بسم الله الرحمن الرحیمما در هر چیزی دو جور داریم حرکت میکنیم؛ یعنی دو نوع حرکت به ما متصور است؛یکی در اختیار ماست که ما باید تدبیر، سوال، مشورت و دقت کنیم. یه امری هم اختیاری نیست و خارج از اختیار ماست، مثل: تبعیت از قانون راهنمایی و رانندگی و مجلس، به خاطر شما که نمیتونند قانون رو عوض کنند!اصلاً اشکالی هم وارد نیست. در آخر هم با این اشکالات گفتند باید تصویب کنیم؛ چون جمعی به این رای دادند. اصلاً قانون غلطه! همین قانونِ غلط رو باید تبعیت کنید. مگه قراره همه چیز درست باشه!ما در اموری که در اختیار خودمون هست، اختیار داریم، نه در اموری که غیر اختیاری ماست. مشکل ما با اهل بیت-علیهمالسلام- و خدا و خودمون همینه! اولاً این دو تا با هم قاطیاند و از هم تفکیک نمیشند. ما اموری که اختیاریه، ازش صرف نظر میکنیم، مثل: قسمت، سرنوشت، خواستِ خدا و تنبلیها و بیحالیمون رو پای مقدرات میذاریم؛ اونجایی هم که خارج از اختیار ماست، زور میزنیم که تغییر کنه. مثلاً طرف قدش کوتاهه، هر روز به خدا میگه که قدم بلند شه. اگه میخواستند، همون روز اول یه کاری میکردند. روز اول این کار نشده، چون دلیلش هم همینه. شخصی عقیمه و خدا اونو عقیم قرار داده، زورش رو اینجا گذاشته، شیطان هم همینجا سراغش مییاد. بله، گفتند شما از خدا درخواست کنید؛ درخواست شما مثل درخواستِ یه فردیه که استحقاق وام نداره، اگه استحقاق وام داشت، در مسیر وام میرفت. رئیس جمهور اومده خارج از قانون یه نامه به اون میده ولی انتظار نداره که جواب این نامه بیاد؛ چون استحقاق وام رو نداره. یه خونهی وسیع میخواد، داره زور میزنه که یه خونهی وسیع بگیره یه موقع از خدا میخوای بهت یه خونهی وسیع بده؛ این جزو درخواستها هست. یه موقع هم نه، اگه قرار بود خدا خونهی وسیع بهت بده، اول یک جفت کفش درست و یه ماشین خوب بهت میداد، رزقت رو یه کمی باز میکرد. معلوم نیست، شاید جزء اون کسانی هستی که فعلا باید اینجوری جلو بری؛ درخواست هم اگه میکنی، خونهی وسیع رو جزء اونهایی قرار بده که ذیحق نیستی.
خداوند برای اونهایی که ذیحق نیستند یه چیزهایی به نام فضل داره؛ در آنجا اذیت شدن نیست. اگه من از خدا درخواست کنم که آقای بهجت-رحمتالله- یا آقای خوشوقت-رحمتالله- بشم، این مال نفهمی منه! با اون چیزی که خدا قرار داد، اونها آقای بهجت و آقای خوشوقت شدند. اون موقع اختیار آقای بهجت و تفضلات خدا هم بوده. من اصلاً صدر و زیلم به هم نمیخوره. ما دعوا داریم؛ لذا باعث میشه که این دعوا نذاره ما بندگی کنیم.خوب دقت کنید این خیلی در دیدگاه و فکر مهمه! و اون، اینه که مایحتاج ما در دنیا چیه؟ خوابیدن، خوردن، نوشیدن، لباس پوشیدن و… الان کسی هست که گرسنه بمونه؟ تشنه بمونه؟ من امروز باید فلان غذا رو بخورم، این از کجاست؟ ما قرار نون و آب بخوریم، خدا داره کوتاه مییاد که میفرماید: «هر چه که در دنیا به شما نرسید من در آخرت جبران میکنم»، اصلاً نباید خدا این رو بگه، آب و نون رسیده، خواب هم که مهمتر هست، بهت رسیده. پس ببینید، امور اختیاریم با اموری که دارم، با هم دعوا میکنند! چرا؟ چون مطالب دیگه پیش اومده، ما از دهات به شهر اومدیم فکر میکنیم باید ماشین سوار بشویم، نه! فکر کن همون دهاتی هستی، فقط تو شهر اومدی و دیگه نمیخواد بری از ته ده آب بیاری، شکر این رو به جا بیار. ما توی برنامههایی که برای خودمون ریختیم توقعاتمون رو آوردیم، چرا؟ مگه قراره که شما شیخ مفید بشی؟ شیخ مفید از فضل خدا شیخ مفید شد، اگه خدا خواست و تو هم از فضل خدا خواستی! عیبی نداره فضلش به تو هم میرسه، ولی با خدا دعوا نکن و نگو که چرا حافظهام اینجوریه؟ چرا بدنم اینجوریه؟ شما اگه در هر چیزی مقایسه کنی، متوسط رو داری.حالا سؤالها رو به خودت برگردون، سوالاتی که خدا از تو میخواد؛ چرا اخلاقت اینجوریه؟ چرا تلاشت کمه؟ چرا نمازهات اینجوریه؟ چرا قرآن کم میخونی؟ نه اینکه چرا خدا این و اون رو به تو نداده! خدا تکویناً آنچه مایحتاجت هست به تو داده، خداییاش رو هم کامل کرده. بدنی درست کرده که اگه نان هم بخوری سیر میشی. بحث تعبد، اختیار و… رو برات قرار داده. عاقل اینها رو قشنگ طبقهبندی میکنه، انصاف میده، اصلاً آروم میگیره. ما الان جایی رفتیم، روی زمین نشستیم، شما ۱۰ روز روی مبل نشستی، واجب نیست روی مبل بشینی! ما یه موقعی با کامیون و با اتوبوس به سختی مشهد میرفتیم. این یادمون نره! ما بارها با اثاثمون کنار توالت قطار نشستیم، یه قطار بود با این همه جمعیت. الان هم با هواپیما مشهد میریم. من زمانی شاکرم، وقتی دارم میرم فاصلهی این دو تا رو پر کنم باید چهقدر شکر کنم؟ اصلاً قابل مقایسه نیست! انبیا اینجور بودند. برای همین میگن که مالک خداست. یعنی شما مستأجرید، ولی ما زود خودمون رو مالک میکنیم. امکانات کجاست؟ بابا عاریهای بوده و حالا از شما گرفتند. چون تو ذهنت مالکیت هست، اذیتت میکنه.