پخش زنده
مسیر ولایت
چه امری سبب میشود که تدین ما ضعیف شود؟ آنچه ما را به دین خدا و اسلام نزدیک میکند چه عملی است؟
خدای متعال یک مسیری را برای ما قرار داده و از آن مسیر هم عدول نکرده است، باید تمام دوستانش و کسانی که با او هستند در این مسیر قرار بگیرند تا از آن خیراتی که خدای متعال در نظر دارد بهره ببرند؛ لذا هر کس خودش را به این مسیر رساند، آن خیراتی را که خداوند در نظر گرفته است برای او فراهم است و خداوند برکات را نصیب او میکند، ولی اگر در این مسیر قرار نگرفت نباید از خداوند توقع داشته باشد.
به عبارتی خداوند مسیری را به نام ولایت روشن کرده است و هر کس به این ولایت برسد خداوند با او کار دارد، ولی اگر به این مرحله نرسید معطل است.
آقای قرائتی میگفتند من یک مسیحی را دیدم که حافظ قرآن بود و در سفر به ژاپن دیدیم که بچههای آنها خیلی مؤدب هستند؛ لذا به آنها گفتم که کتابهای اخلاق خودشان را بیاورند، وقتی نگاه کردم دیدم که تمام مطالب کتاب اخلاق آنها از احادیث است! فقط قال الصادق و قال الباقر-علیهمالسلام- بالای آنها نوشته نشده است؛ آن مسیحی که قرآن حفظ میکند بهرهای از قرآن نمیبرد مگر زمانی که در مسیر ولایت قرار بگیرد.
کسانی که کنار خانهی خدا نماز میخوانند بهرهای از نمازشان نمیبرند! باید در مسیر ولایت بیایند، اگر مسیر ولایت را انتخاب کردند، نماز، روزه و کوچکترین کار آنها هم طبق ولایت حساب میشود وگرنه هیچ فایدهای ندارد؛ مثلا اگر کسی امانتداری کرد، اما ولایت نداشت بهرهای از دینداری نصیب او نمیشود.
ولایت یک نقطهی شروع و یک نقطهی پایان دارد، البته در میانهی آن هم یکسری مسائلی است که توضیح داده میشود.
ما خداوند را در نقطهی شروع ولایت میبینیم، خدای متعال میگوید من ولی هستم؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/۱۵۷) وقتی خداوند ولی شد ولایت دارد، یک طرف عبد و یک طرف ولیّ و میانهی آن هم ولیّ است؛ کدام ولیّ؟ ولایت چهارده معصوم-علیهمالسلام- که این ولایت بین ما و خداوند کشیده شده است.
چگونه است که خداوند از یک طرف و من هم از طرف دیگر ولیّ شدم! برای همین است که ما میبینیم بعضی از افراد اینقدر عملکرد خوبی دارند که جزء اولیاءالله و صاحب ولایت شدند.
چه خصوصیتی در مسئلهی ولایت است که در من جمع میشود و من هم ولیّ میشوم؛ در ائمه-علیهمالسلام- هم جمع میشود و آنها هم ولیّ میشوند؛ در پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- هم جمع میشود و او هم ولیّ میشود! البته فاصلهی ما با آن ولایت از زمین تا آسمان است، منتهی یک امری بین ما، مرجع تقلید، ائمه معصومین-علیهمالسلام- و پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- مشترک است، ولی این امر مشترک کم و زیاد دارد، مثل یک نور کسی که یک شمع دارد به آن نور میگوییم و کسی هم که هزار تا شمع دارد به آن هم نور میگوییم، پس ما هم نور را داریم ولی به صورت ضعیف و کم رنگ است.
امام-علیهالسلام- فرمودند: «شِيعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِينِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلايَتِنا يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ويَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا.» «شيعيان ما از باقيماندهی گل ما آفريده شدهاند، ولايت ما در سرشت آنان عجين گشته است، آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحت هستند.» (شجرهیطوبی/ج۱/ص۳)
شیعیان ما از زیادی گل ما هستند؛ یعنی منسوب به ما هستند، حتی حالت آنها با حالات ما تغییر میکند، وقتی ما مریض میشویم آنها هم مریض میشوند و وقتی ما ناراحت میشویم آنها هم ناراحت میشوند؛ مثلا میبینید فردی بدون هیچ دلیلی، غروب جمعه دلش میگیرد! میگویند آن موقع حضرت حجت-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- دلش گرفته است؛ لذا این دو به هم وصل هستند.
«یَفْرَحونَ بِفَرَحِنا» ما که خوشحال هستیم آنها هم خوشحال هستند؛ «وَ یَحْزَنونَ بِحُزْنِنا» ما که ناراحت هستیم آنها هم ناراحت هستند، این همان خط ولایت است.
«اِنَّ شِیعَتَنا خُلقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا» (بحارالانوار/ج۵۳/ص۳۰۲) شیعیان ما از زیادی نور ما هستند؛ یعنی آنها فقط خلقت خاکی ندارند، بلکه مثل ما خلقت نوری هم دارند.
چه امری در خدای متعال است که پیامبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم-، امیرالمؤمنین-علیهالسلام-، فرزندانش، مرجع تقلید، ولی فقیه و حتی من هم دارم! این چه امری است که در همهی ما مشترک است؟ همهی ما ولایت داریم؛ لذا هر کس ولایت را داشت، او را وارد صراط مستقیم میکنند؛ «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» (حمد/۶) راه کسانی که به آنها نعمتهای گوارا دادی، ما را از آن مسیر بیرون نکن؛ «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ» (حمد/۷) و ما را جزء ضالین قرار نده.
پس خداوند یک مسیری را قرار داد که ما هم جزء آن هستیم و آن خصوصیتی که در خدای متعال وجود دارد در بقیهی افراد هم هست.
خداوند شأن فرماندهی دارد، امر و نهی میکند؛ لذا میتواند به یک نفر بگوید این کار را انجام بده یا انجام نده، پس خداوند ولیّ ماست؛ ولی به معناست؟ مثلا یک نفر که از دنیا برود میپرسند ولیّ او و سرپرستش کیست؟ یعنی چه کسی او را امر و نهی میکند؟ امر و نهی چه کسی را گوش میکند؟
خداوند ولیّ است و این ولایت را به پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- منتقل میکند و پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- از طرف خدا مأمور میشود تا امر و نهی کند؛ لذا به ما سفارش شده است؛ «يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» «ای اهل ایمان! از خداوند و نیز از پیامبر و صاحبان امر خودتان كه امامان از اهل بیت هستند اطاعت كنید.» (نساء/۵۹) امام هم این شأن را دارد و میتواند امر و نهی کند؛ «اولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ» کمی پایینتر بیاییم دیگر چه کسی میتواند امر و نهی کند؟ اگر مراجع و فقها هم امر کردند قبول است.
حالا من چهطور ولیّ میشوم و در این مسیر قرار میگیرم؟ به این صورت که وقتی خداوند امر میکند، فرمان او روی زمین نمیماند و من اطاعت میکنم و از آنچه نهی میکند دوری میکنم؛ لذا من هم ولیّ میشوم.
پس در این مسیر رابطهی من با خدا برقرار شد؛
یعنی الان او ولیّ من است، اوامر او را گوش میدهم و هر چیزی را که از آن نهی میکند، ترک میکنم؛ لذا خدای متعال میگوید این عبد من است و من با او کار دارم.
این رابطه به همین جا ختم نمیشود، وقتی فرد به این مقام رسید که حرف خداوند را گوش کرد، خداوند معیت و همراهی با او را درست میکند؛ یعنی خداوند خودش را با این فرد همراه میکند و این فرد با خدای متعال یکی میشود.
خداوند میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی» «هر كه به يك دوستى از من اهانت كند، به تحقيق به جنگ با من كمين كرده است.» (اصولکافی/ج۲/ص۳۵۱)
خداوند میگوید اگر کسی رابطهاش با من خوب شود، امر و نهی مرا گوش دهد و فرمانهای مرا اطاعت کند، دیگر هر کس به او اهانت کند با من طرف است؛ لذا به مردم احترام بگذارید! کسی را تحقیر نکنید! در مجالس به کسی بیاحترامی نکنید؛ چرا؟ چون ما اولیاء خدا را نمیشناسیم، شاید یکی از این افراد رابطهاش با خداوند وصل باشد به قیافه، حالات، نماز و روزه افراد نیست، تمام این امور در ولیّ بودن دخالت دارد و ما درکی از این امور نداریم؛ لذا اولیاء خداوند مخفی هستند.
اگر کسی در مجلس اهلبیت-علیهمالسلام- نزد شما نشست به او چیزی نگویید، ولی در خانهتان حتی اگر خواستید او را بیرون کنید، این جلسات برای اهلبیت-علیهمالسلام- است و اجازهی ورود به این جلسات را به هر کسی نمیدهند، به خدا قسم! هر کس را در این جلسات اجازه نمیدهند مگر با حساب و کتاب، ولی اگر کسی را اجازه دادند هر گونه کم و کاستی داشته باشد در همین جلسه برای او جبران میکنند؛ لذا به هیچ کس بیاحترامی نکنید، زیرا ممکن است ولی خدا باشد و خداوند او را دوست داشته باشد در حالی که شما را دوست نداشته باشد.
از آقازادهی مرحوم حضرت آیتالله مرعشی نجفی-رحمةاللهعلیه- نقل شده است که ایشان هنگام بیرون رفتن از خانه میگفت: خدایا! دین مرا تا ظهر حفظ کن، به خاطر چهارده معصوم-علیهمالسلام- دینم را حفظ کن، وقتی هم به خانه میآمد میگفت: خدایا! دین مرا تا شب حفظ کن و شب میگفت: خدایا! دین مرا تا صبح حفظ کن. از ایشان پرسیدند: آقا! شما که در این سن هستید مگر امکان دارد دین شما از بین برود؟ فرمود: بله! پرسیدند: چه طور؟ گفت: ممکن است که یک نفر بیاید و به من سلام کند و من او را خوب تحویل نگیرم؛ مثلا در شلوغی باشد و ما تحویلش نگیریم و بیاعتنایی شود و دلش بشکند، احتمال دارد او یکی از همان اولیای خدا باشد و با بیاعتنایی به او دیگر کار تمام شود.
«مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی» یعنی کسی که به دوستان من اهانت کند با من خدا به جنگ برخاسته است؛ لذا به بچهها بیاحترامی نکنید، شاید یک مقدار سر و وضع آنها بد باشد، ولی ممکن است این بچه یا جوان رابطهاش با خدا وصل باشد، نباید کاری به این کارها داشته باشیم و نگران باشیم خودش درست میشود.
یک نفر بنده را برای دانشگاه دعوت کرد از ایشان پرسیدم که افراد آنجا چه طور هستند، گفت: تمام آنها لامذهب هستند؛ گفتم: حالا که همه لامذهب هستند، ما بیاییم چه کار کنیم؟ پرسیدم: آیا خدا، پیغمبر و اهلبیت-علیهمالسلام- را قبول دارند؟ گفت: بله، تمام این مسائل سرجایش هست. به او گفتم: پس تو لامذهب هستی! مذهب همین است، کسی که خدا، پیغمبر و ائمه-علیهمالسلام- را قبول داشته باشد باتقواست، معلوم است اینجا شیعیان دلت را زدهاند، حالا یک مقدار ترکیبش بالا و پایین است خب باشد از این کشور که بیرون بروی میفهمی چه خبر است.
زمان امام باقر-علیهالسلام- این امکان برای حضرت فراهم بود که افرادی را برای تبلیغ به شهرها و روستاها بفرستد؛ یکی از یاران امام-علیهالسلام- بعد از اینکه از تبلیغ برگشت، خدمت امام باقر-علیهالسلام- آمد و خیلی از مردم آنجا شکایت کرد. حضرت-علیهالسلام- فرمودند: فاصلهی ما با شما چهقدر است؟ گفت: خیلی زیاد! حضرت-علیهالسلام-فرمودند: پس با این حساب ما شما را خیلی تحمل میکنیم و با القاب شما را صدا میزنیم و میگوییم شما از ما هستید، پس چرا شما با این فاصلهی کم مردم را تحمل نمیکنید و گله دارید؟
با خودتان نگویید این فرد چهقدر کارهایش خراب است، شیعیان از سن پانزده تا سی سالگی گرفتار میشوند، بعد از سی سالگی در مسیر قرار میگیرند.
شما این اروپاییها را نگاه کنید، سن قماربازهای قهّار، اهل فساد و آدمکشهای آنها بالاست، ولی ما در سن بالا فسادی که رواج داشته باشد نداریم، افراد مُسنّ ما همه اهل مسجد هستند؛ یعنی همان عاقبت بخیری.
ما جوانهایمان را خراب کردیم، اگر ما پانزده سال دندان روی جگر بگذاریم و یک مقدار احترام بگذاریم خیلی از این مسائل پیش نمیآید؛ مثلا اگر جوانی بغل دست ما نشست یک محبتی کنیم و بگوییم چهقدر خوب شد که اینجا آمدی، نه اینکه او را از خودمان برانیم و بگوییم برو کنار و به دیگری بگوییم شما مثل اینکه برای شام آمدی!
جلسهی امام حسین-علیهالسلام- همینطور است، اگر یک نفر آخرین لحظه بیاید غذایش را بگیرد و برود سر ما منت دارد، غذای امام حسین-علیهالسلام- را باید خورد، در خانه خود آن فرد هم همین یک لقمه پیدا میشود، ولی یک دقیقه هم که بیاید و یک چای بخورد با همین نمکگیر میشود، چون عاشق حسین-علیهالسلام- است.
من مشهد بودم ساعت دو و نیم شب دیدم یک عده کفترباز و قمارباز در صحن حرم حلقهای زدهاند و داخل حرم امام رضا-علیهالسلام- هم نمیروند، احوالات عجیبی دارند روی پای خودشان میزنند و با همان زبان لوطیگریشان یک چیزی میخوانند و همه گریه میکنند، یکی از آنها میگفت: یا امام رضا! میدانیم ما را قبول نمیکنی و در طول سال هم حرمت نمیآییم، ولی میدانیم یک شب نمیتوانی ما را قبول نکنی و آن شب عاشوراست! هر سال شب عاشورا ما با پررویی میآییم و داخل هم نمیآییم، همینجا میایستیم، بدیهایمان را هم میدانید که فلان کار را انجام دادهایم و مدام میشمرد، ولی یا امام رضا! ما تو را دوست داریم، ما به برکت امام حسین-علیهالسلام- اینجا آمدیم، بعد میگفت: حالا آقا! ما را قبول کن.
اگر شما به فکرتان خطور کند که کارهای هستید آن را از شما میگیرند، میبینید طرف با یک خواب فکر میکند پیغمبر است! خبری نیست! یوسف-علیهالسلام- پیغمبر است و با چه زحمتی به پیغمبری رسید، قرار بود در نسلش هم پیغمبر باشد یک لحظه یک خطایی کرد و نبوت از خاندانش رفت.
یوسف-علیهالسلام- موقعی که پدرش او را دید یک لحظه دیر پیاده شد، از جبرئیل خطاب رسید، یوسف! دستت را باز کن، یوسف-علیهالسلام- دستش را باز کرد جبرئیل گفت: یوسف! به خاطر این بیحرمتی که مرتکب شدی پیغمبری از خاندان شما رفت؛ لذا اگر یک مقدار مغرور شدی همه چیز را از شما میگیرند.
حالا ما میخواهیم در مسیر ولایت و در مسیری که رضایت خدا باشد قرار بگیریم، اگر حرف خداوند را گوش کردیم خدای متعال هم با ما دوست میشود، خداوند میگوید اگر زبان تو فحاشی کند همه چیز به تو میدهم ولی خودم کنار میروم و از تو جدا میشوم.
یکی از یاران امام صادق-علیهالسلام- به مادر غلامش فحش داد، آقا خیلی از این قضیه ناراحت شدند، سر به زیر انداختند، دست به پیشانی گذاشتند و با اینکه این فرد یکی از صحابهی خاص حضرت-علیهالسلام- بود، خطاب به ایشان فرمودند: فلانی ما فکر کردیم تو باتقوا هستی و ما را دوست داری، دیگر تو را نبینم، بین ما و شما دیگر فاصله هست و حضرت-علیهالسلام- را ندید تا از دنیا رفت، اصلا نمیارزد! با یک تندی همه چیز را از ما میگیرند.
میبینید فردی میگوید ما یک موقع دعای کمیل میخواندیم، مسجد میرفتیم و…… ولی حالا از این کارها میخواهیم فرار کنیم! این یعنی ولایت که با خداست را از آنها میگیرند.
وصلیاللهعلیمحمدوآله.