پخش زنده
قرب به خدا اصليترين دغدغه مؤمن
قرب به خدا اصلي ترين دغدغه مؤمن
بسم الله الرحمن الرحيم
قُرب به خدا همواره دغدغه اصلي مؤمن است؛ يعني مؤمن ميخواهد به حقيقتها، حقانيّت و خداي متعال نزديک شود. اين قرب، تنها و تنها در ظرف شرع، مشخص و تعريف شده است، يعني خداي متعال، قرب را در تکاليفي که به عنوان امر و نهي بر نبي مکرّم اسلام نازل کرده و در همان اعمال ساده و مشکل شرع قرار داده است. اگر گفته است که در هنگام ورود به مسجد، ابتدا پاي راست را داخل بگذاريد و يا اينکه در موقع سجده، هفت عضوتان بر روي زمين مستقر باشد، قرب به خدا در همان است؛ و همچنين اگر فرموده است که جهاد کنيد و خون بدهيد، باز هم قرب در همان است. پس دغدغه مؤمن عبوديت و بندگي است.
احساس ناتواني مؤمن در رسيدن به قرب الهي
عبوديت به انجام واجب و ترک حرام و عمل به شرع مقدس تعريف شده است؛ که البته در اين مقدارش چون واضح است مشکلي هم نيست؛ اما آنچه که ميماند اين است که مؤمن در بعضي از موارد، احساس ميکند که راه را نميتواند آنطور که خدا از او ميخواهد برود؛ يعني توانايي براي انجام يک تکليف خاص، گويا خارج از عهده او است. همين مسأله، زمينهاي براي ورود شيطان به منظور بازداشتن مؤمن از ادامهي مسير است.
در حقيقت يک نحوه آرزوي معنوي، يا به اصطلاح عرفا «مشتحيات» سراغ آدم ميآيد و خودش را در جايي و آرزويش را در جايي ديگر ميبيند. مثلاً چيزهايي مثل ملاقات با امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف-، اصلا گناه نکردن، حضور قلب در نماز و لذت بردن از مناجات را آرزوي خودش قرار ميدهد؛ يعني ميخواهد از يک طريقي بفهمد که آيا در مسير قرب به خداوند هست يا نه؟ اينها دغدغه مؤمن است. ميداند که قرب چيست، تکليف چيست، ميداند که قرب در ترک حرام و انجام واجب است؛ ميداند که عبوديت همين است؛ ميداند کار شيطان چيست، ميداند که معصيت خوب نيست و ميان خودش و گناه فاصله مياندازد، همهي اينها را ميداند، ولي تواني که او احتياج دارد تا در اين مسير حرکت کند در او شکل نميگيرد. وقتي توان شکل نگرفت، خودش باعث تضعيف خودش ميشود و شيطان و نفس هم ميآيند و اين فرد را ناکارآمد معرفي ميکنند؛ يعني به او القاء ميکنند که او اين مسير را نميتواند برود و به درد اين راه نميخورد، سعي ميکنند تا او را منصرفش کنند که از مسيرش برگردد.
همراهي ولايت با مؤمن در مسير قرب الهي
اينجاست که وليّ خدا با «وِلايت» (به معناي سرپرستي) و «وَلايت» (به معناي همراهي و معيّت)، با هر دو، به داد مؤمن ميرسد. مؤمن تا احساس نکند که وليّ خدا دارد با او همراهي ميکند و اين را نپذيرد و بخواهد مستقلاً با استفاده از خدا امر را تمام کند به قرب حقيقي نائل نميگردد. مثل همين عرفاني که الان دارد تبليغ ميشود که در آن فقط صحبت از خدا است؛ يعني اين فرد ميخواهد اين بار را خودش بردارد و ببرد، اينجا همان جايي است که بزرگان اهل عرفان نيز لغزيدهاند. يعني فهميده است که بايد به شرع عمل کند، واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند؛ و فهميده است که قرب هم در همين است. فهميده است که خدا هم همين را ميخواهد، اما به گونهاي بر آن تکيه کرده است که ميخواهد راه را به تنهايي و بدون معصوم-علیهالسلام- طي کند. اين روايت را شما حتما شنيدهايد که فردي را مار نيش زده بود، اميرالمؤمنين-علیهالسلام- بالاي سرش آمد و علت را فرمودند که شما در کوتاهي امر ولايت ما گرفتار شدهايد.! حضور قلب هم که نداري همين است، در راه قرب به خداوند احساس خطر هم که ميکني همين است.
ترس شيطان از مؤمن، سرمايه اوليه مؤمن
اولين چيزي که به مؤمن در همراهياش با وليّ خدا به او ميدهند «يقظه» نيست (آنگونه که عرفا ميگويند)؛ بلکه اولين چيزي که به مؤمنِ همراه با ولايت و وليّ خدا ميدهند تا در اين راه راحت سير کند اين است که ميفهمد که «شيطان از او ميترسد» نه اينکه او از شيطان ميترسد.
اگر کسي احساس ترس از شيطان کرد به ولايت دست پيدا نکرده است؛ چون اولين چيزي که به او ميدهند اين است که ترس از شيطان را از او ميگيرند. وقتي ترس از شيطان را از او گرفتند ديگر راه برايش باز است.
خوب! اما چگونه اين اتفاق رخ ميدهد؟ مگر امکان دارد که آدم از شيطان نترسد؟ جوابش اين است که بله! با آن قدرت وليّ خدا همراه با انسان، ممکن است. شيطان، وليّ خدا را ميبيند نه مؤمن را؛ او هميشه مؤمن را با وليّ ميبيند. در واقع وليّ خدا نميگذارد که شيطان در اطراف مؤمن حرکت کند.
اشتباهي به نام رياضت، در مسير قرب الهي
اما کساني که ميخواهند اين مسير را به نام عرفان و بدون وليّ طي کنند، اگرچه راه را ميپيمايند و فرمول را هم ميدانند؛ اما به نتيجه نميرسند؛ چون هميشه درگيرند، هميشه در «رياضت» هستند، اينجا اصلا مؤمن در رياضت نيست. اين يک انگاره در ذهن بعضيها است که فکر ميکنند اگر کسي بخواهد در اين راه بيايد بايد سختي و حتي بلا بکشد. تفسير اين افراد از بلاي مؤمن واقعا خندهدار است، مثلا گفتهاند که مؤمن يک لحظه ميبيند که کفشش نيست و لحظهاي بعد آن را در جايي ديگر مييابد؛ اين را براي مؤمن بلا حساب کردهاند! و يا مثلا يک لحظه غذا به او دير ميرسد و يا مثلا در روايتي دارد که چيزي به دست مؤمن برخورد ميکند؛ از نظر آنان، اينها را خدا بلا فرض کرده است.
در جواب بايد گفت که براي خدا چه فايدهاي دارد که شما شکنجه ببيني يا در يک راحتياي باشيد؟ اين را ما درست کردهايم که مثلا وقتي مؤمن ناخنش را ميگيرد و مقداري اذيت ميشود يا يک نگراني برايش پيش ميآيد و يا يک ترس معمولي برايش رخ ميدهد اينها براي او بلا است؛ چه کسي گفته است که مؤمن بايد رياضت بکشد؟ راوي ميگويد که من امام هادي-علیهالسلام- را در صفه، هنگامي که متوکل ملعون، ايشان را دعوت کرده بود زيارت کردم. به محضر ايشان بهخاطر اين بياحترامي متوکل و سختياي که حضرت در آن بود ابراز تأسف کردم، اما ايشان فرمودند: حالا بيا نگاه کن. پرده را بالا زد و من رودخانه، آب و هواي عالي و درختان ميوه و جمعيتي که در اطراف حضرت بودند را ديدم. سپس ايشان فرمودند: امام معصوم هميشه در اينچنين جاهايي است. مؤمن هم همين است؛ اما مؤمن خودش را به دست خود از اين منطقه خارج ميکند. مؤمن اگر با مؤمن زندگي کند اينگونه ميشود؛ اما وقتي به طمع چيزي ميرود با منافق زندگي ميکند يعني دوست ندارد با مؤمن زندگي کند، اين بهرهها را از دست ميدهد.[1]
پس معصوم-علیهالسلام- وحشت راه را برميدارد. وقتي ميگويند امام رضا-علیهالسلام- در شب اول قبر به ديدار زائر خودش ميآيد اين تنها يک مثال است؛ يعني امکان ندارد شما جايي باشيد و وليّ خدا، امام عصر-علیهالسلام- با شما نباشد. اگر شما ايمان را رعايت کنيد امکان ندارد که آن حضرت با شما نباشد. «فعلينا الاصدار كما كان منّا الايراد» (همه گونه خير و خوبي از ما به مردم ميرسد) فقط نيتهايتان را درست کنيد تا با ما باشيد، «وأجعلوا قصدکم إلينا بالمودة علي السّنة الواضحة» با ما که هستيد هيچ کسي با شما کاري ندارد؛ اما همينکه از ما فاصله ميگيريد تمام بلاها بر سرتان آوار ميشود. اولين بلا خودت هستي؛ يعني با خودت درگير ميشوي. لذا براي دوره آخرالزمان بر روي اين دعاها تأکيد شده است: «يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک»[2] و «اللهم عرّفني نفسک فانّک ان لم تعرفني نفسک …»[3]
اگر با وليّ خدا همراه نباشيد با خدا هم همراه نيستيد، لذا ائمه-علیهالسلام- ميفرمايند: «بنا عرف الله» با ما باشيد تا خداشناس بشويد. توحيدي که با همراهي معصومان-علیهالسلام- باشد نه شرک، نه التقاط و نه کفر است؛ اما خداشناسي بدون آنان سرانجام به شرک ميانجامد. «بموالاتکم علّمنا الله معالم ديننا و اصلح ما کان فسد من دنيانا» و «مَن اطاعکم نجي»[4]
ما در دعاها داريم که «اجسادکم في الاجساد وارواحکم في الارواح وقبورکم في القبور»[5] چرا بايد قبر امام رضا-علیهالسلام- در بين قبور ما باشد؟ چرا بايد روح امام در بين ما باشد؟ چون اگر نباشد ما به وحشت ميافتيم. اگر شما نايستيد و نگوييد «السلام عليک يا ابا عبدالله» تنها ميمانيد و به وحشت ميافتيد. اول از خودتان وحشت ميکنيد. «ارواحکم في الارواح» براي همين است اگر شما يک لحظه احساس تنهايي کنيد شيطان کار را تمام ميکند. او خود گفته است که «ولاغوينّهم اجمعين الا عبادک منهم المخلَصين»[6]؛ مخلصين يعني کساني که همراه معصوم-علیهالسلام- هستند و دارند آنان را همراهي ميکنند.
حضرت فرمود: دور هم بنشينيد و ذکر ما را بگوييد، ياد ما کنيد، از ما صحبت کنيد، قصههايتان، قصههاي ما باشد، قصه ما را نقل کنيد. بگوييد که روزي پيامبر اکرم-صلیاللهعلیهوآله- به منزل فاطمه زهرا-سلاماللهعلیها- آمد، بعد از کمي حسن-علیهالسلام- داخل شد و بعد از کمي ديگر حسين-علیهالسلام- آمد؛ پس از مدت کمي اميرالمؤمنين-علیهالسلام- وارد گرديد، سپس جبرئيل آمد؛ دور هم نشستند و…؛ قصه را بگوييد؛ چرا قصههاي ديگران را نقل ميکنيد؟ وقتي قصه ما را گفتيد ما را حاضر ميبينيد.
ولايت، شرط توحيد است
ميپرسد که آقا من «يا الله» بگويم يا «يا علي»؟ اصلا شما اگر «يا الله» را بدون «يا علي» بگويي «يا الله» را هم در واقع نگفتهاي! ولي اگر «يا علي» را بدون «يا الله» بگويي به حقيقت معناي «يا الله» در ضمن همان اشاره کردهاي! اين يک معجزه است اگر خدا ميگويد: «کن فيکون» حالا اگر به جاي کلمه «کن»، «علي» يا «باقر» بگذارد به اندازه آن «کن» عمل نميکند؟ لذا رفقا شما وقتي به عقل تکيه کرديد راه بسته ميشود؛ خدا جوهره عقل را اصلا اينقدر قرار نداده است. اگر خدا براي عقل اينقدر اهميت قرار ميداد به پيغمبري که در نهايت عقل است «امّي» نميگفت. به او که پيغمبرش بود ميگفت منتظر باش تا برايت وحي شود ديگر شما عقلتان چقدر ارزش دارد؟ به پيامبرش ميگفت اگر حرفي از کلام ما را جابهجا کني گردنت را ميزنيم. وقتي خدا درباره پيامبر-صلیاللهعلیهوآله- ميگويد: «ما ينطق عن الهوي»[7] آن حضرت که هواي نفسي نداشته است. اين «هوي» در اينجا يعني اينکه رسول خدا-صلیاللهعلیهوآله- در مقابل وحي «ما ينطق عن العقل» است. حالا اگر بخواهيد جلوي وحي بايستيد چه ميشود؟
اشتباهي ديگر به نام عقل، در مسير قرب الهي
چرا بعضيها به خودشان اجازه ميدهند که از عقلشان اينقدر استفاده کنند؟ مدام ميخواهند مباحث جانبي را در دين وارد کنند؛ اخلاق در اديان را مطرح ميکنند، اخلاق حتي در اسلام هم نيست؛ بلکه اخلاق فقط در خانه اهلبيت-علیهمالسلام- پيدا ميشود و بس. هر روز دارد از توراتسوزي و انجيلسوزي صحبت ميشود؛ کدام تورات؟ کدام انجيل؟ چرا داريم سياسي حرف ميزنيم؟ چرا داريم راه را ميبنديم؟ جرأت داشته باشيم، اصول کافي را به دست بگيريم و بگوييم فقط همين درست است.
شما وصيتنامه امام خميني(ره) را بخوانيد – رضوان و رحمت خدا بر ايشان باد – ببينيد به چه چيزي افتخار ميکند؟ اگر نور امام در قلبها نباشد با آيات قرآن هم که باشيد راه را پيدا نميکنيد. «ولله لنور امام في قلوبکم انور من ضياء شمس وسط سماء». مگر مسلمانان با اين قرآن 72 فرقه نشدند؟ اگر کاري از قرآن برميآمد براي خودش ميکرد؛ لذا رسول خدا-صلیاللهعلیهوآله- فرموده است: «کتاب الله و عترتي…»[8]
اميرالمؤمنين-علیهالسلام- فرمود: اين ورق کاغذها را کنار بگذاريد؛ اين من هستم که قرآن ناطقم؛ من، هم قرآن و هم ناطق به قرآن هستم. قرآني که معاويه هم ميتواند کنارش بگذارد که ديگر حجت براي من نميشود. آن قرآن را من ميخواهم چکارش کنم؟ رفقا ولله اينها راه را گم کردهاند.
اهميت عزاداري و مصيبت بر امام حسين-علیهالسلام- در قرب به خداوند
راه را آناني پيدا کردهاند که در جلسه امام حسين-علیهالسلام- مينشينند و گريه ميکنند. خدا ميداند که راه همين است و همين است و همين است؛ راه فقط حسين-علیهالسلام- است. پيغمبر-صلیاللهعلیهوآله- ميخواهد جان بدهد ميگويد: حسين! علي-علیهالسلام- ميخواهد جان بدهد ميگويد: حسين! فاطمه-سلاماللهعلیها- ميخواهد جان بدهد ميگويد: حسين! امام حسن-علیهالسلام- ميخواهد جان بدهد ميگويد: حسين! امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- ميگويد: حسين!
اين يک شاخص است؛ همهي اين دايره به حسين-علیهالسلام- ميرسد؛ درباره امام حسين-علیهالسلام- نيز به عزاداري و مصيبتزدگي بر حسين-علیهالسلام- ميرسد.
بعد از آن هم «گريه» است؛ چون ممکن است يک نفر گريهاش نيايد و فقط تباکي کند ولي «مصيبتزده» حسين-علیهالسلام- باشد. مصيبتزدگي حسين-علیهالسلام- چگونه است؟ با همين پارچههاي سياه! با همين سينهزنيها! با همين زنجيرزنيها! با گل ماليدن! مصيبتزدگي را قشنگ نشان بدهيد. اگر همينجوري بايستي و راه بروي چطور بفهمند که شما مصيبتزدهاي؟ کسي پدرش فوت کرده چگونه بفهميم که اين الان پدرش فوت کرده است؟ لباس سياه ميپوشد. از او ميپرسند که چرا سياه پوشيدهاي؟ ميگويد: پدرم فوت کرده است. بالاخره هر چيزي يک علامتي دارد.
نبايد با معارف بازي کنيم، بايد راه را به مردم نشان بدهيم. اگر در خانه اميرالمؤمنين-علیهالسلام- آمديد قرآن را هم خوب ميفهميد. آن قرآني که علي-علیهالسلام- ميفهماند غير از آن قرآني است که هر کسي خودش ميفهمد. «راسخون في العلم»[9] دارد معرفي ميکند بنابراين «فسألو اهل الذکر»[10].
نور امام بايد براي هميشه تلألو پيدا کند؛ اما آن نور چه موقع تلألو پيدا ميکند؟ وقتي که براي امام حسين-علیهالسلام- و اهلبيت آن حضرت هزينه کنيد. وقتي خانهات را در اختيار بگذاري؛ ماشينت را در اختيار بگذاري؛ از آبرويت خرج کني؛ به بدنت لطمه بزني؛ داد بزني (ويضج الضاجون و يعج العاجون)[11] اينجا اگر داد نزني مجبوري براي موتور ناچيزت که دزديده شده يا براي دوچرخهات که خراب شده و يا براي کفشت که کهنه شده داد بزني، به سرت بزني و گريه کني. چون از سلمان دفاع نکردي حالا بايد بنشيني و همان عذاب را بکشي آنجا بيعقلي کردي و خنبق را آن طوري اکرام کردي، اينجا بايد عذابش را تحمل کني.
تأثير دعا و زيارت در قرب به خداوند
اينها همه را گفتم تا اين يک کلمه را بگويم. آقايان! بايد مفاتيح بخوانيد تا بتوانيد با امام راه برويد. «السلام عليک يا ابا عبدالله» ولاغير. راه در هيچ جاي ديگر نيست؛ بايد زيارت جامعه بخوانيد تا اجازه بدهند که با امام راه برويد. «السلام عليکم يا اهل بيت نبوة» تا آخر زيارت جامعه را بخوان و سپس برو و با امام راه برو؛ بقيهاش را امام با تو راه ميآيد. چند قدم بردار تا حرم امام رضا-علیهالسلام- برو تا مرتبه بعد که ميخواهي به زيارت آن حضرت بروي، ايشان با شما همراه است. در روايتي هست که کساني که به زيارت ابا عبدالله الحسين-علیهالسلام- ميروند فرشتگاني با آنان برميگردند و با آنان هستند تا اينکه از دنيا بروند، در تشييع جنازه آنان شرکت ميکنند، بر سر قبر آنان ميمانند تا به هنگام قيامت از قبر خارج شوند، بعد همراهش ميروند و دستانشان را در دستان ابا عبد الله-علیهالسلام- قرار ميدهند و ميگويند اين هم ابا عبدالله؛ خداحافظ!
نبايد مدام راههاي ديگر را به مردم نشان داد. اينکه بخواهيم تمام تلاشمان اين باشد تا آيات قرآن را در قالب صغرا و کبرا و قياس دربياوريم؛ قياس استثنايي و اقتراني درست کنيم؛ شکلهاي مختلف اول و دوم درست کنيم، اصلا درست نيست و راه به جايي نميبرد.
اينکه ميگويند سر مردم شيره ميمالند اين يک واقعيت دقيقي است؛ در قديم افرادي بودهاند که بعد از حمام بر سر مردم روغن يا شيره روغن ميماليدند؛ اما کسي هم بوده که وقتي به حمام ميرفته، به هنگام بازگشت دست در داخل ظرفي خالي ميکرده و نشان ميداده که مقداري روغن درميآورده و بر سر مردم ميماليده است. حالا هم عدهاي با آيات قرآن اينچنين ميکنند و دارند مردم را فريب ميدهند و نه بر عقل و نه بر معنويت مردم چيزي اضافه نميکنند.
نور امام در قلبها وجود دارد اما بايد در خارج آن هم، امام را معرفي کنيد. اگر شما جلوي حرم امام رضا-علیهالسلام- نروي و سلام ندهي اين نور خاموش ميشود. اگر در جلسهي اهلبيت-علیهمالسلام- شرکت نکنيد؛ اگر زيارت عاشورا نخوانيد؛ اگر زيارت آل ياسين نخوانيد تاريک ميمانيد. براي همين است که ميبيني حريف خودت هم نيستي، حريف زندگيت هم نيستي. اشتباه نرو! اهل بيت-علیهمالسلام- کارشان را انجام دادهاند؛ چند تا کتاب اعم از نهج البلاغه، اصول کافي، صحيفه سجاديه و مفاتيح الجنان و قرآن را در اختيار ما گذاشتهاند برو و آنها را بخوان.
تأثير روايات معصومان-علیهمالسلام- در قرب به خداوند
رفقا در اين مقطع از زمان جز کتابهاي علامه مجلسي(ره) کتاب ديگري به درد نميخورد، مگر اينکه کسي بخواهد کار ديگري بکند. همينطور بخوان و ببين که دين را به چه زيبايي به شما معرفي ميکند. کسي بايد کتاب بنويسد که مورد توجه وليّ خدا است. کساني ميگويند که روايات کتاب بحار الانوار جعلي است؛ برو مقدمهاش را بخوان! همين کتابي که اخيراً در تجليل از اين کتاب نوشتهاند را برو و بخوان. علامه مجلسي(ره) خودش ميگويد که من کساني را به شرق و غرب عالم فرستادم تا يک روايت مجعول و مجهول وارد کتاب من نشود.
خلاصه اين است که آقايان راه را الان پيدا کردهايد مواظب باشيد که آن را گم نکنيد؛ و اجازه ندهيد که راه را از شما بگيرند. در خانههايتان با خانواده خود بنشينيد، چراغها را خاموش کنيد و بگوييد: «السلام عليک يا ابا عبدالله» تا دينتان حفظ شود. والله خدا پيشبيني کرده بود که امام حسين-علیهالسلام- شهيد بشود تا مردم در زمان غيبت، بيامام نباشند؛ و اينکه با گريه بر حسين-علیهالسلام- دل امام زمانشان به رحم بيايد و بهخاطر ابا عبد الله-علیهالسلام- بر سر آنان دست رحمت و رأفت بکشد.
پایان
پاورقی
[1] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 311.
[2]. ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين وتمام النعمة، 2جلد، اسلاميه _ تهران، چاپ: دوم، 1395ق.
[3]. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط – الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية _ تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
[4]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 610.
[5]. همان.
[6]. سوره حجر(15)، 39 و 40.
[7]. سوره نجم (53)، 3.
[8]. «يا أيُّهَا النَّاسُ، إنّي تَرَكْتُ فِيكُمْ ما إنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي أهْلَبَيْتِي»؛ اى مردم، من در ميان شما چيزى گذاشتم كه اگر تمسّك به آن جوئيد هرگز گمراه نخواهيد شد: قرآن و عترت من كه خاندان نبوّت هستند.
[9]. سوره آل عمران (3)، 7.
[10]. سوره نحل (16)، 43.
[11]. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، فرازي از دعاي ندبه، ص 879.