ندارم، کاری نمی‌توانم بکنم. تو تقدیر داری، تقدیر من دست توست.
«كُلّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»

«ﺍﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ» (الرحمن/ ۲۹ ) ؛
دلتان را به این آیه خوش کنید، ( کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَاُن )، خدا به سابق کار ندارد، خداست. امروز می‌خواهد خدایی بکند، اگر به حال سابق کار داشت، نقص در خداییش بود.
( کُلُّ یَوْمٍ فِی الشأنِ ) برای همین خداست.
( کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی الشَأن )؛ شأن خدایش امروز است، امروز می‌خواهد ببخشد، دیروز آن‌طوری بود، امروز می‌خواهد ببخشد. شما خودت را از منظر خدا نگاه کن نه از منظر خودت که همان آدم دیروزی هستی! بله شما آدم دیروزی، ولی خدا این‌طوری نیست؛
( كُلُّ يَومٍ هُوَ في شأن )، برنامه‌اش را عوض می‌کند. برای همین یک روز شنبه است، یک روز، یکشنبه. یک روز، محرم است، یک روز، صفر و ….
ببین آب، هوا، صبح، ظهر، هرکدام حکمتی دارد. به موقع شب هست، تاریک است . این‌ها را خدا برای چی گذاشته؟ برای این‌که بفهمیم ( کُلُّ یَوْمٍ هُوَ في الشَأن )!
جاهلیت تمام شد. قبل از طلبگی هر چه بود، تمام شد.
الان طلبه‌ای، الان متولد شده‌ای، قبل از این‌که شما بابا بشوی یه چیزی بود، الان بابا شدی! اصلا دفترچه اعمال و تقدیر ما رفت، پاره شد یک دفترچه‌های دیگر باز کردند. الان یک کسی که قبلا بی‌پول بوده و حالا پولدار شده، حالت پولدارها را نمی‌فهمید، اما حالا هیچ اثری از بی‌پولی را در او نمی‌بینی. پس خدا در شأن خودش تغییر ایجاد کرد. وگرنه این همان آدم است. چقدر بی‌پول‌ها، پول‌دار شده‌اند. در مجرای طبیعی نباید پول‌دار می‌شدند، ولی شدند؛ پس ( کُلُّ یوْمٍ هو فی الشَأن ).
یکی هم آیه (يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات فرقان/ ۷۰ ) باشد، می‌خواهم بگویم اما جرأت نمی‌کنم این‌ها را بگویم، چون بعضی افراد سوء استفاده می‌کنند، هیچ دقتی هم نمی‌کنند. مثلا اگر یک دفعه بگویی:
( یا مُبَدِّلَ السَّیِّئاتِ بِالحَسَنات ) ؛ پس این همه حساب و کتاب‌ها برای چه بود؟ آن ملاک چی بود؟ آن نوشتن‌ها چی بود؟ برای چی این همه تاکید شده به این‌که اعمال ما همه ثبت و نوشته شوند؟! شما جامعه ما را نگاه کنید. یک دفعه در جامعه عفو عمومی می‌دهند، چرا؟ چون عاقل‌اند! اگر ندهند آبروریزی است. اگر شما عفو ندهید زندان‌ها پر می‌شوند، زندانی‌ها به زندان دیگر می‌روند. الان اگرشما ۳۰ سال عفو ندهی کسی بیرون نمی‌ماند همه می‌روند زندان، یک عده باید بیرون بیایند که یک عده‌ی دیگر بروند. عقل، این را می‌گوید!
این خداست. خدا حکیم است خدا که عاقل نیست. خدا عقل را آفریده؛ باید ببخشد تا این طرف فرصت برای طاعت پیدا کند، والا اگر نبخشد آب که از سر گذشت چه یک نی، چه صد نی.
الان شما توی خونه، اگر هر روز سخت‌گیری کنی، شب که شد، زن همه چیز را جمع می‌کند و می‌رود. در روایت دارد که مؤمن هنوز دعوا تمام نشده، طرف را می‌بخشد. هنوز حرارت و گرمای غضب در وجودش هست؛ ولی عفو می‌کند، می‌بخشد. این عقل است. این شاکله‌ی درست است.
راهنمایی و رانندگی هم زرنگی کرد و گفت اگر جریمه‌ها را تا فلان روز بیاورند، دوبل نمی‌شود، با این کار چقدر درآمد کسب کرد. اصلا احتمال این چیزها را هم نمی‌داد ولی با همین ترفند، بودجه‌اش را تامین کرد. بله، چون اگر این پول را امروز به دست بیاورند خوب است، ولی اگر بعد بیاورد، بی‌ارزش می‌شود. دلار این‌جوری شده که پول‌ها ارزش یک سوم پیدا کرد. آن موقع پول را گرفت و این همه تجهیزات خرید. پس خدا حکیم است این را دارد؛

( اَم أَنتَ غافِر لِمنَ بَکَاکَ فَأُسرع فیِ البکَاء ):
آیا تو همانی هستی که می‌خواهی ببخشی؟ و بخشش تو به گریه است؟
خوب پس در گریه و بکاء سرعت بگیریم؛ به‌خاطر همین در دستگاه اباعبدالله‌-علیه‌السلام- گریه فراوان است. هیچ زمانی مثل دهه محرم اشک ریخته نمی‌شود. دیدی در این دهه چه‌طور باران می‌ریزد!؟ اصلا در این مقطع هماهنگ است!! همین که محرم شروع می‌شود، خیلی‌ها فقط گریه می‌کنند. ( بَکَت السَّماواتُ وَ الأرَضین ) ، گریه کردن برای امام حسین-علیه‌السلام- همین است .
( أَم أَنت مُتجاوِز عمَّن غَفَّرَ لَك َوَجهَهُ تَذَلُّلا ):
گاهی یک طرف صورتت را روی مهر بگذار، خدا این حالت را نمی‌خواهد از بنده ببیند، می‌گوید بلند شو. هر وقت کسی به پای حضرت افتاد، حضرت گفت بلند شو. سینه‌ات را سپر کن و بایست. حضرت امام حسین-علیه‌السلام- حر را راست نگه داشت، نگذاشت یک ذره خم بشود. حالا خدای امام حسین-علیه‌السلام- را ببین! برای امام حسین-علیه‌السلام- یه ذره از خودت تزلزل نشان بده. یک موقعی من گفتم: اگر دیدید که کارت گیر کرده، یک طنابی به گردنت بینداز و در خانه‌ات به صورت چهار دست و پا برو و بگو خدایا من را ببخش، اگر دیدی این تزلزل برایت است این کار را بکن، کفش‌هایت را به هم گره بزن و به گردنت آویزان کن. تزلزل این است چه اشکالی دارد ذلتت را نشان بدهی؟! حال چیزی که معصوم به ما گفتند همین سجده است.

( اَم اَنتَ مُغنٍِ مَنْ شَکاَ اِلَيك فَقْرَهُ تَوَكُّلا):
ببین فقر همه جایش را گرفته، ولی شکایتش را پیش خدا آورده، آدم بی‌خودی که شاکی نمی‌شود، شکایت آخر کار است. حال ببین کار به کجا رسیده که بنده آمده و شکایت به خدا می‌کند؟! می‌خواهد بگوید تو خدای منی، مگر تو خدای من نیستی؟ مگر تو به عهده نگرفتی؟ مگر تو ارحم راحمین نیستی؟ مگر خودت را این‌طوری معرفی نکردی؟ مگر من بنده‌ی تو نیستم که شکایت کنم؟
( شَکاَ اِلَيك ) شکایت را باید به خود خدا نشان بدهی،
نرو به دیگران بگو، شکایت را پیش این و اون نبر. این را من در مورد بعضی‌ها می دیدم که خدا بین ما و آن‌ها فاصله انداخت.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.