qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

پخش زنده

دین باید بر همه‌ی اعمال و رفتار ما حاکم باشد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-علیه‌السلام- مرحمت کنید.

تاثیر محیط بر شکل‌گیری شاکله‌ی انسان

وقتی ما در مجموعه‌ای ثبت‌نام می‌کنیم برنامه‌های آن مجموعه یا محیطی که در آن کار می‌کنیم، مستقیم یا غیر مستقیم روی ما اثر می‌گذارد و به ما حاکم می‌شود؛ مثلا دیگر مثل همیشه نمی‌خوابیم و در یک ساعت مخصوصی از صبح بیدار می‌شویم. یا شما کارمند‌های پست را ببینید، همه یک شکل هستند و یک رفتار از آن‌ها سر می‌زند. کارمند‌های اداره‌ی برق و مخابرات هم به همین صورت هستند. یک مباحث و مسائلی حاکم است که باعث می‌شود انسان یک شکل و قواره‌ای پیدا کند، مثلا ارتشی‌ها و سپاهی‌ها یک جور هستند و بنا بر مجموعه‌ای که در آن مشغول هستند یک شکل و شاکله‌ای پیدا می‌کنند و خودشان را منطبق با آن‌جا قرار می‌دهند.

عضویت در دین اختیاری است ولی عمل به برنامه‌های آن نه!

دین هم همین است. در برنامه‌ی دین استخدام وجود ندارد بلکه عضویت در آن اختیاری‌است، ولی وقتی شما در برنامه‌ی دین آمدید باید تمام برنا‌مه‌هایش را قبول کنید، باید بدانید که دیگر تحت برنامه هستید و احساس آزادی نکنید، نگویید من آزاد هستم!

با عمل به دستورات دین قرب پیدا می‌کنیم

هر چقدر آدم بتواند قوانین دین را به خودش حاکم کند، قرب پیدا می‌کند و مقرب خدا می‌شود. امام باقر-علیهاالسلام- می‌فرماید: بین ما و خدا نسبت فامیلی نیست که فکر کنید خدا به‌خاطر این ما را پیش خودش نگه داشته، نه! ما چون برنامه‌ی دین را داریم اجرا می‌کنیم خدا هم ما را نگه‌ داشته است.

ما باید تحت برنامه قرار بگیریم و همه‌ی قوانین دینی را به خودمان حاکم کنیم، ممکن است همه‌ی برنامه‌ی دین را نتوانیم اجرا کنیم، عیب ندارد ولی همه‌ی دین را بر خودمان حاکم بدانیم؛ حلال و حرام دین به ما حاکم باشد؛ حساب و کتاب دینی‌مان معلوم باشد؛ بر گفتار و رفتارمان دین حاکم باشد؛ ما نمی‌توانیم هر جور که خواستیم حرف بزنیم و هر چیزی به دهان‌مان آمد بگوییم، بعضی حرف‌ها غیبت و تهمت هستند، بعضی حرف‌ها سعایت و نمامی است، بعضی حرف‌ها دروغ است، بعضی حرف‌ها فتنه‌انگیز است و نباید گفته شوند. ما باید خودمان را ملزم به برنامه بدانیم و مسلط به اسلام نشویم بلکه اسلام به ما تسلط داشته باشد.

زیبایی زندگی در پیاده کردن قوانین الهی

«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما»
«همانا خداوند و فرشتگان او بر پيامبر درود مى‌فرستند؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! شما (نيز) بر او درود فرستيد و به او سلام كنيد سلامى همراه با تسليم.» (احزاب/۵۶)

این «صلوا» برای عوام است که صلوات می‌فرستند، «وسلموا تسلیما»؛ این تسلیم مهم است، ما می‌خواهیم تسلیم پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- بشویم و بفهمیم دین از ما چه می‌خواهد. الان شما وقتی در جاده حرکت می‌کنید آیا نمی‌دانید راهنمایی و رانندگی از شما چه می‌خواهد؟! می‌دانید که هر کس طبق قوانین رانندگی جلو برود از بقیه سالم‌تر و مطمئن‌تر به مقصد می‌رسد. حال این‌که این‌ها قوانین بشری هستند و قانون خدا نیست. اگر شما قانون خدا را در زندگی پیاده کنید، زندگی‌تان قشنگ می‌شود. چرا در زمان حضرت حجت-عجل‌الله‌تعالی- زندگی زیبا است؟ زمان حضرت که اتفاق خاصی نمی‌افتد، فقط قوانین دین پیاده می‌شود؛ خانم به حق خودش قانع است و آقا هم به حق خودش. همسایه‌ها نسبت به یک‌دیگر ایثار دارند و مواظب هم‌دیگر هستند و همه‌ی این‌ها زندگی را زیبا می‌کند.

اگر هر فرد قوانین دینی مربوط به خودش را اجرا کند‌، دیگر نیاز‌مندی وجود نخواهد داشت

پس ببینید ما نباید دین را پیچیده کنیم و آن را آسمانی و غیر دسترس بدانیم، باید دین را در زندگی و در روابط اجتماعی بیاوریم و کارکرد اجتماعی به دین بدهیم. اگر در خانه‌ی ما دین حاکم بشود زندگی ما قشنگ‌تر می‌شود. قوانینی که مربوط به پول ما می‌شود را اجرا کنیم؛ بخشی از پول‌مان مربوط به صدقات هست، با این پول چقدر فقیر تامین می‌شود، بخشی از پول‌مان مربوط به نفقات زن و فرزندان‌مان هست. بخشی دیگر از این پول مربوط به اعمال عبادی ما می‌شود؛ با آن به حج برویم، به زیارت برویم. مقداری از پول‌مان مربوط به خمس و زکات است. حالا اگر این قوانین بر پول همه حاکم بشود، آیا کسی دست خالی می‌ماند؟
فریزر خانه‌ی ما لب به لب پر باشد، انباری ما پر از برنج و رب و… باشد، اما ندانیم وضع خواهر و برادرمان چه طور است، وضع عمه و عموی ما چطور است، نگوییم به ما مربوط نیست! خدا این را نمی‌پسندد. اصلا این‌طور زندگی را خدا تعریف نکرده است.
فردی آمد خدمت حضرت-علیه‌السلام- و عرض کرد ما با هم رفیق هستیم و مانند دو برادر می‌مانیم، حضرت-علیه‌السلام- فرمود: برادری شما آن‌قدر هست که اگر پول نیاز داشتید دست در جیب هم‌دیگر بکنید؟ گفتند: نه دیگر!!!

اگر دین بر ما حاکم باشد، مشکلات‌مان حل می‌شود

ما شب گذشته در نور الشهدا گفتیم امشب، شب صدقه است و صدقه بدهید. جوانی گفت: من الان پول همراهم نیست. گفتم: اگر پول همراهت نیست دستت را در کیسه‌ی پول کن و در بیاور. یکی دیگر گفت: اگر کسی احتیاج داشت چه؟ گفتم بردارد، صدقه همین است. شما می‌گویید من الان صدقه احتیاج دارم، خوب دستت را داخل کیسه‌ی پول کن و به‌جای این‌که پول بگذاری، بردار. سابق در مساجد یک کوزه می‌آوردند و می‌چرخاندند. یک عده پول می‌گذاشتند و یک عده بر می‌داشتند. دین یعنی این، نه این‌که شما یک چیز عجیب وغریب به نام بورس و بانک و تجارت درست کنید! گیر کار ما این‌ است که به امورات دینی حاکم نیستیم، اگر دین بر ما حاکم باشد مشکلاتمان حل می‌شود. اگر ما حرص نزنیم و یا حداقل هر کس مواظب خانواده و اطرافیان خودش باشد، ما دیگر در جامعه نه خانه‌ی سالمندان داریم و نه دیگر به بهزیستی و کمیته‌ی امداد احتیاج خواهیم داشت. همین مقداری که الان شما در جمهوری اسلامی می‌بینید بوی اسلام می‌آید و با همه‌ی سختی‌ها دارد اداره می‌شود، به‌خاطر همین فرمول است.

در دین اسلام برکت وجود دارد

شما موکب‌های محرم را ببینید، عراقی‌ها را ببینید هر چه دارند در طبق اخلاص می‌گذارند و می‌آورند. امسال اگر خواستید اربعین به کربلا بروید، ازطرف کاظمین بیایید و اگر امکان داشت از بغداد به سمت کربلا برگردید. موکب‌های آن‌جا عجیب است. من در نجف بودم، آقایی هر روز دو سه هزار قرمه سبزی و فسنجان پخش می‌کرد، به او گفتم تو که عراقی هستی و این غذاها همه ایرانی است، این غذاها را از کجا یاد گرفتی؟ گفت آشپزم ایرانی هست و در آمریکا یک آقای ایرانی هر سال چند میلیارد به حساب من پول می‌ریزد و می‌گوید فقط غذاهای ایرانی بپزید.
از قفقاز آقایی نذر دارد و هر سال چهار صد هزار گوسفند می‌آورد!
برای همین در دین ما برکت است و ما نمی‌توانیم برکت را برای دیگران توضیح بدهیم.

سفره‌دار نبودن؛ علت بی‌برکتی

چرا خانه‌های ما بی‌برکت است؟ چون درِ خانه‌های ما بسته است، بهترین ظروف را داریم ولی تا به‌حال کسی در آن‌ها غذا نخورده، بهترین سفره را داریم ولی تا به‌حال کسی از آن غذا نخورده است! وقتی ما سفره‌دار نیستیم و درِ خانه‌ی ما بسته است، برکت هم در خانه‌ی ما نیست.
یک آقای افغانی که منزلش در جمکران است می‌گفت من این‌جا کارگر هستم و سبزی خشک می‌کنم. پرسیدم حقوق شما چقدر است؟ گفت: روزی پنجاه تومان. پرسیدم چند نفر هستید؟ گفت سیزده نفر هستیم و سفره می‌اندازیم و دور تا دور سفره می‌نشینیم و من لذت می‌برم این‌ها اطراف من هستند. گفتم با پنجاه هزار تومان؟! گفت اسمش پنجاه هزار تومان است، ما میلیاردر هستیم، آن‌قدر خدا با این پنجاه هزار تومان برکت در خانه‌ی ما ریخته که ما اصلا احساس نمی‌کنیم این پول پنجاه هزار تومان است. بعد من مبلغی در آوردم و گفتم من را هم شریک کن گفت نه، قبول نمی‌کنم!

برکت در زندگی طلبگی

ببینید بعضی از حقوق‌ها با‌برکت و بعضی از آن‌ها هم بی‌برکت است. شهریه‌ی طلبه‌ها کم است ولی با‌برکت است، من یک رفیق طلبه داشتم که بعد رفت مدیر چای گلستان شد، وقتی دوباره او را دیدم، گفت پول طلبگی که آن موقع به من می‌رسید خیلی بابرکت و شیرین بود تا الان که من مدیر چای گلستان هستم!

رسیدگی به پدر و مادر باعث برکت می‌شود

با‌برکت یعنی چه؟ یعنی پدر و مادر من هم سهمی دارند؛ برایشان میوه بخرم، یک جفت کفش برای پدرم بگیرم، قرضش را بدهم، هوای خواهرم را داشته باشم، وقتی حواسم به این چیزها باشد خدا هم برای من می‌رساند و به من برکت می‌دهد.

رزاق خداوند متعال هست نه بنده‌ی خدا

آقای لرد‌زاده در زمان بی‌پولی و در زمانی که اصلا مصالح نبود ۸۰۰ مسجد مثل مسجد اعظم ساخته است! باید یک مقدار در دستگاه خدا باشیم و الزامات را قبول کنیم تا برنامه‌ی خدا حاکم باشد.
من وقتی برای پسرم زن گرفتم، هر کسی یک چیزی می‌گفت؛ آقا این بچه است، دهانش بوی شیر می‌دهد و…، با پدر عروس صحبت کردم و گفتم ما که تا الان خرج و مخارج این دو نفر را می‌دادیم، حالا هم به مدت پنج سال شما در خانه‌ی خودت و ما هم در خانه‌ی خودمان روزی این‌ها را بدهیم، این‌ها پیش هم‌دیگر باشند؛ یک شب خانه‌ی ما و یک شب خانه‌ی شما باشند و هر وقت هم خواستند به مسافرت بروند کمک‌شان می‌کنیم. پدر عروس هم قبول کرد، اما بعدا اصلا احتیاج به این نشد، خدا می‌فرماید: من رزاق هستم؛ «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»
«زيرا خداوند است آن روزى رسانِ نيرومندِ استوار.» (ذاریات/۵۸)

خدا رزاق هست، رئیس جمهور که رزاق نیست، رئیس جمهور بدهکار است.

گفت‌و‌گوی جالب و مهم موسی-علیه‌السلام- با کرم

موسی-علیه‌السلام- خیلی اهل صلوات بود، یک‌بار که داشت به کوه طور می‌رفت و در حال خودش بود، ناگهان کرمی را دید که در لجن‌ها حرکت می‌کرد، نگاه بدی به او کرد و رفت، بعد که با خدا صحبت کرد، خدا به او فرمود: موسی، از کرم چه خبر؟ گفت: خدایا، خجالت می‌کشم بگویم، اما علت خلقت این کرم چیست؟ و چهار بار این سوال را مطرح کرد. ندا آمد ای موسی! تو چهار بار پرسیدی ولی این کرم هفتاد بار پرسیده که موسی را برای چه خلق کرده‌ای؟ این موسی چه خاصیتی دارد؟ او یک عصا به دست می‌گیرد و هر صبح می‌آید با بنی‌اسرائیل حرف می‌زند، آخرش هم دست خالی بر می‌گردد! پس برای چه او را خلق کرده‌ای؟! خیلی به موسی-علیه‌السلام- برخورد. این ماجرا گذشت و خدا هنوز به حساب موسی نرسیده بود، چون به مخلوقش بد نگاه کرده بود. تا این‌که موسی-علیه‌السلام- یک روز گفت: خدایا چطور روزی‌ها را تقسیم می‌کنی؟ روزی پشه، ماهی، پرنده و فیل را چگونه قسمت می‌کنی؟ به موسی گفته شد برو و جواب این سوال مهم را از همان کرم بپرس. جبرئیل به او آدرس داد و گفت برو کنار دریا، آن‌جا سنگی هست که در دل آن سنگ یک کرم است سوالت را ازکرم بپرس. سنگ را پیدا کرد بعد سنگ را شکست دید در دل این سنگ یک شیاری است که کرمی در آن‌جاست و یک برگ سبزی هم در دهان آن کرم است. موسی-علیه‌السلام- به کرم خطاب کرد که من پیغمبر اولوالعزم، موسی-علیه‌السلام- هستم و می‌خواهم ببینم خدا چطور روزیِ تو را می‌دهد! کرم نگاه عاقلانه‌ای به موسی-علیه‌السلام- کرد و گفت: موسی! سوال خوبی پرسیدی و حالا جوابش را بشنو؛
« سُبحانَ مَن یَرانِی وَ یَسمَعُ کَلامِی وَ یَعرِفُ مَکانِی وَ یَذکُرُنِی وَ لا یَنسانِی»
و کرم با زبان عربی فصیح جواب موسی-علیه‌السلام- را داد؛ موسی! آن خدایی که من را می‌بیند و من مخلوق او هستم، «وَ یَسمَعُ کَلامِی»؛ و صدای من را می‌شنود که می‌گویم گرسنه هستم، «وَ یَعرِفُ مَکانِی»؛ می‌داند که من در دل سنگ هستم، «وَ یَذکُرُنِی وَ لا یَنسانِی»؛ روزی من را هم می‌دهد.
چه کسی روزی بچه را در شکم مادرش می‌دهد؟ چه کسی روزیِ بچه‌ای که به دنیا می‌آید را می‌دهد و بعد یک پدر و مادر مهربان و مطیع را بالای سر او قرار می‌دهد؟

اگر خودمان را از خدا مستقل بدانیم به چه کنم چه کنم خواهیم افتاد

هنوز هم خدا همان است، منتهی ما با خدا خداحافظی می‌کنیم و خودمان را مستقل می‌دانیم، می‌گوییم خدایا، من دیگر دست و پا پیدا کردم؛ تلفن همراه دارم؛ در اداره‌ها رفیق دارم؛ درآمد دارم؛ چک دارم؛ برو و بیا دارم و دیگر با تو کاری ندارم و خودم، خودم را اداره می‌کنم. به محض این‌که این‌ها را بگوییم، به چه کنم چه کنم می‌افتیم. مثل روزی که نزد پدر و مادر‌ و محتاج آن‌ها هستیم، همیشه مادر سفره‌ی شاهانه برای‌مان پهن می‌کند و مثل یک کلفت برای‌مان زحمت می‌کشد و تحویل‌مان هم می‌گیرد، اما وقتی که از خانه‌ی آن‌ها می‌رویم و خداحافظی می‌کنیم چه کنم چه کنم‌مان بلند می‌شود.

اگر مطیع خدا باشیم به آرامش خواهیم رسید

نگذارید دست‌تان از دست خدا کشیده شود. بسم‌الله بگویید، توکل کنید و حرف خدا را گوش کنید. سر کسی کلاه نگذارید. صبح که از خواب بیدار می‌شوید بنا را بر این بگذارید که به دو نفر خیر برسانید، یک هفته این کار را انجام بدهید و ببینید رزق و روز‌یِ شما چطور می‌شود و چقدر آرامش پیدا می‌کنید، چقدر خدا به شما عنایت و لطف می‌کند، لطفی که حساب و کتاب ندارد.
برای خدا تابستان و زمستان ندارد، لذا می‌بینید در خرداد برف می‌فرستد! اراده‌ی خدا به هر چیزی که تعلق بگیرد همان می‌شود. لذا با خدا زندگی کردن خیلی خوب است.

باید امور را به خدا واگذار کرد

انسان باید کار خودش را به خدا واگذار کند و چشمش به دست کسی نباشد و مطمئن باشد کسی نه تنها به او ضرری نمی‌زند بلکه نفعی هم به او نمی‌رساند، مگر این‌که خدا بخواهد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیأت فاطمیون؛ شب بیستم ماه مبارک ۱۴۴۰؛ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۸