آثار رعایت حرمتها و حریمها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسمالله الرحمنالرحیم
ما باید یه خرده عمیقتر در مورد این مسالهی حرمتها و احترامها کار بکنیم.
جامعهی ما احتیاج به این مباحث داره، رابطههای ما بر یه اساسی تعریف شده که وقتی همدیگه رو قبول کردیم، یعنی وقتی من شما رو قبول کردم، وقتی شما من رو قبول کردی، در واقع من از یه فیلترهایی توی مغز شما، توی قلب شما عبور کردم، نمرهی لازم رو گرفتم که این رابطه شکل میگیره. اون رابطه، رابطهی دو تا انسانه. چقدر باارزشه! چقدر اثر بخشه! چقدر هم مهمه!
حالا شما ببینید؛ مثلاً یه زن و شوهر با هم ازدواج کردن، اما اینها هنوز همدیگه رو قبول نکردن! شنیدید که گاهی گفتهمیشه که فلانی هنوز به دل من ننشسته، این حرف درستیه، همینجور کشکی نیست، قلب گواهه که به دل من ننشسته. یعنی اینقدر فاکتورهای حقیقی وجود داره که این فاکتورها، بیرون از خود اون آدم هم تاثیر گذاره!
من نمونه بگم؟ حضرت فرمود: اگر پشت سر کسی بدگویی کردید، بعد رفتید پیش اون فرد، انتظار تحویل گرفتن نداشته باشید! با اینکه اصلا نمیدونه شما پشت سرش غیبت کردی.
اینجوری نیست که روح فقط اونجا باشه، اینجا هم هست، با اینکه اصلا به گوشش نرسیده! حالا من از یه نفر تعریف کنم، واقعا اون رو بزرگ بشمارم، بعد خدمتش برم یا یه نفر رو تکذیب کنم و بعد پیشش برم، با دو جور برخورد مواجه میشم.
این یه حقیقته! شما تو خیابون، از یه نفر خوشتون مییاد که اصلاً تا حالا اون رو ندیدی و بر عکس. اینها یه نکاتیه. دو تا صندلی کنار هم، سالها تکون هم نمیخوره، ولی دو تا انسان معلوم نیست ده دقیقه کنار هم بتونن بشینن، ممکن هم هست سالها با هم زندگی کنن!
ما خانوادههایی داریم، زن و شوهر شصت سال، هفتاد سال با هم زندگی کردن، مشکلات هم داشتن، نه اینکه نداشتن. این مربوط به اون انسه، این مربوط به همون باورهای وجودی آدمهاست که باید شکل بگیره. من باید به شما کمک کنم که من رو باور کنید.
وقتی گیرنده ضعیفه، فرستنده رو قوی کنیم، کمک کنیم. مثلاً یه نمونه عرض بکنم
«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»
«بهترین شما، بهترینتان نسبت به خانوادهاش است، و من بهترین شما نسبت به خانواده هستم.»
(من لا یحضر الفقیه/ صفحهی ۵۵۵)
خیرکم لأهله، بهترین شما بهترین شما کسی است که با خانوادهاش، با زنش خوشرفتار باشه.
قرآن میگه خیر؛ «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر؛ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر؛ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ»
کوثر رو خیر کثیر معرفی میکنه. بهترین شما، بهترین شما، بهترینتون در رفتار با خانوادهست و منِ پیغمبر با خانوادهام، بهترین رفتار رو داشتم.
«ما أکرم النساءَ إلاّ کریمٌ، و لا أهانهنّ إلا لئیمٌ»
«جز کریمان زنان را تکریم نکنند و جز انسانهای پست زنان را تحقیر ننمایند.»
(من لا یحضره الفقیه/ صفحهی۵۵۵)
اونی که زن رو بزرگ میشماره، تحویل میگیره، احترام میذاره، معلومه که آدم کریمی هست. کسی که به زن بیحرمتی میکنه، بد و بیراه میگه، آدم پستی هست. منظور از زن، همسرشه، خواهرشه، مادرشه، هر زنی…
نگاهت نسبت به زن، باید این باشه. خب این از کجا پیدا میشه؟ این مال تقواست. خیلی آسونه! زن رو ضعیفه نمیبینه، اسیر نمیدونه، کرامت قائله، این از کجا پیدا میشه؟ از روی تقوا.
بچه! من بچهم رو دوست داشته باشم، بابایی که بچهشو دوست نداره، مادری که بچهش رو دوست نداره، تقوا نداره.
یه نفر تعریف میکرد، میگفت که وقتی که غذای خوب و مقوی بود، مادره به بچههاش میگفت: بوی نفت میده. غذای خوب رو خودش میخورد! خب این دیگه مادر نیست، ما از این مادرا نداریم. یه مادری هم یازده تا بچه داشت، برای هر بچهای، یه قابلمه داشت که غذا بپزه. چون هر کدوم یه اشتها داشتن، یه سلیقه داشتن، یه میل داشتن. یازده قابلمه، معلوم هم بود که این مال کدومه. این مادره! یه نفر اومده پیش حضرت و گفت که من خیلی مشکل دارم، گفت که پدر و مادرت زندهاند؟
گفت: آقا پدرم زنده است. حضرت فرمود: ای کاش مادرش زنده بود، نسبت به مادرش سفارش میکردم. حالا برو به بابات خدمت کن. ولی اگه مادرش بود، زودتر به نتیجه میرسید. کاشکی مادرش زنده بود! خدمت به مادر خیلی مهمه!
خانوم محترم! اگه شما مادرشوهرت رو دوست داشتهباشی، یه توان به زندگیت اضافه کردی، ولی اگه تنفر توی وجود خودت آوردی، از توان زندگیت کم کردی. حالا شما به من میگی که حاج آقا! شما مادر شوهر من رو نمیشناسی!؟
من میگم اصلا مادرشوهر شما، بدترین آدم، ولی قراره با هم زندگی کنید، اگه مادر خودت بود، چه رفتاری میکردی؟ این خصلتهاش رو تحمل نمیکردی؟ تحمل میکردی. خب! حالا فکر کن مادر خودته!
ببین ما به کمترین چیزی، یه سرمایه رو، یه سود رو از دست میدیم. خیلی ساده! الان فرض کنید، این بقال محلهی ما، من وقتی رفتم یه سلام علیک خوب کردم و بهش احترام گذاشتم، یه بار هم توی جلسات دعوتش کردم، این بقال، توی محل، امین و مورد اعتماد من میشه، من دیگه خیالم راحته، بچههام میرن، جنس خوب بهشون میده. دو طرفه است. اون هم میفهمه، یه مشتری خوب توی محله هست، خوش حسابه. دوخت و دوزهاست، یعنی حرمتهاست.
اصلاً ما برای چی مکه میریم؟ خدا داره دوخت و دوز درست میکنه. ما یک ماه یا بیشتر با هم زندگی میکنیم، تو حج آشنا میشیم. این مال حبشه است، اون مال اندونزیه، اون مال هندوستانه. ارتباطات و معاملات انجام میشه. رابطهها برقرار میشه. الان ما عراق داریم میریم، خیلیها از عراقیها الان با ما رفیق شدن، دارن اینجا مییان. خیالشون هم راحته، ما هم داریم اونجا کیریم، خیالمون راحته.
فقط اسلام میتونه این کار رو بکنه، بقیهی رابطهها مصنوعیه، بخشنامهای هست.
ایام اربعین، چرا عراقی پای شما رو ماساژ میده؟
بیکاره؟ برای چی بهترین میوهش رو توی طبق آورده؟تو خونهشون حمام میریم. میگن شماها اومدید، یه حمام برید، خونهی من تبرک بشه.
اهلبیت واسطهی دوخت و دوز عالم بشریتند. حسین-علیهالسلام- همه رو جمع کرد. «ان الحسین یجمعنا» ما اصلاً اینها رو نمیشناختیم. دشمن چقدر زحمت کشید که بین ما و عراق دشمنی بندازه؟ نتونست.
بین ما و افغانستان هم نتونسته. من یه تصویری دیدم که شیعیان و نیروهای طالبان و کی و کی با هم دارن نماز جماعت میخونن. این رابطهها بین ما هست.
ما با برادرهای افغانی، مهربانانه تعامل کردیم، از بین همونها فاطمیون درست شد. آقا! یه زمانی شرایط برای من خوبه،یه موقع خوب نیست.
آقای عزیز! همیشه شرایط شما مثبت نیست، مردمدار باش.
«..تلک الایام ناولها بین الناس..»
«ما این روزها(شکست و پیروزی) را بین مردم میگردانیم.»
(آلعمران/ آیهی ۱۴۰)
خدا آقا فخر رو رحمت کنه. مردمداری رو به ما یاد میداد، عُرفیات رو به ما یاد میداد. میگفت: آقا سوار ماشین بشوید. ما رو ته یه منطقهی فقیرنشین میبرد. در خونهها رو میزد و میگفت: به اینها گوشت بده!
من میگفتم: حاج آقا! شما اینها رو از کجا میشناسید؟
گفت: مگه باید اینها رو بشناسیم؟
وقتی پنج تا، ده تا بچه دارن از این خونه بیرون مییان، باید بریم و بهشون رسیدگی کنیم. ما به این احتیاج داریم که؛ من فقط خودم رو نبینم. کی این کرامت برای من هست؟ وقتی است که اولا وظیفهام رو بفهمم، تقوای لازم رو که من رو وادار میکنه نسبت به حریم خدا و نسبت به حریم مؤمنین پیدا کنم. بعد هم وقتی فهمیدم، خدمات بدهم، بعد هم ایثار بکنم و آخر کار هم ناراحت باشم، بگم نتونستم ،خودم رو مقصر بدونم، نه اینکه منت بذارم. بگم نتونستم اینکار رو بکنم.
من یه نفرم، خودم صد تا نیاز دارم، ولی فقط یه نیاز رو برطرف میکنم. مثلا قصابی فقط داره گوشت میفروشه، اگه گوشت رو گرون کنه، همه چیز گرون میشه. صد تا جنس رو باید گرونتر بخره. یه جنس رو داره گرون میفروشه، خب ضرر میکنه. پس باید به ارزونی کمک کنه. توی رابطهها همینطوره. اگه من اومدم و رابطهها رو درست کردم، از اون طرف هم، خدا چون اینجور رفتارها رو دوست داره، نعمت میریزه، برکت میآفرینه. یه فردی توی تهران، یه خونه داشته، گفته برای زوجهایی که تازه ازدواج میکنن، چند سال در اختیار گذاشته، بعد حالا آپارتمانها رو در اختیارش میذارن و میگن از طرف ما در اختیار زوجهای جوان قرار بده.
این آدم اولاً زندگی خودش، پررونق شد، وجود خودش سالم شد، اولاً کیف رو خودش کرد و خدا رو از خودش راضی کرد.
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ…»
«ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩم ﺷﻬﺮﻫﺎ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺩﺭﻫﺎی ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﻳﺸﺎﻥ میﮔﺸﺎﻳﻴﻢ..»
(اعراف/ آیهی ۹۶)
اگر مردم قم تقوا پیشه بکنن، از در و دیوار براشون برکات مییاد. یعنی چی؟ یعنی خدای متعال پای کاره.
پس من هر چقدر وجود خودم رو آرام کنم، به اینکه زرنگ بازی در نیارم، زرنگ بازی رو کنار بذارم. خودم رو وقف کنم. من از این یک کلمه خیلی خاطره دارم، اینجا نمیتونم چیزی بگم، ولی آدم مؤمن باید خودش رو برای مردم، برای مومنین وقف کنه، وقتی خودش رو وقف کرد، امام زمان باهاش کار داره!
حضرت میفرمایند که شما وقف ما هستید، خدا اصلا شما رو برای ما خلق کرد. خب منویات ما چیه!؟درخواستهای ما چیه!؟
الان برادرت گیرکرده، تو هم بری گیرش رو دو برابر کنی!؟
الان ارث خواهرت دست تو هست، داره ناله میکنه، آقا پسر! شما این نالهها رو باید بشنوی!؟ تو فرقت با یزید چیه!؟
آقای عزیزی که الان حکم دادگاه گرفتی، میخواهی این خونه رو تخلیه کنی، حواست هست؟!
یه آقایی برای من نقل میکنه؛ به واسطه میگه؛ ما تو خیابونهای تهران با وانت داشتیم میچرخیدیم، دیدیم کنار اتوبان آهنگ، یکسری اثاث خونهست و تعدادی هم دور و ور اینها هستن! من نگه داشتم، گفتم: چی شده؟
گفت: صابخونه اثاثهای ما رو بیرون ریخته. بعد من اثاثها رو توی وانت ریختم و گفتم: بریم، ما منزل داریم. جلوتر رفتم به خانومم گفتم: خانوم! ما سه تا اتاق داریم، یکی از اتاقهامون هم مجزاست، مستقله، یه کسی درموندهست و…
اینها توی خونه ما موندن و زمینهی برکتهای زیادی برای ما شدن. این آقا خیلی چیزها گفت؛ یکی از خاطراتی که تعریف کرد این بود؛ ما تو یه ایامی قم اومدیم، شلوغی بوده، هر جا میرفتیم، مسافرخونه نبود. من رو کردم به حضرت معصومه گفتم: بیبی! ما با وانتمون تو اتوبان دیدیم یه اثاث بیرون ریختن، بار زدیم. شما که کریم هستید، کریمانه با ما برخورد کنید.
دیدیم یه آقایی صدا زد، گفت: آقا! شما اینجا مسافرید؟
گفتم: بله.
ما رو برد یه جایی به ما دادن، اتفاقاً گرسنهمون بود، وقتی وارد شدیم، دیدیم که سفره هم پهنه، غذامون رو خوردیم و استراحت کردیم. رفتیم حرم و اومدیم دیدیم صبحانه پهنه. هر وعده همینطور بود. غذاهای حسابی و شاهانه هم بود. چند روز موندیم، بعد به دفتر مهمانپذیر رفتم و گفتم: آقا! حساب و کتاب ما رو بفرمایید، دست شما هم درد نکنه. مهمانپذیر گفت: شما مسافر ما نیستید! من اصلا شما رو ندیدم.
گفتم: آقا! این اتاقه!
گفت: کدوم اتاق؟ برگشتم، جایی نبود که نشون بدم! جایی رو پیدا نکردم! هر چی دیده بودیم، نبود. اوضاع اصلاً یه چیز دیگه است!
مهمانپذیر میگه که آقا! اشتباهی اینجا اومدی، جای دیگه بودی، حواست پرت بوده، سرت گیج خورده، اینجا اومدی.
فهمیدیم که بیبی حضرت معصومه به یه صورت غیر عادی از ما پذیرایی کرده، بذار خدا ازت پذیرایی کنه. دست یه مؤمن رو بگیر و بگو به خاطر حضرت زهرا-سلاماللهعلیها-. دست یه مؤمن رو بگیر و بگو به خاطر امام جواد-علیهالسلام-. دست یه مؤمن رو بگیر، بگو به خاطر امام رضا-علیهالسلام-. تو زندگیت یه کاری برای ائمه-علیهمالسلام- بکن. بعد نگاه کن ببین، ائمه-علیهمالسلام- بدهکار کسی نمیشن، جبران میکنن. شما هم برای خودت آبرو خریدی، هم عزتت زیاد شده، چیزی هم از تو کم نشده. اونها رو برای خودت نگه داشتی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رادیومعارف؛ برنامهی گنج سعادت؛ دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱