qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

(اسراء/36)

36

«وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/۳۶)

«از آن‌چه به آن علم نداری پیروی نکن.»

یعنی انسان تا چیزی را نفهمیده و ندانسته، قدم از قدم برندارد.

تحیر افراد به یکی از دلایل زیر است:

ندانسته حرف زدن

ندانسته پیروی کردن

ندانسته قضاوت کردن

ندانسته قبول کردن

ندانسته رد کردن

اگر انسان این‌ها را کنار بگذارد، دیگر مشکلی نخواهد داشت.

سمع و بصر و فواد

«وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا»(اسراء/۳۶)

«همانا از گوش و چشم و قلب سوال خواهد شد.»

اگر انسان بدون علم، قدم از قدم بر ندارد، مشکل‌ساز نیست؟

خیر، چون خدای عزوجل به انسان سمع و بصر و فواد داده است. گوش داد تا بشنود، این یک سوم فهم؛ چشم داد تا ببیند، این هم یک سوم فهم؛ و قلب داد تا هر چه که دیده و شنیده قبول یا رد کند؛ پس مانعی وجود ندارد که انسان چیزی را متوجه نشود.

خداوند متعال می‌فرماید که مدار هر چیزی همین سه ابزار و عملی است که از این سه ابزار به دست می‌آید، به همین دلیل، کسی که بدون علم قدمی بردارد، مسئول است.

وظیفه‌ی فرد مومن است که این ابزارها را در وجودش تیز کند و قوت بدهد، مثل آهن به آن‌ها سوهان بکشد تا تیز و ورزیده شوند. نگذارد هواهای نفسانی سمعش، بصرش و قلبش را از حدید بودن بیاندازند.

وقتی مومن با گوش‌اش گناه نکند، یعنی آن‌چه را که خدا حرام کرده نشنود، درست می‌شنود. چشم اگر هرزگی نکرد درست می‌بیند. قلب اگر به آرزو و طمع آلوده نشد، درست می‌فهمد؛ و نتیجه‌اش می‌شود فهم، درک و علم.

اگر هم فهم کامل نبود، وظیفه مشخص است، فرد باید به آن‌چه که می‌فهمد و علم دارد عمل کند، چرا که خداوند فهم دیگران را از او نخواسته، بلکه به همان اندازه که به او فهم داده است، از او انتظار دارد.

تکبر، مقابله با خداوند

«وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا»(اسراء/۳۷)

«و بر روی زمین با تکبر راه مرو که هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی و طول قامتت به کوه‌ها نمی‌رسد.»

آن‌چه که تمام بدی‌ها را برای انسان به ارمغان می‌آورد و او را زمین می زند و تمام خوبی‌های او را خراب می‌کند تکبر اوست.

«إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا» تو زمین را تصرف نکرده‌ای، نشکافته‌ای، کاری از دستت بر نمی‌آید که تکبر می‌ورزی. یک جیفه بوده‌ای که با لطف خدا از نطفه به علقه و مضغه و عظام رسیده‌ای و به دلیل رحمت واسعه‌ی خداست که از بین نرفته‌ای و انسان دو پا شده‌ای. تا این‌جا را هم با همه‌ی حیوانات برابری. خوردن و خوابیدن و دیگر امورت هم مثل حیوانات است. حال هم که روی زمین راه می‌روی ضعفت پیداست، مقهوریت و پستی‌ات نیز مخفی نیست، دیگر جایی برای تکبر نمی‌ماند. هر اضافه‌ای از کمالات هم که پیدا می‌کنی، از فضل خداست. او به تو بخشیده است وگرنه فرقی با حیوان نداشتی. این فرد، با این سرگذشت، کارش به جایی می‌رسد که متکبرانه در مقابل خداوند می‌ایستد.

تکبر، صفتِ مخصوص خداست و اگر کسی تکبر داشته باشد در مقابل خدا ایستاده است. تکبر با جوهره‌ی بندگی سازگاری ندارد.

تکبر را کنار بگذاریم و با تواضع زندگی کنیم تا بتوانیم خدا را بندگی کنیم. کبر، بندگی را به هم می‌زند، حتی اگر در عبادت باشد و آن عبادت هم برای خدا باشد.

امام صادق(علیه‌السلام) فرموند: اگر شیطان تمام عمرش را برای عبادت خدا به سجده رود تا خدا او را ببخشد، خدای متعال از او نمی‌پذیرد، چون خدا از او سجده به آدم را خواسته بود و او امر خداوند را اطاعت نکرد. کسانی که ولایت امیرالمومنین(علیه‌السلام) و ائمه (علیهم‌السلام) را نپذیرفتند مثل شیطان‌اند که اگر همه‌ی عمر عبادت کنند، از آن‌ها پذیرفته نخواهد شد، حتی اگر برای خدا باشد، چون خداوند ولایت علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) را از آنان خواسته بود، نه عبادت را.

مقام سلمان و ابوذر

جبرئیل بن احمد قال حدثنی ابوسعید الآدمی سهل بن زیاد عن منخل عن جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال دخل ابوذر علی سلمان و هو یطبخ قدرا له فبینما هما یتحدثان اذا انکبت القدر علی وجهها علی الارض فلم یسقط من مرقها و لا من ودکها شی، فعجب من ذلک ابوذر عجبا شدیدا و أخذ سلمان القدر فوضها علی حالها الاول علی النار ثانیه و اقبلا یتحدثان فبینما هما کذلک اذا انکبت القدر علی وجهها، فلم یسقط منها شی من مرقها و لا من ودکها قال فخرج ابوذر و هو مذعور من عند سلمان فبینا هو متفکر اذ لقی امیرالمومنین(علیه السلام) علی الباب فلمّا ان بصر به امیرالمومنین(علیه السلام) قال له یا اباذر ماالذی اخرجک من عند سلمان و ماالذی اذعرک قال له ابوذر یا امیرالمومنین رایت سلمان صنع کذا و کذا فعجبت من ذلک فقال امیرالمومنین(علیه السلام) یا اباذر ان سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان، یا اباذر ان سلمان باب الله فی الارض من عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و ان سلمان منا اهل البیت (رجال کشی صفحه 14)

ابوذر بر سلمان وارد می‌شود و او را در حال آشپزی می‌بیند، در این بین ظرف غذا می‌افتد اما هیچ‌چیز از آن به زمین نمی‌ریزد. ابوذر این صحنه را که می‌بیند، احتمال می‌دهد سحر است و سلمان ساحر است. حضرت(علیه‌السلام) مقام سلمان را نزد خودشان به ابوذر نشان می‌دهند؛آن‌چه از سلمان اخذ شود انگار از خود امیرالمومنین(علیه‌السلام) گرفته شده است؛ خود ابوذر هم همین‌طور است، هر دو مقام بالایی دارند.

ائمه(علیهم‌السلام)، نور واحداند

الشیخ المفید فی الاختصاص عن علی بن الحسین عن محمد ابن الحسن بن الولید عن محمد بن الحسن الصفار عن علی بن السندی عن محمد بن عمرو عن ابی الصباح مولی آل سام قال:

کنّا عند ابی عبدالله(علیه السلام) اذ دخل علینا رجُل من اهل السواد فقال السلام علیک یا امیرالمومنین و رحمه الله و برکاته ثم اجتذبه و اجلسه الی جنبه فقلت لابی المغراء او قال لی ابو المغراء ان هذا الاسم ما کنت اری اَنّ احدا یسلم به الا(علی) امیرالمومنین علی (علیه السلام) فقال لی ابوعبدالله یا اباصالح انه لا یجد عبد حقیقه الایمان حتی یعلم اَنّ لآخرنا ما لِاوّلنا(مستدرک الوسائل ج 10 صفحه 399)

درست است که لفظ فقط برای امیرالمومنین است، ولی ما باید معتقد باشیم که همه‌ی ائمه(علیهم‌السلام) امیرالمومنین هستند.