اصلاح و تربیت نفس را باید به خدا سپرد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»
صلواتی برای امام رضا-علیهالسلام- مرحمت بفرمایید.
وجود ما بکر و تربیت نشده است. قرار است، تغییراتی در وجود ما شکل بگیرد. آماده کردن زمینهی این تغییرات، ابتدا دست خود ما است.
یعنی اصلاح شدن یا فاسد شدن، به ارادهی خود فرد است.
یکی از امور مؤثر در این راه، این است که مومن خدا را دخالت بدهد، یعنی در امر رشد و اصلاح نفس خودش، خدا را شریک و همراه کند، که خدا او را اصلاح کند.
چون معتقد است، برنامهی خدا برای اصلاح، یک برنامهی درستی است، این پذیرش مهم است. اگر این امر را پذیرفت، در مرحلهی دوم با اسلحهی دعا از خدا درخواست میکند، تضرع میکند، حالا خدای متعال در امر تربیت او وارد میشود، آرام آرام هدایت در وجود او شکل میگیرد.
امام سجاد-علیه السلام- در دعای نهم صحیفه سجادیه میفرمایند:
«وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَک»
خدایا کاری کن که چشم قلب من، از آنچه که مخالف خواست توست، نابینا شود.
اصلاً قلب من چیزهایی را که تو دوست نداری، نبیند.
ببینید نمیشود کاملا چشم را بست و اصلا چیزی ندید، ولی باید متوجه باشیم که پشت این دیدن، شهوت هست یا نه، پشت این نگاه شیطان است یا خدا.
آیا ناموس مردم مثل ناموس خودمان است؟
در حالت عادی من نمیتوانم این توانایی را در خودم ایجاد کنم، ولی خدا با درخواست و دعای من این کار را میکند.
«وَ لَا تَجْعَلْ لِشَیءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیتِک»
خدایا طوری نشود که من یک ذره، حتی یک سر سوزن از تو نافرمانی کنم.
تمام خللی که در وجود من ممکن است، زمینهی نافرمانی تو را ایجاد کند، برطرف کن.
گاهی شما با یک خیال اشتباه گمراه میشوی. فکر میکنی که در این دنیا و آفرینش حقت ضایع شده، تمام شد، با همین خیال سقوط میکنی.
یک موقع هم از خلق و آفرینشت احساس رضایتمندی داری. از اینکه خدا تو را خلق کرده، راضی هستی. این رضایت تو را وارد بندگی میکند.
خب چه کسی در وجود تو تصرف کرد که راضی شدی؟ یا چه کسی تو را رها کرد، که از خدا ناراضی شدی؟
«وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْینِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِک، حَتَّی لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَک»
خیلی از افراد میگویند که ما اختیار داریم، بله، شما اختیار مخرب دارید. وقتی اختیار دارد کار را خراب میکند، چه فایده دارد؟
جبری که در آن اصلاح باشد، چه بدی دارد؟
مثلا یک فردی خادم مسجد شده، خودش را مجبور کرده، که در مسجد خدمت کند. نماز صبحش را در مسجد میخواند.
دارد در قم زندگی میکند. مگر شهر بدی است؟
این جبر را برای خودش درست کرده که در قم زندگی کند، این بد است؟
یک نفر هم با اختیار خودش رفته که در کیش زندگی کند، که فاسد شود. این خوب است؟
حضرت فرمود: آن شری (امری که ما فکر میکنیم شر است) که شما را به بهشت میبرد شر نیست، خیر است.
و خیری که شما را به جهنم ببرد، خیر نیست، شر است.
من می خواهم این نکته را به شما بگویم، وقتی دخالت و تاثیر پروردگار در کار باشد، آن امر به بهترین نحو انجام میشود.
شما ببینید خداوند یک طاووس را به چه زیبایی خلق کرده، نفس ما را هم میتواند مثل یک طاووس زیبا کند.
شما نمیبینی یک بلبل چهقدر خوش صداست؟ خدا میتواند لسان ما را هم تغییر دهد، خوش کلام شویم. قشنگ صحبت کنیم، مودب حرف بزنیم.
اینقدر به خودت تکیه نکن، نگو که من میخواهم خودم را اصلاح کنم! ما قادر به اصلاح خودمان نیستیم.
وقتی پیغمبر رحمت-صلی الله- با آن عظمت، به خداوند میگوید: «الهی لا تَکِلْنی إلی نَفْسی طَرفةَ عَینٍ ابدا» یعنی خدایا یک لحظه من را به خودم وا مگذار، ما که دیگر جای خود داریم!
«طرفة عین» یعنی یک چشم بر هم زدن.
اگر خدا بخواهد حتی یک لحظه ما را به حال خودمان رها کند، هلاک میشویم.
پس تاثیر خدای متعال را ببینید.
این تربیت خداست که من را اصلاح میکند، نه اختیار من. مگر من چهقدر میتوانم روی نفس خودم تاثیر بگذارم؟
اگر خدا اصلاح فرد را بپذیرد؛ نتیجهاش سلمان و ابوذر میشود؛ نتیجهاش حضرت زینب-سلاماللهعلیها- میشود.
ولی اگر من بخواهم با ارادهی خودم تربیت شوم، نتیجهاش کسی مثل شقیق بلخی میشود، مثل بایزید بسطامی و مولوی میشود. اینها خودشان، خودشان را تربیت کردند.
ولی سلمان-رحمةاللهعلیه- را خدا تربیت کرد، آقای بروجردی-رحمةاللهعلیه- را خدا تربیت کرد، حضرت امام-رحمةاللهعلیه- را خدا تربیت کرد، در خدمت خدا قرار گرفتند.
شهدای ما را خدا تربیت کرد و الا آنها در زمان شاه و در آن محیط فاسد زندگی میکردند، ولی شما میبینید شهدایی مثل جهان آرا و باکری که در همان زمان شاه بزرگ شدند؛ به چه تربیتی رسیدند.
من خیلی از اینها را از نزدیک دیدهام که چهطور خوب تربیت شدند، چرا؟ چون همهی امورشان را دست خدا سپردند. گفتند: خدایا هرکار میخواهی انجام بده.
«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد» «کارم را به خدا واگذار میکنم همانا خدا به بندگانش بصیر است» (غافر/۴۴)
در جای دیگر میفرماید:
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» «آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟» (زمر/۳۶)
پس چرا دوباره به این طرف و آن طرف امید میبندی؟
«مَا زَکیٰ مِنْکُمْ» (نور/۲۱)
هیچ کس نمیتواند خودش را تزکیه کند.
بگذار خدا تو را تربیت کند.
راهش هم این است، مثل بچه شو، گریه کن.
وقتی بچه گریه میکند، همه را مشغول خودش میکند، همهی حواسها را به سمت خودش جمع میکند. با گریه، مادرش را از خواب بیدار میکند. با گریه، پدرش را وادار میکند که او را به بیمارستان ببرد.
با گریه مادر را وادار میکند که تمیزش کند.
شما هم وقتی گریه کنی؛ میتوانی همه چیز را از خدا بگیری، تضرع کن.
اگر مشکلات زیاد داری، شبها بلند شو، گریه کن، ضجه بزن.
بگو خدایا این چه وضعی است که من دارم؟ بگو خدایا من خسته شدم!
بگو خدایا مگر این شیطان مخلوق تو نیست؟ پس کارهای نیست.
مثل یک سگی است که به دستور صاحبش به یک نفر حمله میکند؛ یا عقب مینشیند.
تو هم صاحب این شیطان هستی؛ به شیطان بگو با من کار نداشته باشد، وقتی خدا دستور بدهد؛ دیگر کاری ندارد.
همهی اینها را به خدا بگو، وقتی که به خدا گفتی، خدای متعال آن امری که به عهدهی خودش هست را جاری میکند، همینطور که در اداره کردن آسمان و زمین نقصی نیست، و خدا درمورد ادارهی آنها از ما نمیپرسد؛ امور ما را هم به خوبی انجام میدهد. چون بر عهدهی خودش گذاشتی.
خدایی که زمین و افلاک را آفریده و میلیاردها سال است که دارد بدون کوچکترین وقفه یا نقص میچرخد، خدایی که دارد عوالم مختلف را اداره میکند؛ ما را هم اداره میکند. فقط شرطش این است که بخواهیم.
اگر به خدا گفتی خدایا، من را اداره کن، تربیت من را به عهده بگیر و بعد هم شروع کنی به اطاعت؛ میبینی که چطور امورت تمام و کمال انجام میشود.
این اطاعت کردن مهم است. همان مقداری که میتوانی اطاعت کن، زیاد هم نیست.
همان مقدار که میدانی و میتوانی
این دو تا کلمه را ببینید میدانی و میتوانی.
آن مقداری که نمیدانی؛ تکلیفت نیست.
وقتی هم نمیتوانی؛ دیگر وظیفهای نداری.
هر کسی اندازهای که بتواند وظایفش را انجام دهد؛ ظرفیت دارد.
اگر آن مقداری که میتوانی، فرمان خدا را اطاعت کنی و با او مخالفت نکنی؛ انشالله خدا هم با دست رحمتش؛ دست شما را خواهد گرفت.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیأت حجتبنالحسن-عجلاللهتعالیفرجهالشریف-؛ سخنرانی شبجمعه؛ ۱۳۹۳/۱۱/۳۰