موفقیت و پیشرفت نتیجهی عملکردن به دستورات دین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا و طَبیبِ نُفوسِنا وَ شَفیعِ ذُنوبِنا أبوألقاسِمِ المُصطفی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِهِ الطَّاهِرِين ألمَعصومین المُکرَّمین»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- مرحمت بفرمایید.
ما با اعضا و جوارحمون امورمون رو میگذرونیم و زندگی میکنیم، با استفاده از چشم، دست، زبان، پا، مغز، احساسات مختلف مثل دلسوزی کردن، غضب، شهوت. اینها ساختارهایی در جسم هستند که امور ظاهری زندگی ما رو اداره میکنند.
جدای از اینها ما یه وجود دیگهای هم ما داریم که باطنی هست. اون هم مثل جسم اعضای مختلف داره؛ چشم ،گوش، زبان ،حرکت داره. همهی اینهایی که در جوارح ظاهری دارید، اونجا هم داره. قلب دو تا چشم داره، خیلی هم تیزبین هستند! چشم ظاهری ما تا شصت متر رو خوب میبینه، فاصلهی دورتر رو واضح نمیبینه، ولی اون چشم تا آخرت رو میبینه، تا خدا رو میبینه. امیرالمؤمنین-علیهالسلام- در مضمون روایتی فرمودند من خدایی رو که نبینم عبادت نمیکنم. گفتند آقا چهجوری؟! با این چشم ظاهری؟ فرمود نه، با چشم باطن. اگه این چشم ظاهری درست عمل کنه، چشم باطن هم بینا میشه، ولی اگه این چشم درست عمل نکنه، به چشم باطنی خدشه وارد میکنه، درکش رو از دست میده.
من یه موقع در برنامهی تلویزیونی به نام “سرو” راجع به آقای بهجت-رحمةاللهعلیه- گفتم که ایشون رو در عالم خواب دیدم. حاجآقا دستش پشت گوشش بود، گفتم حاجآقا چرا دستتون پشت گوشتون هست؟ حاجآقا گفتند من دوست دارم دوستان اهلبیت-علیهمالسلام- صدای امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- رو بشوند. صدای امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- در این عالم هست، ولی چون گوشها آلوده است، اجازه داده نمیشه که الهامات خدایی به من برسه. اون اموری رو که بهش محتاجم و خبرها رو به من نمیده. لذا کورمال کورمال حرکت میکنم. انکارهام و تاییدهام غلطه. چهجوری یه فردی دست خیر داره؟ چون دست ظاهریش درست داره کار میکنه. چهطور یه نفر بصیرت داره؟ چون کسی رو تحقیر نمیکنه، چون کسی رو با نگاهش کوچک نمیکنه، چشمش دنبال ناموس مردم نیست، حجب و حیا داره. هر چهقدر ما نسبت به این دستورات مواظبت داشتهباشیم، امور باطنی ما حل میشه و تا امور باطنی حل نشه، ما در امور معنوی یک قدم هم نمیتونیم برداریم.
امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- همهکارهی من هست. شما تحت کنترل امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هستی، شما خودت تنها نیستی اشتباه نکن، رها نیستی، یه امری به نام ولایت در وجودت شکل گرفته.
همین ولایت شما رو به صاحبت متصل کرده، شما هم رهاش کنی، اون رهات نمیکنه.
«فَاتَّقُوا اللّهَ وَ سَلِّمُوا لَنا وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ»
«از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه سیراب برگردانیم، چنانکه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید»
(بحارالانوار/ ج ۵۲/ ص ۱۷۹)
یه برنامهای پشت این ارادهها و اختیارات هست، هر چهقدر شما گوش به فرمان باشید، اونها فرمان بیشتری برای هدایت صادر میکنند.
پیامبر اکرم-صلیاللهعلیهوآله- فرمودند:
«الطاعة بعد الطاعة علامة قبول الطاعة والمصية بعد الطاعة علامة رد الطاعة والطاعة بعد الميعصة علامة غفران المعصية و المعصية بعد المعصية علامة خذلان العبد.»
انجام دادن طاعت بعد از طاعت نشانهی قبول شدن طاعت است و انجام دادن گناه بعد از طاعت نشانهی قبول نشدن طاعت است و طاعت پس از معصيت نشانهی آمرزش گناهان است و معصيت بعد از معصيت علامت گمراهى و هلاكت بنده است.
(عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۸۳)
اگر یه کار خوب رو انجام دادید، دنبال این باشید که کار خوب بعدی رو هم انجام بدید و به اون بچسبونید. مثلا وقتی نماز میخونید، بعدش تسبیح حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- بگید.
هر موقع شما حرفشنوی و اطاعت داشتید و بعدش تسلیم اوامر خدا هم شدید، در مسیر به شما کمک میکنند.
یه راننده هر چهقدر هم حرفهای باشه، یه چرت بزنه تمومه. معصیت خوشمزه است، لذت داره، ولی این لذت چقدره؟ یه ربعه، ولی داره من رو محروم میکنه از یه مکانیزم شتاب دهنده که در مسیر زندگی من رو جلو میبره. الان ورژن و سیستم موبایلهای جدید خیلی یا موبایلهای قدیم فرق میکنه. ما آدمها هم همین هستیم؛ الان در این ماه محرم، اگه آمادگی داشته باشی، خیلی ساده ورژنت رو عوض میکنه. تو یه منطقهی سوقالجیشی جدیدی راهتون میدن با راهنمای جدید که با خبرها و امور جدیدی آشنا میشید.
من بدونم یه کسی هست که در همهی امور مواظب منه. اونجایی که گوش شما رو کشیدند یعنی مواظبت بودند. اونجایی که امورت موفق بود، مواظبت بودند. شما امسال ایستگاه صلواتی رو در سطح کرج ببینید، جلسات رو نگاه کنید؛ به صورت عادی نه توانایی و پولش هست، نه اراده و حالش، پس جریان چیه؟ این ارادهها از کجا اومده که از اینجا حرکت میکنه، میره کربلا موکب بزنه؟ همینجوری نیست.
جبههی باطل هم همینطور، یه آدم باطل و فاسق معمولی بوده، امسال نسبت به فساد، حرفهای میشه. یهدفعه تو اتوبوس یه جیببر حرفهای اتفاقی کنارش میشینه، باهاش رفیق میشه و این رو هم حرفهای میکنه، چرا؟ چون قبلا حسابی از عهدهی پدر و مادرش در اومده، هفت هشت تا فحش به مامان و باباش داده، از چشم خدا افتاده، حالا افتاده دست شیطان، شیطان هم اون رو با خودش میبره. تا حالا سیگار میکشید، الان دیگه تریاک براش شده شکلات تلخ! چون بردنش.
الان اگه یه جزء قرآن نخونه، حالش خوب نیست، اگه حرم امام رضا-علیهالسلام- نره حالش خوب نیست، اگه به ده تا یتیم رسیدگی نکنه حالش خوب نیست، اگه مجلس روضه نره حالش خوب نیست.
پس این عملکردها فوری حساب کتاب میشه و به منصهی ظهور گذاشته میشه.
“فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرࣰا يَرَهُۥ
پس هركس به اندازهی ذرهاى نيكى كند، نتیجهی آن نيكى را ببيند.
(زلزال/ ۷)
قالَ رَسُولُاللّهِ-صلیاللهعلیهوآلهوسلم-:
«اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیهالسّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً»
براى شهادت حسین-علیهالسلام- حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمیشود.»
(جامعالاحادیثالشیعه/ ج۱۲/ ص۵۵۶)
«لا تبرد ابدا» یعنی چی؟ این حرارت از کجا اومده؟ چهجوری به ما دادند؟ یعنی خریدنی هست؟ بغض از کجا مییاد؟ شما میتونی همینجوری نسبت به کسی بغض داشته باشی؟ شما میتونی همینجوری نسبت به کسی محبت داشته باشی؟ پس من رو در یه حوزهی کاری و برنامهای قرار دادند. مثل همین شکلی که بدن من داره، فکر دارم، چشم دارم، زبان دارم. عین همین در باطن من هم هست، تا اونجا که «وَ ناجاهُم في فِكرِهِم» یعنی شما داری فکر میکنی، حضرت وسط فکرت ورود میکنه. شما داری فکر میکنی این کارم باارزشه؟ کتاب رو بنویسم یا ننویسم؟ مطالعه کنم یا نکنم؟ ازدواج کنم یا نه؟ این خونه رو به یه مومن، ارزون اجاره بدم یا نه؟ بازم داری فکر میکنی.
حضرت ورود میکنه و فکر رو خوشمزه و پخته میکنه. اینقدر میشه یه مومن تحت کنترل باشه که حتی یک گناه هم ازش سر نزنه، به همین راحتی، نه اینکه حتما یه کار خاصی بکنه. این رانندههای حرفهی رو دیدید چهجوری رانندگی میکنند؟ یه سال تو جادهی هراز سوار ماشین شدم، یه آقایی از لاهیجان ما رو سوار کرد، این همه راه یه دونه ترمز نگرفت! گفتم چهجوری یه دونه ترمز هم نگرفتید؟ گفت من بلدم گاز رو خالی میکنم.
سال شصت با یکی از رفقا جاده چالوس بودیم،
یه آقایی پیک سپاه بود از این نیسانها دستش بود. این باید کل مازندران و گیلان رو میرفت و طی ۲۴ ساعت برنامهها رو میبرد و میگرفت. گفتم کی میخوابی؟ گفت موقع رانندگی میخوابم، همینطور که دارم رانندگی میکنم. گفتم مگه میشه همچین چیزی؟ گفت خب یه موقع با من بیا خودت ببین. ما جرأت کردیم رفتیم. دیدم واقعا همینجوره، تو خواب رانندگی میکنه، همه جا رو هم دقیق میدونه، کاملا خواب بود! گفتم مگه همچنین چیزی امکان داره؟ اگه خودم نمیدیدم الان نمیتونستم بگم، خودم دیدم!
اون اوایل که میخواستند قرارداد موشکی بنویسند، وقتی که بانک رافدین رو زدند، یه پیروزی خیلی عجیبی شد. از اون کشور اومدند، ولی پایهی موشک رو به آقای تهرانی مقدم ندادند. گفتند چون دستور اومده، پس بهتون نمیدیم. در اون خوابگاهی که خوابیده بودند که از لحاظ امنیتی خیلی کامل بود، یه سوراخی باز مونده بود که حواسشون نبود، بچهها از داخل اون سوراخ رفته بودند و از همهی اون امکانات میکروفیلم گرفته بودند. پسفرداش موشک رو ساختند و زدند به رافدین. بعد اونها گفتند همهی اطلاعات رو میخوایم بدیم به شما. مهندسین ما گفتند لازم نیست، همه رو داریم.
شهرک مهدیهی قم رو که داشتند میساختند، رفقا ما رو بردند که ببینیم. دیدیم آقایونی که مسئول این کار بودند، همهشون ناراحت نشستند و فکر میکنند، گفتم چرا ناراحتید؟ گفتند هر چی پول اومده، هیچ معلوم نیست کجا خرج شده، هزینههاش خیلی سنگینه، دیگه نداریم. گفتم یه دستورالعملی هست که کار روی روال بیفته. گفتند چیه؟ گفتم یه پارچ آب که یه بچه سید توش یاسین بخونه رو یهکم تربت داخلش بریزید، هر جا زمینی میخواید بسازید، چهار گوشهاش این آب رو بریزید. بعد یه مدت تاخیر که ما رفتیم و برگشتیم، دیدیم ساختمونهای مهدیه رفت بالا. یکی از مسئولین گفت اصلا نفهمیدیم چهجوری ساخته شد!
برای ازدواج یه دعایی هست با برنامهاش. برای مسافرت یه دعا، برای صاحب اولاد شدن همینطور… پرسید آقا چهکار کنیم بچه سالم به دنیا بیاد؟ گفت خانم هر روز دست راستش رو بذاره روی شکمش، یک صلوات برای حضرت موسی بفرسته.
پس من دو تا امر دارم؛ یه امر ظاهری و یه امر باطنی، حتی برای تأمین غذا. حضرت امیرالمؤمنین-علیهالسلام- در یک بیابانی بود، یه پرندهای اومد جلوی حضرت. امیرالمؤمنین-علیهالسلام- ازش پرسید شما در این بیابون از کجا آب و دون گیر مییارید؟ گفت به ما الهام شده که هر موقع آب میخوایم به دشمنان شما لعن بفرستیم و هر موقع دون میخوایم، بر محمد و آل محمد-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- صلوات بفرستیم. این رو یه پرنده میدونه.
موسی داشت میرفت کوه طور، تو راه یه صحنهای دید که چند تا کرم تو لجن هستند و تکون میخورند. موسی خیلی بد برخورد کرد، گفت اینها چیه؟ انگار مثلا اتفاقی به دنیا اومدند! قرار نبوده جزء خلقت باشند، اصلا چرا باید تو لجن باشند؟ وقتی رفت کوه طور و برگشت، ندا اومد موسی راجع به اون کرم هم یه سوالی تو ذهنت بود.
گفت خجالت کشیدم بپرسم. گفتند بپرس، گفت خدایا این کرم رو برای چی خلق کردی؟ جواب اومد موسی این کرم تا حالا هفتاد بار از من پرسیده موسی رو برای چی خلق کردی که هر روز یه چوبدستی میگیره مییاد یه چیزی به اینها میگه، آخرش هم بیفایده، گوسالهپرست میشن! باز موسی به ذهنش این سؤال رسید که خدایا روزی موجودات رو چهجوری میدی؟ هر موجودی یه جایی هست، یه غذای خاصی میخواد، انواع غذاها. چهجوری غذا به همه میرسه؟ ندا اومد موسی از همون کرمی که بهش اشکال داشتی برو بپرس. بهت میگه جواب چیه! خب موسی خیلی سختش شد، باید بره از کرمی که بهش ایراد گرفته، بپرسه! گفت کرم کجاست؟ بهش گفته شد موسی یه سنگ کنار دریاست، باید هر جور شده اون سنگ رو بشکنی، یه کرم داخل دل اون سنگ هست. اون کرم جواب سوال تو رو میده. رفت پیدا کرد و سنگ رو با زحمت شکست، دید یه کرم داخل شیار سنگ هست و تو دهنش یه برگ سبزه، خیلی عجیب بود براش. به کرم گفت چهجوری این غذا به تو میرسه؟ کرم به زبان فصیح عربی به موسی گفت:
«سُبْحانَ مَنْ يرانِی و يسْمَعُ كَلامِی و يعْرِفُ مَكانی و يذْكُرُنِی و لا ينْسانِی»
«پاك و منزه است آن خداوندی كه مرا میبيند و سخن مرا میشنود و به جايگاه من آگاه است و به ياد من است و مرا فراموش نمیكند.»
(تفسير روحالبيان، ج۴، ص۹۶)
موسی کم آورد. «سبحان من یرانی…» خدایی که من رو میبینه، تو دل سنگ هم میبینه.
نه شما که موبایل داری، این همه ارتباطات داری، این همه زد و بند داری، پنجاه تا شماره تلفن مسئولین داخل موبایلت هست، باز هم دنبال آدمهای با عرضه میگردی و به هر کس که پستی داره، آویزون میشی. نه، اصلا با هیچ کسی ارتباط نداره، میدونسته گرسنهام غذا میخوام، میدونه کجا هستم و رزق من رو میرسونه. خدا من رو فراموش نمیکنه. ما تا سن نوجوانی مشکل روزی نداریم، یه خورده که بزرگتر میشیم، تازه میافتیم به تکاپو. چرا بچه دغدغهی روزی نداره؟ به خاطر اینکه باور داره، میگه بابام از هر جا شده من رو اداره میکنه، یه چیزهایی هم میخواد که اصلا با جیب باباش تطابق نداره، ولی میخواد، بابا هم بالاخره از هر جا شده براش تهیه میکنه. اطمینان داره به باباش. کدوم بابا؟ بابای محتاج محتاجها، بابای ضعیف، بابایی که خودش چهکنم چهکنم داره. اگه من به اندازهی اطمینانی که همون دوران بچگی به پدرم داشتم، به خدا اطمینان کنم، زندگی من یه جور دیگه میچرخه. تلاشم رو هم بکنم، زرنگیهام رو هم داشته باشم. فقط و فقط اینکه دزد نشم، مال کسی رو نخورم، همین! و الا شما همهجوره تلاش کن، نقشه بکش، تدبیر داشته باش، مغازهی سهدهنه بزن، یه تابلوی بزرگ بزن، تو همهی کانالها با تبلیغ همه رو جذب کن، تا خدا نخواد فایده نداره.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»
«خداست كه روزىدهنده است و صاحب قدرت و استوار است.»
(الذاریات/ ۵۸)
ما امام حسین-عليهالسلام- رو داریم، ائمه-علیهمالسلام- رو داریم که دستمون رو خالی نمیذارن. هر جا دیدی دستت خالیه بدون شما خرابکاری کردی، یه جا کم گذاشتی، نافرمانی کردی، نمازت قضا شده، احترام به پدر و مادرت نذاشتی و الا برنامهی خدا در عالم ادارهی شماست. بهترین روزی رو هم میخواد بهت بده، نه روزی گنجشکی و یارانه بگیری. یه موقعی خونهها پونصد متری بود، الان شده چهل متری، چرا؟ چون کسی رو به خونههامون راه ندادیم، سفرههامون رو جمع کردیم، اون موقع که نداشتیم، بیست نفر سر سفرهمون بودند، ولی هر چی بود با هم میخوردیم. الان همه میخوان مستقل باشند. سال پنجاه منزل ما در نظامآباد تهران ۵۵ متری بود، هجده نفر داخلش زندگی میکردیم، دو تا اتاق بالا، دو تا اتاق پایین بود. اینقدر دلباز زندگی میکردیم! اصلا کمبودها به ذهنمون نمیاومد. الان نه، الان امکانات زیاده، یخچالفریزر اینجوریه، مثل یه سردخونه شده. خب معلومه گوشت گرون میشه، چون همه میخوان بخرند و ذخیره کنند. سابق اگه میخواستیم آبگوشت بخوریم، نیم سیر گوشت میخریدیم، اون نیم سیر رو تازه تازه درست میکردیم، چه آبگوشتی هم میشد! الان با دست خودمون یخزدهاش میکنیم دوباره یخش رو باز میکنیم و میپزیم.
میخواید روزیتون زیاد بشه؟ سالی یکبار، نمیگم هر روز و هر هفته، داخل خونهتون جلسهی امام حسین-علیهالسلام- بگیرید، ده نفر از فامیلها رو دعوت کنید. در طول یک سال یه سهمی از درآمدتون رو برای اهلبیت-علیهمالسلام- کنار بذارید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیأت رزمندگان کرج
۱۴۰۲/۵/۲، ۷ محرم ۱۴۴۵