qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

پخش زنده

خانوادگی_طبی

سلام‌علیکم و رحمة الله
بنده آقایی متولد ۱۳۷۱/۱/۲۲ از همدان هستم
چهار سال که ازدواج کردم اما زندگیم روز به روز بدتر شده و امسال هم که مشکل جسمانی پیدا کردم ضعیف و لاغر شدم ضعف اعصاب ناتوانی و بی حالی عطش آب ریزش دهن و ….
که دکتر طب اسلامی گفتن شوک عصبی بهت وارد شده و صفرات سوخته
از روز اولی که ازدواج کردم نتونستم کامل به همسرم دل ببندم و بهش علاقه مند بشم و هر روز مقایسه هام بیشتر شد
همسرم توان مدیریت زندگی رو نداره یا یاد نگرفته بی شوق و ذوق هستش شلخته و بی نظم هستش و از لحاظ اینکه شجاعت و تدبیر حفظ دعواها و مشکلات رو داشته باشه خیلی ضعیفه
من از روز اول بخاطر جذابیت و اینکه خیلی از لحاظ شخصیتی قوی نبود احساس خسارت و ناامیدی و ناراحتی میکردم و یه جاهایی بروز دادم
بعد پرخاشگری ها و داد و بی داد کردن ها و بی حرمتی ها تو دعواهوامون بیشتر شد و دعواهان بیشتر و بیشتر شد تا جایی که دیگه سر هر مسئله ای قهر میکنه میره و منم مانعش نمی شم در صورتی که اویل اینطور نبود
همسرم مشکل تشنج هم دارن که بهم گفته بودن و دارن قرص می خورن و دکتر گفته مشکلی برا بچه دار شدن ندارن اما لاغر و ضعیف هستن
واقعیتش من خیلی از ایشان ناامیدم
و الان هم‌دوماه هستش که رفته قهر و منم چندبار سعی کردم برش گردونم ولی خودش میگه دیگه ازت تنفر دارم و برنمی گردم و این در حالی هستش که اویل بصورت لسانی و نه در عمل همیشه ابراز علاقه می کردن
در دوره نامزدی ایشون هیچ مشکلی با خانواده من نداشتن اما بعد ازدواج کم کم دلخوری هایی که بیشتر خودشون تو ذهنشون می ساختن بیشتر شد و کم کم ناراحتی هاشونو نشان دادن و این زمانی خیلی جدی شد که در چند تا دعواهامون خانواذه من بدلیل اینکه یکی از واحد های بابام میشینیم و نزدیکیم و سرو صدای زیادی ایجاد کردیم ورود کردن و طرف من رو گرفتن البته ما سه سال هم مستأجر بودیم و دعواهای خیلی زیادی کردیم
مادر ایشون هم اوایل طرف منو میگرفتن یا نصف نصف اما وقتی دیدن خانواده من طرف منو میگیرن دیگه طرف خانوممو میگرن و خیلی ‌پرش میکنن
لازم به ذکره که خانواده من با این وصلت خیلی موافق نبودن و الان تلقی خانوم بنده و اطرافیانش اینه که خانواده من و حتی خود من ایشونو دوس نداریم و قبول نکردیم
دیگه نمی تونم دو کلمه باهاش حرف بزنم زود بهم حمله میکنه و جبهه میگیره و شاید منم اینطوریم
حالا ماندم چیکار کنم
چند روز پیش رفتم دنبالش گفت باید خانه جدا بگیری منم گفتم مشکل از خودمانه نه خانه و گفتم مادرش مقصره اونم جبهه گرفت و قاطی کرد و حتی اومد برام و گفت اینه بندازین بیرون جلوی عموش و داییش و خانوادش و پدرش هم محترمانه بیرونم کرد
ازتون خواهش می کنم لطفا در اسرع وقت راهنمایی بفرمایید

منظر پاسختان هستم


مسئول سایت: با سلام لطفاً سوالات طبی و خصوصی را از طریق سامانه تلفنی مطرح فرمایید

 

 

 

 

 

 

 

 

التماس دعا