تقویت شاکلهی دینی با توجه به امامت(تولی و تبری) مکتب(واجب و حرام) و امت(تشخیص مصلحت و مفسده در رفتار با مردم)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»
صلواتی برای امام رضا-علیهالسلام- مرحمت بفرمایید.
ما احتیاج به این داریم که یک قالب تربیتی و قالب دینی درستی داشته باشیم، و به مردم هم همان قالب را ارائه بدهیم، و الا اگر مردم شاکله پیدا نکنند، حرفهای خوب بین زمین و آسمان میماند و نتیجه نمیدهد. لذا اگر این قالب مشخص شود؛ آن شاکلهی درست دینی؛ در افراد خود به خود به وجود میآید.
اگر من ندانم قالب درست برای هدایت به چه شکلی است؛ کارهای خوب در مسائل تربیت دینی و هدایت به سرانجام و نتیجهی مطلوب نمیرسد.
رسول خدا با یک برنامه آمده است، ولی الآن جریان هدایت مثل یک قطاری است که دارد همینطور پیش میرود؛ مردم در ایستگاهها و نیم ایستگاهها، سوار قطار دین میشوند، گاهی هم پیاده میشوند، نه مقصدشان معلوم است و شمارهی واگنشان معلوم است؛ نه صندلیشان مشخص است. ما هم حرفهای شعاری؛ زیاد میزنیم. میگوییم: آدمهای خوبی باشید، این کار را بکنید؛ آن کار را نکنید، لذا یک نوع سرگردانی و تحیر وجود دارد.
برای همین ما اصول دین داریم؛ فروع دین داریم؛ که باز هر کدام تقسیم بندی میشوند.
اولین قالبی که باید شکل بگیرد؛ راجع به این است که ما بدانیم در دین؛ امری به نام رهبری وجود دارد.
امر دوم مکتب است. من باید به مکتب بپردازم. برای همین مکتب جعفری هست؛ که جامع و مانع است، همین جامع و مانع بودن؛ باعث میشود یک سری امور در آن لزوما وجود داشته باشد و از یک سری امور حتما صرف نظر شود.
سومین امر؛ مسئلهی امت است؛ که در ادامهی بحث توضیح خواهم داد.
وقتی تکلیف رهبر و مکتب و امت معلوم شد؛ راه مشخص میشود.
گاهی در نظر افراد چیزهای دیگری مهم میشود. شما باید بدانید؛ مسایل مهم و ضروری در تربیت دینی کدام است.
اینکه بچهی شما به سیدالشهدا-علیهالسلام- عقیده دارد مهم است، حالا در فلان عمل هم کاهل باشد، اشکالی ندارد. اگر پدری این را نداند؛ می آید یک چیز فرعی را بزرگ میکند و یک چیز بزرگ را کوچک میکند، و بچهاش را از دست می دهد. وقتی شما میبینی علاقهی به معصوم در فرزند شما هست؛ یعنی همه چیز دارد، دیگر غصه نمیخوری، اگر هم جایی کمبود دیدی جبران میکنی، کمبودها را به عنوان یک کوتاهی نگاه کن، حتی در این مسیر لغزش مهم نیست. امیرالمومنین-علیهالسلام- فرمودند: در مسیر ما باشید, ولو با لغزش.
مثلا الان مقصد من مشهد است، ماشین من هم ده بار در این مسیر پنچر میشود، خراب میشود، ولی اشکالی ندارد, نهایتا من در مسیر مشهد هستم.
ولی اگر در مسیر مشهد نباشم؛ خیلی سریع هم بروم؛ مشکل هم نداشته باشم، نهایتا به کجا میرسم؟ پس مقصد و مقصود مهم است.
شما ببین فرزندت به اصول اولیه اعتقاد دارد؟ وقتی میبینی خوش فهم است، ولی گاهی تنبلی میکند، سخت نگیر. میشود تنبلی را رفع کرد.
ولی اگر خوش فهم نبود، یا اصلا فهم نداشت چهکار میتوانستی بکنی؟ فهم را که نمیشود خرید، با مهارت هم نمیشود ایجاد کرد. پس خوشفهم بودن فرزند شما مهم است.
بچهی شما به دین علاقه دارد، دین را فهمیده است؛ ولی گاهی نمازش قضا میشود. عیبی ندارد, چرا در دین نماز قضا هست؟ نماز قضا برای کیست؟ مگر از دستورات همین دین نیست؟ جایگزین ادا نیست؟ نماز قضا برای همین وقتها است.
اضطرار برای کجا است؟ برنامهی فرد ناسی و فراموشکار در دین چیست؟ “ما لا یطیقون” چه کسانی هستند؟
در برنامهی تربیت دینی؛ همین مسایل را مرتب به ما گوشزد کردند، ولی ما اصلا به اینها کار نداریم! از دید ما، هیچکس “ما لا یطیقون” نیست، هیچکس مضطر نیست، همه یکجور هستند. بعد هم به همه یکجور تشر میزنیم، از همه مثل هم و یکجور توقع داریم.
با اینکه پیغمبر ما-صلیاللهعلیهوآله- وقتی به رسالت رسید و داشت برای تبلیغ دین میآمد،
جبرائیل گفت یا رسولالله، صبر کن! هنوز مهمترین مسئله مانده.
حضرت فرمود: مهمترین مسئله چیست؟ من که همهی دین را تحویل گرفتم؟
جبرئیل گفت نه! مهم ترینش مانده؛ خدا گذاشته که آخرین لحظه به تو بگوید: «کَلِّمِ النَّاس بِقَدرِ عُقُولِهم»
(غررالحکم/ ج۱/ص۱۷۶)
یعنی با مردم به اندازهی فهمشان سخن بگو
منظور از “عقولهم” همان یک فاکتورِ فهم نیست، هفتادو پنج فاکتور دارد. در کتاب عقل و جهل، همهی آن هفتاد و پنج مورد ذکر شده که باید آنها در نظر بگیری، بعد به یک نفر حرفی بگویی.
گاهی اصلا بر مبنای سن یک نفر، باید با او برخورد کرد؛ بعضی کارها به اقتضای سن است، مثلا بچههای ما خیلی از نماز جماعتها را نباید بروند، چون از نماز جماعت زده میشوند، در دبیرستان اگر یک بچه را میخواهند نماز خوان بکنند؛ باید یک آدم فهیم را به عنوان امام جماعت انتخاب کنند، فرد عاقلی را بگذارند که بچهها را نمازخوان کند.
حضرت در نماز جماعت اضعف را در نظر میگرفتند (یعنی ضعیفترین)، اضعف از چه لحاظ؟ نه فقط توانایی جسمی. اضعف از لحاظ ایمان و…
چون در نماز جماعت، همه نوع آدمی میآید. بله در خانهات هر چهقدر میخواهی طولانی و کامل بخوان.
حضرت فرمود: نوافل را طولانی کنید، ولی فرائض را مختصر بهجا آورید، حتی در خانه، چرا؟ حکمتش چیست؟
چون فرائض همیشه باید خوانده شوند، به عنوان تکلیف به گردن فرد است؛ لذا سنگین به نظر میآید. اگر به فرائض انعطاف ندهی، منافق میشوی؛ چون با اینکه رغبت نداری؛ مفصل میخوانی.
در کتاب عروة سید بیان میکند: در هجده وقت مستحب است, نماز را اول وقت نخوانی، ما کجا چنین چیزی را در دین قبول کردهایم؟ دین را کلی و درهم, ارائه میدهیم.
یکی از وقتهایی که مستحب است نماز را عقب بیندازی, به دلیل شرافت مکان است. مثل اینکه شما به سفر کربلا میروی, وقتی رسیدی, در هتل نماز نخوان، یک مقدار استراحت کن، چایی بخور، یک چرتی هم بزن، دو ساعت بعد برو در حرم نمازت را بخوان، اینجا عقب بیاندازی خوب است. این در دین است، از خودمان که نمیگوییم.
یک عدهای در دین دخالت کردند، دیگران هم به راحتی از آنها پذیرفتند. دخالت آنها در دین مانده، رسوب کرده است، اصلا پر رنگتر از خود دین شده است، یک القابی را هم یدک میکشند.
میگویند: فلانی بیست سال حرف نزد! خب به ما چه ربطی دارد که حرف نزد، شاید لکنت داشته! آیا پیغمبر-صلیاللهعلیهوآله- هم حرف نزد؟ شما مبلغ هستی، مگر میتوانی حرف نزنی؟ مگر میتوانی امر به معروف و نهی از منکر نکنی؟ بر فرض هم فلان شخص حرف نمیزد؛ شاید تکلیف شخصی خودش بوده؛ دلیل نمیشود, تکلیف شما هم باشد.
یا میگویند: فلان آقا غذا نمیخورده! قرآن که میگوید کلوا و شربوا.
حضرت فرمود: بخورید؛ ولی تا گرسنه نشدید شروع به خوردن نکنید، قبل از سیری کامل هم دست از خوردن بکشید. این ملاک خوب است.
گاهی هم برداشت دیگران از رفتار یک فرد اشتباه است. من با شخصی آشنا بودم. دیگران میگفتند: این آقا اصلا غذا نمیخورد، در صورتیکه من میدیدم ایشان کته را خیلی دوست دارد؛ بهترین غذایش هم برنج است.
سی سال آقای فلانی در نجف بود، من خدمت ایشان میرسیدم. میگفت: چون کار من زیاد است، و یک وعده هم بیشتر غذا نمیخورم، یک غذای حسابی برای من درست کنید، که آن یک وعده؛ هم کم حجم و هم پر انرژی باشد، از بهترین مواد هم استفاده میکرد؛ مثل روغن زیتون و… که قبراق و سرحال باشد.
حضرت آقای جوادی آملی اوایل انقلاب در آمل سفرهای پهن کردند. مراسم بعد از منبر آقای فلسفی برگزار شد، ایشان برای اکرام مؤمنین یک سفرهی خوبی انداختند، غذاهای خوب؛ حالا به تعبیر ما غذای شاهانه سر سفره گذاشتند؛ یک سری از متدینین و مسئولین آن زمان، از سر سفره بلند شدند و رفتند. گفتند: این غذای طاغوتی است، ما این غذا را نمیخوریم. خب خیلی بد شد؛ به صاحب مجلس بیاحترامی شد.
حضرت آقای جوادی فرمودند: علتش این است که ما روی منبر فقط نان و نمک خوردن امیرالمومنین-علیهالسلام- را گفتیم؛ ولی غذا خوردن امام صادق و امام باقر-علیهماالسلام- را نگفتیم.
«….وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ»
(نساء/ ۱۵۰)
لذا دین یک شکل شخصی پیدا میکند، یک عده هم به خودشان اجازه میدهند؛ غیر از فقها ورود به دین پیدا کنند و از این حرفهای بیاساس بزنند: انزوا؛ سکوت، غذا نخوردن, در مسائل اجتماعی نبودن، دائمالذکر بودن….
با این که امام عصر-علیه السلام- کسی را بلا تکلیف نگذاشتهاند، فرمودهاند:
«و اما الحَوادِثُ الواقِعَه، فَارْجِعوا الیٰ رُواةِ حَدیثِنا، فَاِنَّهُم حُجَّتُ اللّهِ عَلیْکم وَ اَنا حُجَّتُ اللِّه علَیْهم»
و اما در حوداث و اتفاقها، پس به راویان حدیث ما (فقها و مجتهدین) رجوع کنید، که آنان از ناحیهی من بر شما حجتاند و من حجت خدا بر آنان هستم.
(بحار الانوار/ ج۵۳/ص۱۸۱)
ولی الان خلوتترین مکانها خانهی فقها است. درِ خانهی مداحها شلوغ است، بعد سخنرانی هم میکند، نصیحت هم میکند. منبریها اطرافشان شلوغ است. منبری به اندازهی منبر سواد دارد، فقیه که نیست، اگر خیلی هم خوب و کامل حرف بزند؛ همان حرف فقها را میزند. که البته خیلی از حرفهایشان هم اینطور نیست، حرفهای بافتهی خودشان است، میخواهند مشتری جمع کنند، مخاطب جذب کنند. از هر دری صحبت میکنند.
حضرت فرمود: یک عده ای میآیند؛ که حرفهای مارا کافی نمیدانند، کم ارزش میدانند. یک سری حرفهای دیگر هم مخلوط حرفهای ما میکنند، لعنت خدا بر آنها باد.
با اینکه منبر، منبر امام صادق-علیهالسلام- است، تریبون که برای ما نیست، هر کسی هر چه میخواهد بگوید! از مبانی کم میشود، مکتب معلوم نمیشود؛ مکتب انجام واجب و ترک حرام است. تمام شد!
الآن به نظر شما مهم ترین کتاب در دین چیست؟ مهمترین کتابی که مشکلات و مسائل را حل میکند، اگر مردم به آن رجوع کنند، دیگر مشکلی ندارند؟
همین کتاب بین مردم مفقود است، بین علما هم مفقود است، در حوزه هم مفقود است، بین منبری ها هم مفقود است، در مساجد هم مفقود است.
این کتاب چیست؟ رساله.
دین با رساله پیش میرود، قرآن خواندن مستحب، رساله واجب است! باید احکام دینیات را بدانی. مردم نمیدانند؛ چون رسالهای تربیت نمیشوند، بچههای ما رسالهای بار نمیآیند. من بارها این را گفتهام: اگر همین بچههای سپاه و بچههای روحانیت و علما، درست تربیت میشدند، نظام نیاز به نیروی دیگری نداشت، ما کمبود نیرو نداشتیم، هجمهی فرهنگی نداشتیم.
امام حسنعسکری-علیهالسلام- آدرس رساله را دادند: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ……» (وسائلالشیعه/ج ۱۸) فقه؛ یعنی انجام واجب و ترک حرام.
الان وقتی دختر و پسر ازدواج میکنند، باید در جهازشان یک رساله داشته باشند، رساله مخصوص احکام زناشویی، کجاست؟! کسی به عنوان ملزومات جهیزیه تهیه میکند؟
رسالهای که احکام آن ایام را به او بگوید، غسل را بگوید، بحث انعقاد نطفه و مستحباتش را بگوید، واجبات و محرمات را هم بگوید.
شخصی میخواهد برای معامله وارد بازار شود؛ باید اول رساله دستش باشد. آن هم نه این رسالهای که پانصد صفحه است، که حتی بعضی از آقایان فضلا هم مباحثش را نمیفهمند. رسالهای که به زبان عرف بیان بشود تا بفهمند یعنی چه. آنوقت همهی پانصد صفحه هم نباشد؛ فقط قسمت مربوط به کارش را داشته باشد.
حتی الان برای دانشآموزان هم رساله لازم است. وقتی بچهی من به مدرسه میرود, بداند؛ نباید مداد بغل دستیاش را بدون اجازه بردارد، تقلب نکند، این حقوق شرعی را بداند؛ اینها شاکله است.
ولی در آموزش ما مکتب مفقود است، مکتب شکل نمی گیرد. وقتی شکل نگیرد؛ دیگر چه توقعی داریم؟
همهی ارگانها همهی امور مورد نیازشان را مدون کردهاند؛ الّا ما!
مثلا ادارهی راهنمایی و رانندگی؛ قوانینش را مدون کرده که از مردم چه چیزهایی میخواهد. یک آئیننامه طراحی کرده، امتحان گذاشته، تصدیق گذاشته.
ما هم باید تصدیق بدهیم، الان در همین مساجد میتوانیم این کار را انجام دهیم؛ مثلا برای یادگیری احکام ده مرحله یا سطحبندی قرار دهیم، به یک نفر که واجب و حرام یک سری امور را میداند؛ تصدیق مرحلهی اول بدهیم. به فردی که سطوح را بیشتر پیش رفت و ماهر شد؛ تصدیق مربیگری بدهیم؛ که برود به دیگران آموزش بدهد.
خانم ها باید به احکام مسلط باشند. حالا مدام مفاتیح میخواند، بعد میگوید: چرا زندگی ما سامان نمیگیرد؟ مفاتیح فقط یک زاویه از زندگی را اصلاح میکند؛ زندگی زوایای خالی زیادی دارد.
یا مدام قرآن میخواند، قرآن یک زاویه را شکل میدهد.
بحث بعدی، مسئلهی امت است.
در بحث امامت چه چیزی باید شکل بگیرد؟ تولی و تبری.
در بحث مکتب چه چیزی شکل میگیرد؟ واجب و حرام.
در بحث امت چه چیزی قرار است شکل بگیرد؟
مصلحت و مفسده.
مردم باید مصلحت و مفسدهی امورشان را از دین بگیرند. وقتی ولایت مردم درست شد و امامشان را شناختند، یعنی حق را شناختند، باطل را کنار میگذارند. طاغوت را کنار میگذارند.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»
(بقره/ ۲۵۷)
الان بحث گرایش به طاغوت است، حالا ما می گوییم یک طاقوت آمریکا، یکی هم اسرائیل، صدها طاغوت درست میشوند، چون امام شناخته نشده است. چون حق شناخته نشده است.
حضرت فرمود: اول حق را بشناسید.
حق معلوم نشده, برای همین مدام مشکلات پیش می آید. ما باید این را پرورش بدهیم: تولی و تبری.
شما یک موقع به پسرتان بگویید: یک لیست از بچه های خوب و بچه های بد مدرسه برای من بیاور. ببین اسم چه کسانی را برایت میآورد؟ تشخیصش در چه حدی است، ببین بد و خوب را چگونه تعریف میکند؟
مثل تمیزی و کثیفی است، ما تمیزی و کثیفی را قبول داریم، ولی اول نجاست و پاکی را مطرح میکنیم.
ما اول باید حق و باطل را مطرح کنیم. تولی را معرفی کنیم. این بچه باید سینه زن امام حسین-علیهالسلام- باشد، نیست! باید گریه کن باشد، نیست! ولایت با همین امور منتقل میشود؛ تعظیم شعائر می خواهد. من باید ایام فاطمیه سر در خانهام، یک پرچم بزنم. در این مجتمعها برای خودم و خانواده روضه بگیرم.
یکی از مداحان بزرگ، برای من نقل میکرد و میگفت: خانم من (که به رحمت خدا رفته) آشپز نبود، مادرم آشپز حرفهای بود، خواهرهایم آشپز حرفهای بودند. اینها وقتی برای آشپزی به آشپزخانه میرفتند؛ سه_چهار ساعت طول میکشید، این خانم من هنوز به آشپزخانه نرفته برمیگشت، ولی غذاهای خانم من خوشمزه تر از غذاهای مادرم بود، من تعجب میکردم. از ایشان میپرسیدم شما چهکار میکنی، غذاهایت اینقدر خوشمزه میشود؟ ایشان میگفت: من هر دفعه که به آشپزخانه میروم؛ به نیت یک معصوم غذا میپزم. برنج امروز را به نیت امام صادق-علیهالسلام- پختم، خورش را به نیت امام باقر-علیهالسلام- پختم، سالاد را به نیت امام کاظم-علیهالسلام- درست کردم، سماور را به نیت امام حسین-علیهالسلام- روشن کردم.
در روایت نقل شده که غذای عروسی بخورید، پرسیدند: چرا؟ حضرت فرمودند: خدا به غذای عروس رایحهی بهشتی میزند؛ برای همین شفا است، خیلی هم خوشمزه و دلنشین است.
به غذای امام حسین-علیهالسلام- هم رایحهی بهشت میزنند، قیمهی امام حسین-علیهالسلام- یک چیز دیگری است، چای امام حسین-علیهالسلام- یک طعم دیگری دارد.
اگر بچهی من این چیزها را بداند، ولایتش تقویت میشود. باید دشمن به او معرفی شود، دشمنان اهل بیت-علیهمالسلام- را بشناسد. با حدود و شرایطش، با تقیهاش، با رعایت همهی نکاتی که خود آن حضرات به ما آموزش دادند.
الآن ما تقیه بلد نیستیم، اصلا بلد نیستیم، یعنی اگر در این زمان مقام معظم رهبری-حفظهالله- پشت سر دشمنان در مسجد نماز بخوانند، خیلی از دوستان به ایشان ایراد میگیرند. امام باقر-علیه السلام- میرفته پشت سر خلیفه نماز میخوانده، امام حسن-علیهالسلام- پشت سر مروان نماز خواند. وقتی به خانه آمدند؛ به ایشان گفتند: آقا باید نمازتان را قضا کنید. حضرت فرمود: نه ما نمازمان را خواندهایم، قضا لازم نیست!
خلیفه اعلام عید فطر کرد؛ با اینکه امام-علیهالسلام- فرموده بود: امروز عید فطر نیست. مردم خدمت حضرت آمدند و گفتند: آقا بفرمایید بخورید، حضرت خورد.
دیگران گفتند: آقا مگر امروز روز عید است؟ شما که گفتید عید نیست! حضرت فرمود: نه دیگر امروز عید نیست افطار کنید.
این امور خیلی مهم است!
ما تولیِ ولایت لازم داریم. یک امری که در تولیِ ولایت خیلی مهم است؛ ولی در حال حاضر بین ما مفقود است؛ مواسات است.
ما مدام میگوییم: امام زمان-علیهالسلام- میگوییم: امام حسین-علیهالسلام-
حضرات میفرمایند: دوستان ما را رعایت کنید. مواسات!!
حضرت فرمود: هر چهقدر مواسات شما زیاد باشد؛ به ما نزدیکتر میشوید. تولیِ ولایت دارید.
الان ما چهقدر با هم اختلاف داریم؟ مگر همسر ما شیعه نیست؟ پس چرا با او مواسات نداریم؟
خانم همهی اسرار خانه و شوهرش بین فامیل پخش است، اصلا نقل مجلس است. اول حرفها را به مادرش زده، مادرش هم به خواهرش گفته، خواهرش هم همه جا پخش کرده است. آبروی این آقا رفته است! همه میگویند: این آقا کار نمیکند، در آمد ندارد، این آقا تنبل است، این آقا فلان است. بابا, همسر شما شیعهی امیرالمومنین-علیهالسلام- است! مگر شما اصلا حق چنین حرفی را داری؟
یا آقا رعایت خانمش را نمیکند، احترام لازم را نمیگذارد، خب اینطوری کلا مواسات از بین میرود؛ مواسات که رفت ولایت میرود.
حضرت فرمود: ناصبی کسی نیست که به ما ائمه حرف یا ناسزایی بگوید، ناصبی کسی است که به شما شیعیان حرفی بگوید.
آقا بروجردی به ما میفرمودند: شما طلبهها دو نفر با هم جایی نروید، اگر مردم به شما چیزی بگویند، کافر میشوند، چون به شما به اعتبار عمامهات چیزی میگویند. شما عمامهات را برداری دیگر کاری به تو ندارند.
اگر نمیتوانی به زیارت امام حسین-علیهالسلام- بروی، یک نفر که از کربلا آمد؛ برو او را زیارت کن.
«مَن زارَ زائِرَنا کَمَنْ زارَنا» به همین سادگی!
نمیخواهد بگویی به جایش زیارت عبدالعظیمحسنی برو، نه! آن که جای خود دارد؛ همینجا به دیدن زوار برو.
پس امر امامت و ولایت در وجود ما، نیاز به تولی و تبری دارد. حق و باطل می خواهد. در امر مکتب چه میخواهیم؟ واجب و حرام. که البته واجب و حرام هم بحث دارد. واجب و حرام به اندازه ی طاقت فرد!
وقتی امیرالمومنین-علیهالسلام- میخواست به یمن سفر کند، پیامبر-صلیاللهعلیهوآله- همهی سفارشات را به حضرت کرد، امیرالمؤمنین که داشت میرفت، رسول خدا-صلیالله- صدایش زد و گفت: علی بیا یک امر دیگر مانده است؛ که من به شما بگویم، خیلی مهم است، از نظر ما اصلا مهم نیست ولی ببینید از نظر حضرت چهقدر مهم است!
فرمودند: یاعلی؛ آنجا که میروی یک شب هایی بلند است؛ مردم خوب میخوابند، اول وقت نماز صبح بخوان. یک شبهایی هم کوتاه است مردم کم میخوابند، یک مقدار دیرتر نماز صبح را بخوان. رعایت حال مردم را بکن. یعنی رعایت حال کسی که الان میخواهد تکلیف انجام بدهد، را بکن. کسی که تکلیف انجام نمیدهد؛ که کلا خودش را راحت کرده؛ این بچه که الان میخواهد تکلیفش را انجام بدهد؛ شما با او درست برخورد کن.
یک بار من از مادری پرسیدم شما بچههایت را چهطور نمازخوان کردی؟ گفت: اگر فصل گل بود؛ من گل میکندم و میآمدم جلوی بینیاش میگرفتم، این رایحهی گل بچه را آرام بیدار میکرد. یا نازش میکردم یا با عطری که دوست داشت بیدارش میکردم. یک زمانی زیر سجادهاش پول میگذاشتم.
حالا پدری بالای سر بچهی خوابش میآید با یک ریش بلند و قیافهی عبوس؛ بالای سر بچه میایستد؛ این بچه هم غرق خواب است، بلند صدا میزند پا شو ببینم؛ بچه چشمش را نیمه باز میکند؛ یک بابای پر ریش را مثل نگاتیو سر و ته میبیند! خب برای چه باید به حرف کند؟ این بچه دوست دارد بخوابد. ما با این رفتار یک دعوایی بین دنیا و آخرت راه میاندازیم.
بنده حدود سال ۷۳_۷۴ مسئول مدرسهی آقای خزعلی بودم، بنده و داماد آقای بهاالدین و آقازادهی شهید قدوسی و آقای پناهیان؛ با هم آن دبیرستان را راه انداختهبودیم و اداره میکردیم. پسر یکی از ائمهی جمعه هم دانشآموز آنجا بود، تقریبا همهی دانشآموزان آقازاده بودند.
یک روز این بندهی خدا به مدرسه آمد، به ایشان گفتم: من میخواهم یک نکتهای را با شما در میان بگذارم؛ فقط اعصابتان به هم نریزد، آرامشتان را حفظ کنید، برایش راهکار دارم.
گفت: بفرمایید، گفتم: بچهی شما نماز نمیخواند، پسر شما سال آخر دبیرستان است, ولی تارک الصلاة است و تا حالا هم نماز نخوانده است!
گفت: نه آقا اشتباه میکنید! من بچهام را میشناسم، اصلا با تقوای خانهی ما این پسر است، صبحها نماز میخواند؛ فلان کار را میکند و…
گفتم: از من بشنوید؛ بچهی شما نماز نمیخواند، تارکالصلاة است، میخواهید رو در رو کنم که خودش اعتراف کند؛ ولی شما هم باید امان بدهید. بعد من راهکار را به شما میگویم، پسرتان نماز خوان میشود، چون فطرت و ریشهاش خوب است. این به دلیل خاصی نماز نمیخواند.
گفت: باشد؛ بگویید بیاید.
بچه را صدا زدیم؛ آمد روبهروی پدرش نشست.
گفتم: به پدرت بگو. گفت: بابا من تا حالا نماز نخواندهام. تا حالا وضو هم نگرفتهام!
پدرش پرسید: پس آن وقتهایی که جلوی ما نماز میخواندی چه بود؟
گفت: من آن موقعها به جای حمد شعر حافظ میخواندم، برای وضو هم فقط صورتم را میشستم.
پدرش با تعجب پرسید چرا؟! گفت: به خاطر اینکه شما به من زور میگفتید.
نتیجهی حرف زور همین است.
پس در مسئلهی مکتب واجب و حرام مطرح است.
در مسئلهی امت؛ تشخیص مصلحت و تشخیص مفسده در رفتار با مردم مهم است.
الان مصلحت جامعهیما راجع به حجاب چیست؟ ما اوایل انقلاب مصلحت را رعایت نکردیم، چون بعضیها در کار ما دخالت کردند، ما چهطور با پوشیدن لباس آستین کوتاه برخورد کردیم؟ حالا الان داریم تاوانش را پس میدهیم.
باید با تشخیص مصلحت؛ آرام آرام کار را جلو ببریم.
شما باید با تشخیص مفسده دخترت را به سمت دین سوق بدهی.
یک نکتهی مهم دیگر هم من به شما عزیزان بگویم اینکه: زمینهی ازدواج دختر و پسرتان را زود فراهم کنید؛ همین. از چیزی هم نترسید.
در جمعبندی همهی صحبتهایم؛ اگر کسی از من یک راهکار مهم بخواهد؛ این را میگویم: ازدواج آسان و زود، پدرو مادر دو خانواده تحمل کنند، آسان گرفتن را بپذیرند، به این بچهها کمک کنند. اگر سختیهای اولیه را تحمل کنند؛ دیگر باقی مسایل حل میشود. اگر ما این کار را انجام دهیم و زمینهها را هم فراهم کنیم، خدا هم به ما عنایت میکند.
پس ما هر چهقدر به تقویت شاکلهی دینی در مسایل اساسی و مهم دین بپردازیم؛ مابقی امور هم اصلاح میشود.
وصلیاللهعلیسیدنامحمدوآله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قم؛ پردیسان؛ مسجد خاتمالانبیاء-علیهمالسلام- فاطمیه ۱۴۴۱؛ شبدوم؛ ۱۹ دی ۱۳۹۸