بسم الله الرحمن الرحیم
نقش عقل در دینداری
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-علیهالسلام- مرحمت کنید.
یک امتیازی که برای انسان وجود دارد این است که توفیق در وجودش شکل میگیرد، از غوغای زندگی فاصله میگیرد و دغدغهی دیگری هم به نام معنویت و دین در وجودش شکل پیدا میکند. نباید بگذاریم این در وجود ما خاموش بشود.
در آیه قرآن داریم که؛ »وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» «ﻭ ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩم ﻣﻰﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ، ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺍﻫﺎنی ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.» (آلعمران/۱۴۰)
«وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»: یعنی آدم هميشه باصفا نیست. همیشه نورانی نیست. همیشه گرایش به خوبیها ندارد. برعکس انسان، براساس مقتضایی که در دنیا هست با همین امور دنیوی مرتبط است.
یک بارقهی رحمتی در وجودش شکل میگیرد، او را راه میاندازند که علاقهمند به معنا، معنویت، تربیت، تهذیب، ایمان، تقوا و… میشود. پس این احساس در وجودش هست، البته اگر به آن پاسخ بدهد.
مثلاً این جوانها را ببینید، یک زمانی شوق ازدواج به سراغشان میآید، اگر در آن زمان ازدواج نکردند، بعدا این شوق از بین میرود.
خیلی از خانومهایی که در خانه ماندند و میگویند که شوهر میخواهیم، در واقع شوهر نمیخواهند، فقط یک نفر همراه میخواهند چون از تنهایی وحشت دارند؛ میخواهند یک نفر کنارشان زندگی کند. احساس زن و شوهری برای سنین پایین است؛ بعد از این سن فقط دنبال این هستند که احساس تنهایی خودشان را پر کنند؛ دیگر روح ازدواج نیست. وقتی شوق ازدواج داشت و زمان ازدواجش بود، ازدواج نکرد و سراغ درس و دانشگاه و مدرک و کار و…. رفت.
حالا که شوقش فروکش کرد، میخواهد ازدواج کند. اتفاقا مردها هم میفهمند که این زن زندگی نیست. اما خودِ خانوم این را متوجه نمیشود.
مثل این میماند که شما نمایشگاهی را ترتیب دادید که هم در آن جنس، فروخته میشود و هم بازدید میشود. خیلیها فقط برای تماشا میآیند، اصلا نمیخواهند چیزی بخرند. اما خریدار واقعی معلوم است؛ کسی که برای خرید آمده، نیاز دارد، اصلاً یکجور دیگری به نمایشگاه آمده است.
در دین هم، همینطور است. یعنی اینکه بارقهی دین سراغ آدم بیاید و او را علاقهمند به معنویات کند، یک زمانی دارد. اگر انسان در همان زمان، در وجودش به آن چنگ بزند، انسان بامعنایی میشود.
الان این آقا پسرهای نوجوانی که در جلسه هستند، همینطور هستند. بارقهی معنویت در وجودشان روشن شده است. اگر به این بارقه درست پاسخ بدهند، مسیر معنویت هم با آنها همراهی میکند. ولی اگر بد عمل کنند، در معنویات افراط کنند، مثلاً بچه هیئتی بشود و از این هیئت به آن هیئت بدود، تهران هیئت حاج سعید حدادیان برود، بعد هیئت محمود کریمی برود و….. بعد از مدتی خسته میشود. چون این شوق، زمانی دارد مثلا دو سال است، سه سال است، چهار سال است و… بعد فروکش میکند.
یعنی اگر کیفش را برد، خودش را خسته نکرد، حالت معنویت با او همراهی میکند ولی اگه افراط و تفریط کرد، ممکن است معنویتش از بین برود.
خدا آقای بهجت را رحمت کند، ایشان بالای نود سال سن داشتند، اما وقتی برای نماز صبح میآمدند، مثل یک جوان بیست ساله، با شوق میآمدند. انگار روز اولی است که میخواهند به مسجد بروند و نماز بخوانند. ایشان چطور این مسیر معنویت را طی کرده که در این سن هم خسته نشده و از نمازش حظ میبرد؟!
این خیلی مهم است! صورت مسأله را گوش کنید! میخواهم این
مسأله را حل کنم.
الان پدر و مادرها در انتقال مسائل تربیتی به بچههایشان دچار مشکل هستند.
دین در وجود آدمها به چه شکلی است؟
الان شما یک رباط را در نظر بگیرید، اگر شما بخواهید همین روح آدم را در او بدمید، ممکن نیست. حالا اگر ما درست عمل نکنیم، وقتی این روح معنوی میخواهد در وجود ما بیاید، مثل همان رباط، نمیپذیریم. یعنی اگر حکیمانه این کار را نکنیم، پس میزنیم.
مثل کسی که مسموم شده، دیگر بدنش غذا نمیپذیرد، به هم میریزد، حتی اگر این غذا، غذای خوب و مقوی باشد. چون بدن این شخص با این غذا سازگاری ندارد.
یا مثلا شما بخواهی به یک نوزاد شیرخوار، آبگوشت بدهی! آبگوشت خیلی غذای خوب و مقویای است ولی نه برای معدهی بچه! یک ذره هم نباید به او بدهی، الان باید یک شیر لطیف بخورد.
چرا خدا پسرها را تا پانزده سال مکلف به تکلیف نکرد؟! حلال و حرام را برایشان قرار نداد؟ تا حالا فکر کردید که چرا یک جوان، پانزده سال فرصت دارد و نماز و روزه به او واجب نیست؟! به دختر خانوم هم تا سن تکلیفش، حجاب واجب نیست. چرا؟
خداوند حکیم میداند که این بچه باید بازی کند. باید شیطنت کند تا یک وجودی از او درست شود. شما یادتان هست، قدیم که ماشین میگرفتید، اولش با آن مدارا میکردید تا آببندی بشود. بر خلاف ماشینهای الان. ماشین نو را که میگرفتی، میگفتند تا دو، سه ماه، جوری برو که آببندی بشود. سربالایی نرو. به ماشین فشار نیاور. گاز نده و…
خیلی چیزها در دین، باید دست گرمی باشد. در روایت داریم که شما یک مدتی به بچه بگو فقط مهر با خودش بیاورد. همین نمازش بشود. به بچه بگو مهر بیاور و بگذار تا این مهر را بشناسد. نمازت که تمام شد به بچه بگو که سرت را مثل من روی مهر بگذار و سجده را به او یاد بده. یک موقع هم رکوع را به او یاد بده. ولی مثلا زبان انگلیسی اینجوری نیست. شما زبان انگلیسی را سه سالگی هم میتوانی به بچه یاد بدهی. چون اصلا سنگین نیست.
ولی دین سنگین است، برای پیرمردها هم سنگین است. برای آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- هم سنگین است. آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- باید بتواند زیر بار این دین برود.
هر موقع دیدید که در انجام عملی دینی شوق ندارید، برگردید و ببینید کجای راه را اشتباه آمدید.
ماه رمضان که میآید، میگوید که عه! دوباره ماه رمضان شد!
اگر این حرف را یک بچه مذهبی بزند، معلوم میشود که ورودش به ماه رمضان غلط بوده است.
اگر دکتر به یک نفر بگوید که شما باید رژیم بگیری و یک ماه از زمان سحر تا موقع افطار هیچچیزی نخوری تا بدنت متعادل شود، قبول میکند و زود عمل میکند. اما همین کار را دین به او بگوید، برایش سخت است؛ با اینکه برای سلامتیاش مفید است. بدن برای پالایش یک ماه فرصت پیدا میکند؛ سمومات دفع میشود؛ کلیه دوباره حیات پیدا میکند و…
برای ما سخت است چون پای دین در کار است؛ «إنها لكبيرةٌ إلا علی الخاشعين» (بقره/ ۴۵) چرا خدا نماز صبح را دو رکعت قرار داد؟
دو رکعت است، نصفش هم مستحبات است. باز امیرالمؤمنين-علیهالسلام- میفرمایند که اگر نماز را شروع کردی و دیدی که خسته هستی، از سر و ته آن بزن و زود تمام کن که شیطان سراغت نیاید.
حالا شما فکر میکنید که مگر کل این دو رکعت چقدر طول میکشد؟! دو دقیقه که بیشتر طول نمیکشد! اما در واقع اینطور نیست. نمازی که شما از روی ساعت میگویی دو دقیقه است، نفس احساس سنگینی میکند و یک ساعت برایش طول میکشد.
من به یک جلسهای به عنوان هیئت مؤسس يک مدرسه غیر انتفاعی دعوت شدم و رفتم. در آن مرکز آموزشی از صبح تا ظهر برای مردم در مورد مباحث اسلامی حرف زدند، یک آب خوردن هم دست کسی ندادند. ظهر که شد، دیدند که من هم روحانی هستم، گفتند: حاج آقا بفرمایید نماز جماعت؛ من گفتم که آقا ما گرسنه هستیم از شهرستان آمدیم و از صبح هم چیزی نخوردیم؛ سفره ناهار بیندازید ما ناهار بخوریم؛ بعد از ناهار من در خدمت شما هستم.
جلوی جمعیت هم به او گفتم: مرد حسابی! شما از صبح مردم را اینجا نگه داشتید و حرف زدید، حالا هم میگویید: نماز! میخواهید مردم را بیدین کنید؟!
گفت: نه! راستش ناهار آماده نیست.
گفتم: خب همین را به مردم بگویید. هرکس خواست استراحت کند، هرکس هم خواست نماز بخواند. چرا همیشه از دین خرج میکنید؟!
مباحث دینی را آنقدر پرطمطراق مطرح میکنند که انگار یک دین تازهای نازل شده است! نه بابا این خبرها نیست! دین در زندگی، خیلی امر همواری است. مردم اصلاً دین را میدانند. لازم نیست ما اینقدر پر رنگ کنیم. بلکه باید فضایی درست کنیم تا دین اجرایی بشود.
من یک موقعی به آقای احمدی نژاد پیغام دادم و گفتم که شما نمیخواهد، ریاست جمهوری کنی، در هر شهرستانی یک غذاخوری راه بینداز و مثلا آبگوشت مجانی به مردم بده. هر کس هر جای شهر گرسنه شد، بیاید و آنجا آبگوشت بخورد.
چقدر جلسات فرهنگی؟! چقدر همایش؟!
ریاست جمهوری یعنی همین؟! مردم آب و نان میخواهند. آفتابه لگن صد دست، شام و ناهار هیچی!
مردم گرسنه هستند.
یک روز گروهی که در جمکران منارهها را درست میکردند، خدمت آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- رسیدند. آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- فرمودند: آقا امام زمان-علیهالسلام- میفرمایند: به زوار من آب و نان بدهید
هر جا جلسهی امام حسین-علیهالسلام- گرفتید، باید یک اطعامی هم بدهید ولو در حد یک ساندویچ، اگر ساندویچ هم نشد شربت بدهید. به هر حال یک خوراکی بدهید چون شما میخواهید دین را منتقل کنید.
اگر خواستی بچهات را به مسجد ببری، بهترین خوراکیها را در مسیر مسجد به او بده.
این کار شما، خاطرهی خوبی برای او درست میکند و الّا اگر هر دفعه او را مسجد بردی، به او گفتی که بنشین و تکان نخور، او از مسجد زده میشود، چون در مسجد صد جور حرف شنیده که مسجد جای بچه نیست و…
من در یک دبیرستانی، مربی تربیتی بودم. پسر یکی از امام جمعههای شهرستانی در مدرسهی ما درس میخواند؛ یک روز پدرش را دعوت کردم و به او گفتم که بچهی شما اصلا نماز نمیخواند! با تعجب گفت: بچه ی من!؟ بچهی من نماز صبحش قضا نمیشود؛ نماز جماعتش ترک نمیشود؛ اول هم اذان میگوید و….
من دوباره گفتم که بچهی شما اصلا نماز نمیخواند. گفت: من باور نمیکنم.
گفتم: اجازه بدهید، بیاید و خودش بگوید. اما اگر آمد و جلوی شما اعتراف کرد، او را دعوا نکنید. قبول کرد.
پسرش آمد و گفت: من تا حالا نماز نخواندم.
پدرش گفت: پس صبح وضو میگرفتی و نماز میخواندی، چه بود؟! گفت: دست و صورتم را میشستم. به جای حمد وسوره هم شعرهای حافظ را میخواندم!
چرا اینطور شد؟! چون آموزش مباحث دینی غیر از سایر آموزشها است. با تعلیم رانندگی فرق دارد. با آموزش آشپزی، زبان انگلیسی، کامپیوتر و… فرق دارد.
دین میخواهد در وجودش برود و روح بشود.
الان شما این موقع شب اینجا چه کار میکنید؟ برای احیای شب نیمهی شعبان آمدید. کجای دین گفته شده که شبها باید احیا بگیرید؟! خیلی از شما اشتباهی اینجا آمدید. باید میخوابیدید تا برای نماز صبح راحت بیدار بشوید.
یک روز صبح پیغمبراکرم-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- به در خانهی حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- آمد و صدا زد: یا علی! بیا تا به مسجد برویم. فاطمهی زهرا-سلاماللهعلیها- فرمودند که یا رسولالله! علی خواب است.
پیغمبراکرم-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- پرسیدند: خواب است!؟ الان موقع نماز است، میخواهیم مسجد برویم.
حضرت زهرا -سلاماللهعلیها- فرمودند: امیرالمومنین-علیهالسلام- تا صبح بیدار بودند، عبادت میکردند تا اینکه خوابشان گرفت.
حضرت-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- فرمودند که فاطمه جان! به علی بگو از فردا عبادتهای شبانهاش را تعطیل کند. شب بخوابد تا صبح برای نماز صبح به مسجد برویم. نماز صبح مهمتر از عبادتهای شبانه است. خوب دقت کنید!
ممکن است در ذهن بعضی از شما این سوال پیش بیاید که مگر چنین چیزی ممکن است که مثلا اگر امیرالمومنین -علیهالسلام- شبها بیدار باشد و صبح خواب بماند!؟ نه! چنین چیزی ممکن نیست. این جریانات، جنبهی تعلیم دارند. مثل وقتی که امام حسن و حسین -علیهماالسلام- دیدند پیرمردی اشتباه وضو میگیرد و میخواستند به طور غیر مستقیم وضوی صحیح را به او یاد بدهند.
حالت دعوا به خود گرفتند و به پیرمرد گفتند تو قضاوت کن که وضوی کدام از ما درست است؟ خیلی وقتها اینطوری است، به در میگویند تا دیوار بشنود. در حال تعلیم امری هستند.
روزی اصحاب دور هم نشسته بودند و هر کدام تعریف میکردند که شب تا صبح مشغول چه کاری بودند؛ یکی گفت که من شب تا صبح قنوت داشتم، یکی گفت که من شب تا صبح رکوع بودم، یکی گفت که من شب تا صبح العفو العفو میگفتم. نوبت به علی-علیهالسلام- رسید، از ایشان پرسیدند که شما چه کار میکردید؟
حضرت-علیهالسلام- فرمودند: خواب بودم. قبل از نماز خوابیدم، بعد از نماز هم خوابیدم.
در واقع داشت به آنها میفهماند که این چیزهایی که شما گفتید، خیلی هم مهم نیست.
معاویه و عمروعاص-لعنةاللهعلیهما- از همین عبادتهای توخالی بیرون آمدند؛ ببخشید این عبارت را به کار میبرم اما عبادتهای خرکی، خیلی با دین سازگار نیست. در دین، لطافت لازم است.
سال ۶۱ بود. آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- هر روز صبح حرم حضرت معصومه-سلاماللهعلیها- میرفتند. من هم جوان بودم و همراه ایشان میرفتم. ایشان میایستادند و جامعه کبیره میخواندند، ما هم ادا بازی درمیآوردیم و میخواستیم مثل آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- باشیم.
خب آقای بهجت-رحمةاللهعلیه-، هشتاد سال دارند، حاج آقا که خمیازه میکشیدند، کتاب را میبستند و دیگر نمیخواندند.
حالا ما، هم خوابمان میآید، هم خمیازه میکشیدیم، اما زیارت جامعه را که شروع کردیم، حتما باید تمامش میکردیم. آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- اینطور نبودند، همین که دیدند خوابشان گرفته، زیارت جامعه را بستند. چون شب قبلش نتوانسته بودند بخوابد. حالا فقط یک صفحه را توانستی بخوانی. خدا هم همین را میخواهد.
تا حالا از خودتان پرسیدید که چرا در دین نماز قضا هست؟
این یک حکمت در دین است. یعنی دین مخاطبینش را در نظر گرفته است. حالِ کسانی را که میخواهند وارد دین بشوند را لحاظ کرده است. یک عده ممکن است،
خواب بمانند، یک عده خوابشان سنگین است. یکسری هم دختربچههایی هستند که تازه به سن تکلیف رسیدند؛
تازه نه سالش تمام شده. دین به او واجب شده ولی اصلا طاقت نماز و روزه ندارد.
کسی که وارد دین شده، حج به او واجب است؟ نه، چون هنوز مستطیع نشده است.
آیا الان مثلا خمس به من واجب است؟
نه، چون هنوز کاسبی نکردم.
دین صد تا جزء دارد، اما الان مثلا فقط دوتای آن را میتوانم انجام بدهم، همان را انجام بدهم. تمام شد.
میخواهم بگویم که دین، قبل از اینکه دیندار بخواهد، عاقل میخواهد. عاقل دیندار میخواهد. دیندار عاقل میخواهد. و الّا یک نفر دیوانه هم میتواند طوری نماز بخواند که شما اصلا نفهمی که دیوانه است. برعکس فکر میکنی که چقدر متدین است!
پنجاه دفعه هم بخواند، خدا یک مثقال هم به او ثواب نمیدهد، چون دیوانه است.
جمعی از نمایندهها به تیمارستان رفتند، یک آقای مهندسی جلو آمد و گفت که من دیوانه نیستم. خانوادگی علیه من توطئه کردند، استشهاد تهیه کردند و گفتند که من دیوانه هستم تا پول من را بالا بکشند. رئیس تیمارستان هم با آنها همدست است. این آقا را همهجور امتحان کردند و دیدند واقعاً دیوانه نیست. پیش رئیس تیمارستان رفتند، رئیس تیمارستان هم گفت که این دیوانه است. گفتند: نه! این آقا دیوانه نیست، ما از دست شما هم شکایت میکنیم.
گفت که این دیوانه است و دیوانگیاش فقط طبقهی پنجم معلوم میشود.
او را طبقهی اول بردند، دیدند خبری نشد، دوم، سوم تا به طبقهی پنجم رسیدند، آنجا میخواست همهی اینها را از طبقه پنجم به پایین پرت کند.
یک نوع دیوانگی داشت که فقط اینجوری معلوم میشد.
لذا عقل در دین، حرف اول را میزند.
شخصی پیش حضرت-علیهالسلام- آمد و گفت: شخصی در همسایگی ماست که به شما علاقه دارد؛ در اعیاد شما جشن میگیرد، اطعام میکند و…
حضرت-علیهالسلام- پرسیدند: «کیفَ عقلُک؟» عقلش چطور است؟
گفت: نه، عقل خوبی ندارد. حضرت-علیهالسلام- فرمودند: ما هم به او کاری نداریم.
حتی نماز خواندن ما هم به عقل مربوط است. عاقل یکجور نماز میخواند، جاهل جور دیگری نماز میخواند.
کسی که عاقل نیست، صبح که برای نماز بلند میشود، همهی برقها را روشن میکند. الان که همه خواب هستند، شیر را برای وضو گرفتن جوری باز میکند که همه بیدار میشوند. ثوابی که خدا به این شخص میدهد با ثوابی که به عاقل میدهد، یکی است؟! اصلاً!
عاقل آرام بلند میشود، همه برقها را هم روشن نمیکند، یک چراغ معمولی، شبخواب روشن میکند. وضو میگیرد و نماز میخواند، هیچکس هم نمیفهمد. البته جاهایی هم هست که طبق روایات باید طوری نماز خواند که همه بفهمند. پس این عقل است که باید تشخیص بدهد.
ما باید دین را اینطوری در وجودمان بیاوریم.
شما باید یکجوری در هیئتها سینه بزنید که پنجاه سال سینه بزنید، نه اینکه بعد از ۵ سال خسته بشوید.
الان ببینید خیلیها موقع سینهزنی کنار میایستند، یکجوری سینه میزنند که معلوم است از سینهزنی خسته شدهاست.
این چه طرز سینهزنی است؟! خب خسته شدی، سینه نزن.
امام حسن مجتبی-علیهالسلام- فرمودند: شما هر بار که سینه میزنید، به خاطر ما دستتان بالا میرود و به سینهتان میخورد، به خودتان لطمه میزنید، حسابش پیش خداست.
یکجوری سینه بزن که پنجاه سال بتوانی سینه بزنی. یکجوری گریه کن که پنجاه سال هیئتی باشی، نه یکی، دو سال باشی و بعد هم خسته بشوی و با همه چیز خداحافظی کنی. الان اینجوری است. در هیئتها افراط و تفریط زیاد است.
الان همین حکومت دست ماست، اسلامی هم است. قدرت دست ماست. ولی بعضی وقتها که میخواهیم از ولایت فقیه دفاع کنیم، اینقدر بد دفاع میکنیم که مردم را از ولی فقیه زده میکنیم. ما اگر دفاع نمیکردیم، مردم خود به خود به ولی فقیه معتقد میشدند.
الان ما داشتیم از جمکران میآمدیم، دو تا عکس، یکی از مقام معظم رهبری و یکی هم از حضرت امام-رحمةاللهعلیه- زده بودند. سه متر در هفت متر تا روی زمین آمده بود! شما میخواهی چه چیزی را ثابت کنی؟! میخواهی ثابت کنی که مردم معتقد هستند یا نه؟!
بعضی جاها فرستنده ضعیف است باید گیرنده را قوی کرد. اگر هم گیرنده ضعیف بود، باید فرستنده را قوی کرد. ما باید زمینهای فراهم کنیم تا مردم ولی فقیه را باور کنند.
ما این احساس را میخواهیم؛ اینکه پشت سر ما کسی هست؛ یک ولی نعمت داریم که دلسوز جامعه است.
ایشان در هواپیما نشسته بودند، پشت بلندگوی هواپیما اعلام کردند که برای سلامتی ایشان صلوات بفرستید. ایشان ناراحت شدند و فرمودند که چرا در هواپیما اینکار را کردید و اسم من را آوردید؟
یکجای دیگر فرمودند: چرا بعد از اسم امیرالمومنین و ائمه-علیهمالسلام- اسم من را میآورید و تن من را میلرزانید.
چرا ایشان اینها را میفرمایند؟
یعنی غلو نکنید. بگذارید که یک حاکم اسلامی عادل را در همین اندازه بپذیرند. این خیلی بهتر است تا اینکه
اصلا حکومت اسلامی را قبول نکنند. ولی وقتی شما گفتید، مرگ بر ضد ولایت فقیه، اینها اصل حکومت اسلامی را قبول نمیکنند
من نمیدانم این شعار از کجا آمد؟ چه کسی در دهانها گذاشت؟
خود ایشان هم این شعار را قبول ندارند. یعنی افرادی هستند که ولایت فقیه هنوز برایشان ثابت نشده، مغرض هم نیستند.
دین را باید اینجوری جلو برد. اگر شما در دین، ذرهای جوهرهی تعصب ریختی، آن چند نفری هم که میخواهند، وارد دین بشوند، خداحافظی میکنند و میگویند که اگر این دین است، ما نمیخواهیم.
بد دفاع کردن هم، خودش یه نوع مخالفت است. لطیف دفاع کن. اول زمینه پذیرش را در مردم ایجاد کن. اگر زمینه را درست کردی، مردم هم میپذیرند.
از این حرف من خیلی استفاده کنید! امیرالمومنین -علیهالسلام- فرمودند:
پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- به احترام خیلیها از جایشان بلند میشدند اما یکبار هم برای من بلند نشدند؟!
چند نفر از شما این حرف من را میتوانید، بفهمید و هضم کنید؟ این کار، عقل پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- را نشان میدهد. پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- به احترام علی-علیهالسلام- از جا بلند نشدند و آنها نسبت به حضرت-علیهالسلام- آنطور حسادت میکردند. اگر احترام میکردند که حتماً علی-علیهالسلام- را میکشتند.
علی-علیهالسلام- که به این کار پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- احتیاج نداشت، علی-علیهالسلام- جان پیغمبر است. اما اگر پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- هر بار به احترام حضرت از جا بلند میشدند، حسادت اطرافیان زیادتر میشد.
سلمان-رحمةاللهعلیه- پیش دومی-لعنةاللهعلیه- از قنبر تعریف کرد، دومی هم عصبانی شد، بلند شد و به سلمان فحش داد، قنبر را هم کتک زد. امیرالمومنین-علیهالسلام- به سلمان فرمودند: عقوبت تو این است که عقرب نیشت بزند. چرا جلوی دومی، از قنبر تعریف کردی؟ چه لزومی داشت که از قنبر پیش او تعریف کنی؟
چرا کینهی او را نسبت به قنبر زیاد کردی؟
ما در دین احتیاج به این داریم که دینداری کنیم.
مثلا فردی پدرش مذهبی نیست و اصلاً در مسیر دیگری است، حالا این فرد ریشش را به چه بلندی گذاشته یا یقهی لباسش را جوری بسته و گردنش هم به حالتی گرفته که پدرش هر موقع او را میبیند چهار تا حرف زشت هم میزند. حالا تقصیر کیست؟ تقصیر این جوان است، مگر نمیبینی پدرت بیدین است، چرا کاری میکنی که پدرت تحریک شود؟! یک مقدار عادیتر باش و به او کمک کن تا تحمل کند و طاقت بیاورد. یا مثلا خانوم اهل عبادت شده و همیشه تسبیح و مفاتیح به دست است و در خانه چادر و چارقد دارد، شوهر و بچهها هم همیشه همین را دارند میبینند. حالا اگر به زندگیاش نگاه کنید میبینید این زن شلخته است و بلد نیست زندگی کند؛ بلد نیست غذا بپزد؛ برنامهریزی ندارد و ناهارش ساعت سه آماده میشود؛ لباسهای بچهها بهم ریخته است. خب از همینجا زمینهی بیدینی فراهم میشود، بعد میرود زن داداشش را میبیند با اینکه بد حجاب است، اما خانه زندگیاش مرتب و شوهرداریاش خوب است و او در نظرش خوب میآید.
ببینید ما باید فضا را برای دینداری درست کنیم. کل دین را در نظر بگیریم میبینیم دو مثقال کار بیشتر از ما نمیخواهد، ولی همین دو مثقال اینقدر برایمان سنگین میشود که نمیتوانیم آن را تحمل کنیم و زیر بار برویم.
باید حساب و کتاب داشته باشیم، باید عاقلانه وارد دین بشویم، حتی در نماز خواندن و روزه گرفتن هم باید عاقلانه بود.
از نیمهی شعبان به بعد چهارده شب به ماه رمضان مانده، شما باید بدنتان را برای ماه رمضان آماده کنید؛ مثلا غذاهایتان را یک مقدار کم کنید، صبحانه را کم کنید، اگر سیگاری هستید از الان سیگار کشیدن را کم کنید. و الّا وقتی یکدفعه وارد ماه رمضان بشوید در روز سوم و چهارم کم میآورید و نمیتوانید تکلیفتان را انجام بدهید.
پس دین را اینجوری باید جلو برد، باید برای خودتان ظرفیتسازی کنید تا دین در وجودتان جا بگیرد.
به اندازهای در هیئت بمانید که طاقت دارید، ولو به اندازهی پنج دقیقه! بعد بلند شوید و بروید، اگر این کار را کردید هیئتی باقی میمانید. برای خودتان قالب شکننده درست نکنید، بعضیها برای خودشان خانهی شیشهای درست کردند که با یک سنگ میشکند؛ اگر یک ذره کار این طرف و آن طرف شود فرو میریزد.
مثلا فرد میگوید من با خانوادهام قطع ارتباط کردم، چون ماهواره دارند، چون در مجالس عروسی آنها گناه هست و…؛ خب اگر این آدم عاقل باشد هم میتواند صلهرحم را انجام بدهد و هم میتواند بدون گناه به عروسی برود و دین این را از ما میخواهد. اگر شما نروید و از آنها دوری کنید، آنوقت آدمی که نباید برود میرود و آنها را به خودش جذب میکند.
شب نیمهی شعبان احیا دارد و در حقیقت شب قدر اصلی است و برای اهل ایمان و اهل ولا است. ماه رمضان و شبهای قدر از دل این شب بیرون میآیند.
ببینید در شبهای احیا باید درست عمل کرد، حرف، سرِ درست عمل کردن است؛ من شبهای قدر به همه میگویم بخوابید و نیم ساعت یک ساعت مانده به اذان صبح بلند شوید و احیا بگیرید، برای خودتان طاقت درست کنید، از اول شب تا صبح بیدار نمانید که نماز صبحتان را خوابآلود بخوانید، نماز صبح مهم است! اکثراً نماز صبحشان الله بختکی هست و خیلی وقتها هم قضا میشود.
در شب نیمهی شعبان زیارت اباعبدالله-علیهالسلام- وارد شده است. در این شب خیلی نکته وجود دارد؛ شبی هست که خدای متعال میخواهد به اولیای خودش، به کسانی که به امامت امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- معتقد هستد، وسعت و بخششی بدهد که به درد ماه رمضان بخورد و از آن برای مقدرات شب قدر استفاده کنند.
رفقا بهترین عمل در شب نیمهی شعبان توبه است، توبه چیست؟ خیلی ساده آدم بین خودش و پروردگارش فضایی درست کند و گناهانش را یاد کند و از خداوند متعال عذرخواهی کند، بگوید خدایا! من اشتباه کردم. استعفار برای همین موقعهاست، توبه یعنی همین.
خدای متعال مبدل است؛ یعنی تبدیل کنندهی سیئات به حسنات و میخواهد در چنین شبی این کار را انجام بدهد.
خدا میخواهد احیا بدهد؛ یعنی میخواهد وجودتان را زنده کند برای آن معنویاتی که قرار است پیدا کنید.
مهمتر از همه، توجه به امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- است؛ یعنی در این شب توجه داشته باشید که ولیّ خدا به شما لطف کرده و شما را برای احیای شب نیمهی شعبان دعوت کرده است و میخواهد امشب بین شما و خدا واسطه بشود و بهترین واسطه هم خود ایشان است.
«وَاَللَّه لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار» (اصولکافی/ج۱/ص۱۹۵) به خدا قسم نور ما ائمه-علیهمالسلام- در دل شما از نور خورشید ظهر تابندهتر است.
حضرت-علیهالسلام- دستورالعملی هم برای زمان غیبت داد؛ «وَ اجعَلُوا قَصدَکُم إلَینا بِالمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الواضِحَةِ» (بحارالانوار/ج۵۳/ص۱۷۹)
حواستان به ما باشد و مودت ومحبت ما اهلبيت-علیهمالسلام- را يادآور باشید و سنت ما را ترک نکنید.
سنت این است که موقع غذا بسماللهالرحمنالرحیم بگویید، با دست راست غذا بخورید، سلام بدهید و مصافحه کنید.
پنجاه تا سنت را یادداشت و یکی یکی آنها را رعایت کنید، وقتی شما سنت ائمه-علیهمالسلام- را رعایت کردید خود به خود شاکله و وجودتان ولایتی و اهلبیتی میشود.
خدایا به حق محمد و آل محمد عاقبتهایمان را ختم بهخیر بگردان.
فرزندانمان را از صالحین قرار بده.
کسریهایمان را تامین بفرما.
شیطان را از ما بیبهره بگردان.
مقام شهدایمان را متعالی بگردان.
به مریضهایمان لباس عافیت بپوشان.
ظهور امام زمانمان را نزدیک بفرما.
امام راحل، مراجع گذشته با اولیا محشور بفرما. نظام مقدس جمهوری اسلامی، مراجع تقلید، مقام معظم رهبری در پناهت محفوظ بدار.
خدایا! هر چه خیر، هر چه عنایت و هر چه برکات از اول رجب تا امشب که شب نیمهی شعبان است به خوبانت دادی، به ما هم عنایت بفرما.
وصلیاللهعلیمحمدوآله.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
مراسم احیاء شب نیمهشعبان؛ امامزاده حسن کرج؛ هیئت محبان الرضا-علیهالسلام-؛ رزمندگان کرج؛ ۱۵ شعبان؛ ۹۶/۲/۲۲