عبدالحمید میگوید که به امام باقر -علیه السلام- عرض کردم که ما کارو زندگیمان را بهخاطر کار شما رهاکردیم و انتظارِ ظهورِ امرِ شما را میکِشیم و اینقدر این کار را ادامه میدهیم و در این راه همچنین راهی را داریم ادامه میدهیم که به فقر وفلاکت و به تکدیگری افتادیم «اَسئلُ فی یَدَیه» شاید به این معنا که از راه تکدیگری و گدایی داریم اِمرارِ معاش میکنیم. حضرت فرمودند: «اَ تَری مَن عبَسَ نَفسَهُ عَلی الله لایجعَلَ الله مَخرَجا» آیا فکر میکنی که کسی که نفس خودش را در راه خدا وقف کرده باشد، حبس کرده باشد، خدا راه نجاتی برایش قرار نمیدهد؟ مخرج برایش قرار نمیدهد؟ «بلی والله لَیَجعَلنََّ اللهُ له مَخرَجا» به خدا قسم که خداراه نجات و فراری برایش قرار میدهد. بعد حضرت فرمودند: خدا رحمت کند بندهای که خودش را وقف ما بکند، خدا رحمت بکند بندهای که برای اِحیایِ اَمر ما کار بکند. استاد الهی: ببینید این خیلی الان واضح است؛ یعنی اگر امام هم نمیفرمود ما میفهمیدیم، باید میفهمیدیم که الان کسی نیست که این امرِ به این مهمی که این همه پایش خون ریخته شده و زحمت برایش کشیده شده، به این رسیده است! الان نوبت ماست که دست به دستش کنیم، یعنی به نسل بعدی بدهیم. شیخ مفیدها آمدند و رفتند؛ چه زحمتها کشیدند! حالا نوبت ماست. ما در این انتقال چه سهمی داریم؟ تازه حضرت میفرمایند که اگر به این فلاکت هم هست، اینها اینطوری بودند، ما که الان اینطوری نیستیم. آن فلاکتی که آنها داشتند ما نداریم. فلاکت آنها مثل این بوده که شما در بیابانِ لَمیَزرَع در یک کویری بدونِ آب، بدون غذ، بروی، راه را هم گم کرده باشی! ما که الان اینطوری نیستیم. بعد حضرت فرمودند که باید خودتان را وقف کنید قرار بدهید برای اینکه امر ما را احیا کنید، چه مقامی از این بالاتر است؟! الان یک فردی میرود مثلا در یک شغلی نگهبان میشود، نگهبانِ یک گاراژ. در آن شغلِ خودش چه افتخاری میکند، شغل پیدا کردم! مأمورش میکنند که آشغالها را جدا کند. میگوید من شغل پیدا کردم، یک حقوقِ ماهیانه به من میدهند، عزتی پیدا کردم! حالا اگر ما در کتابهای اهلبیت کارکنیم، این واقعا مقام نیست برای ما؟! عزت نیست برای ما؟! تازه موضوعِ آنها چه است؟ موضوعِ ما چییست؟ ما امر اهلبیتمان است، او مثلا امر شهرداری را به عهده میگیرد. او درکارش احساس عزت بکند، من احساس عزت نکنم؟! خیلی بدست! پس میطلبد به اینکه تجدید نظری بکنم یا من نپذیرفتم، نفهمیدم، قاطی شدم، یکدفعه اتفاقی آمدم، خب اتفاقیاست؛ ولی اگر فهمیدم من برای اهل بیت دارم کار میکنم یک روایت میخوانم، احیایِ امر آنهاست ولو معجزه، این روایات باقی میماند، زنده میماند. شما وقتی داری میگویی صحیفه دیگر میفهمند چیست! بگویی اصول کافی میفهمند، قال الصادق را میفهمند! خب این عزت است. من این عزت را با هیچچیز عوض نکنم. او در شغل خودش احساس عزت میکند من الان! وزیرش هم هیچچیز نیست، رئیس جمهورش هم هیچچیز نیست. ولی اینکه انسان اِحیای امر اهل بیت کند، این را که حضرت فرمود: اگر علما نمیبودند «مَن دَرَسَتِ الدّین» از دین هیچچیز نمیماند. افتخار ائمه ایناست که اینها آمدند، ما هم وارث همانیم. الان ما وارث شیخ مفید هستیم، وارث شیخ صدوق هستیم، کسی به اینها کاری ندارد. وارث شیخ انصاری ما هستیم. هم میراث چیز خوبی است، هم وُرّاث خوبند، هم آنهایی که اینها را به ارث گذاشتند خوبند. الان یک چیزی که گاهی خیلی ساده به آن فکر میکنم ایناست که الان در اُفول، در پَستی، درجهی پستی چقدر شده؟ سابق بین درجهی پستی و علو، فضیلت و رذیله خیلی نبود، ولی الان تن به خیلی چیزهای بد میدهند تا ذلت میرود. خب از اینطرف عزّت چیست؟ همین که شما مینشینی روایت اهل بیت را میخوانی، روضه میخوانی، میبینی که شما به عزتت اضافه شد، یک پله بالاتر آمدی، یک پله از چه بالاتر آمدی؟ از آن ذلت! اگر توجه نکنی، شما هم آنجایی. پس همین جلسات شمارا اینجا آورد. الان مردم خیلی دوست دارند بدانند که چهچیز نجاتشان میدهد؟ من میبینم خانوادهام آرامش دارد، بچههایم تربیت میشوند، محیط باصفایی دارم، زندگیام هم برکت دارد، دغدغههای دیگران را هم ندارم. تابعِ همین است. این مال همین نشستنهاست، مال چیزهای دیگر نبوده است. و الا نماز را که همه دارند میخوانند. چرا این مشکلات را دارند؟ یک بسته با یک ترکیب دیگر است درآن روضه است، زیارت است، سینه زنی هست، اِطعام هست، روایت خوانی است. این یک خروجی دیگر دارد. اگر این را اِذعان نداریم، به آن شک داریم، خب هیچ. اگر اینها را نمیبینیم، این فایدههارا نمیبینیم، که هیچ. اگر اینها را میبینیم، نباید از دستش بدهیم، باید محکم، محکم از آن استفاده بشود، کار بشود که خدای متعال هم لطفش را از ما بر ندارد و زمینهها را در ما بیشتر ایجاد کند.