پخش زنده
بسم الله الرحمن الرحیم
امتحان، سنت الهی
وقتی ما راهی به نام دین را انتخاب میکنیم و قصد داریم در آن راه بمانیم و به مسیر ادامه دهیم؛ لازم است الفبای آن را فرا بگیریم. در واقع ما ابتدا با دین بیگانهایم، اما وقتی قدم در این راه میگذاریم کمکم آن را فرا میگیریم. چرا که وقتی قدم در این مسیر میگذاریم با مسائلی مواجه میشویم که قبل از آن وجود نداشت. لازم است این مسائل را شناسایی کنیم و با توجه به اصل موضوع، مصونیت را در خودمان ایجاد کنیم.
مثلا از جمله امور مهمی که در دین با آن مواجه میشویم، امتحان است. شما در هر مرتبهای که باشید، دائم در حال امتحان شدن هستید: «البلاء للولاء». به محض اینکه وارد دین شدید، با شما کار خواهند داشت، دائم از اطراف ضربه خواهید خورد یا پیدرپی مانعی در کارهایتان به وجود میآید.
در روایت است که اگر کسی نزد ما آمد و ایمان آورد، اگر چه به قلهی قاف – قلهی قاف تعبیری برای جای دور و غیر قابل دسترس است- پناه ببرد ما یک شیطانی را در کنار این مؤمن قرار میدهیم تا امتحان شود. بنابراین شما این قالب را در زندگیت بپذیر که در حال امتحان شدن هستی. امام صادق(علیه السلام) میفرمایند که: اگر در خانه در حال راه رفتن بودید و شصت پایتان به فرش گیر کرد، برگرد و بررسی کن ببین چه اتفاقی قبل از این افتاده است، چرا که بیجهت شصت یک مؤمن به فرش گیر نمیکند. یک انسان عادی هزار بار ممکن است از این موارد برایش اتفاق بیفتد اما دلیل خاصی ندارد، چون به چیزی اعتقاد ندارد. اما وقتی شما پا به دایرهی یک اعتقاد بگذارید، و وارد یک جریان رشد دهنده شوید، که در حال تولید بالندگی و فهم و استقامت در وجود شما است، حتما هر اتفاقی هدفی دارد و شما را برای امر خاصی تربیت مینماید و با شما کار خواهند داشت.
توجه کنید، پیامبر خداست، اما باید یتیم باشد! چرا؟ تا فردا روزی اگر یتیمی در برابرش ایستاد، طعم یتیمی را چشیده باشد. این پیامبر باید فقر دیده باشد. گفته شده دلیل اینکه موسی دراز کشید و گفت:
” رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ “
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺧﻴﺮ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰﻛﻨﻲ، ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪم. (قصص/24 )
این بود که مدتها فقط علف خورده بود و از شدت خوردن علف شکمش سبز شده بود و قصدش از این دعا فقط یک تکه نان بود!! ببینید، پیامبر است، عالم هستی در اختیارش است!!
حضرت فرمودند: سلیمان فقط نان و نمک خورد! سلیمانی که همهی هستی در اختیارش است، اما باید نان و نمک بخورد!
این امتحانها را ببینید. گاهی باید جیبت خالی خالی باشد و به هر دری هم بزنی، چیزی هم عایدت نشود! چون با تو کار دارند.
شخصی خدمت امام باقر (علیه السلام) آمد و عرض کرد: یابن رسول الله من شیعهی شما هستم، پس چرا این همه مشکل دارم، و مشکلاتش را شمرد، اتفاقا مشکلات وحشتناکی هم داشت، حضرت پاسخ داد: من همهی این مشکلات را همین الان حل خواهم کرد و تو فقط شیعه بودنت را به ما تحویل بده و خداحافظی کن؛ من هم همهی مشکلاتت را تا صبح حل خواهم کرد!.
در برابر مشکلات یک چیز با ارزشتر به شما دادهاند، علی(ع) را به تو دادهاند، علی(ع) قیمت دارد. خدا را به شما دادهاند، خدا و خرما با هم جمع نمیشوند. فاطمهی زهرا(ع) و امام رضا(ع) به شما عنایت داشتهاند. گریه و باور و اعتقاد را به شما ارزانی داشتهاند، فرمولهای گرانبهایی برای طرز صحیح زندگی کردن به تو آموزش دادهاند. اگر فقط یک ساعت زندگی کافر را به تو بدهند، بیچاره خواهی شد.
«الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر»
از حضرت پرسید: چگونه دنیا، زندان مؤمن است؟ فرمود دنیا نسبت به نعماتی که در بهشت به مؤمن خواهند داد، خیلی سخت است و مثل زندانی برای مؤمن است. ولی چرا بهشتِ کافر است؟ چون در مقایسه با عقابی که در قیامت برای کافر آماده کردهاند، اینجا بهشتی است برای کافر!
رفقا آمادهی امتحان باشید و دائم هم بخدا بگویید خدایا این امتحان را با عافیت به سرانجام برسان. به خدا بگویید من تحمل سختی ندارم در دعای امام سجاد(ع) هم هست: «إِنَّكَ كَلَّفْتَنِى مِنْ نَفْسِى» من را مکلف کردی تا من تحمل کنم…..
این موارد را به خدا بگویید. بگویید خدایا من طاقت فقر ندارم در این مورد مرا امتحان نکن، اصلا بگویید مرا امتحان نکن و بدون امتحان به من رشد عنایت بفرما. این را بگو و از خدا بخواه. خدا که قصد ندارد کسی را شکنجه دهد! خواست خدا تنها این است که افراد را آب دیده کند. ببینید یک چایی بخواهد دم بکشد نیاز به وقت دارد، چای فرمول خاص خودش را دارد. واکس زدن یا پختن برنج هم هر کدام فرمول خاص خودشان را دارند.
حالا قرار است یک آدم شکل بگیرد، در حال تربیت شدن است، فردی میخواهد رشد کند و مسیری را طی نماید. قرار است در کنار امامش قرار گیرد، در جوار حجت خدا!! مگر شوخی است که کسی کنار حجت خدا قرار بگیرد؟! خود آن بزرگواران را ببینید چه امتحانهایی را پشت سر گذاشتند. حضرت زینب (علیه السلام ) را در آن وضعیت سنگین روحی، پنجاه منزل میبرند!! آن هم چه کسانی و چگونه میبرند؟! با آن حالت و رفتار، اشقی الاشقیاء هستند!! الان شما داعش را ببینید، این داعش بچههای آنها هستند. اشقی الاشقیاء!
شما مسیر را چگونه میروید؟ فاطمهی زهرا(س) بین درب و دیوار است! خانم، الان مشکل شما چیست؟ درحال پس دادن چه امتحانی هستید؟! جز اینکه عفتت را رعایت کنی و چادرت را حفظ نمایی و رعایت شوهر و فرزندانت را بکنی؟! امتحان فاطمه زهرا(س) را که از تو نمیگیرند!
موسی(علیه السلام) امتحانش به گوساله بود. یک گوساله!!!
این همه زحمت بکشد و کار کند؛ آن وقت یک گوساله بیاید و همه را بر باد بدهد! بله! همین است. خیلی شگفت انگیزاست، پیامبر اولوالعزم باشی، دست در گریبان کنی و به آن شکل در بیاوری، (ید بیضاء) عصایت را بیاندازی و اژدها شود؛ ولی یک گوساله می سازند و همه چیز را با خود می برند و کاری هم نمیتوانی بکنی!! همین است!! یا مثلا یک ولی فقیه ببیند که در برابر دیدگانش همه را به رقاصخانه بردهاند! بله لازم است ولی فقیه این را ببیند. باید ببیند. کار در دستان کس دیگری است!
امام(ره ) است! هی گفت: جنگ جنگ تا پیروزی!! یک دفعه قطعنامه میآید و باید بپذیرد! چه امتحان سختی است!! میخواهند بدانند آیا این آدم واقعا همان کسی است که ادعا میکند؟! لذا خود امام (ره ) هم میگوید، جام زهر است، اما باید بنوشم!
دائم به در بسته میخوری! فردی میگفت من صد و دو بار به خواستگاری رفتم!! گفتم آفرین به استقامت مادرت! در عوض یک نفر هم دو بار به خواستگاری میرود و به درب بسته میخورد، میگوید من دیگر ازدواج نمیکنم. این چه دیدگاهی است؟! چه اشکال دارد بروی و یک میوه هم بخوری! شاید در گینس هم توانستی یک رکورد ثبت کنی!!
امتحان ابراهیم به اسماعیل میشود. شوخی نیست! فرزند سیزده یا چهارده سالهاش را باید بخواباند و با چاقو سرش را ببرد. قدری به این قضیه فکر کنید، تا کمی به خودتان بیایید که مگر در حال پس دادن چه امتحانی هستید که اینهمه جزع و فزع دارید.
امیرالمؤمنین(ع)، اول شخص عالم وجود بعد از پیامبر(ص) است؛ همسرش هم در دو قدمیاش هست اما هیچ کاری نمیتواند انجام دهد!! هیچ کار!!! اینجا خدا باید ثابت شود. علی(ع) در حال تاوان دادن است!! امام حسین(ع) هم تاوان علی(ع) را داد. میدانید تاوان چه بود؟ میگفتند علی(ع) خداست، باید معلوم شود که خدا نیست، عاجزترین آدم هست. دستانش را بستهاند و کاری نمیتواند بکند!! آنجایی که حالت خدایی را نشان میدهد، «ناد علیاً مظهر العجائب» همه مثل مور و ملخ پراکنده میشوند؛ وقتی امام علی (علیه السلام) با عمروبن عبدود میجنگد، جبرائیل و میکائیل میآیند و زیر بازوهایش را میگیرند و میگویند اگر علی همهی زورش را به کار برد زمین زیر و رو میشود. بنابراین او که دیگر چیزی از خدایی کم ندارد. ما خدا را ندیدهایم؛ اما اگر روی زمین خدایی باشد علی(علیه السلام) است و برای اینکه مشخص شود خدا نیست؛ باید دستانش بسته شود، سرش پایین باشد و آنگاه همسرش هم بین درب و دیوار باشد! با طناب او را بکشند و ببرند. انواع تحقیرها را ببیند تا خدا ثابت گردد!
در واقع علی(ع) دو کار را انجام داد، یک جا قدرت خدا را به نمایش گذاشت و اینجا هم بندهی خدا بودن خودش را ثابت کرد!
ما اینطور نمی توانیم ثابت کنیم که بندهی خداییم، اگر ذرهای قضیه آن طرفی شود حتما آن را میپوشانیم. این طور نیست! اگر کارمان یک ذره این طرف و آن طرف شود؛ خواهیم گفت مثلا بنده “الهی” هستم و این همه در دستگاه تو یِ خدا زحمت کشیدهام!! این حرفها نیست، از ما بندگی میخواهند. اگر تو را جایی گذاشتیم برای هدف دیگری بوده است و می خواستیم تو خودت را ثابت کنی.
بلعم باعور است، اسم اعظم را به او دادهاند علاوه بر آن مستجاب الدعوه هم شد! کارش به جایی رسید که میخواست حضرت موسی را نفرین کند!! چون مستجاب الدعوه است. فراموش کرد! اسم اعظم را از یادش بردند. قرآن می گوید:
«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث»
ﭘﺲ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺶ ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺳﮓ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺠﻮم ﺑﺮﻱ، زبان ﺍﺯ ﻛﺎم ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﻱ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺯ ﻛﺎم ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩ.
(الاعراف/176)
حکم سگ را دارد که اگر برایش چیزی را بیاندازی یا نیاندازی “یلهث” است. تعبیر سگ کجا و بلعم باعور کجا؟!!
همه اینها امتحان است!
مثلا حرم امام رضا(علیه السلام) میروی و میبینی کفشهایت را دزدیدهاند، میگویی من دیگر حرم نمیروم. یعنی چه؟ یعنی قرار است تو را با یک کفش از حرم بیرون کنند، چون تو اصلا اهل حرم نبودی و همراه یک عدهای دیگر وارد این مکان مقدس شدهای؟!. هر چقدر درست راه بروید، امتحانهایتان شکل پیچیدهتری به خود میگیرد! یک وقتی من دیدم آقای بهجت سه تا ساعت را برای بیدار شدن صبح میگذارد! سه تا ساعت برای چه؟! آقای بهجت که دیگر نیازی به ساعت ندارد!
یک موقع میبینی مثلا بعد از ماه رمضان به خاطر اعمال خوبی که انجام دادهای، نمرهات از بیست به چهل صعود کرده است و پیشرفت معنوی داشتهای. به خاطر ظرفیت جدیدی که پیدا کردهای، مطمئنا شیطانت را هم تغییر دادهاند. یک شیطان بزرگتری برایت گذاشتهاند و تو خبر نداری! از کلاست هم خبر نداری! قبلا عادی نمازت را میخواندی ولی حالا میبینی خواب میمانی. چون با این کلاس و ظرفیت جدیدی که پیدا کردی، دو رکعت نماز، چیز دیگری است! شیطانت هم عوض شده است و به این کلاس میآید تا مانع شود. اصلا میل به قرآن خواندن نداشتی، اما بعد از ماه رمضان میبینی علاقه به خواندن قرآن پیدا کردهای، از آن طرف شیطانت هم قوی شده است و دائم مثنوی مولوی را در برابرت زینت میدهد که فلان شعر را بخوان، سرگرمت میکند! شیطان چیزهایی هم به نام توحید و ملکوت و جلوات و خلوات و…. دارد، طوری که فکر میکنی قرآن میخوانی، شبیه است حتی شبیه آخرت هم دارد! اما حقیقت چیز دیگری است. همه چیز در قرآن است و نه در شعر.
آن ملعون آمد و به حضرت گفت: برای ما شعر بخوان، حضرت فرمود ما اهل شعر نیستیم! گفت باید برای ما بخوانی!! حضرت فرمود: یک شعری را از یکی از نزدکانم برایت میخوانم و خواند، راجع به معاد بود، آن ملعون نشست و گریست و بیچاره شد!
در حال امتحان شدنی، رشدت دادهاند، کلاست تغییر کرده است، پس تو هم در صحبت کردنت مراقب باش و با هر کسی نشست و برخاست نکن! دقت کنید، آقای بهجت در بیست سالگی با آقای بهجت در سی سالگی و چهل و پنجاه سالگی متفاوت است، شیاطینش هم متفاوت هستند. در روایت است که هر مؤمنی که از دنیا برود به اندازهی دو قبیلهی بزرگ عرب، ربیع و مضر از شیاطین بیکار میشوند.
اینقدر شیاطین مشغول این مؤمن بودهاند! مراقب باشید و در پیچیدهگیها تو هم پیچیده عمل کن تا امتحانت را درست بدهی. یک عالم بزرگواری را می خواستند مرجع تقلید کنند، پولی در خانه داشت و از آن طرف هم خانمش مشکل زایمان داشت. شیطان شروع کرد به وسوسه کردن این عالم که از این پول برای زایمان همسرش استفاده نماید، مشروع هم بود، اجازه هم داشت، خودش هم مرجع بود اما چون بناء داشت استفاده نکند، شیطان در حال وسوسه کردنش بود. بعد از این قضیه شخصی شیطان را در خواب دید در حالی که ریسمانهایی به دست داشت ویک زنجیر هم در دست دارد، پرسید این زنجیر برای چیست؟ گفت: این زنجیر برای شیخ انصاری است، می خواستم شیخ را گیر بیاندازم اما نتوانستم. پرسید این نخها برای کیست؟ گفت اینها برای انسانهای ضعیف است و بعد هم گفت بعضی حتی به نخ هم احتیاج ندارند و خودشان خواهند آمد!
امتحان! در حال امتحان شدن هستیم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) امتحانها داد تا پیامبر شد. بعضیها با تعجب میپرسند فلانی چه طور اینقدر رشد کرده است؟! بله شما خبر نداری، این را از چرخگوشت عبور دادهاند، که آثارش این است. امتحانها داده است که این جایگاه را به او عطا کردهاند، مطمئن باشید ساده به کسی چیزی نمیدهند! در امتحانها هست که ما به چیزهای گرانبها میرسیم.
گفتم در دعای بیست و دو صحیفهی سجادیه، امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: «إِنَّكَ كَلَّفْتَنِى مِنْ نَفْسِى» اگر یک موقع دیدید طاقت ندارید، به خدا بگو، خدایا از من امتحان را بردار. اما یک چیز را ائمه به ما آموختهاند و آن اینکه در امتحان به خدا بگویید خدایا با عافیت این کار را انجام بده، این خیلی مهم است اگر قرار شد خدا با عافیت به شما بدهد، شما خواهید دید توانش را دارید و زمینهها برایت فراهم است و مسیر هم روشن است و مشخصهی آن، این است که شما را رشد میدهند.