فراز24-23
فراز ۲۴-۲۳فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّى، يَا إِلَهِى، بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّى عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّى مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيمَا نَهَيْتَنِى عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْرا فِى الْبَاطِلِ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاما عَلَى السُّوءِ مِنِّى حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّى فِى مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِى لَهُ؟(۲۳)
خدای من، نادانتر از من به مصلحت خویش کیست؟ و غافلتر از من به حظ و بهرهی خود کیست؟ کیست که از اصلاح خود دورتر از من باشد آن هنگام که روزیهایی را به من عطا کردهای در انجام گناهانی که مرا از آن نهی کردهای خرج میکنم؟ کیست که بیش از من در باتلاق تباهی فرو رفته و بر انجام گناه پایدار باشد، آن هنگام که بر سر دو راهی دعوت تو و دعوت شیطان، از دعوت او پیروی میکنم و حال آنکه او را نیک میشناسم و اوصاف او را از یاد نبردهام؟
(فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّى، يَا إِلَهِى، بِرُشْدِهِ؟):
ببینید یک موقع هست که امام معصوم، مثل امام سجاد_علیهالسلام_من را جاهل میبیند، سفیه میبیند، لذا دستش را بلند میکند و میگوید: خدایا این بندهی سفیه و جاهل را هدایت کن .
یک موقع نه، حضرت به منِ سفیه با کنایه در قالب دعا حالی میکند که این حالت در من وجود دارد؛ پس این دو جور تعبیر هست.
(فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّى، يَا إِلَهِى، بِرُشْدِهِ؟):
واقعا چقدر ما به رشد خودمان جاهلیم و نمیدانیم مصلحت و مفسدهی ما در چیست!
چه بسا در همین چیزهایی که اطراف ما وجود دارد، یک امری هست که مصلحت بیشتری دارد و ما از آنها خبر نداریم.
مثلا من یک رفتاری دارم که به آن عادت کردهام، یه رفتار دیگر مصلحت بیشتری دارد؛
(وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّى عَنْ حَظِّهِ؟):
چه کسی از من نسبت به آن چیزی که برایش مفید هست، غافلتر است؟ این بهره است که من بفهمم الان نیاز من چیست و من مشغول همان چیز بشوم.
چقد مهم است که آدم این را بفهمد
و بعد از اینکه فهمید، این توفیق را خدا به او عنایت بکند و مشغول آن بشود.
(وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّى مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ):
خدایا چه كسی مثل من دور از آن چیزی است که در اصلاح نفس به دردش میخورد و آن را نمیداند؟ چه کسی به اندازهی من از اصلاح خودش دور مانده؟ اصلاح من کجاست؟ اصلاح من در نماز شب و قرآن خواندن و دعا کردن هست که من از آنها دور افتادم.
پس باید به او گوشزد و گفته بشود.
خوب دقت کنید! به یک اعتباری شما فکر میکنی الان به خودت واگذار شدی و این مقدار عقل و فهمت هست که به آن واگذار شدی و هر چقدر هم زور میزنی میبینی دیگر همین است لذا آن را تمام شده فرض میکنی و میگویی دیگر نمیشود کاری کرد! ولی امام_علیهالسلام_این را بهم میزند و میفرمایند: این جوری نیست؛ بالای سر تو یک باغبانی، معلمی هست که عقل و فکر تو را جهت میدهد و تو اشتباه فکر میکنی که به خودت واگذار شدی، مدام از خودت حساب میکشی و خودت را ارزیابی و بالا و پایین میکنی و میبینی رشد نمیکنی!
اینطور نیست، تو اشتباه فکر میکنی؛
مثل این که شما بگویی این مقدار را خودم دارم به دست میآورم! کجا این جوری هست؟!
یا بگویی این مقداری که الان من رفتم یا آمدم، خودم و خودم بودم!
از کجا شما تشخیص دادی که باید طلبه بشی؟!
این همه راه! مگر این همه نیامدن که طلبه بشوند ولی به یک سمت دیگر رفتند!
این همه خانه! این جا را از کجا پیدا کردی؟
این همه ذوق! ذوق روایت خوانی را چه کسی به تو داد؟
پس یک کلاس نامرئی است که به نظر من، مرئی بودن زیادیاش و شدت ظهورش نمیگذارد ما ببینیم.
و این دارد هم فکر ما را، هم عقل ما را و هم فهم و مایحتاج ما را جهت میدهد .
منتهی کار شما فقط این است که وقتی به تو حالی کردند این خوب است، دیگر جایی نروی.
مثلا وقتی فهمیدی مطالبت در این کتابها است، سراغ کتاب دیگری نرو، یا وقتی فهمیدی دوستانت اینها هستند همین دوستیها را باید محکمش کنی و گرنه آنها را از دست میدهی و میپرند!
فقط بنزین نیست که میپرد، عقل هم میپرد؛
یک فرضیه میدهند دیگر.
(وَ تِلْکَ الَایّٰامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ)(آلعمران/۱۴۰)
میآید و میرود؛ در یک زمانهایی میبینی نفحات اینقدر هست که
شما را میگیرد و یک زمانهایی هم هست که میبینی دستت خالیِ خالی است!
شما الان چهارده تا معصوم بالای سرت است، از هر کدام یک چیزی بخواه، بهرهمندت میکنند، ما به این معتقدیم. از سلمان یک چیزی بخواه، از حضرت اباالفضل_علیهالسلام_یک چیزی بخواه، از مقداد یک چیزی بخواه، همین الان از علما چیزی درخواست کن، سه تا (قُلْ هُوَ اللّه) برای یک عالم بخوان و از او چیزی بخواه.
بنده آقای بهجت_رحمةاللهعلیه_را در خواب دیدم که با تاکسی منزل ما آمده بود، ایشان دو تا اسکناس به من داد و گفت این را به رانندهی تاکسی بده و این هم برای خودت باشد.
چه اسکناسی! قد اسکناسها مثل اسکناسهایی که الان میبینیم نبود، روی آنها تصویر و نوشتنیهای عجیب و غریب بود، جنس این اسکناسها مثل پوست بود ولی پوست هم نبود، اینقدر روی آنها کار شده بود!
بعد گفتم حاج آقا! یک دعایی برای ما بکن؛ ایشان شروع به دعا کردند، دعاهایی که اصلا نیست توی این …. و اصلا قولش به ما نرسیده است!
نفحات یک موقع میآید! حالا مال چیست نمیدانم.
در معرض باش، تو چهکار داری اگر
رفتی روضه خواندی، اگر رفتی گریه کردی، اگر رفتی یک چیزی را جابهجا کردی، اگر رفتی نصیحت کردی،
اگر اطعام دادی و یا از یک عزیزی احوالپرسی کردی.
چهکار داری؟! سر این سفره هر دفعه یک چیزی هست، حالا چیست ما اصلا نمیفهمیم.
(حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيمَا نَهَيْتَنِى عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ؟):
رزقهای فراوانی که از در و دیوار برای من مدام آمد و جاری شد، به ما هم گفتی این کار را نکن ولی ما این کارها را کردیم! ما را جایی میبینی که نباید ببینی!
ببینید ما همین هستیم، هر چه خدا میگوید پشت گوش میاندازیم. خدا هم خدایی خودش را دارد انجام میدهد.
نمیشود که آب از پایین، بالا برود! آب از بالا میآید؛ حالا اگر من آب را نخورم آن کاری به من ندارد و همینجوری آب دارد میآید و از جلوی من هم رد میشود.
(وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْرا فِى الْبَاطِلِ):
چه کسی بیشتر از همه در باتلاق بدیها و باطل است و نمیتواند خودش را نجات بدهد؟
اینهایی که امام_علیهالسلام_بیان میکند
چه جوری در مورد خود امام_علیهالسلام_تطبیق بدهیم؟ یاباید بگوئیم امام_علیهالسلام_اینجوری هست! یا باید بگوئیم این جوری نیست.
امام که مجازی حرف نمیزند. در اینجا باطل یعنی من میان مردمی هستم که باطل هستند.
در وجود امام که باطل جایی ندارد !! بلکه امام در بین مردمی است که باطل هستند و امام حق است. این را هم به شما بگویم که گناهان ما به دوش امام و پیامبر است. هرجا که امام معصیتی از
خودش گفت، این معصیت ماست که به دوش پیامبر و امام است.
امیرالمؤمنین_علیهالسلام_پیرمردی را در خواب دید که کیسهی بزرگی روی دوشش بود، امام فرمود: من دلم به حال این پیرمرد سوخت، به او گفتم کیسه را زمین بگذار تا من بردارم، آن پیرمرد در حالیکه رویش را برنگرداند کیسه را زمین گذاشت، من هر کاری کردم که این کیسه
را بردارم نتوانستم و دوباره خود پیرمرد
کیسه را روی دوشش گذاشت و رفت. از خواب که بیدار شدم تعبیرش را از پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_پرسیدم،
حضرت فرمودند: این پیرمرد من بودم و آن کیسه هم گناهان امت من بود که هیچ کس غیر از من نمیتواند به دوش بکشد.
حالا بعد از پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_امیرالمؤمنین_ علیهالسلام_این بار را به دوش میکشد، یعنی که هرجا امام معصوم_علیهالسلام_ از معصیت خودش صحبت کند منظور معصیتِ ماست که به دوش امام هست.
خیلی مواقع ما نسبت به این حرفها استبعاد داریم.
ما فکر میکنیم حق هستیم، چون نمیدانیم شیخصدوق_رحمةاللهعلیه_چهجوری زندگی کرده، نفس کشیده، چهجوری فهمیده و چهجوری سیصد تا…!
چون آنها را نمیدانیم مثلا فکر میکنیم ما حق هستیم، شیخصدوق_رحمةاللهعلیه_هم یک حق است! اینجوری نیست؛ اینها در یک فضایی تنفس کردند و بهره بردند که ما در مخیلهمان هم نمیآید که بخواهیم خیال بکنیم این چه بوده!
(وَ أَشَدُّ إِقْدَاما عَلَى السُّوءِ مِنِّى حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَان):ِ
وقتى كه ما بين دو دعوت خدا و دعوت شيطان هستیم، وقتی که ما گیر افتادیم و امام می خواهد ما را نجات بدهد.
(فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّى فِى مَعْرِفَةٍ بِهِ ):
نه این که نمی دانستم این دعوت شیطان است، نه قشنگ میدانستم دارم
این چیزها را از دست میدهم،
این خیرات را دارم از دست میدهم،
دارم نمازم را از دست میدهم، دارم خدا را از دست میدهم، همهی اینها رو میفهمیدم که دارم از دستشان میدهم ولی باز از شیطان پیروی کردم!
(وَ لا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِى لَهُ؟):
با اینکه شیطان پیش ما معروف است و ناشناخته نیست و این را میدانم و از ذهنم نرفته.
وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَى النَّارِ.(۲۴)
و در همان حال من یقین دارم که سرانجام دعوت تو به بهشت و نهایت دعوت او به آتش ختم میگردد.
دعوت شیطان به سوی جهنم است و دعوت تو به سوی بهشت.
من کدام را انتخاب میکنم و کدام برای من راه میشود و مسیر را پیدا میکنم و میروم؟
پس ببینید این خیلی با ارزش است که شما بدانی آن هدایت از آن ناحیهی دقیق انتقال پیدا کرده و به شما رسیده و به واسطهی یقین و باورهایی که خدا در وجودتان قرار داده در یک قرنطینه و در یک محفظهی تربیتی اهلبیت_علیهمالسلام_ دارید حفظ میشوید.
و آثارش به این عقایدی هست که دارید؛ به این عقیده دارید که باید آنها را لعن کنی، به این عقیده دارید که باید برای اهلبیت_علیهمالسلام_صلوات بفرستید.
به این عقیده هستید که این دعا را باید بخوانید، به این عقیدهای که باید این را نخوانی، به این عقیدهای که این خوب است و این بد.
از کجا شما اینها را فهمیدید؟
الان مشکل مردم همین است که نمیدانند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد؛
نمیدانند چهکار باید بکنند که خوب بشوند و چهکار باید بکنند که بد نباشند. همینها گم شده است و باید در وجود خودمان آنها را پیدا کنیم.
وصلیاللهعلیمحمدوآلهالطاهرین.