نور امامت و روح ایمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بِسْمِاللهالرَّحْمنِالرَّحیم
«الْحَمْدُ للِهِ رب الْعَالِمِينَ الصَّلاةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدَنا وَنَبِيِّنا وَحَبيب قُلوبِنا وطَبِيب نُفُوسِنَا ابَاالْقَاسِمِ اَلْمُصْطَفَي مُحَمَّدٍ وآله اَلطَّاهِرِينَ.
اللّهُمَّ العَنِ اباالشُّرُورِ واتِّبَاعَهُ في كُلِّ لَحظِة مِنَ الاَزْلِ اِلَيَّ الاَبْدِ بِعَدَدِ ما احاطَ بِهِ عِلْمُكَ اَللّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَريمَة تُعِزُّ بِها الاسْلامَ وَ اَهلَهُ وَتُذِلُّ بِها النِّفاقَ وَاَهلَهُ وَتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلَي طَاعَتكَ والقادَة الَيَّ سَبيلَكَ وَتَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا والاخِرَّة»
صلواتی برای امام زمان-علیهالسلام- مرحمت بفرمایید.
افراد گرفتار ریزش خواهند شد. این زمینه رو خدا توی دو قسمت طراحی کرد: یکی اسلام، یکی ایمان.
قرار شد اسلام پوستهی این دین بشه، این پوسته خیلی هم لازمه! چرا که اگه این پوسته نباشه، اون مغز دوام نمییاره، از بین میره و آفت میخوره. ولی بالمَآل اسلام قرار هست به ایمان منتهی بشه، طرف مومن بشه.
خب توی ایمان، تسلیم و اسلام هست؛ ولی توی اسلام قراره ایمان اتفاق بیفته، این کار رو پیچیده میکنه، لذا شما میبینید توی بیستوسه سال حرکت پیغمبر-صلیاللهعلیهوآله-، جریان اسلام مطرح میشه، ظواهر دین گفته میشه، تا اون پوسته ضخامت لازم رو پیدا کنه.
زمین هم همینطوره، پوسته و هسته داره. این پوسته، هسته و این مغز، همون چیزیست که در وجود ما هم اتفاق میافته. من طبق رفتار اللهاکبر میگم و دو رکعت نماز میخونم، این همون ظاهره، قراره این نماز در وجود من ایمان بشه، خشوع بشه، آرامش بشه، خب اگه من اللهاکبر گفتم این خشوع، ایمان و آرامش اتفاق نیفتاد، پس من فقط پوسته رو دارم، به مغز نرسیدم. لذا یه جایی به نام قلب در نظر گرفته شد.
رفقا منظور از قلب، قلبی که ضربان میزنه نیست، اون شبیه به این قلب شده، چون به لحاظ اسم یکی شدن، ما فکر میکنیم منظور از قلب همون قلبیه که عضو بدنه، نه! این قلب یه ضربانه، یه تکه گوشته، ضربان میزنه، کم و زیاد میشه. ولی قلبی که در وجود من هست جایگاه جریانی بنام ایمان است! ایمان خودش رو توی قلب نشون میده، گاهی هم به عقل تعبیر شده. شما تا الان فکر میکردید ذهن یعنی عقل، نه! ما تو این ذهن اصلاً عقل نداریم! اون هم یه مغز کوچکی است که یه گنجشک هم بخوره سیر نمیشه. این همه معادلات با این حل نمیشه، بلکه عقل و تعقله که داره تو قلب اتفاق میافته، قلبی که تو وجود شماست دستگاهی است که اصلا مال این عالم نیست، این عقل دستنخورده میمونه. خوب دقت کنید این عقلی که دارم میگم نه کم میشه، نه زیاد میشه؛ یعنی از همون موقع که شما به دنیا میآیید، عقل ثابت دارید تا روزی که از دنیا میرید. عقلت ثابته، تغییر نمیکنه، اگر هشتاد سالت هم بشه عقلت ثابته، فقط عقله بُروز پیدا میکنه. توی بیست سالگی یه جور بروز پیدا میکنه، توی چهل سالگی یه جور، میگن چهل سالگی عقل کامل میشه، درسته! همون عقلی که روز اول بوده کامله، کم و زیاد نمیشه.
بعضیها اصلا کم عقلند. مثلا توی خونه دو تا بچه است، یه بچه هیچی سرش نمیشه، یه بچه قشنگ میفهمه که این باباست، این مامانه. این بچه عاقله! مواظبه! میفهمه، کسی هم بهش نگفته، جلسهی اهلبیت-علیهمالسلام- رو میفهمه، هیئت رو میفهمه، امام حسین-علیهالسلام- رو میشناسه، عقله! این عقل جاش تو قلب است؛ لذا تو روایات گاهی گفته میشه عقل، منظور قلبه، گاهی هم گفته میشه قلب، منظور عقله، بهجای همدیگه استفاده میشه، یه چیزه.
تو وجود من و شما یه حقیقته، همهی چیزها رو ما با همین عقل میفهمیم. الان طرز نشستن شما مال عقلتونه، رفتارتون با اطرافیان مال عقل شماست، خرج و دخلتون مال عقلتونه، یه نفر زیاد اسراف میکنه، شما هزار بار هم بهش بگید، باز هم اسراف میکنه، این مال کم عقلی است یا افراط و تفریط داره، این مال کم عقلی است، عقل اگه به اندازه باشه، افراط و تفریط نداره.
خب حرف اینه که یه محلی به نام عقل و قلب وجود داره که ایمان اونجا رو روشن میکنه. همونطور که این نورافکنها اینجا رو روشن میکنن، یه نوری به نام ایمان، عقل رو روشن میکنه، راه رو واضح میکنه، مثل چراغقوه؛ لذا اگه ایمان در وجودم شکل پیدا کنه، عقل بُروز پیدا میکنه.
مثلاً فاطمهخانم تو خونه کار میکنه، میشه سرش داد زد، میشه ازش طلبکار بود، چون من میگم فاطمهخانم وظیفهاشه کار کنه، چون از وقتی چشمم رو باز کردم، تو خونه داشته کار میکرده، من این رو درک نمیکنم که فاطمهخانم مادر منه! اونی که تشخیص میده این مادرشه، مال عقله! مال ایمانه! لذا پای مادرش میسوزه، مادر مریض شده این هم مریض میشه. مادره مشکل پیدا میکنه این کارش رو تعطیل میکنه، پیش مادرش میمونه.
این حسین آقایی که داره تو خونه کار میکنه، پول مییاره، اینی که عاقله میفهمه این باباست، کمککار باباش میشه، لذا اگه فضای ایمان شکل بگیره این چیزها رو میفهمه. اگه بابا رو فهمید امام رو هم میفهمه، میفهمه که امیرالمومنین-علیهالسلام- رو هم باید حفظ کنه، ولی اگه عقله نیاد، ایمان نیاد به امیرالمؤمنین-علیهالسلام- میگه علیبنابیطالب.
همین علیبنابیطالب برای ما امامه، برای اونا علیبنابیطالب است. اینکه شما میگی امیرالمومنینه! با چی میگی؟ با نور ایمان! با نور قلب! با نور عقل! اونها چون ایمان، تو وجودشون نیومده، علیبنابیطالب رو امیرالمؤمنین نمیدونن.
ما تو جامعه ولیفقیه داریم، وليفقيه شأنش چیه؟ شأنش رئیسجمهوره؟ شأنش رهبره؟ نه! ولی اینهارو هم داره؛ اما وقتی من میگم ولیفقیه، یعنی طاعتش رو به خودم واجب میدونم. همونطوری که من بابام رو میشناسم، اطاعتش رو واجب میدونم، حالا ولیفقیه رو هم همینجور میشناسم، اطاعتش رو واجب میدونم. اگه تو وجودم ایمان شکل نگرفته باشه، رهبر رو اینجوری نمیشناسم، دراینصورت راهش رو نمیری، اطاعتش نمیکنی، حرکتش رو دنبال نمیکنی. چرا گفته شده شما علی رو دوست داشته باشی؟! چرا گفته شده باباتون رو دوست داشته باشی؟! خب بابای من هست، دیگه دوست داشتنش چیه؟!
بهخاطر اینکه این محبت و دوستی به شما کمک میکنه تا از بابا و رهبر حرفشنوی داشته باشی. اگر شما بابا و رهبرتون رو نشناسید، نبینید، پیدا نکنید، نمیتونی اطاعتش کنی. پس شما با وجودت، درک میکنید.
بهخاطر اینکه شما علیبنابیطالب-علیهالسلام- امیرالمؤمنین رو دوست دارید، بهخاطر اینکه شما ایمان آوردید، خدا بهتون یه امتیاز داده. کی میدونه اون جایزه چیه؟
خدا به شیعیان جایزهی فوقالعادهای داده که به هیچکسی نداده، شما اون امتیاز رو دارید، اون امتیاز اینه که یه روح چهارم هم دارید، همهی مردم سه تا روح دارن، شما یه روح اضافه دارید و جالب اینکه ائمه-علیهمالسلام- یه روح، اضافهتر از ما دارن، ائمهی اطهار-علیهمالسلام- پنج تا روح دارن، اینها عقائد ماست.
چرا ما میگیم، حسین حسین بگید؟ چرا اصرار دارید تو محرم نباید کرونا مانع برگزاری مراسمات بشه؟ چون روح چهارم معطّل میمونه. این روح چهارم باید تو محرم و صفر تغذیه بشه. روح چهارم چیه؟ روح ایمان تو وجودتون دمیده شده. حضرت فرمودند: بقیهی مردم سه تا روح دارند. اون سه روح میدونی چیه؟
یک روح مثل سنگه، سنگم روح داره، یکی درخته، درخت هم روح داره، نباته. اون جماده، این نباته. حیوان هم روح داره. شهوته، غضبه. این سه تا روح را همه دارن، ما هم داریم. یه روح چهارم به ما دادند بهنام روح ایمان. رفقا شما با روح ایمان تو جلسه اومدید. با روح ایمان از امام معصوم حمایت میشه، با روح ایمان ما هزار و چندی سال منتظر امام زمانیم و میگیم امام زمان-عج اللهتعالیفرجهالشریف- زندهاست و تشریف مییاره. اگه روح ایمان نبود ما اینها رو نمیگفتیم؛ لذا اگه دیدی یه عده نمیگن، شما اشکال نگیر. چرا نمیگن؟ چون هنوز روح ایمان بهشون داده نشده. حالا ائمه اطهار-علیهمالسلام- یه روح پنجم هم دارن، روح پنجم روح امامته، این روح، روح عصمته! یعنی اون رو امام نگه میداره، ازآینده خبر داره، عالم وجود در اختیارشه، علمش علم مخصوصه، از باطن اشیاء اطلاع داره، این روح امامته!
تو جريان ما با امام، قراره یه ارتباطی بین من و امام ایجاد بشه، این ارتباط چیه؟ جسمه؟ من با امام هیچ ارتباطی ندارم؟ نه!!!… ارتباط دارم. ارتباط من با امام چیه؟ این روایته:
«عن ابی خَالِدٍ الْكَابُلِی قَالَ سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ-علیهالسلام- عَنْ قَوْلِ اللّهِ تَعَالَى: فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النّورِ الّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النّورُ وَ اللّهِ الْأَئِمّةُ-علیهماسلام-؛ يَا أَبَا خَالِدٍ، لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنّهَارِ وَ هُمُ الّذِينَ يُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللّهُ نُورَهُمْ عَمّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ يَغْشَاهُمْ بِهَا»
«ابوخالد كابلى گويد: از امام محمد باقر-عليهالسلام- درباره قول خداى تعالى (آیه ۸/سوره ۶۴) پرسيدم. فرمود: اى اباخالد، بخدا مقصود از نور، ائمه-علیهمالسلام- است.
اى اباخالد، نور امام در دل مؤمنان از نور خورشيد تابان در روز، روشنتر است و ايشانند كه دلهاى مؤمنين را منور كنند و خدا از هر كه خواهد نور ايشان را پنهان دارد پس دل آنها تاريك گردد و در ظلمت رود.»
(اصول كافى/ ج۱/ص ۲۷۷)
امامت نوره! نور ما ائمه در قلب شما نورانیتر از خورشید است. حسین تو وجودت زنده است، لذا من فقط یادآوری میکنم، میگم:«السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین»
مداح کاری نمیتونه بکنه، مداح به اعتبار اینکه شما تو وجودت نور امام رو داری «یَحزَنُون بِحُزنِنا و یَفرَحونَ بِفَرَحِنا»(وسائلالشیعه/ج۱۴/ص۵۰۷) مداحی میکنه، اشک شما رو در مییاره، و الا اگه نور امامت تو وجودم نباشه، هیچ اثری تو وجودم نمیبینم، اشکم در نمییاد، پس یه پوستهای است، من چون دارم ظواهر دین رو رعایت میکنم، باید این پوسته ضخیم بشه.
پوست هندونه رو ببینید، چون هندونه لطیفه، باید آبدار باشه، باید شیرین باشه، خربزه باید قند باشه، این پوست زبر رو میخواد، عایقبندی میخواد، تا غیر قابل نفوذ باشه.
من باید نمازهام رو اول وقت بخونم، نباید با گناه این پوسته رو سوراخ بکنم، که از یه جایی آفت نفوذ کنه، شَتّه بیاد من رو بخوره، تا کی؟ تا وقتی که مغز ولایت، مغز امامت، روح ایمان، در وجود من سالم بمونه. اونهایی که از نمازشون مراقبت نمیکنن، از اخلاقشون مواظبت نمیکنن، نسبت به واجب و حرام مواظبت نمیکنن، باید و نبایدشون رو مواظبت نمیکنن، ولایت دارن، ولی ولایته بین زمین و آسمونه، فایدهای برای اونها نداره؛ هست، نه اینکه نیست! من حسین حسین گفتم، همهی برکات عالم مال منه، ولی حالا میخوام استفاده کنم، وقتی میتونم استفاده کنم که این پوسته رو درست کرده باشم، خرابش نکرده باشم، حرام نخورده باشم، با حرامیان نرفته باشم، به خصوص اونچه که در لسان اهل بیت-علیهمالسلام- خیلی تاکید شده، یک کلمه است، که خیلی عجیب این پوسته رو سوراخ میکنه و ولایت رو متلاشی میکنه، اون دروغه!
حضرت فرمود: مومن روی دروغ حساسه.
حضرت فرمود: مومن حتی ممکنه زنا هم بکنه، فشار غریزه است، شیطان گولش زد، یه صحنهای براش درست کرد، این رو به سمت این گناه کشوند، خب این فرد توبه میکنه؛ ولی دروغ که توش فشار نیست، چرا دروغ میگه؟!
حضرت فرمود: مومن دروغ نمیگه، اصلا دروغ بلد نیست.
من خودم رو محک بزنم، من میخوام ظرف وجود امام بشم، من میخوام امام به من توجه کنه. طرف میگه من جمکران رفتم، اون لحظه یه حس فوقالعادهای پیدا میکنه، میگه: میخوام امام زمان-عج اللهتعالیفرجهالشریف- رو ببینم.
آقا این حسه! احساس شماست، با چه زمینهای؟ با چه برآوردی؟ با چه حقیقتی؟ شما میخوای امام زمان-عج اللهتعالیفرجهالشریف- رو ببینی؟
من میخوام دعام مستجاب بشه؟ با کدوم زمینه؟! خب برو یه چیزی آماده کن؛ لااقل همین الان یه توبه کن، ممکنه همین الان تو جمکران یا اینجا کسی یه توبهی واقعی کنه، خدا جوابش رو میده، این فرد پاکه پاکه؛ ولی اگه این فرد توبه نکرد، این آلودگی تو وجودش بود، اصلا ارتباط قطعه، حالا داد میزنه میگه: «خدا! به داد من برس»
مگه خدا مثل من و تو گوش داره! مگه خدا ناشنواست که تو داد میزنی! کارت رو انجام بده. پای خسارتت وایستا، پای خرابکاریت وایستا، همه چی رو درب و داغون کرده، میگه خدا الان درستش کنه، بابا! این مقدار تحمل کن.
یه جوون بلند شده نماز شب خونده، این آقا نماز صبحش قضا شده، اون وقت این دو تا رو خدا یه جور تحویل بگیره؟! همچین چیزی امکان نداره!
خب حالا محرم چیه؟ محرم یه سفرهی ویژه است، یه جلوهی ویژهی خداست، خدا میخواد تو محرم کاری کنه کارستون، خدا میخواد بگه من تو هستی هر چی دارم برای حسین گذاشتم.
اون عالِم بزرگ میگه من به این روایت رسیدم: «اگه کسی به اندازهی یه قطره اشک برای حسین گریه کنه، تمام گناهانش پاک میشه»
خوب گوش کنید، ما نمیتونیم روی منبر چیزی بگیم که توی روایت نیست و خودمون رو گیر بندازیم، پس باید روایت بخونیم، روایت اینه: «اگه کسی اشک ریخت، اشک روی گونههاش اومد، اینقدر این اشک پیش خدا ارزش داره که گناهان قبل و گناهان آیندهاش بخشیده میشه»
اون عالم بزرگ میگه هضم این روایت برام سخت شد، چهجور ممکنه؟! ما که میگیم باید اینقدر مواظب باشیم، یه قطره اشک مگه چیه؟! یا روایت اشتباهه، یا ما داریم اشتباه میفهمیم، در حین اینکه تو راه کربلاست، داره اینجور فکر میکنه، یه آقایی مییاد و با اون همراه میشه و داستانی برای این علامه تعریف میکنه.
میگه شما سوال من رو جواب بده، میخواد به این علامه بفهمونه که یه قطره اشک میشه اینقدر ارزش داشته باشه، میگه پادشاهی، برای شکار به محلی رفت، اونهایی که برای شکار میرند از منطقهی حفاظت شدهی خودشون دور میشن، وزرا و بزرگانش رو جا گذاشت، با اسب به سرعت رفت تا شکار رو بگیره، اونقدر میره تا به منطقهی هلاکت میرسه، به وزرا و بقیه گفته دنبال من نیایید، هم تشنه و هم گرسنه است، دیگه داره هلاک میشه، که یه خیمهای میبینه، خودش رو کشون کشون به این خیمه میرسونه، یه پیرزن و یه پیرمرد داخل خیمه هستن، میبینن اون مرد داره میمیره، از شیر بزغالهشون به این مرد میدن بخوره، بعد بزغاله رو ذبح و کبابش میکنن. این بزغاله تموم دارائی این پیرزن و پیرمرد بود، این پادشاه هوشیار میشه.
کمکم بقیه بهش میرسن و پیداش میکنن، به مأمورین دستور میده این پیرمرد و پیرزن رو به قصرش بیارن تا جایزهشون رو بده، وزرا رو جمع میکنه، از همه میپرسه من به این دو نفر چی بدم؟ هر کی یه چیزی میگه، یکی میگه صد تا شتر، یکی میگه هزار تا گوسفند، پادشاه میگه اینها همهی ثروتشون یه بزغاله بود، همون رو برای من ذبح کردند، حالا من اگه پادشاه خوبی باشم، بخوام پاداش اینها رو بدم، همهی پادشاهی من برای اینهاست.
اینها رو به علامه میگه، حالا این آقا کیه؟! امام زمان-علیهالسلام- هست، کنار علامه ایستاده. حضرت میگه: علامه، حسین همه چیزش رو تو راه خدا داد، خدا اگه خداییش رو به حسین بده، چیز زیادی نداده. خدا خداییش رو که به یه انسان نمیتونه بده، لذا خدا غیر خداییش همه چیزش رو به حسین داد، پس اگه خدا، گناهان کسی که یه قطره اشک برای این حسین ریخته ببخشه، کار مهمی انجام نداده.
این سفره است! این دستگاهه! شما اومدید سر این سفره! رفقا من خودم و میگم، یه گناهایی دارم که با گفتن استغفرالله حل نمیشه، یه گناهایی دارم که با شب قدر حل نمیشه، یه لایههایی تو قلب من هست، یه رذالتهایی تو وجود من ضخیم میشه که با این چیزها حل نمیشه، خدا یه سفره پهن کرده که بیای بگی حسین، تا حل بشه، این اشکال داره؟
امام رضا-علیهالسلام- چیمیگه، میگه «يَاابْنَ! شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِیبْنِأَبِیطَالِبٍ-علیهالسلام-» (وسائلالشیعه/ج ۱۵/ص ۵۰۳)
ای پسر شبیب، اگه یه موقعی اشکت دراومد خرج حسین-علیهالسلام- کن، رفقا اگه یه موقعی یه جوری شد که گریهات گرفت، اشکت در اومد، اشکت رو خرج حسین-علیهالسلام- کن، بذار برای حسین-علیهالسلام-
حضرت فرمود: خرج ما کنید، برا همین برای حسین-علیهالسلام- سر و دست میدادن، برا همین کرونا مانع نیست، شما باید سینهزن باشی، هیئتی باشی تا اینها رو بفهمی، اگه هيئتی نباشی، سینهزن نباشی، این رو نمیفهمی، منم نمیتونم به تو بفهمونم، این با مسائل دیگه حل نمیشه.
خدا رحمت کنه آقای بهجت رو، با ایشون سر درس و بحث نشسته بودیم، یه وقت صحبت دربارهی امام حسین-علیه السلام- شد، ایشون گفتن: اون موقعی که شما به خاطر مصیبت امام حسین-علیهالسلام- و بچههای ایشون، اشکی از گوشهی چشمتون جاری میشه، بدونید این اشک مال چشم شما نیست، بلکه یه چشمهای در عرش خداست که از اونجا به شما اشک میدن، لذا شما همیشه نمیتونی برای حسین-علیهالسلام- گریه کنی، خیلی باید آمادگی داشته باشی.
شاعری خونهی حضرت اومده، بهش فرمود: برای حسین ما روضهای بخون.
بهصورت رسمی شروع به روضه خوندن کرد، چون جلسهی امامه، خیلی رسمی و مؤدبانه خوند.
حضرت فرمود: برای ما اینجوری روضه نخون
گفت: آقا چهجوری بخونم.
حضرت فرمود : همونطوری که تو محلهی خودتون داد و بیداد میکنی، برای ما و بچههامون اونجوری روضه بخون.
شروع به روضه خوندن کرد، میگه امام جوری گریه کرد که من ترسیدم، گریه یه خرده زیاد شد حضرت فرمود: باز هم بخون، روضه رو ادامه دادم، حضرت فرمودند: از پشت پرده اون بچه رو بدید، قنداقه رو دستش گرفت.
حضرت اینجوری میکرد.
رفقا با معرفت گریه کنید، بدونید کجا اومدید، هر یه قدمتون حسابه، خریدارتون هم حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- هست، والله شعار نمیدم، این جلسات با عنایت حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- تشکیل شده، یکی از علما میگفت: من تو عالم خواب یه خیمهی عظیمی دیدم، عجیب و غریب بود، خانمی مثل زنهای دهاتی چادرش رو روی سرش انداخته و به پشتش گره زده، جارو رو تو دستش گرفته و خیمه رو جارو میزنه.
میگه من خودم رو رسوندم، گفتم بیبی بذار ما جارو بزنیم.
حضرت فرمود: نه، مجلس حسین منه، تا آخر جلسه بمون، دم در جلسه باش، اون یه تیکه دم در رو بهت میدم، تا جارو بزنی.
من قدیما این رو دیده بودم، مادرا اگه جارو میخواستن بدن به کسی، میگفتن از دست جارو رو نگیرید، جارو رو میانداختن. این عالم میگه من دیدم حضرت جارو رو انداخت، فرمود: تو هم دو سه تا جارو بزن.
رفقا میدونید کجا اومدید؟
امام صادق-علیهالسلام- فرمود: بچهها بیاید مادرمون رو به گریه کردن کمک کنید. مساعدت کنید مادرمون صداش کم نیاره. مادرمون میخواد صدای گریهی بر حسین-علیهالسلام- زیاد بشه. خیلیها میخوان کم بشه، بچهها شما رو گذاشتن بیایید، برا اونایی که نیومدن هم گریه کنید، اینجا هم گریه کردید، تو خونت هم بشین گریه کن! بذار حضش رو بهت بدن! آقا بعضیها خلقتشون فقط برای همینه که بیان تو عالم فقط گریه کنن! بعضیها آتیشاند، باید همه رو آتیش بزنن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کرج؛ هیأت لواء حیدرکرار؛ ش اول محرم ۱۴۴۲؛ ۳۰ مرداد ۱۳۹۹