qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

تمرین اطاعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین المکرمین»«اللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ أهلُ النّار آمینَ رَبَّ العالَمین»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-علیه‌السلام- مرحمت بفرمایید.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ، وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ، وَ اجْعَلْ طَاعَتِى لِوَالِدَيَّ وَ بِرِّى بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِى مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِى مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَاىَ هَوَاهُمَا، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَاىَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَكْثِرَ بِرَّهُمَا بِى وَ إِنْ قَلَّ، وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّى بِهِمَا وَ إِنْ كَثُرَ».
«خدایا! چنان کن که هیبت پدر و مادر در دل من چون هیبت پادشاهى خودکام قرار گیرد اما من با آن‌ها مانند مادر مهربان باشم، خدایا! طاعت پدر و مادر و نیکى به آن‌ها را براى من مطبوع‌تر گردان از خواب در دیده خسته و گواراتر از آب سرد در کام تشنه، چنان که خواهش آن‌ها را بر خواهش دل خود مقدم دارم. و پسند خاطر آنان را بر پسند خاطر خود بگزینم و نیکى آنها را درباره خود گرچه اندک باشد بسیار شمارم و نیکى خود را درباره آن‌ها اگر چه بسیار باشد اندک ببینم» (صحیفه‌سجادیه‌ی، دعای ۲۴، فراز ۵)

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ»
«خدایا چنان کن که هیبت پدر و مادر در دل من چون هیبت پادشاهى خودکام قرار گیرد.»
خدایا! هیبتی از پدر و مادرم در دل من قرار بده. مثل یه حاکم قدرتمند، یه حاکم نافذ خشن از پدر و مادرم هیبت ببرم.

«أَبَرُّهُمَا بِرَّالْأُمِّ الرَّءُوفِ»
«اما من با آن‌ها مانند مادر مهربان باشم.»
خدایا! مثل مادری که رأفت و رحمت داره،
این نوع مهربانی رو نسبت به پدر و مادر در دل من بذار.
یعنی من این‌قدر با پدر و مادرم مهربان باشم.

«وَ اجْعَلْ طَاعَتِى لِوَالِدَيَّ و بری بِهِما»
«خدایا! طاعت پدر و مادر و نیکى به آن‌ها را براى من مطبوع‌تر گردان»
خدایا! از پدر و مادرم نافرمانی‌ نکنم.

امام سجاد-علیه‌السلام- داره این رو می‌گه!
امام سجاد پدر، مادرهای ما رو می‌شناسه، می‌دونه کی هستیم؟
مرجع تقلید که نیستند! پدر و مادرهای معمولی هستند. اخلاقشون رو هم ممکنه من نپسندم.
ممکنه سیگاری و تریاکی هم باشند.
حضرت می‌گه، بی‌سواد هم باشند، من مدرک فوق و دکترها هم داشته‌ باشم، باید از این‌ها اطاعت کنم.
حضرت داره از یه رازی پرده برمی‌داره! قضیه‌ چیه؟
ما داریم خودسازی می‌کنیم. نفس سرکشه، نفس طغیان داره. به این زودی به میدان نمی‌یاد، پای کار نمی‌یاد.
امام سجاد-علیه‌السلام- می‌دونه که اگه یه دفعه به این نفس بگی حرف خدا رو گوش بده، خیلی براش زور داره. لذا اول می‌گه با پدر و مادرت مهربون باش، متواضع باش، تو خونه با این‌ها مخالفت نکن.
از این‌جا تمرین و شروع کن.
چه‌طور می‌گن اول دمبل پنج کیلویی بردار، بعد هفت کیلویی، بعد ده کیلویی‌ تا کم‌کم آماده بشی،
اینجا هم حرف پدر و مادرت رو خوب گوش کن.

این مهم نیست که شما داری حرف چه کسی رو گوش می‌دی، مهم اینه که داری نفست و رام می‌کنی.
یه اسب رو که می‌خوان رام کنند، اول دور میدان راه می‌برند، از این‌جا شروع می‌کنند.
شما هم خودت رو وادار کن به حرف گوش کردن.
مثلا گفتند اول غذا نمک بخور!
اگه نمک خوردی، حرف اهل‌بیت-علیهم‌السلام- رو گوش کردی، این نمک خوردن هم نشانه‌ی اطاعت از اهل‌بیت هست.

اهل‌بیت‌ می‌گن سلام ‌کن! طرف حاضره تا کمر خم بشه ولی سلام نکنه!
اگه سلام کردی، حرف اهل‌بیت-علیهم‌السلام- رو گوش کردی، حرف خدا رو گوش کردی، چه‌قدر این مهم هست!

خدا می‌گه حرف بابات رو گوش کن، ولی نفست می‌گه نه!
اگه حرف بابات رو گوش کردی، حرف خدا رو گوش کردی. چه‌قدر مهمه!

مثلا الان این آقا مأمور نیروی انتظامیه، ما حاضر نیستیم حرف او رو گوش کنیم! ولی وقتی می‌ریم عراق، حرف اون‌ها رو گوش می‌کنیم! چرا؟
چون می‌ترسیم، چون اگه گوش ندیم می‌ندازن زندان.
نه! این‌جا حرف این‌ها رو گوش کن که الان با ملاطفت دارن می‌گن ماشینت رو این‌جا نذار،
بگو چشم.

نفست رو به چشم گفتن عادت بده!
نگو مگه تو کی هستی که به من فرمان می‌دی؟
نه، اون مهم نیست که کی هست،
تو قراره یک کسی بشی، قراره تربیت بشی، از این‌جا شروع می‌شه.

الان این‌هایی که حبس خوردند، این‌هایی که قراره اعدام بشند، این‌هایی که خطاهای بزرگ کردند،
از این‌جا شروع شد؛ حرف گوش نکردند.

رفقا این یه رازه! اگه با حرف پدرت جلو بری عاقبت به خیر می‌شی، اگه با پدرت مخالفت کنی، ولو اینکه بهترین معادلات رو هم بلد باشی، بهترین فرمول‌ها رو هم بلد باشی، عاقبت به شر می‌شی.

تجربه‌ی من این هست که خدا، در کلام پدر یه خیری قرار داده که اگر اطاعت کنم، می‌تونم اهل اطاعت از خدا هم باشم.
وقتی پدر یه حرفی زد، ولو غلط باشه، ولو اشتباه باشه، خدا بهم‌ریختگی‌ها و اشتباهاتش رو درست می‌کنه.
ولی اگه حرف دیگران رو گوش کردی و حرف پدر رو رها کردی، ولو اینکه حرف‌های اون‌ها درست هم باشه، خدا پشتیبانی نمی‌کنه و کارها بهم می‌خوره.

رضایت پدرت رو تو امر ازدواج به دست بیار، بذار بابات راضی باشه، با پدرت مخالفت نکن!
اگه با پدرت مخالفت کنی، تا آخر عمر بدبختی، کارهات میزون نمی‌شه.

خدا خیلی ساده می‌گه نمی‌خواد حرف منِ خدا رو گوش بدی!
از اینجا شروع کن؛ حرف بابات رو گوش بده.

امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- پدر اصلی ماست، ائمه-علیهم‌السلام- پدران اصلی ما هستند،
اگه حرف بابات رو گوش کردی، اونوقت یاد می‌گیری با حرف مولا مخالفت نمی‌کنی. حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- مادری می‌کنه.

ببینید همه چیز پیش ماست، خوشی پیش ماست.
خوشی رو آقای بهجت-رحمه‌الله‌علیه- داشت.
هیچ‌کس مثل آقای بهجت-رحمه‌الله‌علیه- زندگی نکرد، هیچ‌کس مثل علمای ربانی زندگی نکرد.

یه روز نشسته بودیم خدمت آقای بهجت-رحمه‌الله‌علیه-، ایشون فرمود: خوش‌گذرون‌ترین آدم‌ها، انبیاء-علیهم‌السلام- بودند، بقیه‌ خوش‌گذرون نیستند.
بعد تعریف کرد که خوش‌گذرونی یعنی چی!
فرمود: انبیاء هرچی خیر و خوبی بود گرفتند،
هرچی شر و بدی بود، رها کردند.
این‌ خوش‌گذرونی است.
شما بلند می‌شی تا شمال می‌ری؛ ده تا دعوا می‌کنی، هفت، هشت ساعت تو ترافیکی، یه تصادف هم خدای نکرده بکنی، دو تا اتفاق هم می‌افته، چه خوش گذرونی شد؟!
شما با اون کباب کتف و بال و غیره، سی درصد خوش گذرونی کردی. هفتاد درصد بقیه‌ی سفر زَهرت شد.
حالا اگه نشستی با یه چای شیرین و نون سنگگ و پنیر و سبزی، کنار زن و بچه، تمام شد! شما صد در صد کیف کردی. کی گفته کیف تو پیتزا خوردن هست؟!
شما نمی‌دونی بعد از خوردن چه بلایی به سرت آورده؟
نمی‌دونی پیتزا با کبدت چه‌کار کرد! اصلا متوجه نمی‌شی! ببین به ۴۵ سال می‌رسی؟
انواع مرض‌ها، فشارخون، چربی، قند، همه‌ مال خوردن این‌هاست.

اگه تا هشتاد سالگی سالم رفتی، اون درسته.
تازه اون هم با غذاهایی مثل آبگوشت و قرمه سبزی و قیمه و کوکو و نون و سبزی، نه اون‌هایی که تو می‌خوری.
با پیتزا و انواع فست‌فود، بیشتر از ۴۵ سال عمر نمی‌کنی! باید ده، بیست تا قرص بخوری.

راه خدا خیلی قشنگه! یه سجده می‌ری بلند می‌شی انگار عالم وجود با توست، ولی من هنوز در زندگی، مزه‌ی یه سجده رو نچشیدم، هنوز مزه‌ی یه رکوع رو نچشیدم، هنوز مزه‌ی یه زیارت قشنگ امام حسین-علیه‌السلام- رو نچشیدم.
می‌گفت وقتی رفتم حرم امام حسین-علیه‌السلام-، فهمیدم که امام رو خیلی دوست دارم!
از در ورودی که داخل رفتم، دیدم اون دوستی قبلی که من فکر می‌کردم حضرت رو دوست دارم، دوستی نبوده، الان می‌فهمم دوستی یعنی چی؟
اصلا قابل مقایسه نیست با اون دوستی و محبتی که اول فکر می‌کردم!
می‌گفت یه ده قدم که جلو رفتم، یه محبتی از امام حسین-علیه‌السلام- تو قلبم احساس کردم که فهمیدم اون دوستی و محبت قبلی، دوستی نبوده.
تا رسیدم کنار ضریح، دیدم اصلا این‌جا چه خبره؟!
این‌ها مال ماست، مال بچه شیعه‌هاست.
بعد که می‌گیم «السلام‌ علیک یا اباعبدالله» دیگه تموم شد. تمام حظ رو می‌بریم. مگه این وجود چه‌قدر کیف می‌خواد که این‌قدر خودش رو به در و دیوار می‌زنه؟!
شما یه خیار رو یه ذره نمک بزن، کیف عالم رو می‌بری.

یه جشنی بود منزل آقای بهجت-رحمةالله‌علیه-؛
یه آقایی سوهان آورد، سوهان رو تکه تکه کرده‌ بود تعارف می‌کرد، اول خدمت آقای بهجت-رحمة‌الله‌علیه- برد، آقای بهجت یه ذره برداشت،
ما یه تیکه‌ی بزرگ برداشتیم و خوردیم.
این جلسه دو ساعت طول کشید،
بعد که اومدیم بیرون، دیدیم حاج آقا هنوز با اون یه ذره سوهان دارند کیف می‌کنند.

طرف گفت رفتم آسیاب‌های قدیم، گفتم چرا این رو خاموش نمی‌کنید، گفت اگه خاموش کنیم از کار می‌یوفته! گفتم گندم که نیاوردن، چه‌جوری داره کار می‌کنه؟
گفت این خوراکش گندمه، اگه گندم نخوره، می‌سوزه. ولواین‌که که من یه ذره یه ذره گندم بریزم داخلش تا از کار نیفته.

وجود ما هم همینه.
ما وجودمون وصله به اهل‌بیته، لذا شما اگه زیارت عاشورا خوندنت قطع بشه، بال بال می‌زنی، حرم رفتنت بهم بخوره، بال بال می‌زنی،
نماز شبت رو نخونی بال بال می‌زنی، حجابت یکم سست بشه بال بال می‌زنی، چون خوراک وجودت همین‌هاست.

حضرت در یه روایتی به این مضمون فرمود:
عیش دنیا تو دو چیز هست؛ تبری و تولی.
قشنگ بفهمم قاتل حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- کیه! روزانه به حسابش برسم، به عذابش اضافه کنم،
به درجه‌ی «محمد و آل محمد» روزانه اضافه کنم.
لذا صد تا لعن و صد تا سلام هست.
الله اکبر! این عیش هست.

اگه کسی می‌خواد بفهمه عیش چیه، زیارت عاشورا بخونه. اگه دیدی یه نفر پریشون‌حال هست، براش زیارت عاشورا بخونید. امتحان کنید، ببینید چی می‌شه؟! یه دفعه عوض می‌شه.

یه موقعی به آقای بهجت-رحمةالله‌علیه- گفتم حاج آقا، یه مریضی‌هایی تو بدنمون هست خوب نمی‌شیم؛ شما یه دعایی، دوایی، یه چیزی بفرمایید. پرسید چند ساله؟ گفتم آقا هفده ساله، سه چهار تا مریضی تو بدنم هست که خوب نمی‌شه.
حاج آقا فرمود یه کپسولی هست فکر کنم خوبه برات، گفتم شما زحمت بکشید اسمش رو بگید من برم از داروخانه بگیرم. فرمود همه‌ی ویتامین‌ها، همه‌ی چرک‌خشک‌کن‌ها داخلش هست.
بعد آقای بهجت-رحمةالله‌علیه- فرموند این کپسول، صلوات بر «محمد و آل محمد» هست!
ما بیست روز این کپسول رو خوردیم، هی مشغول صلوات شدیم، تا اینکه این مریضی از بدنم رفت.

الان امام زمان-علیه‌السلام- چند ساله داره زندگی می‌کنه؟
ما الان چند ساله داریم آس و پاس زندگی می‌کنیم؟ هنوز مریضیم. هر روز احتیاج به احیا داریم.
متوجه نیستیم، که حل همه‌ی مشکلات، درِ خونه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هست.

حرف پدر و مادرت رو گوش کن. از اون‌ها اطاعت کن. نگو این‌ها بی‌سوادند، قدیمی‌اند.
امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- هم قدیمی است، این دین هم قدیمی است. بعد حضرت فرمود:
«اجْعَلْ طَاعَتِى لِوَالِدَی و بِرِّى بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِى مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ»
«خدایا، طاعت پدر و مادر و نیکی به آن‌ها را برای من مطبوع گردان از خواب در دیده‌ی خسته»
محبت به پدر و مادرم این‌جوری باشه، مثل یه آدمی که سه، چهار شب نخوابیده! بعد از سه، چهار شب، الان یه خواب باحال می‌کنه، این رو بهش می‌گند «رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ»،
می‌گه خدایا! من محبتم به مادرم یه لذتی داشته باشه، مثل لذت کسی که سه چهار شب نخوابیده و الان خوابش برده. کیف کنم حرف مادرم رو گوش می‌کنم.

دختر خانم، حرف مادرت رو گوش نمی‌کنی، پس حرف چه کسی رو می‌خوای گوش کنی؟ وقتی کارت درسته که تعاملت نسبت به پدر و مادرت درست باشه، اگه این رو داشتی بقیه‌اش هم درسته، اگه نبود، بقیه‌اش دروغ محضه.
نشونه‌اش اینه: کسی که اهل‌بیتی هست، اول محبت پدر و مادر تو دلش زیاده، عاشق پدر و مادرش هست. وقتی می‌گه مامان، گل از گلش می‌شکفه.
چنان به باباش با محبت و تواضع نگاه می‌کنه که بهش عبادت حج می‌دند، انگار داره امام زمان-علیه‌السلام- رو نگاه می‌کنه.

عنوان پدر بودن مهمه! نه این بگی این حسین آقاست که پدر من هم هست!
نه، عنوان بابا بودن مال خداست که به این آقا داده.
مثل عنوان ولی فقیه، مثل عنوان مرجع تقلید.
مرجع تقلید بودن رو الان دادن به این آقا، توی این لباس. شما باید باید تقلید کنی.
ولی فقیه الان این آقاست! به کارهای دیگه‌اش چه‌ کار داری؟
یه شأن و عنوانه.

اگر بناتون اینه که راه خدا رو برید، اگر بناتون اینه که یه چیزی رو ببینید، اگر بناتون اینه که کارهاتون میزون بشه، راهتون روشن بشه، حرف من رو گوش کنید! از همین امشب تکلیف‌تون رو با پدر و مادرتون روشن کنید، به پدرو مادرت هم نمی‌خواد چیزی بگی، با یه شیب ملایم، رَوش‌ خودت رو عوض کن.
بابات بفهمه بازو داره، نه یه مزاحم داره!
بابات بفهمه که یه نفر هست که اگه بیست دفعه هم بهش کار بگه، نمی‌گه خسته شدم.

خوش‌به‌حال مادرهایی که بچه‌ها رو عاشق پدرهاشون می‌کنند، آفرین به این مادرها! بچه‌ها اگه عاشق پدر بشند، عاشق مادر می‌مونند.
بچه‌هایی که مادرهاشون رو دوست دارند و از پدرها فاصله دارند، خیلی زود مادرهاشون رو هم رها می‌کنند.
من مجبورم قالب رو به شما بگم، فرمول رو به شما بگم. نسخه بدم بهتون.
نمی‌خوام نعشه بشید بعد هم که از جلسه رفتید بیرون هیچی یادتون نباشه!
نه، باید دونم‌کار باشید، راه خدا رو برید.
یه نفر بالا سرتون باشه بهتون بگه کار خوب چیه؟ کار بد چیه؟
خود رو نباشید!
زنگ بزن بگوآقا من توی این کار گیر کردم چه‌کار کنم؟
راه رو بهت نشون بده، بگه چه‌کار کن.

حالا ببین این رو می‌تونی تحمل ‌کنی؟!
مسئولیت‌تون سنگین می‌شه.
حضرت فرمود:
«أُوثِرَ عَلَى هَوَاىَ هَوَاهُمَا»
«چنان‌چه خواهش آن‌ها را بر خواهش دلخود مقدم دارم»

گفتن مالک اشتر هواش هوای علی بود.
هوات بشه هوای پدر و مادر! یعنی بفهمی الان بابات سر سفره تشنه‌ است. نگه برام آب بیار. بفهمی الان بابات گیر مالی داره، بری وام بگیری، خودت رو بندازی تو قرض و دین بابات رو بدی.
مادرت الان نگرانه، نگرانیش رو از روی دوشش بردار، اون وقت دست خدا رو روی کتف‌هات حس می‌کنی. بعد می‌فهمی خدا کیه؟ خدایی خودش رو به تو معرفی می‌کنه.

«وَ أُقَدِّمَ علیٰ رِضَاىَ رِضَاهُمَا»
«و پسند خاطر آنان را بر پسند خاطر خود برگزینم.»
رضایتشان رو بر رضایت خودم ترجیح بدم. بگم هرچی اون‌ها دوست دارند.
بعد حضرت فرمود:
«وَ أَسْتَكْثِرَ بِرَّهُمَا بِى وَ اِن قَلَّ»
«و نیکی آن‌ها را درباره‌ی خود گرچه اندک باشد، بسیار شمارم»
ممکنه خدماتشون بهت کم باشه که کم نیست، ولی زیاد بشمار. ولی خدمات خودت رو به پدر و مادرت کم بدون.
این هم یه رازه!
اون‌ها که دیگه نباید به تو خدمات داشته باشند.
طرف می‌گه بابای مادر ما چیزی برای ما نگذاشته، برای ما کاری نکرده، اون آقای فلانی رو ببین باباش چقدر بهش رسیدگی داره!
این شیطان هست.
راه امام حسین، راه امام باقر، راه امام زمان-علیهم‌السلام- همینی هست که من گفتم.
آقای بهجت-رحمةالله‌علیه- نامه‌ای از پدرش بهش رسید که آقا، مستحبات، بی‌مستحبات.
آقای بهجت دیگه نماز شب رو ترک کرد، خونه‌ی آقای قاضی هم دیگه نرفت، چون باباش بهش گفته بود مستحبات رو ترک کن.
اون‌وقت خدا چه‌کار کرد؟ بهتر از این‌ها براش نوشت.

اون امری که درسته، همینی هست که از این‌جا اومده: «لا تَأخُذ إلاّ عَنّا، تَكُن مِنّا»
«اى كميل! [ديانت و فقاهت را] جز از ما مگير، تا از ما باشى.» (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۱۲)

خمیر مايه درسته‌ها. الان شما خمیر مايه‌تون شیعه است. همه چیز درسته. ولی این‌که شما با این مصالح درست، چی درست کردی، اون مهمه.

اگه درِ خونه خدا و اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بودی، یه جور دیگه تربیت می‌شی؛ ولی اگه نیومدی درِ این خونه، اون تربیت شکل نمی‌گیره.

صحیفه‌ی سجادیه زیاد بخونید!
صحیفه که بخونی انگار، هم قرآن خوندی، هم نهج‌البلاغه خوندی، هم حدیث خوندی، همه‌اش تو صحیفه است.
نمی‌خوام بگم قرآن نخونید، نه! صحیفه یه زبانی است که به آدم می‌فهمونه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شب هشتم ماه رمضان
۱۴۰۲/۱/۹
هیئت رزمندگان کرج