qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

عقل، دین، ولایت سه عنصر حرکت‌دهنده‌ی موتور معنوی انسان هستند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین المکرمین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين»
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏»
صلواتی برای امام رضا-علیه‌السلام- مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- مرحمت بفرمایید.

ببینید ما با دین سازگار نیستیم و در حقیقت داریم یه سازگاری بین خودمون و دین فراهم می‌کنیم. دین یه امر خداییه، مال یه عالم دیگه‌ست، ما هم برای یه عالم دیگه هستیم. به همین دلیله که هر چه‌قدر دین در ما شکل بگیره، شاکله‌ی ما همون می‌‌شه.
؛قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا”
“ﺑﮕﻮ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ‌ی ﺧﻠﻖ ﻭ ﺧﻮی ﻭ ﻋﺎﺩﺕﻫﺎی ﺍﻛﺘﺴﺎبی ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﭘﺲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ کسی ﻛﻪ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﻪﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﺩﺍﻧﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ” (اسرا/ ۸۴)
پیغمبر خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- دین رو به تمامه در وجودش شکل داده و نتیجه گرفته. ما هم همین‌طور، ما هم داریم این سازگاری رو دنبال می‌کنیم و اگه این تحت یه قالب صورت نگیره، اون شکل اصلیش رو از دست می‌ده. مثلا می‌گند شما باید ورزش جزو برنامه‌ی روزانه‌‌تون باشه، ولو با یه نیم ساعت قدم زدن، اگه این ورزش نباشه بدن مشکل پیدا می‌کنه. یا مثلا در ۲۴ ساعت این وعده‌های غذایی باید جذب بشه، این مقدار آب باید خورده بشه و این مقدار باید خوابید؛ این می‌شه شاکله، شاکله‌ی بدن. در دینداری هم همینه. این شکل از دین همین‌طوری به وجود نمی‌یاد. بحثی که امشب دارم اینه که سه عنصر در سه لایه باید شکل بگیره: یه عنصر عقله، فکره، فهمه. یه عنصر خودِ دینه به معنای واجب و حرام‌. یه عنصر هم عنصر ولایته. این سه لایه باید با هم در یه تناسب شکل بگیره تا وجود ما آماده باشه که این مسیر رو درست بره. در بخش عقل تشخیص مصلحت و مفسده مطرحه؛ یعنی یه آدم عاقل مصالحش رو می‌فهمه. مصلحت همون واجبه، مفسده هم همون حرامه. در ولایت هم همین مصلحت و مفسده‌ست، مصلحت تولی و مفسده تبری هست. وقتی این سه تا عنصر، یعنی عقل، دین و ولایت کنار هم قرار می‌گیره، موتور معنوی انسان حرکت می‌کنه. حضرت فرمود: “هَلِ الدّينُ إلاَّ الحُبُّ وَالبُغضُ؟”
“آیا دین جز، دوستی و دشمنی است؟” (کافی/ ج۲/ ص۱۲۵)
مجموعه‌ی این سه تا عنصر یه امری رو می‌خواد در ما ایجاد کنه و اون طاعته. خوب دقت کنید، مکانیزمِ فرمان‌‌بُرداری من غلطه، یعنی یا دست شیطانه یا دست نفسه یا دست مردمه. مردم الان دارند برای من تعیین تکلیف می‌کنند؛ یعنی من با تشویق‌های مردم، با انزجار مردم زندگیم رو درست کردم. برای این‌که مردم خوششون بیاد و ناراحت نشن، من دارم این‌طوری زندگی می‌کنم. یا نه، من برای خوش‌ آمد نفسم تا فلان ساعت دارم می‌خوابم، من برای خوش‌ آمد نفسم زیاد می‌خورم. من برای خوش‌ آمد نفسم، تنبلی می‌کنم. یا شیطان مستقیم دخالت می‌کنه، وسوسه می‌کنه، می‌یاد آدرس راه غلط رو به من می‌ده. مثلا چشم‌های من می‌بینه، این دیدنِ که مربوط به من نیست و تکلیفی هم نمی‌یاره، این‌که کجا رو باید نگاه کنم و کجا رو نباید نگاه کنم مهمه، ما با این قسمت کار داریم. یا زبان من کاره‌ای که نیست، این‌که من حکیمانه حرف بزنم نه از روی جهالت، این مهمه. ببینید بعضی از ماها یه بعد از اون سه بعد رو شکل می‌دیم. مثلا یه نفر رفته قاری قرآن شده و خوب قرآن می‌خونه، خب حالا که قرآن رو خوب می‌خونه، به قرآن هم توجه داره؟
یا حالا که محرم شده به مصیبت‌زدگی توجه داره؟ یا حرم امام رضا-علیه‌السلام- که رفته حواسش به ولایت و امام هست؟ یا نه به این‌ مصیبت و ولایت توجه داره، ولی اهل قرآن نیست، اهل مسجد نیست، اهل تکلیف نیست. پس سه تا عنصر کنار هم داره من‌ رو شکل می‌ده. من باید مواظبت کنم این سه تا عنصر کنار هم قرار بگیره. یعنی اگه من دارم حرف می‌زنم، هم عقلم، هم تدینم و هم ولایت‌مداری من دخالت داشته باشه. مثلا شما به یه نفر احترام می‌ذاری، این روی چه حسابیه؟ عقلت بهت می‌گه که مصلحته به این احترام بذاری یا دینت بهت می‌گه بهش احترام بذاری یا ولایت بهت سفارش می‌کنه، یا هر سه‌ بهت می‌گن بهش احترام بذار؟ ببین گاهی تک‌تکه، گاهی نه، هر سه تاش با همه. پس من در چارچوب حرکتی خودم دارم از این سه تا عنصر استفاده می‌کنم. یا مثلا یکی داره برای مصائب اهل‌بیت-علیهم‌السلام- گریه می‌کنه، می‌گه آخه گریه برای چیه؟ خب این نمی‌دونه گریه چه تاثیری روی فهم این فرد داره! ببینید با این گریه محبت در وجود شما شکل می‌گیره، این محبت وجود شما رو نورانی می‌کنه، مثل نماز شب. همون‌طور که نماز شب می‌خواد وجود شما رو نورانی کنه و کمک کنه که شما معروف رو انجام بدی و حرام رو ترک کنی‌، یا عقل می‌خواد بهت بگه این کار رو انجام بده یا انجام نده،
محبت امام حسین و امام رضا-علیهم‌السلام- هم همین‌ کار ازش برمی‌یاد و بهت فهم می‌ده که متوجه بشی کدوم خوبه کدوم بد. پس من چون سه لایه‌ی عقل و دین و ولایت در وجودم هست، باید سه لایه با هم تغذیه بشه‌. لذا شما می‌بینید ما قرآن داریم، مفاتیح داریم، رساله داریم. قبلا هم من گفتم وقتی شما قرآن می‌خونی عقلت رشد می‌کنه، مفاتیح می‌خونی قلبت رشد می‌کنه، یعنی ولایت. رساله می‌خونی اعضا و جوارحت میزون می‌شه، ترکیب این سه تا شما رو خدایی می‌کنه. خب حالا من اگه این شکل از دینداری رو در وجودم گرفتم، اون حرکات و سکنات من تازه اسمش بندگی می‌شه. فقط نماز خوندن و سینه زدن بندگی نیست. این‌که شما عقلت خوب می‌فهمه، بندگی توش نیست، بندگی وقتیه که هر سه تای این‌ها یعنی عقل، دین و ولایت کنار هم باشه، بعد انسان در بندگی رشد می‌کنه. حالا در این مرحله چیزی که می‌خواد اتفاق بیفته اینه: حضرت فرمود این‌که از ما این‌ها رو می‌خوان، به خاطر استعدادی هست که در وجود ما شیعیانه! حضرت فرمود ما یه روحی در وجود شما داریم به نام روح ایمان. یه روحی داریم به نام روح سکینه و یه روحی هم داریم به نام روح یقین. روح سکینه‌ست که باعث می‌شه قلب‌ها آرامش پیدا کنه. “أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ” از روح سکینه‌ست، نه این‌که هر کی بگه سبحان‌الله پس به آرامش می‌رسه، نه، روح سکینه باید بیاد که حضرت فرمود این روح یه نسیمی از بهشته که وجود مومن رو می‌گیره و به آرامش می‌رسونه. یقین هم همینه، حضرت فرمود کمترین چیزی که بین شما تقسیم شده یقینه. ما یقین رو کم داریم و بهش احتیاج داریم. بعضی از ماها یه حالتی داریم گاهی به هستِ خودمون هم تردید می‌کنیم، این بر اساس چیه؟ یعنی من که اعمالم رو دارم انجام می‌دم، نمازم رو که دارم می‌خونم، مواظبت هم دارم که معصیت نکنم، پس چه مساله‌ای دوباره می‌یاد وجود من رو متزلزل می‌کنه؟ این‌ رو یقین بدونید که یکی از این سه تا (عقل، دین، ولایت) کمه که من دچار این حالت می‌شم. ما الان می‌گیم که فرد باید خوف و رجاءش به یه اندازه باشه؛ یعنی خوف به اندازه‌ای باشه که گناه نکنی، رجاء هم این‌قدر باشه که دنبال واجبات باشی. ما این اندازه رو از دست می‌دیم، یا یه مدتی بی‌خودی می‌ترسیم از این‌که ما رو جهنم می‌برند، بهشت نمی‌ریم، شب اول قبرمون چی می‌شه، خدا با ما چه‌کار می‌خواد کنه، یا نه بی‌خیال خیلی چیزها شدیم، مثلا خانم خیلی راحت چادرش رو برداشته، چرا؟ چون رجاء هست، ولی اون خوفِ نیست. یه مثال بزنم که بهتر متوجه‌ی بحث بشید: مثلا شما در آشپزی یه نفر رو می‌بینید که در غذاش همین‌طوری بدون هیچ اندازه‌گیری داره نمک و فلفل و زردچوبه و ترشی می‌ریزه، شما وقتی اون غذا رو می‌خوری می‌بینی عجب همه چیزش اندازه‌ست! یه نفر دیگه رو می‌بینی که یه ترازو توی آشپزخونه‌ش هست که همه‌ی ادویه‌ی غذا رو با مثقال و گرمش حساب می‌کنه و داخل غذا می‌ریزه، ولی وقتی غذا رو می‌یاره خدا پیغمبری نمی‌شه خورد. شما می‌گی که خب این‌ که اندازه گرفته، طبق دستور غذا رو درست کرده، پس چرا این‌طوری شد؟! حالا من می‌گم فرآیند آشپزی و غذا غیر از این اندازه‌گیریه، یه چیز دیگه‌ای هم هست. می‌خوام شما این‌ رو متوجه بشی. اگه به نظر خودت دیدی همه‌ چی میزونه، ولی بازم حالت خوب نیست، پس این فراینده نیست، یعنی یکی از اون سه عنصر نیست، برگرد ببین کجا مشکله. مثلا موقع اذان، من باید برای نماز اول وقت آماده باشم، چرا نیستم؟ چون اون اتفاق نیفتاده. من موقع حرف‌ زدن باید راست بگم، چرا گاهی لابه‌لای حرف‌هام دروغ هست؟ چون اون فراینده نیست. این که من سینه‌زن هستم، زیارت می‌رم، نمازم می‌خونم. اهل قرآن هم هستم، این‌ها یه بحثه، مثل همون که گفتم فلفل و زردچوبه و نمک هست، همه‌ی اون‌ها یه بحثه، اما اون خروجیِ یه بحث دیگه‌ست. همین‌جوری نیست یه نفر در زندگیش راحت باشه، یه نفر ناراحت. اون فراینده، اون مکانیزمِ هست. یه نفر به نظر من و شما زندگیش خیلی زندگی قشنگیه. یه زن خوب، بچه‌های خوب، مرتب، آرامش خوب، ورودی خوب، خروجی خوب، می‌گه برای چی این، این‌طوریه؟ چون خدا می‌خواد این‌ رو به آدم‌های زرنگ نشون بده که به خودشون یه زکی بگند، بگند ما که همه کار کردیم، پس چرا این همه چی داره ما نداریم؟ به این کار دارم، دقت کنید. عمروعاص-لعنه‌الله‌- موقعی که داشت جون می‌داد می‌گفت نقشه‌ها رو من ریختم، ولی علی-علیه‌السلام- پیروز شد، چرا؟ چون اون فرایند و مکانیزم رو با هم نداشت؛ عقل، دین، ولایت!
ببینید به خیلی چیزهای دیگه هم ربط داره. به اخلاص هم ربط داره، به این‌که افراط و تفریط نداشته باشم ربط داره، به این‌که به تکلیفم عمل کنم ربط داره. چرا یه ساعت میزون داره کار می‌کنه، اون یکی کار نمی‌کنه؟ این عقربه‌هاش از طلاست، اون از نقره‌؟ نه، مکانیزم عمل درسته که حرکت می‌کنه.
حرف آخر! به خودت تکیه نکن؛ نه در خوبی، نه در بدی. این روایت خیلی تکان‌دهنده‌ست‌: لقمان می‌گه پسرم، ا‌گه همه‌ی خوبی‌های عالم رو با خودت بردی و خدا گفت این‌ رو به جهنم ببرید، اگه همه‌ی بدی‌های عالم رو با خودت پیش خدا بردی و خدا گفت این بهشتیه، تعجب نکن. این فراینده به ما می‌گه، می‌گه شما به خودت غَرّه نشو. تکبر رو کنار بذار، منم منم نکن. تلاشت رو داشته باش، ولی نگو من‌ می‌تونم، به خودت تکیه نکن. فلانی شخصیت بزرگ جامعه‌ی ما شد، ولی یه‌ دفعه چی شد؟ زبیر چه‌قدر شمشیر برای اسلام زد، چی شد؟ حر چه‌قدر خرابکاری کرد، ولی عاقبتش چی شد؟ این‌ رو نگاه کن، این عبرت بشه. وظایف خودت رو طبق عقل، شرع و ولایت انجام بده، ولی همه‌ی این‌ها رو حواست باشه که ممکنه بشه، ممکنه نشه.

“و‌صلی‌الله‌علی‌محمد‌و‌آله”

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنرانی، مورخ ۱۳۹۹/۳/۱۲