دفاع از نظام
سوال: در جامعه، محل کار، منزل، جمع اقوام و ... مرتب صحبت گرانی و تحریم و مسائل سیاسی و تورم و اینطور حرفهاست و باعث مشغولیت ذهنی ما شده، چه کار کنیم این حرفها روی ما تاثیر نداشته باشد؟
جواب: شما باید این کاره باشید، باید بتوانید از نظام دفاع کنید. ببینید وقتی ما میگوییم از نظام، 20 نفر را داریم میگوییم. از خانوادهی شهدا میگوییم، نظام یعنی خانواده شهدا، نظام یعنی خود شهدا، نظام یعنی شهید صدوقی، نظام یعنی ولیفقیه، نظام یعنی مدیران دلسوز، نظام آنهایی که پای کارند، آنهایی که شبانه روز دارند اذیت میشوند. اینها که دارند خدمت میکنند. یک عده که اصلاً نمیگذارند، اینها مربوط به نظام نیستند، اینها نفوذ کردند، آمدند یک پُستی را گرفتند، اینکاره نبودند، مردم را به اذیت انداختند.
از شهید رجایی نمیشود دفاع کرد؟ میشود. از شهید حججی نمیشود دفاع کرد؟ میشود. ولی از فلان آقا که دزد است باید دفاع کرد؟ نه! شما هم دفاع نکن، شما هم با آنها همراهی کن. بعد از اینطرف خدمات چهل سال یک کشوری که همه جوره زدنش! بحث هشت سال جنگ نیست، ۴۰ سال جنگ است! منتها هشت سالش برجسته بوده. همهی مردم هم فهمیدند ولی الان دارند ما را بمباران میکنند، منتها بمبارانشان فرق کرده، به شکلهای دیگر است، دارند در همه کارهای ما دخالت میکنند. شما الان سوریه را ببینید. بلایی که قرار بود به سر ما بیاورند مثل سوریه نبود، سوریه کاری نکرده بود با اینها که بخواهند بلایی به سرشان بیاورند، با این حال این بلا را آوردند. اگر میتوانستند بلایی به سرما بیاورند بدتر از سوریه را میآوردند ولی نمیتواند. الان افغانستان مگر با اینها چه کار کرده؟ این وضع افغانستان است! الان رئیس جمهور عراق میتواند تصمیم بگیرد؟ نخست وزیرش میتواند؟ فقط میتوانند حرف بزنند، نمیتوانند کاری بکنند. این است که با این شرایط منطقی محکم باشید.
ببینید آدم باید از آرمانهایش دفاع کند. خیلیها اصلا نمیدانند چه اتفاقی افتاده. ببینید اروپاییها امروز مجبور شدند روابط مالی را راه اندازی کنند ولو کم. مجبور شدند خبرنگار مرضیه هاشمی را آزاد کنند ولو بعد از ۱۱ روز. مجبورند از فلان دست بردارند، کجای این قدرت است؟ خیلی حرف مفت میزنند. لذا مشکلات را همراهی کنید، مشکلات را بپذیرید ولی اصل نظام قابل دفاع است، ما آن مقداری که باید فکر کنیم، دفاع کنیم.
ما یک مجلسی بودیم، این آقایان قدیمیها نشسته بودند، یک آقایی میدان دار آن جلسه بود که مدام از شاه تعریف میکرد، شاه اینطور بود، شاه آنطور بود، تعریف و تمجید...، همه آنها هم نشسته بودند، من هم میخواستم خیلی بیاحترامی نشود، چون بزرگ مجلس بود، آخر مجلس گفتم آقایان چون ایشان بالاخره آدم موجهی است، من یک دعایی میکنم آمین بگویید، گفتم خدایا به حق محمد و آل محمد این آقا را با شاه محشور کن. این آقا یک دفعه عصبانی شد، آقا این چه دعایی است، این همه دعا! من را با شاه محشور کند، یعنی من اینقدر آدم پستی هستم؟! گفتم آقا شما الان اینقدر تعریف کردید! گفت آن یک چیز لق لقهی زبان ما بود، میخواستیم حرفی زده باشیم!
ببینید خیلی از اینها اینطور هستند. ما زمان شاه اجازه نداشتیم کتاب بخوانیم، آقایانی که نبودید! آن زمان ما یک کتاب را در لوله بخاری مخفی میکردیم، دست به دست میکردیم، ساعت ۲ نصف شب میشد از لوله بخاری با طناب در میآوردیم، دود روی دود. در یک پاکتی گذاشته بودیم، شب میخواندیم، فردا صبح اگه این کتاب را رد نمیکردیم، ما را دستگیر میکردند.
من دبیرستانی بودم و تازه موقع ریش درآوردن ما بود، بخشنامه آمد که همه باید ریششان را با تیغ بزنند بیایند دبیرستان. چه کار میخواهی بکنی؟ هیچ دختری حق ندارد در اردو با چادر و روسری بیاید. چه کار میخواهی بکنی؟ اردو را هم باید برود! ما ثبت ناممان اینطور است، چه کار میخواهی بکنی؟
الان فرمانده ارتش، ما اینطور فکر میکردیم که ریش یک مانعی است برای کار نظامیگری، اینها را وادار میکردند ریششان را از ته بتراشند، بعد میآمدند با یک ترفندهایی ببینند واقعا دوطرف ریشاش را زده یا نه! یک حکم اسلامی است دیگر، لذا قابل دفاع است، ما باید دفاع کنیم و یقین داشته باشیم که نظام بر حق است، کارش را درست انجام داده. آن عدهای که آمدند دزدی کردند، نفوذ کردند، آنها میخواهند کارها را خراب کنند، مردم را بدبین کنند و آن ها را باید معرفی کنیم.