۱۳۹۳ / ۳ /۱۰بسم الله الرحمن الرحیمخیلی واضحه، واضح به اینه که نوح قضیه بچهاش رو میدونه «لیس من اهلک» رو میدونه، ابراهیم نمیداند، اینکه «جاء امر ربک» نوح چون میداند، نباید سوال میکرد. این بچه همونی است که حضرت فرمود: از یک مرد دیگه است رفتاراش، همه چیزش! در مقابل خداست و بهش هم گفته شده «لیس من اهلک» حالا هم خدا دوباره میگه «لیس من اهلک». این یکی، یکی هم نه! اونجا هم همینطور باید نوح درخواستش رو بکنه و لو این حرف رو بشنوه، اونجا باید برگرده دفعه دوم! دفعه دوم دوباره پافشاری نکنه وقتی خدا گفت «لیس من اهلک» و نکرد. یه مرحله دیگه جلو رفت. حاج آقا این رو هم میشه گفت که اونجا داخل عذاب بودند این اتفاق افتاد، اینجا قبل از عذاب.بله این عذاب هم بود فرقی نمیکنه، برای پدر، پسر نداره، باید مثل امام زین العابدین.در این آیات سوره مبارکه هود که اشاره به جریان حضرت ابراهیم و حضرت لوط داره، اشاره به ورود فرشتهها به حضرت ابراهیم-علیهالسلام- است همراه با خبر عذاب قوم لوط و از اون طرف بشارت به حضرت اسحاق. در این آیات و آیات دیگری که در سورههای قرآن آمده، استفاده میشه که این جریان بشارت و جریان وعده عذاب خداوند نسبت به قوم لوط دو بار بر حضرت ابراهیم-علیهالسلام- تکرار شده. اینها هم با حدود فاصله به تعبیر روایت هفت شبانه روز با هم اختلاف داشتند، در بشارت اولی که امده نسبت به حضرت اسماعیل-علیهالسلام- هست که «بشرناهم بغلام حلیم» هست اشاره به جریان حضرت اسماعیل هست در این جریان سوره هود بشارت به حضرت ابراهیم هست. در سوره مبارکه هود جریانی که بیان شده اینه که موقعی که بشارت به حضرت اسحاق-علیه السلام- میده، این جریان حتمی و قطعی شده، موقعی است که فرشتهها برای عذاب قوم لوط اومدند، اما آنچه در سوره حجر بیان شده، اینه که اونجا وعده عذاب هست که هفت شبانه روز قبل از این جریان بوده، بعد بحث مجادله حضرت ابراهیم-علیهالسلام- با این فرشتههاست که در روایت اینجوری اومده، موقعی که در جریان بشارت به حضرت اسحاق-علیهالسلام- اون موقع بوده که عذاب حتمی شده، فرشتهها موقعی که اومدن «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»«هنگامىکه ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، دربارهی قوم لوط با ما مجادله مىکرد؛ [و تقاضاى عفو آنان را داشت].»(سورهی هود/ آیهی ۷۴)مناجات کرد با خداوند تبارک و تعالی «يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا ۖ إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ ۖ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ»«اى ابراهيم! از اين [چون و چرا] روى برتاب، كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بىبازگشت است خواهد آمد.»(سورهی هود/ ایهی ۷۶)به حضرت ابراهیم وحی شد که این عذاب عذابی است که قابل برگشت نیست، بعد جریان این مجادله اومده ذکرشده برای هلاکت قوم لوط اومدیم «فقال لهم قوم اتهلکونهم» اگرصد نفر از مومنین در این قوم بودند آیا هلاکشون میکردید؟ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ أَرْبَعَةَ أَمْلَاكٍ فِي إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ- جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ كَرُوبِيلَ فَمَرُّوا بِإِبْرَاهِيمَ ع وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَعْرِفْهُمْ وَ رَأَى هَيْئَةً حَسَنَةً فَقَالَ لَا يَخْدُمُ هَؤُلَاءِ إِلَّا أَنَا بِنَفْسِي وَ كَانَ صَاحِبَ ضِيَافَةٍ فَشَوَى لَهُمْ عِجْلًا سَمِيناً حَتَّى أَنْضَجَهُ ثُمَّ قَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا وَضَعَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ- رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ جَبْرَئِيلُ حَسَرَ الْعِمَامَةَ عَنْ وَجْهِهِ فَعَرَفَهُ إِبْرَاهِيمُ فَقَالَ أَنْتَ هُوَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ سَارَةُ امْرَأَتُهُ فَبَشَّرَهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ فَقَالَتْ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَجَابُوهَا بِمَا فِي الْكِتَابِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِيمُ لِمَا ذَا جِئْتُمْ قَالُوا فِي إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ فَقَالَ لَهُمْ إِنْ كَانَ فِيهِمْ مِائَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُهْلِكُونَهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا خَمْسُونَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا ثَلَاثُونَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا عِشْرُونَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا عَشَرَةٌ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا خَمْسَةٌ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا وَاحِدٌ قَالَ لَا قَالَ فَإِنَ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُإِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِين»َ
(الکافی/شیخ کلینی/ جلد۵/ صفحه ۵۴۶) در این روایت بیان شده که حضرت ابراهیم-علیهالسلام- از صد مورد مومنین رو گفت تا جایی که رسید به اینکه اگر یک مومن هم در این شهر باشه خداوند تبارک و تعالی عذابش رو نمیفرسته که در این روایت بیان شده که حضرت لوط و اهلش بودند که مومن بودن و اونها هم از این عذاب نجات پیدا کردند.یه نکته فنی، دوستان گوش کنند: توی برداشتها این رو باید به مردم القا بکنیم خیلی خوبه؛ به اینکه، این لوط میرفته خبر میداده، ارشاد میکرده، تذکر میداده، راهنمایی میکرده، هرکاری میکرده، اون حسی که بفهمند این از طرف خداست و یک همچین اتفاقی در این مخالفت هست، براشون محسوس نبوده، مثلا ببینید الان مردم قم، دارن زندگیشونو میکنن، زنا هم ممکنه بکنن، میگه حالا مثلاً، کی به کیه ولی همین آدم اگر بدونه زنا میکنه، خبردار باشه که تو این شهر قم ده سال یا پنج سال دیگه بلایی میاد، این افرادی که این گناهها رو کردن به اشد مجازات گرفتار میشند، خوب اینها پرهیز میکنند. چه جوریه که خدا میپذیره، توی یه زمان طولانی هیچ اثری از قدرت لوط نمیبینن، لوط هم مثل اونها یه آدم عادیه. هی میگه این کارو بکنید، اونها هم نکردند ولی وقتی که بلا میاد تمام عیار میاد، میفهمن بابا لوط روی زمین خدایی میکنه! یه قدرت عجیبیه! خوب دو مثقال از این قدرت رو اون موقع میفهمیدن، نیم مثقالش رو میفهمیدن، یه سیر میفهمیدن، اینها برمیگشتند. چه تناسبی بین اون ارشاداتی که هیچی پشتوانهاش نیست، باید بپذیرند؟ با اینکه مردم هم اینجورین که یه شلاق ببینند عمل میکنند، شلاق رو ندیدن، یه ترکه کوچیک هم ندیدنولی بعدش قهری که شما میبینین قهر همه جانبه است!خصوصیت قوم لوط این بوده که مثل انبیا دیگه اونطور معجزات خیلی بلیغ که مردم ببینند مطالبی براشون واضح بشه، صبح یه دونه ببینند ظهر یه دونه ببینن، اینجوری نبوده، توی روایت هم هست.نه اینطور نیست الان هم همینطور مثلا معجزه ببینند، تنبیه رو دارم میگم، ببین الان من توی مدرسه هی میان خوش خوشان طرف سنگ میندازه به طرف معلم هیچی نمیگه، میخنده، درسش رو میده، زنگ تفریح میشه، میان اذیت میکنن هیچی نمیگه همه جور رفتارها میکنن، هیچی نمیگه آخر سر ورقه مینویسن این آقا اخراج از مدرسه، ای بابا! این آقا از یه جایی باید میفهمید که این اخراج میشه، باید یه کاری میکرد، تناسب بین این ارشاد و این عذاب چیه؟ حاج آقا شاید شما نکتهای توی ذهنتون باشه چند تا داستان درباره قوم صالح، توی چند دسته از روایات هست که تو بعضی روایات هست که هفت روز مهلت داده شده یعنی خبر عذاب داشتن علائم عذاب رو میدیدن، حتی قوم شعیب رو دارند که یک روز هوا سرخ شد.ماشین که داره سرازیری میره طرف دیگه بخواد هم نمیتونه کنترلش کنه، افتادن توی لجبازی، افتادن توی اون هفت روز، مثل اینکه گفته شده کسی که در حین گناه نهی نکن، نمیپذیره. من این رو میخوام بگم که الان ابراهیم، داره واسطه میشه حلیم، این کار نشه، داره حرف ما رو تایید میکنه. حاج آقا اینجور میشه گفت که قرار نبوده، امتها با این چیزها هدایت بشن؟!نه! هدایت با زور نه! اون عذاب نباشه هدایت نشن، اون عذاب نباش.قوم قبلی رو هم چرا، به عنوان یک تاریخ! الان ببینید مادر بخواد بچه رو بترسونه بگه نرو طرف چراغ، یه حرارتی رو بهش نشون میده. امیرالمومنین-علیهالسلام- ببین چیکار میکنه یه آتیشی رو به عقیل نشون میده. حاج آقا داره توی این روایت که اینها مردمان خوبی بودند، جوری غیرت داشتند که موقعی که میخواستند برند سر کار همه مردها با هم میرفتند که هیچ مردی توی شهر نباشه، مهمان نواز هم بودن، یعنی مهمونها رو پذیرایی میکردند، از این طرف کارشون به یه جایی رسید که بخل باعث شد اینها اون چیزا رو همه را از دست بدهند، از این ور هم روز به روز هم از اونها دور بشن، این معصیتها بیشتر بشه توی زندگیهاشون یعنی کلا این چیزا رو از دست دادن، یک چیز خیلی ملموسی براشون بود.باشه! باشه! از دست دادن دیگه، عذاب برای چی؟ این عذاب برای چیه؟ حاج آقا خصوص عذاب قوم لوط رو میفرمایید یا کلاً عذابها رو؟کلاً میخوام بگم یک رابطهای باید باشه بین انذار و عذاب! این عدهای که دارند ترسونده میشند، مقدار ترسانندگی باید تناسب داشته باشه با اون عذاب، اینها خودشون تعجّب کردند که یه دفعه یه همچین عذابی بخواد بالای سرشون بیاد.انذار پیامبر کافی نبوده، اینکه مداوم انذار میکرده کافی نبوده حسی که نبوده، اما خب بالاخره زبانا.نه! همونجا دارم میگم؛ مثلاً یک صاعقه میومد برا ده نفر، یه عذاب اینجوری میومد برای ده نفر، ده نفر سرانشون رو میدیدن، بقیه حساب کار خودشون رو میکردند.ملخ اومد، یه بار آبشون خونی شد، مشکلات اینجوری پیش اومد اثر نکرد.خب تاثیر گذاشت، چرا نه؟! ما یا باید یه رابطهای پیدا کنیم، بتونیم توجیه کنیم یا بگیم نه رابطهای وجود نداره، خدا ارادهاش تعلق گرفته، این رو راحت میشه گفت؛ بعد از یه ارشادات و انذار خدا ارادهاش تعلق گرفت، اون یک بحث دیگه است.اینکه چرا منصرف نمیشن فکر کنم آیه ۲۵ سوره مریم خدای متعال میگه کسی که ضلالت و گمراهیش قطعی شد، خدا اون رو کمکش میکنه که از ضلالت بیرون نیاد و الا مثلاً در ماجرای امیرالمومنین-علیهالسلام-، در ماجرای سید شهدا-علیهالسلام- هست.نه من اونجا نرم، یک خورده نزدیکتر بیام، الان مثلا من من مشغول معصیت بشم، خدا هم هیچی بهم نگه، یه دفعه مرتد بشم. امکان نداره، حاج آقا یک آیه در قرآن هست که در اون انذارها رو توجه بکنه اهل نجاتخب حالا وزن اون انذارها به اندازهی این عذاب هست؟نه به اندازه اون بلای قطعی نیست ولی اونقدر هست که اون طرف میفهمه.تمام شد، یعنی میفهمه که باید برگرده حالا جوابی که من پیدا کردم توی ذهنم اینه ببینید میپسندید، من میگم که خدا وقتی پیغمبر رو آورد وسط یه قوم، خدا میفرماید که تمام علائم! ببینید یک پیغمبر وسط یه قوم میاد، تمام علائم! الان عذاب برای ما نمیاد چون پیغمبر نیومده، الان ماها خیلی گناه داریم میکنیم و این عذاب برای ما نیست چرا؟ چون اونی که مناسب عذاب، عدل عذاب، پیغمبر، ارتباط بین زمین و آسمان وصله، میان بهش میگن که یه دعا بکن، الان! الان شما برو. آقای محفوظی به من میگفت که من یک گیری دارم راجع به آقازادهام، سالهاست حل نمیشه، گفتم آقای بهجت، گفت بارها به ایشان گفتم، نه من، دیگران هم گفتن، نه اینکه آقای بهجت دستش خالیه، میگه همه چیز دستش نیست، اون آقا نماز بارون خونده بارون نیومده ولی یه پیغمبر دیگه بین مردم اینجوری نیست! پیغمبر دیگه حتمیه، خب خدا پیغمبر نمیفرسته، وقتی پیغمبر فرستاد دیگه تمام لطف، تمام ارشاد، تمام تنبیه، تمام تذکر، تمام انذار، همه رو دیگه به اینها داده
دیگه حقش بود، هر بلایی به سرشون بیاد حقشونه! به یه جایی میرسه که میگه اگه یه دونه مومن بین اینها باشه عذاب نمیاد، یه دونه مومن! خیلی این حرف، پس تناسب بین عذاب و ارشاد، شما میای توی یه مدرسهای، یه جایی با تمام تجهیزات مدرسه درست میکنی، بهترین اساتید هم میاد این بچهها رفوزه میشن، اینا باید برن حمالی کنند، هیچکس هم دلش نمیسوزه، میگه یک همچین مدرسهای، باید درس میخونده. الان امام زمان-علیهالسلام- تشریف بیارن، بعد از ۶ ماه میبینید عذاب فراهم، بعد از سه ماه عذاب فراهم چون حضرت امام دیگه حجت تمام شد. حالا هر کس تبعیت نکنه قابلیت عذاب داره ولی الان نه! الان حضرت پس پرده است خدا همچین امری نداره، هی میبخشه، هی میبخشه گناههای عظما رو میبخشه، بینمازها رو به نماز خونها میبخشه، خیلی مهمه! ببینید این معارف اگر سر جاش قرار نگیره گاهی یک شغل شبهه، نه به این که مردم میزون بشن یعنی یه چیزی داره که زود میتونه همه رو میزون کنه، حالا اون عدهای که میزون نشدن باید برن زباله دونی.
یه بنایی خانهها رو میزون درست میکنه، حالا اگه با بودن این بنا یک نفر خونهش رو کج درست کرد، خراب شد، حق خودشه! یه موقع میبینی بنا نیست که کج درست کرده، این میتونه بره بپرسه از این درستش کنه حالا میگه خونه روی سرم خراب شده، تقصیر خودشه. الان شما ببینید ما توی شهرستانها یه عالم برجسته توی هر شهری داریم، توی اون شهر مشکلی نداریم اصلا.سوال این بود که من میگم تناسبی که اومده به مردم حرف زده، ارشاد کرده، اینها اصلاً احتمال ندادند که ورای این یه عذاب اینجوریه، چرا یه همچین عذابی میاد؟ چرا این تبدیل به یک اتفاق عجیبی میافته؟ مثل این میمونه که شما برو یه روستا برای تبلیغ تو اون روستا شما رو ماه رمضون برگردونن، توی اون روستا عالم نباشه اصلاً، بگن ما نمیخوایم بعد از این هم که شما رفتین اینها شروع کنن گناه کردن، قطعاً بدونید که بلا میفرستند یعنی مردم منتظرند که خدا برای این منطقه بلا بفرسته با اینکه شما یه آدم عادی هستی رفتی، همین مقدار که یه هادی رو نپذیرفتند برش گردوندن، اینها خیلی آدمهای بدی هستند، پس یه عدلی، یه اندازهای، یه برابری با اون انجام میده، خدا این رو قرار داده.عذاب ارتباط داره با بعث پیغمبر، اگه پیغمبر بیاد گوش نکنه عذابه، نیومده نه! عذاب نیست.