پخش زنده
شکلگیری ساختار معنوی انسان
…………………………………….
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا وَ حَبیب قُلوبِنا وَ طَبیب نُفوسنا أَبِی الْقَاسِمِ مُصطَفی مُحَمَّدصَلَّیاللَّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسَلَّمْ المَعَصُومین الْمُکرَمیِن. اللّهمَ الَعَن أَبالشُرور وَ أتباعَه فی کُلِ لَحظَة مِنَ اَلازَل الی الأَبَد بِعَدد ما أحاطَ بِه عِلمُک»
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.»
ببینید برای اینکه ما بتونیم با مباحث معنوی به خودمون شکل بدیم، سهتا کار ضروریه؛ اول اینکه در هر کاری افراط و تفریط نداشته باشیم، مثلا در حمام رفتن، غذا خوردن، خوابیدن و... تعادل داشته باشیم. افراط خودش یه وادی گمراهیه که آدم رو با خودش میبره. مثلا شما وقتی در حرف زدن افراط داشتی، این زیادهگویی به دنبالش غیبت هست، تهمت هست، مسخره کردن هست. هر کسی ممکنه در هر چیزی افراط داشته باشه، مثلا افراط در حرف زدن، افراط در پول درآوردن، حتی افراط در عبادت کردن. چرا خدا نماز صبح رو دو رکعت گذاشت؟ خدا نمیتونست بگه نماز صبح بیست رکعت باشه؟ چرا میتونست، اما همین دو رکعت یعنی تعادل. شما قراره هفتاد سال مذهبی بمونید، نه یه روز، نه دو روز!
یا مثلا قرار نیست شما در عزاداری ماه محرم افراط کنی، اگه در محرم افراط کردی، توی ماه صفر عزاداریات میشکنه و کم میشه. درسته الان حالت برای عزاداری خوبه، خب باشه، اما شما باید طوری رفتار کنی که بتونی در تمام طول عمرت عزاداری کنی، پس تعادل!
دوم اینکه شما باید مواظب خودت باشی و بفهمی در معرض چه لغزشهایی هستی. من باید مواظب خطاهای خودم باشم، یه خانم هم باید مواظب خطاهای خودش باشه. مثلا خانم اومده در جلسهای شرکت کرده که شوهرش مسئول جلسهست، اما داره با کناریش حرف میزنه و نظم جلسه رو به هم میزنه، خب این بیاعتنایی به جلسهایه که شوهر شما مسئولشه. پس شما باید خطای خودت رو بفهمی، منم باید خطای خودم رو بفهمم. هر کسی هم خطای خودش رو داره، مثلا من که مشاور هستم، ممکنه یه نفر یه سوالی رو دو بار دیگه هم از من بپرسه، اینجا خطام اینه که حلمم رو از دست بدم، باید شکیبا باشم. من باید مواظب مطالعاتم باشم، هر کتابی رو نخونم، چون دارم تولید فکر میکنم، ممکنه من یه کتاب بخونم، بعد روی منبر ناخودآگاه در لابهلای حرفهام، کلماتی از اون کتاب مییاد که غلط هم هست، پس باید حواسم جمع باشه که هر کتابی رو نخونم.
ببینید ائمه-علیهمالسلام- به هیچ وجه اهل شعر نبودند، از شعر فراری بودند، شعر رو وادی بدی میدونستند. لذا وقتی به اونها میگفتند شعر بخونید میفرمودند ما اهل شعر نیستیم. اما ائمه-علیهمالسلام- شعرای اهلبیتی رو دوست داشتند.
نکتهی سوم اینکه مراقب لذتهات باش! لذت ببر، اما لذتمدار و لذتمحور نباش. الان یه غذایی هست که برای شما خوبه، ولی به نظر خوشمزه نیست، اما باید بخوری. شما بیرون رفتی مدام غذاهایی رو خوردی که بهش طعمدهنده زدند و فکر میکنی خیلی خوشمزهست. یه موقع میبینی عصارهی خوک میزنند که خیلی خوشمزهست، یا بعضی از سسها عصارهی سگه. اگه به اون عادت کنی، بیمار میشی. اینکه میگن دریچههای قلب گشاد و تنگ شده، مال سس گوجهست، خیلی باید مواظب باشی.
پس گفتیم برای اینکه بتونیم از لحاظ معنوی به خودمون شکل بدیم باید مواظب افراط و تفریط باشیم. نکتهی بعدی این بود که بفهمیم در معرض چه خطایی هستیم. آقا! شما حق نداری منشیات خانم باشه، شما متدیتی، در معرضی. خدا روزی رو میرسونه، شما فکر میکنی اگه منشیات زن باشه، کسب و کارت خوبه، هیچ اینطور نیست. اگه هر چیزی عادی و عرف شد، برای منِ مذهبی که عرف نیست! یه موقعی مشهد توی جلسهای به حاج منصور گفتم که بعضی از این بچه هیئتیهای شما مثل قوم لوط یه سری کارها انجام میدند که من الان میترسم به اینها چیزی بگم. حاج منصور گفت یکیاش رو بگو، گفتم پیراهنشون نباید توی شلوار باشه، اونی که پیراهنش توی شلواره، شبیه قوم لوطه!
ببینید ائمه-علیهمالسلام- تا اینقدر هم مواظب بودند. مرد هم باید حیا و پوشش خوب داشته باشه. الان این فاق کوتاهها مال قوم لوطه، نشسته اما پشتش همهش پیداست. یه زمانی کفشهای نوکتیز خیلی مد بود، الان هم هست، این مال قوم لوطه. یا آقا یه ریش اینجا گذاشته، خب که چی؟! همین هم برو بزن دیگه، نمیشه که آدم دین رو مسخره کنه.
ما روی منبر حرفهای کلی رو میگیم و رد میشیم. مثلا به خانمها نمیگیم شوهرداری کنید، چون میدونیم کار سخت میشه، یعنی اولین دشمنهای ما توی منبرها خانمها هستند. میگه حاجآقا چی داری میگی؟ میگم من دارم پایههای زندگیات رو محکم میکنم. من دارم دهتا حرف به شوهرت میزنم، حالا یه دونه هم به تو میگم، تحمل کن. من مشاورم، الان تقریبا روزی بیست تا مشاوره دارم توی فضای مجازی میدم. خب کسی که خبرها رو داره میشنوه، خطرها رو هم میدونه چیه، لذا من باید شما رو بترسونم.
پس مواظب این سهتا باشید: مواظب افراط و تفریط، مواظب خطای خودت و مواظب لذتهات هم باش! لذتمدار نباش، الان غذا برات درست کردند، نگو این چیه؟ غذا هست دیگه بخور، بهانه نگیر.
ببینید فردی که واقعا شخصیت ایمانی داره و شخصیت درستی در وجود خودش ایجاد کرده، تصادفی مؤدب نیست، واقعی مودبه، واقعی حلم داره. طرف الان خودش رو خیلی آروم نشون میده، اما اصلا آروم نیست. یه آدمی هست که یهدفعه همه چیز رو به هم میریزه، اما الان اینجا خودش رو آروم نشون میده. آدمهای بافضیلت، یافتههاشون عمیقه! مثلا آدم سخاوتمند، واقعا سخاوت داره، مثلا از اینکه الان غذاش رو بده به این بخوره و خودش نون و ماست بخوره کیف میکنه، لذت میبره. ولی وقتی من اینطوری نیستم، برای چی دارم ادا درمییارم و میگم بفرما شما بخور، چرا این رو میگی؟ لذا گفته شده تعارف مال منافقه! یا مثلا میگه آقا بفرمایید بریم منزل، حالا منزلش هم هیچی آماده نیست، خب برای چی بفرما میگی؟! این رو نگو. آدمهایی که بافضیلت و درست هستند، کار صحیح رو به خاطر خدا انجام میدند، نه بهخاطر اینکه خودشون رو نشون بدند. این آدمها کار خوبی که خدا تعریف کرده رو دوست دارند. مثلا شخص تمیزی رو واقعا دوست داره، نه اینکه الان جلوی شما تمیزه، نه واقعا تمیز بودن رو دوست داره. بعضیها نه، پلشتاند، ولی ادای تمیز بودن رو درمییارند، الان یه ساعتِ تمیزه،
اما همون یه ساعت هم کثیفبازی درمییاره. مثلا موقع غذا خوردن یه قاشق از شرق بشقاب میخوره، یه قاشق از غرب میخوره، خورشت و ماستش هم جوری به هم ور کرده که اصلا غذا معلوم نیست. یا مثلا ادای مذهبیها رو درمییاره. بیرون موقع نماز یه جوری بسماللهالرحمنالرحیم میگه، حالا برو ببین توی خونهش چهطوری نماز میخونه، مثل یه مرغ فقط نوک میزنه. پس اگه من به این ادابازیها عادت کردم، دیگه اون خوب رو نمیپذیرم. اگه رفتی توی ادابازی، دیگه اون امر درست رو همین ادابازی میبینی. مثلا میبینی اون توی خندوانه تا بناگوش میخندید، ولی میگفتند توی خونه اصلا نمیشه باهاش حرف زد، اما اینجا تا بناگوش میخنده و هِرهِر کِرکِر میکنه، اینطوری نمیشه. ببینید شما نمیخواد اونطوری بخندی، یه خندهی متعادل شناور، یه تبسم، یه سلام علیک خوب، یه احوالپرسی خوب، دیگه بیشتر از این نیست، اگه هم گفتند فلانی خیلی نمیجوشه، خب نجوشه، ولی همین مقدار درسته، این حرکتی که خودش انجام میده، از یه پایگاه ثابت داره درمییاد؛ یعنی از خدا میترسه که داره اینطوری حرف میزنه، نه از شما! چون خدا ترس هست غیبت نمیکنه، تهمت نمیزنه.
ببینید وجود ما خیلی عمیقه، یه لایههای عجیبی توی وجود ماست، ما مکنونات داریم و از خیلی از مکنوناتمون خبر نداریم. خیلی از شماها جزء اولیاء خدا هستید، ولی نمیدونید، چون رفتارهای بد هم دارید. کجا معلوم میشه شما از اولیاء خدا هستی؟ از اونجا که یه گربه رو نمیتونی زیر بگیری، اگه اینجوری شد یه هفته مریضی. پس معلومه توی وجودت، یه چیز دیگه نهفتهست. نمیگی گربهست دیگه، مگه قراره چهقدر عمر کنه، یا نمیگی خوب شد من زدم مُرد، به درک! چرا این رو نمیگی؟ چون معلومه یه فضیلتی، یه رحمی توی وجودته. متوکل ملعون بچه که بود، بال و پر کبوترها رو زنده زنده میکَند، اصلا کارش این بود. خب بعدا هم قبر امام حسین-علیهالسلام- رو شخم زد. یا شما وقتی ببینی بابات مریضه، مریض میشی. شما بچهی پیغمبری، بچههای پیغمبر اینطوری بودند. منتهی الان توی یه محیطی هستی که اون مهارتهای اخلاقی بهت نرسیده. شما یه آدمی هستی که اگه یه نفر گریه کنه بگه من ناهار ندارم، هر چی داخل جیبت باشه درمییاری بهش میدی که دیگه گریه نکنه. کاری هم به این نداری که داره دروغ میگه یا راست.
به حضرت گفتند آقا هر کسی به عنوان فقیر مییاد شما بهش پول میدید، خیلی از اینها فقیر نیستند. حضرت فرمود میترسم یکی از اینها فقیر باشه، از دست من در بره و من ثوابش رو از دست بدم. حالا دوتا آقازاده دعواشون شده، دارند به قصد کُشت همدیگه رو میزنند، یکی مییاد جلو تا جداشون کنه، این کیه؟
این کسی هست که در آینده مثل قاسم سلیمانی میشه، ولی الان توی یه فضای هست که دیده نمیشه. این کسی هست که وقتی مادرش میگه آب، زود بلند میشه براش آب مییاره، این آدمه، مثل بقیه نمیگه حالا خوابمون مییاد، حالا الان آب نخورد یه ساعت دیگه خودش پا میشه میخوره؛ اینها هیچی بارشون نیست. فضیلتها که همینطوری سراغ آدم نمییاد.
یه نکته! ببینید همین وضعیت، همین شرایطی که من و شما الان داخلش هستیم، این دستساز خداست، خدا همه خداییاش رو به کار برده، ائمه-علیهمالسلام- رو فرستاده، شما شدی این، من هم شدم این، الان من بهتر از این نمیشد بشم؟ چرا میشد، خداست دیگه، ولی من از اون اختیاری که خدا بهم داده درست استفاده نکردم. مثلا یه مربی فوتبال میگه من میتونم شما رو مثل رونالدو کنم، ولی شما خودت همت نکردی و الان یه توپ جمعکن شدی، چرا؟ چون تا ظهر خوابیدی، گفتند بیا سر تمرین، یه خط درمیون رفتی. حالا من چهکار کنم. اگه من به خدایی خدا خوب جواب میدادم وضعم بهتر بود. خدا به همه گفت نماز صبح بخونید، چهل نفر بیدار شدند، هشتاد نفر بیدار نشدند. خب این چهل نفر نمازخون شدند، خدا هم اینها رو بالا آورد، این هشتاد نفر اون پایین موندند. تقصیر خدا چیه؟ شما ساختمان رو در اختیار نقاش بذار بعد ببین اون چهطوری رنگ میکنه. خدا میخواد رنگ خدایی بهت بزنه، چه موقع این کار رو میکنه؟ زمانی که ببینه برای نماز صبح بیداری یا نه. ببینه موقع روضهی امام حسین-علیهالسلام- حواست به روضه هست یا داری با کناریت حرف میزنی. مداح داره مقتل میخونه، این داره در و دیوار رو نگاه میکنه، یکی هم داره زار زار گریه میکنه. حالا این دوتا یه جور بالا مییاند؟ نه! ببینید همهی اون بساطی که برای بهجت شدنِ آقای بهجت-رحمهاللهعلیه- بوده برای ماها هم هست. قرآن بوده، آقای بهجت خونده، ولی من نخوندم. مفاتیح بوده، آقای بهجت خونده من نخوندم. نماز شب بوده، آقای بهجت خونده من نخوندم. احکام واجب و حرام بوده، آقای بهجت رعایت کرده، من رعایت نکردم. تمام شد. آقای بهجت رو که از اون عالم نیاوردند، همینجا آیتالله بهجت-رحمهاللهعلیه- شد. هی نیا بگو من چهکار باید کنم، همینه! هر جا هم کم آوردی، خدا میدونه، خدا که نمیخواد زور بگه.
شخصی اومد خدمت حضرت و گفت آقا من اصلا نمیتونم گناه نکنم. ببین چی به امام داره میگه! حضرت فرمود اگه واقعا این رو راست میگی، یعنی ترک گناه نمیتونی کنی، معلومه که خدا از طریق گناه داره تو رو میبره. یعنی چی؟ مگه از طریق گناه هم میشه رشد کرد؟ بله چون شیطون سر به سرت داره میذاره که گناه میکنی، ولی بعدش تو شرمندهای و توبه میکنی. ببین چهقدر قشنگ!
یکی باباش مرجع تقلیده، خب همه چیز رو میدونه، یه نفر دیگه هم باباش اصلا این احکام رو نشنیده، مثلا نجس و پاکی رو با هم قاطی کرده، اصلا نمیدونه. توی خونه همهش فکر کرده این قبلهست، این طرفی نماز خونده، خب خدا اون چیزی که از اون مرجع تقلید و بچهش میخواد از این هم میخواد؟ نه!
یه نفر اومد پیش آقای تبریزی-رحمهاللهعلیه- و گفت آقا ما توی یه منطقهای بودیم، این موذن یه ربع زودتر اذان میگفت، سی سال ما نمازهامون رو زودتر از اذان خوندیم، من به نمایندگی اومدم که ببینم تکلیف ما چیه؟ حاجآقا گفت یه نماز قضا به گردنتونه، گفت آقا من سی سال گفتم. ایشون گفت شما هر نمازی که روز بعد خوندید، قضای روز قبلت بوده. ببینید این مرجع تقلیده! اومد گفت آقا ما اومدیم خمس حساب کنیم، ولی درآمدی نداریم، بهش گفت پس برای چی اومدی، اصلا به تو خمس تعلق نمیگیره، تو نباید میاومدی، برو. این مرجع تقلیده!
تازه ما امام حسین-علیهالسلام- رو داریم. یه فرشتهای امام حسین-علیهالسلام- توی کربلا داره که به فرشتگان دیگه میگه اینجا برای زائر امام حسین-علیهالسلام- گناهی ننویسید!
این رو هم گوش کنید، علامه بحرالعلوم-رحمهاللهعلیه- داشت با اسب کربلا میرفت، سخت مشغول فکر کردن بود که این چه روایتیه اگه کسی یه قطره اشک برای امام حسین-علیهالسلام- بریزه، همهی گناهانش بخشیده میشه، این روایت که به گناه کردن داره کمک میکنه!
همینطور فکرش مشغول بود که میبینه یه آقایی دستش رو گرفته، بهش میگه آقای بحرالعلوم به چی داری فکر میکنی؟ میگه که توی این روایت موندم که چهطوری ممکنه خدا به خاطر اشک بر امام حسین-علیهالسلام- همهی گناهان رو ببخشه، یا چهطوری ممکنه یه قطره اشکِ گریهکن حضرت، جهنم رو خاموش کنه؟! حالا این آقا کیه؟ امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف-! حضرت فرمود آقای بحرالعلوم یه پادشاهی که برای شکار اومده بود، راه رو گم کرده بود و داشت توی بیابون میمرد. یه پیرمرد و پیرزنی به این پادشاه کمک کردند، اینها یه بزغاله داشتند، ذبح کردند و به این پادشاه دادند، اون خورد و حالش خوب شد و برگشت. این پیرزن و پیرمرد هم با خودش برد. همهی وزرا و مشاورانش رو خواست، گفت به نظر شما من چهطوری کار این پیرزن و پیرمرد رو جبران کنم؟ وزیر گفت صدتا شتر بهشون بدید، اون یکی گفت نه بهشون هزارتا شتر بدید، یکی گفت هزارتا گوسفند بدید، هر کسی یه چیزی گفت، پادشاه گفت شماها نمیفهمید، من اگه همهی پادشاهیام رو بدم، تازه جبران کار اینها رو کردم. حضرت فرمود بحرالعلوم! حسین-علیهالسلام- برای خدا هر چی داشت داد، زن و بچه و مالش رو برد، خودش هم فدا کرد. بحرالعلوم! خدا اگه همه چیزش رو بده، تازه مثل کار حسین-علیهالسلام- کرده، خدا کار زیادی نکرده، لذا خدا الّا خداییاش همه چیز رو به حسین-علیهالسلام- داد، فقط خداییاش رو نداده، چون بشر نمیتونه خدا باشه. پس کار زیادی اتفاق نیفتاده که یه قطره اشک برای حسین-علیهالسلام- همهی گناهان رو از بین ببره.
………………………………..
هیات رزمندگان کرج / 20 تیر 1403