فراز2-1
فراز1و2
«الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعَالَمِينَ اللّهُمّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، رَبّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ كُلّ مَأْلُوهٍ، وَ خَالِقَ كُلّ مَخْلُوقٍ، وَ وَارِثَ كُلّ شَيْءٍ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْءٍ، وَ هُوَ بِكُلّ شَيْءٍ مُحِيطٌ، وَ هُوَ عَلَي كُلّ شَيْءٍ رَقِيبٌ.»(۱-۲)
«خدا را سپاس، كه مالك و مدبّر جهانيان است. خدايا! سپاس ويژه توست؛ اي پديد آورنده آسمانها و زمين! اي صاحب جلال و اكرام! اي مالك همه اربابان و اي معبود هر معبود و خالق هر مخلوق و وارث هر چيز! چيزي شبيه او نيست و علم چيزي از او پنهان نمیماند، و او به هر چيز احاطه دارد، و او بر هر چيز نگهبان است.»
حمد و شکر پروردگار یک ارتباط بین منعم است با کسی که به او نعمت داده شده، حمد برقرار میشود، یعنی کسی که دارد حمد میکند، میفهمد، معرفت دارد که آن مُنعم به او رسیدگی میکند و گرنه حمد معنا ندارد، یعنی وقتی تشکر میکنم، قبول کردهام خدا به من نعمت میدهد، لذا من حمدم را برای خدا بردهام، لِلّه میگویم یعنی کس دیگری نعمت را به من نمیدهد، نعمت را خدا به من میدهد، اگر از هر ناحیهای به من چیزی میرسد این لطف خداست، این واسطهها از خودشان چیزی ندارند، دستشان خالی است، از او گرفته اند و میدهند، پس باز هم الحمدلله، کدام الله؟ اللّهی که ربّ العالمین است، عالم را اداره میکند، نه فقط من را. از ناحیه اوست که نعمتها سرازیر میشود.
علمی به تو میرسد، الحمد لله ربّ العالمین، یک کتاب به نام بحارالانوار چاپ شد و به ما رسید الحمد لله رب العالمین، که اگر این نظام جمهوری اسلامی فایدهاش فقط همین باشد که کتابهای علامه مجلسی دارد چاپ میشود، دارد احیاء میشود الحمد لله رب العالمین اللّهمّ لک الحمد. من میخواهم به خدا بگویم که من میفهمم، من آدرس را گم نکردهام، نمیروم به این آقا کرنش کنم، ازاین آقا زباناً تشکر میکنم، ممنونش هم هستم ولی اللّهم لک الحمد انحصاری فقط برای توست، حمد برای کس دیگری نیست.
بدیع السموات والارض، نشانهی آن خدا چیست؟ مبدع آسمان و زمین است، آنها را خودش خلق کرده است. خالق آسمان و زمین است، همهی این نعمتهایی هم که میبینید از همین آسمان و زمین است. اگر چه کسی به من پرتقال داده، اما پرتقال یک درخت دارد، درخت در زمین است، زمین آب میخواهد، تشکیلاتی دارد، این آقا فقط پرتقال را میدهد، آن را خلق نکرده و خالق آن نیست. اگر ما بتوانیم این مساله را در خودمان حل کنیم، خدا برایمان گم نمیشود.
ذا الجلال و الاکرام، خدایی که اجلال و اکرام دارد، بنایش این است، اما مردم که اینطور نیستند، رَبَّ الارباب، هر کس دارد به من چیزی میرساند باز رَبّی دارد، خدای من، ربّ او هم هست، ربّ ربِّ او هم هست. هزارتا واسطه هم داشته باشد آخرش به خدا میرسد، والهِ کُلِّ مألوه، یعنی اله که ما میگوییم این است که حالت پرستش من، تقدیس من، تقدّس من، احترام من، کشش من، جذبهی من به این خدا است. اشکال ما این است که اصل را نمیبینیم.
الآن در این مملکت، همهی خیرات به برکت رهبری است. اگر جلسهای تشکیل میشود، با اینکه ما هزار واسطه میبینیم، اما همهی خیرات به برکت ایشان است. آدم باید بتواند این را ببیند. البته ایشان هم وصل به جای دیگر هستند، وصل به حضرت حجت(عجاللهتعالیفرجهالشریف) هستند. خود امام زمان(عجاللهتعالیفرجهالشریف) را خدا حفظ میکند، روحالقدس، میکائیل است و تمام ملائکه در اختیار امام هستند. باید بتوانی خدا را ببینی. این نگاه کردنها، مهم است.
وخالقَ کُلِّ مخلوق، چرا فرمود خالق کُلِّ مخلوق؟ چون ما اله کُلِّ مألوه را بفهمیم، ربّ ارباب را بفهمیم. او خالق است، به طور مستمر در حال خلق کردن است، چرخهی موت و حیات همین طور ادامه دارد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رفتند، امام حسن(علیهالسلام) آمدند. امام حسن(علیهالسلام) رفتند، امام حسین(علیهالسلام) آمدند، هستی خالق دارد.
روز میرود، شب میآید. زمستان میرود، بهار میآید. هستی، خالق دارد، خالقی که لحظه به لحظه ادارهمان میکند.
این حرف برای چیست؟ برای این است که شبهه ایجاد نشود که در فلان زمان و مکان، خدا ما را دید یا ندید؟ این حرفها واقعا بچهگانه است. اگر چیزی می شنویم، اصل سمع دست خداست. اگر چیزی می بینیم، اصل بصر دست خداست. چهطور میشود او که اصل سمع و بصر است ما را نبیند یا صدایمان را نشنود.
ووارثَ کُلِّ شیءٍ، همه چیز را به ارث میبرد، هیچ چیز را به ارث نمیگذارد، وارث همه چیز است، همه باید بمیرند. آخرین موجود ملکالموت است، خدا از او میپرسد همه مردند؟ جان ملائکه را هم گرفتی؟ بله، جان جبرائیل را هم گرفتی؟ بله. میکائیل؟ بله. روحالقدس را هم گرفتی؟ بله، که مانده؟ میگوید: خودم، خدا میگوید: بمیر، وارِث کلّ شیء، لیس کمثله شیءٍ، چه کسی را سراغ دارید که مثل خدا لیس کمثله شیء باشد؟
و لا یضرب عنه علمُ شیءٍ هیچ چیز از نگاه خدا پنهان نیست، ما به خودمان احاطه نداریم، نسبت به خودمان نابینا هستیم، ما در نهایت اطراف خودمان را میبینیم، البته خیلی چیزهاست که حتی در وجود خودمان هم نمیبینیم، درک نمیکنیم.
ما چهطور فکر میکنیم؟ نمیدانیم! چطور میخوابیم؟ نمیدانیم! چه طور احساس میکنیم؟ نمیدانیم! چهطور علاقمند میشویم؟ نمیدانیم! چهطور از یک نفر بیزار میشویم؟ نمیدانیم! چه طور چیزی را میفهمیم و چیزی را نمیفهمیم؟ نمیدانیم!
ولا یضرب عنه علم شیءٍ وهو بکلِّ شیءٍ محیط، احاطهی خدا به معنی واقعی است، یعنی احاطهای که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد و همه چیز در آن مشخص و حساب شده است.
وهو علی کلِّّ شیءٍ رقیب، حال که خدا محیط است، رقیب هم هست. رقیب، یعنی اینکه حرکتی از ما صادر نمیشود مگر اینکه خدا از آن مطلع است، خائنة الاعین را چطور میتوان فهمید؟ نگاه را میشود فهمید اما از کجا میتوان فهمید که نگاه از روی خیانت است؟ فکرِ از روی گمان بد را از کجا میشود فهمید؟ نیت خبیث را از کجا میشود فهمید؟ این را فقط خدا میداند.