فراز2-1
فراز1-2
« اَللَّهُمَّ إِنَّكَ كَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّی وَ قُدْرَتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَی أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یرْضِیكَ عَنِّی وَ خُذْ لِنَفْسِكَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیة»(۱)
«خداوندا، مرا در اصلاح خویش به كارى فرمان دادهاى كه خود به گزاردن آن تواناتر از من هستى و قدرت تو بر آن و بر من از قدرت من بیش است. پس مرا به كارى بر انگیز كه تو را از من خشنود مىگرداند و خشنودى خود از من بخواه، بدان هنگام كه از عافیت بر خوردار باشم.»
خدایا مرا مکلف کردی که نفسم را تربیت کنم در حالی که من قدرتی بر نفسم ندارم، وقتی میخواهم آن را اصلاح کنم، خرابش میکنم. روایت است که اگر میخواهی این کار را انجام دهی، با خدا شروع کن؛ بگو خدایا من میخواهم خودم را اصلاح کنم، اصلاحم کن، بعد بسم الله، مواظبتها را شروع کن.
خیلیها وقتی فهمیدند باید سیر و سلوک کنند، ذکر اختراع کردند، ذکر خوب است ولی معلوم نیست هدایت در آن باشد. ذکر هم دستور اهلبیت -علیهمالسلام- را میخواهد.
«وَ قُدْرَتُكَ عَلَیهِ وَ عَلَی أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی» این استدلال امام است که قدرت خدا بر نفس من، بر قدرت خود من غالبتر است. من قدرت ندارم نفس را وادار به کاری کنم، قدرت ندارم خود را اداره کنم، کما اینکه قدرت ندارم شیطان را دفع کنم، قدرت بر ادارهی خود هم ندارم. من نمیتوانم از بچهی خود مواظبت کنم. در مورد تربیت فرزند هم امام همین دعا را دارند که خدایا! فرزندم را تربیت کن!
امام خمینی (قدس) که رضوان و رحمت خدا بر او باد، فرموده بودند که من یک بار فراموش کرده بودم اسمم روحالله است.
فرد عینک را زده است، اما دنبال عینک میگردد.
خداوند میخواهد ثابت کند که انسان عاجز است. انسان باید بفهمد که عاجز است و بعد بگوید خدا…
«فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یرْضِیكَ عَنِّی» تربیت از اینجا شروع میشود، به خدا بگویید اعطِنی… خدایا از آن عطاهایی که به انبیاء دادی (گاهی چهار فرزند یک پیغمبر، پیغمبر میشوند)، به ما هم ببخش.
حال مقایسه کنید که ما دنبال چه هستیم؟ خدایا من بتوانم یک سوره را حفظ کنم! همتها چه قدر پایین آمده، آنها میخواستند بچههایشان پیغمبر شوند، ما از خدا پول درست و حسابی میخواهیم. به خدا بگویید: خدایا هر خیری که به پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- و آل او عطا کردی، به ما هم عطا کن، و هر شری که از آنان دفع کردی، از ما و خانوادههایمان دفع کن. هر فهمی که به خوبان عالم از اول خلقت تا آخر خلقت عطا کردی، به ما هم عطا کن. خدایا در وجودمان استغنایی قرار ده که حتی یک بار در طول عمرمان از کسی سؤال نکنیم. کاری کن نفس من همان گونه شود که تو میپسندی. «وَ خُذْ لِنَفْسِكَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیةٍ»خدایا از من آنچه مایهی خشنودی توست را به دست آور، اما به گونهای که عافیت مرا بر هم نزند.
خدایا نفس من برای توست، تو خود خلقش کردهای، به هر چه راضی میشوی برسانش. «فِی عَافِیةٍ» یعنی خدایا طوری نفس مرا به کار بگیر که خود من هم متوجه نشوم، که شانه خالی نکنم، احساس سختی نکنم.
«اَللَّهُمَّ لاَ طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَى الْبَلاَءِ وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَى الْفَقْرِ فَلاَ تَحْظُرْ عَلَی رِزْقِی وَ لاَ تَكِلْنِی إِلَى خَلْقِكَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی وَ تَوَلَّ كِفَایتِی» (۲)
«خداوندا، مرا طاقت رنج نیست و مرا یاراى شكیبایى در بلا نیست و مرا توان درویشى نیست. پس روزى من از من دریغ مدار و مرا به دیگر آفریدگانت وامگذار و تو خود نیاز من برآر و تو خود كفاف من بر عهده دار.»
خدایا، بر سختی طاقت ندارم و در مقابل مصیبت توان صبر ندارم. چرا من و شما بعضی درخواستها را نمی گوییم؟ آیا امکان ندارد خدا بتواند درخواستهای ما را اجابت کند؟این درخواستها توحید میخواهد، اول باید خدا را اینطور قبول داشته باشیم، بعد از او بخواهیم. «وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَى الْفَقْرِ» خدایا ما بر فقیر بودن توان نداریم، «فَلاَ تَحْظُرْ عَلَی رِزْقِی، رزق ما را به خطر مینداز». «وَ لاَ تَكِلْنِی إِلَى خَلْقِكَ» خدایا به هیچ کس، حتی بچههایمان محتاج نشویم. «تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی» خدایا خودت حاجت مرا فراهم کن. «وَ تَوَلَّ كِفَایتِی» خدایا مولای زندگیم باش، متولی مسافرتم باش، متوکل امور زندگیام باش. خدایا خودت مرا اداره کن، بچههای مرا اداره کن. توکل کفایت است.
چرا کتابهای علامه مجلسی(حق الیقین، حلیة المتقین، مرآة العقول و …) اینقدر زیبا چاپ شدهاند؟ چون خدا کفایت کرده است، اینطور شده است.