بسماللهالرحمنالرحیم مومن یه درجاتی داره؛ بالاتر رو هنوز بهش ندادند، میخواهند بهش بدهند، این رو با امتحان بهش میدهند؛ یک درجهای بهش دادند، هنوز تثبیت نشده، ازش امتحان میگیرند؛ یک گذشتهای داره که هنوز تکلیفش رو باهاش معلوم نکردهاند، گذاشتند تو ستاریت بقه الامکان، تا ببینند این چی میشه، چی از کار در مییاد، اگر خوب شد، اون رو ببخشند؛ اگر خوب نشد، همون رو دوباره تو حسابش بیارند؛ ببینید مثلا شما آینه رو! به میزان جیوهای که رو پشتش هست، نقرهای که درش استفاده میشه، آینهس؛ تو آینه بودن، شفافتر نشون میده؛ یه موقع هم نه! روی آینه رو گل گرفته، روش رو خیلی چربی گرفته؛ این دو تاست. یه موقعست از لحاظ جنس، کم داره، آلیاژ آینهست؛ اون یه چیز دیگه میخواد؛ یه موقع هست نه، روش رو گل گرفته. یه موقع میبینی برای مومن هر دوش هست؛ یعنی یه آینه معمولیه. ده سال ایمانش خوبه، بعد از ده سال، مصرفش دیگه تموم میشه، بعد هجوم شیاطین و اینها شروع میشه، شروع میکنه به لاطائلات گفتن؛ بهش ایمان مستودع میگن. یه ایمانی هم هست، به نام ایمان مستقر؛ ایمان مستقر، دیگه آخرین مرحلهی آینه بودن رو طی کرده؛ پس این، همیشه هست. همیشه این برای انسان هست که بخواد این بمونه یا نمونه؛ چیزی که این رو تثبیت میکنه، دو چیزه: یکی عقیده به مومن، یکی عقیده به امام. عقیده به مومنها! باید به مومنین، معتقد باشی، تصدیقشون کنی، مومنین رو باید به حساب بیاری مثل امام معصوم. خب شما توی عتبات میری، واقعا که جای عجیبیه! آدم، بُهت برش میدارهکه چه جور، یه کشور اینقدر تحمل داره، ظرف داره! امیرالمومنین-علیهالسلام- درش دفن میشه. چه زمینیه که کوفه توش باشه، حضرت آدم-علیهالسلام- و حضرت نوح-علیهالسلام- درش باشه، کربلا توش باشه، سامرا توش باشه، کاظمین توش باشه، امامزادهای مثل سید محمد توش باشه؛ خیلی عجیب و غریبه! ولی از این مهمتر ایرانه که تحمل مومن کرده، مومن درش داره رفتوآمد میکنه؛ از هر دو تای اینها مهمتر، قمه؛ هم تحمل معصوم کرده، هم تحمل مومن؛ هم رفتوآمد ائمه-علیهمالسلام- هست، هم رفتوآمد مومن؛ خیلی خیلی قم جای عجیبیه! حضرت همینجوری که نمیگن قم، حرم ماست.بعضی از علماء، یک ساعت از قم بیرون نرفتند، یک ساعت! این مال معرفته، مال فهمه؛ لذا از اینجا، به عالم خبرها میره؛ چون هم مومن هست، هم امام؛ این ظرفیته.خب حالا خدا میخواد مومن رو از این تغذیه کنه، با آمادگی میخواد یه آینه بشه، امام زمان-علیهالسلام- بیاد خودش رو توش ببینه؛ امام زمان-علیهالسلام- میخواد بیاد توی این آینه، خودش رو ببینه، کدوم آینهست؟ باید خیلی زلال باشه، باید خیلی صاف باشه؛ با دو تا خواب، دو تا نماز و دو تا ذکر که زلال نمیشه. زبیر چهقدر جهاد کرد! خدا ازش نخرید؛ این نیست. دستگاه، یه دستگاهیه که اصلا اینها رو نمیخواد؛ قاری قرآن! داشت میرفت صفین، حضرت دستش رو گرفت، کشون کشون بردش، گفت پیش این خبیث نایست؛ گفت آقا، داره قرآن میخونه! شما داری با قرآن مخالفت میکنی؟ حضرت جواب این قسمتش رو نداد، کشون کشون بردش. بعد وقتی به درَک واصل شد، جنازهاش را آوردند، گفت ببین تو لشکر معاویهست! باید ببینی تو کدوم لشکری؟ کجا داری سینه میزنی؟ کجا داری خرج میکنی؟ اگر برای اهلبیت-علیهمالسلام- بود، خب برای اهلبیته؛ اگر برای هوای نفست هست، خب هوای نفسته؛ اگر خودت رو داری مطرح میکنی، خب بسمالله، خودت ببین روز به روز محکم میشی، چون خودتی؛ ولی برای اهلبیت-علیهمالسلام- میشد، اینجور نیست. یکی از چیزهایی که به مومن میدهند، علامتش اینه که همسنخ با معصوم میشه، صراحت در لهجه پیدا میکنه، صراحت در گفتن حق پیدا میکنه؛ حق، به محق صراحت داره؛ این سنخیتی هست که بهش میرسه؛ مومن با معصوم ولو باباش باشه، ولو بزرگترین آدم باشه، جلوش میگه، ولی اونی که این رو بهش نمیدهند، این صراحت لهجهاش همه جا هست، جز اونجا که باید حق رو بگه، همه جا صراحت لهجه داره، ولی جایی که حق میشه، نه، لاله؛ نمیتونه نهی از منکر بکنه، امر به معروف نمیکنه، خودش رو نگه میداره.