qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

وسوسه ی شیطان یا نفس انسان؟!

سوال: آیا تفاوتی بین شیطان و نفس هست یا خیر؟ از کجا بدانیم وسوسه از طرف کدام یک از این‌هاست؟

جواب: تفاوت یعنی چه؟ خب این نفس است و آن شیطان، مگر ما آمدیم گفتیم یکی هستند؟ پس دو تا هستند، این نفس است و آن شیطان. شیطان وسوسه می‌کند، نفس انجام می‌دهد. خب آنجایی که وسوسه است، معلوم است شیطان است، “یوسوس فی صدور الناس”، آن‌جایی که به فعلیت دربیاورد نفس است. این دو تا هم با هم رفیق‌اند. «ما ابرا نفسی انا النفس»، آن هرچه می‌گوید این هم گوش می‌دهد، یک رفاقتی با هم دارند الا این که « ما رحم ربی».

اینجا یک نکته‌ای من عرض کنم، شما بدانید که یک نفری مکلف نیستید، شما مکلف‌اید باخدا، یعنی خدا هم با شماست، شما مکلفی، خدا هم هست، امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- هم هست، ائمه-علیهم‌السلام- هم هستند، ملائکه هم با شمایند، مومنین هم با شمایند، منتها من همه‌ی این‌ها را می‌گذارم کنار، می‌گویم خودم! خب در این‌ صورت شیطان حریف است. شما نگو خودم، بسم الله الرحمن الرحیم. حالا شما بیا در جلسه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، یعنی خدا شیطان را دور کند، ما چه کاره‌ایم؟! ما حریف خودمان نیستیم، نفس‌مان هم همین‌طور، نفسمان را هم باید بسپاریم به خدا، امام زمان-علیه‌السلام- همه کاره‌ی هستی است. همه کاره می‌دانی یعنی چه؟ یعنی الان پرتقال در بازار است، این همه پرتقال که در مغازه‌ها می‌بینید، با نگاه حجت خداست و الّا در مغازه‌ها سنگ بود. میوه‌ها را می بینید! شما می بینید با این همه آلودگی مردم هنوز سالم‌اند، حجت خداست!

ببینید علم بین مردم است، چون علم حقیقی بین مردم است «اسمائکم فی الاسما» خودم را یادم می‌رود، نمی‌بینم! این‌قدر باید تمرین کنم که ملموس حجت خدا را با خودم همراه ببینم. مگر می‌شود یک کاری من بکنم بدون توفیق! مگر می‌شود شما بلند شوی نماز بخوانی؟ با چه توانی؟ میل هم که با نماز نیست، نماز یک چیز بیگانه‌ای است با من.

در روایت دارد که یک لحظه‌ای بر فرد می‌گذرد، نه مومن است نه کافر « بین الاسبعین» حالا شما می‌خواهی چه کار کنی؟ خدا بخواهد کفر می‌ریزد، بخواهد ایمان می‌ریزد.

چرا بچه‌ها این‌قدر شادابند؟ چون می‌گوید پدرم هست، مادرم هست، بابا! به اندازه‌ی پدر و مادر، خدا را شریک کنیم در زندگیمان! من می‌گویم آقا ماشین را من روشن می‌کنم، به حمدالله ماشین بنزین که دارد، لاستیک‌ها را که نگاه کردم، راننده هم که هستم، خب زیر تریلی پس چه کار می‌کنی؟ خواب را چه کار می‌کنی پشت فرمان؟! یک دیوانه آمد چه‌طور کنترل می‌کنی؟ یک دفعه طوفانی شد چه کار می‌کنی؟

شما اگر حساب کنید، اصلا ما به حساب نمی‌آییم، اصلا درصد در آن نیست! خب آن‌ها را بیار! توکل کن. توکل یعنی چه؟ یعنی من بدونِ خدا نمی‌توانم هیچ کاری بکنم، پیامبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم- فرمودند: «كُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم يُذكَر فيهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ»«هر كار ارزشمندى كه در آن بسم اللّه‏ ذكر نشود ناقص است.» (بحارالأنوار، ج 73، ص)

ببینید معنایش این‌طور است، «كُلُّ أمرٍ» هر کاری که فعلیت دارد، «لَم يُذكَر فيهِ بِسمِ اللّهِ» یعنی با خدا نباشد، این آب را آورده این‌جا، این آب گلوگیر می‌شود، تمام می‌شود. بنده از ساعت یک و نیم، حدود دو نفسم بالا نمی‌آمد، افتاده بودم در خانه! همه‌ی داروهای گیاهی را هم بلد هستم، هر کدام را می‌خوردم بدترم می‌کرد، ولی مطمئن بودم یک ربع بیست دقیقه می‌خواهم بیایم اینجا، خودشان حالم را خوب می‌کنند، بعد از اینجا بروم دوباره اگر بخواهند حال مرا خراب می‌کنند، بابا اصلاً نفس بالا نمی‌آمد، سرفه‌ها اصلا امان نمی‌داد، همه چیز را هم امتحان کردم، نتوانستم بخوابم! خب پس یک خدایی هست، اتفاقی هم نیفتاده که من الان اینطور هستم. در همه کارهایمان ما این را می‌بینیم، شما این را می‌بینید. یک دفعه می‌بینید همه چیز جور است، بی‌جهت همه چیز به هم خورد!

 الان جمهوری اسلامی این چه وضعی است؟ خدا دارد در جمهوری اسلامی یک کاری را دنبال می‌کند. این‌ها آمدند در لهستان جلسه گذاشتند، اگر آن جلسه شکل می‌گرفت، یک اجماعی درست می‌کردند که ایران را شخم بزنند، اما در نطفه تمام شد، خوب بابا این خداست دیگر! می‌گویند آقای ترامپ الان در حال اسهال است، یعنی یک ترسی افتاده که هیچ دارویی روی او اثر نمی‌کند، فقط یک ربع، بیست دقیقه می‌آید صحبت می‌کند دوباره می‌دود می‌رود.

بابا عالم را دارد خدا اداره می‌کند، امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- اداره می‌کند. با خانم موگرینی مصاحبه کردند، گفته نه من نمی‌روم. اصلاً انگار وحشت دارند بگویند ما در مقابل ایرانیم. خب یعنی ایران یک چنین موقعیتی در دنیا داشت یا نه پشه‌ای بوده که می‌زدند تمام می‌شد؟ چه شد که این قدرت را پیدا کرد؟ خدا می‌خواهد، وقتی خدا می‌خواهد این است. ببینید این مادرهای شهدا که رفتند سر خاک‌ها التماس کردند، خدا به خاطر گل روی این‌ها دارد یک جهت دیگر می‌دهد به آنهایی که رفتند آنجا. آقایانی که سنشان به زمان جبهه می‌خورد می‌دانند که من چه می‌گویم، واقعا یک قمقمه آب در عملیات فتح خرمشهر، در آن داغی خرمشهر غنیمت بود، یعنی خود قمقمه آنقدر داغ بود، شما دست می زدی می انداختی‌اش. الان ما ده دقیقه در تابستان از زیر کولر بیرون می‌آییم نفسمان بند می‌آید!

آن زمان در جبهه این طور نبود! شاداب! طوری که شما فکر می‌کردید آنجا همه چیز بوده، نه هیچ‌چیز نبود! ما از دست پشه‌ها نمی‌توانستیم بخوابیم، خدا چون هست، همه احساس آرامش می‌کنند.