پخش زنده
همهی امور ما در گرو معرفت فاطمهزهرا-سلاماللهعلیها- است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین المکرمین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين»
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام زمان عصر مرحمت بفرمایید.
خوراک ما باید معرفت باشه. زمانی ما با عبادت رشد میکنیم و عبادت به دردمون میخوره که معرفتمون درست باشه.
وقتی غذای مقوی خوبه که بدن سالم باشه. روح سالم در معرفته!
یه موقعی حضرت آقای بهجت به من فرمود تاریخ تولد علی اصغر رو پیدا کن، ببین روز تولد علی اصغر کی هست؟ من گفتم خب حالا این رو من گیر آوردم، به چه دردی میخوره؟!
ایشون گفت اگه بفهمی که تولد این آقازاده کی بوده، خیلی چیزها در معرفت علی اصغر گیرمون مییاد. ببینید آقای بهجت داره دنبال معرفت علی اصغر میگرده.
یکبار برای سفر عتبات رفتیم ازشون خداحافظی کنیم، فرمودند ده تا روضهی علی اصغر اونجا بخون.
توجه! معرفت! نمیشه که ما امور دنیایی رو خوب بفهمیم، بگیم این پرتغال خوبه، این خیار خوبه، ولی زیارت جامعه رو ندونم، امینالله رو ندونم، یه خونه خوب رو بدونم چه جوریه، ولی حرم امام رضا-علیهالسلام- رو ندونم. همه رو بشناسم، اما مومن رو نشناسم، خیلی بده!
بعضی موقعها خودمون باید دنبال کنیم،
مثلا من باید دنبال یه مهر خوب باشم تا وقتی به سجده میرم، راحت باشم.
یه انگشتر خوب هم لازم دارم، این نشونهی منه.
یه انگشتر عقیق خوب! حتی وام بگیرم یه انگشتر حسابی بخرم. اینجور نباشه که پول رو همه جا خرج کنم، ولی یه انگشتر حسابی نخرم.
من مومنم. باید فاطمه رو بشناسم.
عَن صَالِحِبْنِسَهْلٍ الْهَمْدَانِی قال: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ یَقُولُ«فِی قَوْلِ اللَّهِ اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ الْمِشْکَاهًُْ فَاطِمَهًُْ فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ الْحُسَیْنُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ کَأَنَّ فَاطِمَهًَْ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهًِْ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ لَا یَهُودِیَّهًٍْ وَ لَا نَصْرَانِیَّهًٍْ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللهُ لِلْأَئِمَّهًِْ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.»
صالحبنسهل همدانی گوید: از امام صادق شنیدم که دربارهی اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ میفرمود: «مِشْکَاةٍ؛ فاطمه است؛ فِیهَا مِصْبَاحٌ؛ مصباح حسن و حسین هستند. فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ؛ گویی فاطمه ستارهای درخشان در بین زنان زمین است، یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ؛ از شجره ابراهیم نور میگیرد و برافروخته میشود. لَّا شَرْقِیَّةٍ وَ لَا غَرْبِیَّةٍ؛ یعنی نه یهودی است و نه مسیحی است، یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ؛ نزدیک است که چشمههای علم از آن بجوشد. وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ مراد از نورٌ علی نُورٍ، امامی بعد از امامی دیگر است، یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء یعنی خداوند به سوی ائمّه هدایت میکند؛ هرکس را که بخواهد او را وارد نور ولایت آنها میگرداند؛ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.»
(تفسیر اهلبیت-علیهمالسلام-/ ج۱۰/ ص۲۴۴)
کَمِشْکاةٍ یعنی فاطمه، هیچ صحبتی از پیغمبر نیست، هیچ صحبتی از علی نیست. تو روایت دیگه همین «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» رو برای علی یا پیغمبر معنی کردند، ولی اینجا فقط فاطمه است، قصه چیه؟! چهجوریه فاطمه مَثَل نور خداست؟ این رو من بفهمم.
«کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ»
لوسترهای بزرگی که تو حرمها هست، رو در نظر بگیرید، وسط اون چهلچراغ یه چراغ خیلی بزرگیه. اطرافش هم مصباحه. مصباح اول حسن و المصباح دوم حسینه.
«اَلمِصْباح فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ
کَأَنَّ فَاطِمَهًَْ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهًِْ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ»
شجرهی فاطمه نورش از نور ابراهیمه، داستان چیه؟ این حرف راجع به پیغمبر درسته، ولی به چه مناسبت گفته نور شجرهی فاطمه از نور ابراهیمه؟!
«یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» نه یهودیه نه نصرانی.
«یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَتَفَجَرُ مِنْهَا»
منبع علمه، علم از فاطمه به عالم منتشر میشه.
امام صادق-علیهالسلام- فرمود عرش خدا پشت بام خونهی مادرم بود.
این مثالها رو باید بفهمیم.
حضرت فرمود سقف خونهی مادرم یه دهلیزی داشت، جبرئیل و ملائکه از اینجا میاومدند و میرفتند، از مادرم دستورالعمل میگرفتند.
حضرت به علی فرمود «يا عَلى! أدنُ لِأُحَدِّثك بما كان وَ بما هُوَ كائِن وَ بما لَمْ يَكُن إلى يَوْم القيامَةِ حِيْنَ تَقومُ النّاس»
على جان! نزديك بيا تا از رخدادهاى گذشته و حال و آينده و آنچه تا روز رستاخيز رخ خواهد داد، به شما خبر دهم!» (بحارالانوار/ ج ۴۳/ ص۸ )
علی جان بیا نزدیک، همونطور که از پیغمبر میشنیدی و مطالب ناب رو مینوشتی. کنار فاطمه بشین «يا عَلى! أدن لِأحدّثك» تا من هم برات بگم.
«بما کان» از گذشتهی عوالم برات بگم که چه خبره.
«وَ بما هُوَ كائِن» بگم الان در همهی عوالم چه خبره.
«وَ بما لَمْ يَكُن» بگم در همهی عالم چی خواهد شد.
«حِيْنَ تَقومُ النّاس» بگم تا قیامت چی میشه.
سلمان میگه دیدم علی خشکش زد، علی موند، یعنی چی؟! چی میگه؟! این حرفها مال پیغمبره.
سلمان نقل میکنه که علی برگشت رفت خونهی پیغمبر، پیغمبر تازه نشسته بود، خندید، فرمود علیجان از حرفهای دخترم فاطمه تعجب کردی؟ گفت یا رسول الله این حرفها راجع به شماست، ولی فاطمه داره میگه.
حضرت فرمود هر چی پیش من هست پیش فاطمه هم هست.
بعد سلمان میگه امیرالمومنین به سجده رفت و خدا رو شکر کرد به خاطر این علم و به خاطر این تجلی. سلمان میگه برگشتیم صدای فاطمه رو شنیدم، گفت یا علی بگم رفتی پیش بابام چی گفت، امیرالمومنین فرمود من تسلیمم.
این حرف رو علی میگه! کسی که فرموده
« لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً.» «چنان كه حضرت اميرالمؤمنين-عليهالسّلام- فرموده: اگر پرده از پيش ديدگانم برداشته شود بر يقين من چيزى افزوده نمیشود.» (إرشاد القلوب/ جلد۱ / صفحه۱۲۴)
علی میگه پردهها اگه بالا بره، هیچی به علی اضافه نمیشه، حالا میبینه فاطمه داره حرف میزنه.
ببینید کی بالا سرتونه، بالا سر اونا هند جگرخوار بود، بالا سر شما فاطمهست. این عظمت نیست؟ الان یه نفر باباش مرجع تقلید باشه، چهقدر حرمت داره؟ الان امیرالمومنین بالا سر ماست، فاطمه بالا سر ماست. چرا خودت رو دست کم گرفتی؟ چرا استفاده نمیکنی؟
برادرهای یوسف با بنیامین و یوسف خونهی یعقوب بودند، این دو نفر از یعقوب استفاده کردند، یوسف استفاده کرد، بنیامین استفاده کرد، خب بقیه چکار کردند؟! تموم شد.
منم ممکنه درِ خونهی اهلبیت باشم، اما دستم خالی باشه. عمامه به سرم باشه، ولی بگم کتاب فردوسی رو خوندم! وای بر من!
قرآن رو باید خوند، بازم قرآن رو باید خوند، بازم قرآن رو باید خوند، صد دفعه هم بشه بازم قرآن رو باید خوند. چی میشه که اینطور میشه؟
معرفت کم میشه! فاصله زیاد میشه! هی به جایی که نباید برم، سرک میکشم، یه کتبی رو میخونم که نباید بخونم.
امام علی-علیهالسلام- فرمودند:
«یا کُمَیْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَکُنْ مِنّا؛»
«اى کمیل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دینت را از ما بگیر!»
(بحارالانوار/ ج ۷۴) آب خوردنت هم باید به دستور اهلبیت-علیهمالسلام-باشه، با دست راست لیوان رو بگیر. این کار تو رو جلو میبره. چون به دستور اهلبیت با دست راست داری آب میخوری. فرمودند بعدش بگید «صلیاللهعلیکیااباعبدالله».
اونوقت میبینی که عالم در اختیار تو قرار میگیره.
اگه یاد گرفتی بسمالله بگی، عالم مال تو میشه.
فکر کردی عالم بیحساب و کتابه؟!
یه گل درمییاد، رو حساب و کتاب نیست؟! بچه تو رحم مادر رو حساب کتاب نیست؟! میشه عالم بیحساب و کتاب باشه؟! نه!
چرا اینجا تو مثال «مَثَلُ نُورِهِ» فاطمه میشه؟ و صحبتی از علی و پیغمبر نیست، چرا؟ آقایون فضلا، چرا؟
وقتی به علی گفتند فاطمه کیه؟ فرمود «بَقیَّةُ النُبُوَّة». جواب این سوال رو علی داد.
«بَقیَّةُ النُبُوَّة»!
«یا أَحْمَدُ! لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک، وَ لَوْلا عَلِی لَما خَلَقْتُک، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما» «ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم.» (الجنّة العاصمة/ ص۱۴۹)
پیغمبر میفرماید وقتی من دلم برای بهشت تنگ میشه، به دیدار فاطمه میرم. اینو پیغمبر میگه و پیغمبر با کسی شوخی نداره. تمام قامت خم میشه که دست فاطمه رو ببوسه، دست فاطمه رو بالا نمییاره. جاش رو به فاطمه میده، ولی با علی همچین کاری نمیکنه.
چون دیگران علی رو میشناسند، وصیه! امامه! ولی فاطمه رو نمیشناسند، باید معرفی کنه.
همهی امور ما به فاطمه ربط داره. چرا؟
نه احساسی صحبت میکنم نه شعاری.
همهی امر ما با فاطمه بوده، همهی امر پیغمبر با فاطمه بوده، همهی امر علی با فاطمه بوده، همهی امر خدا با فاطمهست!
قصه چیه؟ قصه نفاقه؟
پیغمبر نمیتونست به نفاق بپردازه. علی هم نمیتونست. باید مشت نفاق رو باز کنه.
شمشیر علی اینجا کُنده. اینجا طناب به گردن حیدر کراره. کی میتونه مشت نفاق رو باز کنه؟
فاطمه!!
«ای فُطِمَ»
ما این قسمت رو داریم. با علی تولّی پیدا کردیم. مومن از غیر مومن با علی جدا شد.
با پیغمبر مسلم از کافر جدا شد، ولی کار پیغمبر هنوز تمام نشده. وقتی تمام میشه که مومن از منافق هم جدا بشه. از نفاق هم جدا بشه، این کار با فاطمهست. این جدایی هزینه داره.
این جدا شدن مومن از نفاق هزینه داره. هزینهاش رو باید فاطمه بده. قبول کرده ممتحنه باشه. قبول کرده که فاطمه، فاطمه بشه، هزینه چیه؟
من نمیخوام خیلی اذیتتون کنم وگرنه قصه خیلی دلخراشه، فاطمه تو کوچههای بنی هاشم امام حسن-علیهالسلام- رو با خودش برد. امام حسین-علیهالسلام- هر چی به برادرش التماس کرد، گفت حسنجان یه ذرهش رو بگو، گفت نمیتونم. پرسیدند که چرا حسن اینقدر زود پیر شده؟ گفت آخه حسین تو کوچهی بنی هاشم نبوده. شما بشنوید مادرتون یه جا زمین خورده، همینجوری، بدون هیچ علتی، اصلا زنها اومدن کمکش کردند، میگه واقعا مادر من زمین خورده؟! توی خیابون؟! اونجوری؟!
زمین خوردن کدومه!
به زنای مدینه گفت شوهراتون اومدند پشت در. بقیه رو نمیگه، ولی من الان میگم، روایته که در روی فاطمه افتاد! اینها از روی در رد شدند. بی بی فرمود بی بی صدق داره در حرفش جوری دندههای من خورد شده که تو نفس کشیدنم صرفه جویی میکنم. چرا سرم گیج رفت؟ چرا نفسم بند اومد؟
برا چی؟
برا چی؟
برا اینکه شیعه محبت این استاد شیطان رو به دل نگیره، اگر محبت اون رو به دل بگیره کارش تمامه. حضرت فرمود با دوستانمون هم خیلی کار نداریم، دلخوشی از دوستانمون نداریم.
گفتند ما دوستان شماییم، فرمود نه ما به دوستی کاری نداریم به تبری شما کار داریم.
بچه شیعه چهقدر بغض تو دلته؟ کینه رو از داعش یاد بگیر. کینه رو از اسرائیل یاد بگیر.
قواله رو گرفت پاره کرد. ای کاش به همین تمام میشد. آره نمیگم هیچی نمیگم، نمیگم حسن چی گفت، مادرم راه رو گم کرد، بین در و دیوار قرار گرفت، امان از میخ در و پهلوی زهرا.
علی تو حیاط نشسته، زانو به بغل گرفته، از زیر دستاش فقط نگاهش به چادر خاکی فاطمه افتاد، همه چیز رو فهمید، علی آب شد، آب شد.
ببین فاطمه چی میگه، قصهی فاطمهست
حضرت فرمود اگه ندونی و نفهمی چه بلایی سر من آوردند، در ظلم اونها شریکی! باید تاوان بدی.
میگه علی رو از مسجد برگردوندند، اومدم پشت علی دیدم شونههای علی خون آلوده، ریسمان مثل یه چیز سخت شونههاش رو زخم کرده، سر رو گذاشتم رو شونهی علی، علی هم با من گریه کرد، حسن و حسین هم گریه کردند.
این خیلی مهمه؟ میخواد یه امری باز بشه، اگه این باز نشه، شیعه در هلاکته. چون اگه پیغمبر رو قبول داشته باشه، محبت پیغمبر رو به دل بگیره،
محبت علی رو به دل بگیره و تبعیت بکنه، اما
یه سر سوزن محبت دومی هم تو دلش بیاد، بیچاره است.
حضرت فرمود اگه جبرائیل هم به اندازهی یک سر سوزن محبت اون رو به دل بگیره با صورت تو جهنم میندازمش.
ما همه چیزمون رو مدیون فاطمهایم، شیعه مدیون فاطمه است.
اینها نقشه ریختند گفتند که عیب نداره حالا که فاطمه اینطوری شد، میریم عیادتش قضیه رو حل میکنیم. هفده نفر از آدمهای بلانسبت شما احمق که ریشهای بلندی داشتند، رفتند خونهی علی، گفتن ما صحبت میکنیم اینها هم شاهدند. حضرت فرمود روی من رو از اینها برگردونید، برگردوندند، اومدند این ور نشستند، حضرت فرمود روی من رو برگردونید. اینها فاطمه رو به حرف زدن وادار کردند، سیاسی کاری.
فاطمه شروع کرد به حرف زدن، گفت حالا که خیلی دوست دارید حرف بزنم، مگه پیغمبر سفارش من رو به شما نکرده بود؟!
مگه نفرمود «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي .»
(شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار/ ج۳/ ص۳۰)
من الان میگم که از شما دو نفر ناراضیام و از این برنمیگردم.
امام صادق هم همین قصه رو فرمود، بعد گفتند عیبی نداره دیگه نتونستند چیزی بگن، پیش خودشون گفتند میریم موقع تشییع جنازه برمیگردیم. اومدند دیدند جنازه نیست! فاطمه غریبانه دفن شده.
آقای بهجت میفرمود این وصیت اگه برای عقل بشری بود اونا هم میفهمیدند، پس عقل بشری نبود. یا علی شبانه غسل بده، شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، چرا؟؟
تا شیعه راهش رو پیدا کنه، بدونه من آزار دیدم، بدونه من اذیت شدم و اینها اشتباه نکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبجمعه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
۲۳ جمادی الاولی ۱۴۴۵
امامزاده شاه جمال علیه السلام
هیئت حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف
کلید واژهها:
معرفت (روح سالم) – فاطمه (نور خدا، مشکاة) – علی اصغر (معرفت تولد) – انگشتر عقیق (نشانه مؤمن) – آیه نور (فاطمه، حسن، حسین) – علم فاطمه (منبع عالم) – نفاق (هزینه فاطمه) – جدایی مومن از منافق (نقش فاطمه) – محبت دشمن (هلاکت شیعه) – غسل شبانه (وصیت فاطمه) – تبری (بغض دشمنان) – کوچه بنی هاشم (مظلومیت فاطمه) – شکر علم (تجلی فاطمه)
خلاصه منبر:
رشد عبادت به معرفت وابسته است، مانند غذای مقوی که به بدن سالم نیاز دارد. آقای بهجت برای معرفت علی اصغر، تاریخ تولدش را مهم دانست و روضه او را در عتبات سفارش کرد. معرفت یعنی شناخت فاطمه، زیارت جامعه، امینالله و حرم امام رضا-علیهالسلام-، نه فقط امور مادی مثل خانه و میوه. مؤمن باید انگشتر عقیق و مهر خوب داشته باشد تا نشانهاش کامل شود. آیه نور (سوره نور/۳۵) فاطمه را مشکاة (چراغدان)، حسن و حسین را مصباح و خود فاطمه را ستاره درخشان معرفی میکند. نور فاطمه از شجره ابراهیم است، نه یهودی و نه مسیحی، و علم از او به عالم منتشر میشود. امام صادق-علیهالسلام- فرمود عرش خدا پشت بام خانه فاطمه بود و جبرئیل از او دستور میگرفت. فاطمه به علی از گذشته، حال و آینده عالم تا قیامت خبر داد، چنانکه پیامبر-صلیاللهعلیهوآله- به علی میگفت. علی از این علم شگفتزده شد، اما پیامبر تأیید کرد هرچه نزد اوست نزد فاطمه نیز هست. فاطمه «بقیة النبوة» است و به خاطر او پیامبر و علی خلق شدند. پیامبر برای بهشت به دیدار فاطمه میرفت و دستش را میبوسید تا او را معرفی کند، برخلاف علی که شناختهشده بود. فاطمه مشت نفاق را باز کرد، کاری که پیامبر و علی نتوانستند. او با هزینه سنگین (مظلومیت در کوچه بنی هاشم، در و دیوار، میخ و پهلو) مومن را از منافق جدا کرد. اگر شیعه محبت دشمنان را به دل بگیرد، هلاک میشود. فاطمه وصیت کرد شبانه غسل و دفن شود تا شیعه راه خود را پیدا کند و مظلومیتش را بفهمد. تبری (بغض دشمنان) از دوستی مهمتر است؛ شیعه باید کینه دشمنان (مثل داعش و اسرائیل) را داشته باشد. مظلومیت فاطمه (دندههای شکسته، نفس تنگ) برای این بود که شیعه محبت دشمن را نپذیرد. عیادت منافقانه و غیبت جنازه فاطمه نشاندهنده ناکامی دشمنان بود.
داستانها و مثالهای منبر:
- آقای بهجت و علی اصغر: بهجت برای معرفت، تاریخ تولد علی اصغر و خواندن ده روضه او در عتبات را سفارش کرد.
- فاطمه و علم عالم: فاطمه به علی از گذشته، حال و آینده تا قیامت گفت؛ پیامبر تأیید کرد علم او برابر پیامبر است.
- کوچه بنی هاشم: فاطمه با حسن در کوچه بنی هاشم مظلوم شد؛ در افتاد، دندههایش شکست و نفسش تنگ شد.
- عیادت منافقانه: منافقان برای عیادت آمدند، اما فاطمه از آنها روی برگرداند و نارضایتیاش را اعلام کرد.
- دفن شبانه: فاطمه وصیت کرد شبانه دفن شود تا شیعه مظلومیتش را بفهمد و راه را گم نکند.