qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

برنامه دیندار شدن

برنامه دین­دار شدن

نیازمندی دین­داری به برنامه­ای منظم

شاکله وجودی انسان، تنها بر اساس یک برنامه­ی منظم، اهل دین­داری شده و در صورت نبود آن از دین خارج می‎گردد. این طور نیست که صفاتی چون دین­داری و مؤمن بودن و دستیابی به مقامات معنوی، رفعت مقام و قرب به خداوند به گونه­ای اتفاقی در وجود انسان شکل بگیرد. اگر برنامه دین­داری به وجود نیاید، امر دیگری جایگزین آن خواهد شد؛ وقتی حق در وجود ما شکل نگرفت این گونه نیست که وجود ما از هر برنامه­ای خالی شود بلکه گمراهی جایگزین آن می­گردد. خداوند می­فرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ»[1] یعنی یا حق و یا گمراهی؛ و همچنین می­فرماید: «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِل»[2] یعنی حق باید بیاد تا باطل برود. این که خداوند می­گوید: «حق آمد»، یعنی بر عهده ما است که حق را بیاوریم؛ چون خود او فرموده است: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[3]؛ یعنی او راه مستقیم را نشان داده است و سپاس­گزاری (انتخاب راه هدایت) و بی­توجهی به آن (کفران نعمت) به انتخاب ما عملی می­شود. انسان باید عبد صالح خدا بشود.[4] این اتفاقی نیست که خداوند در سوره عصر فقط مؤمنانی که عمل صالح انجام می­دهند را از دایره زیان و خسران خارج کرده است.[5] در جامعه هم همین گونه است؛ چنان­چه خداوند فرموده است: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِم…»[6]، یعنی اگر تقوا پیدا کردند برای آنان گشایش صورت می­گیرد؛ ولی اگر اهل تقوا نشدند آن چیزی که دارند را نیز از دست می‎دهند. پس برای دین­دار شدن برنامه لازم است.

 

دو گونه دین­داری؛ مسلمان بودن و مؤمن بودن

برنامه دین­داری بر دو قسم است: یکی برنامه­ای که انسان را وارد حوزه‎ی اسلام می­کند و دیگری برنامه­ای که او را وارد حوزه‎ی ایمان می­کند. بعضی‎ها فقط در حدِّ ظاهر خوب می‎شوند؛ یعنی فقط در ظاهر آدم‎های خوبی هستند، اما خوبی به قلبشان سرایت نمی­کند. اگرچه نماز را خوب می‎خوانند ولی یک صفت کمال در وجودشان شکل نمی‎گیرد. بخیل بوده، الان هم بخیل است؛ بداخلاق بوده، هنوز هم بداخلاق است؛ جاهل بوده، هنوز هم جاهل است؛ اهل دنیا بوده، هنوز هم اهل دنیا است؛ اهل کینه بوده، هنوز هم اهل کینه است؛ نماز اول وقت خوانده ولی به حضور قلب داشتن در نماز توجه نکرده است. این شخص در حوزه‎ی ظاهر خوب عمل کرده است اما ظاهر او، سرایت به باطنش نکرده است. حضور قلب ورود به درون است، اخلاص اصلاح درون است، این چیزی است که باید اتفاق می­افتاده ولی انجام نشده است؛ یعنی آن شخص، وارد حوزه اسلام شده اما هنوز وارد حوزه ایمان نشده است.

مرحله دوم ایمان است. باید حوزه‎ی ایمان هم به موازات حوزه اسلام تقویت شود؛ یعنی همان­گونه که باید ظواهر اسلام را رعایت کرد، باید به همان مقدار هم در امر اصلاح باطن پیشرفت کرد. معنویت را باید بالا برد. به همین دلیل است که اعمال عبادی ما زیاد نیست. مثلا نماز صبح فقط دو رکعت است و یا این که همه نمازهای روزانه ما هفده رکعت است که انجام آن­ها نهایتاً بیست دقیقه طول می­کشد؛ اما خدا برنامه را طوری قرار داده است که اگر کسی در این بیست دقیقه، بندگی خدا را انجام دهد (حضور قلب داشته باشد و سایر شرایط باطنی نماز را رعایت کند) به سمت قله­های معنویت راه می­افتد.

شایان توجه است که وقتی حرف از ظاهر می­زنیم (حوزه اسلام) یعنی می­بایست شروط ظاهری تکالیف رعایت شود، مثلا یکی از شرایط نماز این است که وضو بگیریم، پس باید وضو گرفت؛ یکی از شرایط انجام حج استطاعت مالی است، پس باید مستطیع بود تا بتوان حج به­جا آورد؛ عقل و بلوغ هم شرط انجام عبادات هستند، پس باید عاقل و بالغ بود تا عبادت معنا پیدا کند. اما برای این که بدانیم شاکله وجودی انسان از برنامه درستی بهره­مند است یا نه لازم است بدانیم که ملاک­های وجود ایمان چیست؟

 

تولّی و تبرّی عامل نهایی تعیین کننده ایمان

اولین و آخرین چیزی که در ایمان تعیین کننده است به گونه­ای که هرگاه این عامل در وجود ما شکل بگیرد ایمانمان دوام می­یابد، تولّی و تبرّی است. تولّا به معنای شناخت امام است (امام­شناسی)؛ یعنی شما باید حجت خدا را بشناسید (حجت­شناسی)؛ یعنی همه‎ی امور حتّی توحید هم به امام و امامت برمی‎گردد. تولّا تقویت ایمان است. اطاعت از خدا همان اطاعت از امام است؛ در واقع اطاعت از خدا با اطاعت از امام شکل می­گیرد. برای اطاعت کامل از دستورات خدا باید به این دستور هم عمل کنیم: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[7] پس ایمان، حول محور امام­شناسی درست می‎شود. در واقع یک ربطی بین ایمان ما و امام و حجت خدا وجود دارد.

 

امام­شناسی ظرف خداشناسی

خدا ظرفی را برای کسب معرفت در وجود شما قرار داده است که اگر امام را نشناسید، کمبود و خلائی در وجودتان رخ می­دهد.

از سوی امام صادق7، قلب مؤمن به دنیایی تشبیه شده که زمین آن معرفت و آسمان آن ایمان است. همچنین آن حضرت در جایی دیگر، ذکر خدا را بر اساس هفت قسمت از انسان (زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سرّ و قلب) به هفت گونه تقسیم کرده­اند. [8]

از تلفیق این دو روایت دانسته می­شود که معرفت در وجود ما خوراک می‎خواهد، یعنی ما ظرفی در وجودمان داریم به نام ظرف معرفت که مثل زبان، قلب، عقل و… دارای ذکر است.

پس در وجود ما باید آن ایمان و آن شاکله ایمانی درست شود. تمام آن ظرفیت لازم که در وجود مؤمن لازم است به­وجود بیاید، با شناخت امام و توجه به حجت خدا حاصل شده و با انکار امام همه‎اش از بین می‎رود.

همانند علم و جهل که وقتی انسان به چیزی علم دارد، همه چیز می‎آید و وقتی نسبت به آن جهل دارد هیچ چیز برای او حاصل نمی­شود؛ و یا مثل عاقل و دیوانه که با عقل همه چیز می­آید و با جنون چیزی نمی­آید. کسی که امام را پیدا کرد و او را شناخت حتی عقلش هم نورانی می­شود.

به همین دلیل قرآن نیز در معرفی امام می‎فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا»[9]؛ بدون شناخت امام، حتی قرآن هم فهمیده نمی‎شود؛ یعنی اگر کسی امام را نشناسد و او را قبول نکند، قرآن را هم نمی­فهمد. به عبارت دیگر، قرآن در صورت نبود یک راهنمای کامل و آگاه، انسان را به اشتباه می­اندازد، زیرا در آن متشابهات فراوانی وجود دارد.

 

شناخت امام عامل وحدت امت

این خیلی خوب است که خدای متعال همه پراکندگی­ها را در یک امر متمرکز کرد و آن شناخت امام است. امام باقر7 درباره این قول خداوند: «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالنّورِ الّذِي أَنْزَلْنا»[10] به یکی از اصحاب خود چنین فرمودند: «وَاللّهِ یا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنّهَارِ…»؛ به خدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنان از نور خورشيد تابان در روز، روشن‏تر است.[11]

چون عصمت صفت امامان است، یعنی اصلا اشتباهی از آنان سر نمی­زند پس باید خودتان را به امام متصل کنید. هر چه به امام معصوم نزدیک­تر باشید، اشتباهتان کمتر می‎شود.[12] این هفتاد فرقه‎ای که در اسلام است، همه از روی قرآن درست شده­اند. در حالی که امام، جلوی اختلاف و تفرقه را می‎گیرد. حضرت زهرای مرضیه3 در خطبه فدکیه می­فرمایند: «إمامَتُنا نِظاماً لِلمِلَّة وَأماناً مِن الفُرقَة»؛ امامت ما سامانی برای ملت و پناهی از تفرقه است.[13]

 

همراهی با امام، عامل برطرف شدن رذایل اخلاقی و عقاید ناپسند

این اخلاق رذیله­ای که در وجود ما شکل می­گیرد، به علت نبود شناخت امام است. برای چیست که مردم در تاسوعا و عاشورا سخاوتمند و باصفا و بامروت می­شوند؟! این همان مردم روزهای گذشته­اند؛ اما چون در معرض امام معصوم قرار می­گیرند رذائلشان در آن ایام کنار می­رود. حالا اگر برای کسی، همه سال همانند عاشورا و تاسوعا باشد دیگر اخلاق ناپسندی در او باقی نمی­ماند.

برخی از مردم در حرم امام رضا7 به دنبال نماز جماعت می­دوند با وجود این که خیلی از آنان حتی در خانه­های خودشان هم نسبت به نماز تنبلی می‎کنند. این به خاطر این است که ولایت امام و حجت خدا مسأله را عوض کرده است.

امام زمان7 هم که ظهور کند همه‎ی نعمت­ها آشکار می­شود، حتی نعمت عقل. شأن امام مثل خورشید است؛ خورشید که طلوع می­کند، همه از خواب بیدار می­شوند؛ همه جان می‎گیرند؛ همه­ی مرده­ها زنده می­شوند. امام صادق7 در جواب شخصی به نام سلیمان که از فایده امام غائب برای مردم، پرسیده بود این گونه پاسخ دادند: «همان­گونه که از خورشید، هنگامی که پشت ابر است بهره­مند می­شوند.»[14] یعنی اثر امام، اثر قدرتمندی است؛ به همین دلیل امام می­فرمایند: «نور امام در قلب شما این کار را می­کند.» تا وقتی این نور در قلب شما هست، شما توحید را هم خوب می­فهمید. عده­ای از امام رضا7 درباره صحت عقیده خودشان پرسیدند. آن حضرت فرمود: «عقیده شما درست است. این عقایدی که شما دارید با همه اشکالاتی که دارد، همان چیزی است که ما می‎خواهیم.» وقتی شما امام رضا7 را پیدا کردید، ائمه: را قبول داشتید یعنی قدرت خدا را پیدا کردید، راهت نیز محکم و صحیح می­شود. بنابراین باید مواظب بود که قربمان به امام کم نشود.

 

عدم تفاوت حجت­های الهی در ایجاد قرب به خداوند

اگر شما زیارت امام رضا7 بروید و زیارتنامه آن حضرت را بخوانید، زیارت همه‎ی معصومان: حتی زیارت پیامبر9 حساب می‎شود. حضرت فرمود هر کدام از ما را زیارت کنید، انگار همه را زیارت کرده­اید. در این­باره امام کاظم7 فرمودند: هر کس که اولین ما را زیارت کند، آخرین نفر ما را زیارت کرده است، چنان که اگر آخرین ما را زیارت کند، اولین نفر ما را زیارت کرده است و هر کس ولایت اولین نفر ما را بپذیرد ولایت آخرین نفر ما را پذیرفته است و کسی که حاجت یکی از دوستان ما را برآورد، گویا حاجت همه ما را برآورده است… .»[15]

تعبیر دیگری از ائمه: هست که خدای متعال به این دلیل قبور امامان معصوم: را در سرزمین­های مختلف قرار داد تا مردم در همه جا به آن بزرگواران دسترسی داشته باشند و به زیارت آنان بروند. بنابراین باید از پراکندگی فکری در بیاییم و تنها یک هدف را مواظب باشیم؛ یعنی یاد امام و حجت خدا را پیوسته در دل داشته باشیم.

این را نیز بدانید که در هر زمان فقط یک امام وجود دارد و نه دو امام. پس اگر شما الان امام زمان7 را یاد کنید یاد امام رضا7، امام حسن عسکری7 و امام کاظم7 نیز حساب می‏شود. بنابراین هر وقت به حمام رفتید، غسل زیارت امام زمان7 را نیز انجام دهید، چرا که ممکن است آن حضرت را در جایی ملاقات کنید و ایشان را نشناسید.

 

شناخت صحیح خدا تنها از طریق امام

تا این جا معلوم شد که بازگشت حوزه اسلام یعنی استواری و قوام آن به اندازه حوزه ایمان هر شخص است. اگر ایمان به عنوان پایه و اساس در زیر نباشد، اسلام و نماز و… به زمین می‎افتد و می‎شکند. ما در روایاتمان داریم که «همه مردم پس از رحلت رسول خدا9 مرتد شدند مگر چهار نفر»[16] این که در این روایت می­گوید: «مردم مرتد شدند»؛ یعنی نماز و روزه و خمس و همه اعمالشان هبط شد. چون امیرالمؤمنین7 را انکار کردند. پس ایمان دارد نماز را، قرآن را، روزه را و حج را با خودش حمل می­کند و به آنها ارزش می­دهد.

این که امام باقر7 فرموده است: «خداوند به واسطه ما عبادت و شناخته شد و به واسطه ما يگانه و يكتا دانسته شد و محمد9 واسطه و نماياننده شناخت خداوند مى‏باشد.»[17]؛ کدام خدا؟ مگر خدا چیزی است که بشود او را از طریق مطالعه شناخت؟ مگر خدا چیزی است که یک نفر او را در کتابش توضیح دهد و بعد ما هم او را بشناسیم؟ صدرالمتألهین را چه به خداشناسی؟ او خودش را هم نمی‎شناسد، جاهل به خودش است، آن وقت بیاید و خدا را به دیگران بشناساند؟ البته مگر آن که هر چه بگوید از قول معصوم بگوید. نقل کند که مثلا امام صادق: این جور فرموده است. چیزی نه اضافه و نه کم کند. با لقب گذاشتن که یک نفر به صدر نمی‎رود و یا این که متأله نمی­شود؛ باید از منبع اصلیش سخن بگوید. از آن جایی که ادعایشان «بنا عرف الله» است.

 

عاقبت شناخت خدا بدون روح ایمان

پس اگر ما خدا را از ناحیه‎ای که باید بشناسیم شناختیم، در وجود ما یک روحی افاضه می­شود به نام روح ایمان که فقط برای شناخت امام و حجت خدا است. اگر این روح نمی‎آمد ما نیز بت­پرست بودیم. خدایی که بعضی­ها می‎خواهند درست کنند، اگر این روح ایمان، آن را درک نکند، کفر است. به هر صفت خوب و کمالی که بخواهند او را معرفی کنند، باز هم کفر است؛ چون روح ایمان باید درباره خدا سخن بگوید. اگر این روح ایمان در وجود کسی نیاید، پیغمبر هم شناخته نمی­شود. «پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناساني، دين خود را از دست ميدهم، و گمراه خواهم شد»[18] والله این گمراهی در دین اتفاق خواهد افتاد. اصلا طاعت به وجود نمی‎آید؛ و اگر ما طاعت نکنیم مخالفت با خدا و مخالفت با پیغمبر انجام داده‎ایم؛ با اینکه در ظاهر موافقت می­کنیم. یعنی نماز و حج و…، عبادت­هایی ظاهری می­شود. چطور ممکن است که آدم همان نماز پیغمبر9 را خوانده باشد و بعد بیاید امام حسین7 را بکشد. نمازی که آدم را به کمال می­رساند که این­گونه نیست. ای کاش اصلا نمازی بین آنها نمی‎آمد تا امام حسین7 را هم نمی‎کشتند! چرا؟ چون آن قوه‎ی اصلی یعنی روح ایمان نیامده بود. آنها فکر می­کردند اسلام که آمده است دیگر همه چیز آمده است؛ نه این­طور نیست؛ بلکه خدا با روح ایمان همه چیز را تمام کرده است؛ او با روح ایمان حرف را تمام کرده است.

 

شیوه تقویت روح ایمان

روح ایمان با زیارت امین الله و آل یاسین قوی می­شود. زیارت عاشورا روح ایمان را قوی می­کند، زیارت امام رضا7 روح ایمان را قوت می­بخشد. گریه بر مصیبت صدیقه طاهره3، گریه بر زینب3 گریه بر ام‎البنین روح ایمان را تقویت می­کند. گریه بر علی اصغر روح ایمان را قوی می­کند. ما راه دیگری نداریم، حالا شما برو هی قرآن بخوان که متأسفانه «وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا»[19]

ما در گرو شناخت یک چیز هستیم، خدا ما را معطل نکرده است، او می­دانست که ما در پراکندگی­ها نمی­توانیم راه را پیدا کنیم. صد تا چیز را برای ما قرار نداده است؛ یعنی خداوند همه را در یک چیز که آن هم، شناخت حجت خدا می­باشد، جمع کرده است. اگر آدم، حجت خدا را بشناسد و به ویژگی­هایی که برای آنان در زیارت جامعه ذکر شده معتقد باشد، در قلبش هم همان­گونه باشد (محبت امام معصوم7 را در وجودش بفهمد و بنا بگذارد که از حجت خدا اطاعت کند)؛ این فرد کامل­ترین ایمان را بدون هیچ نقصی دارا است و بالاخره مسیر را پیدا خواهد کرد.

حضرت فرمود وقتی از ما جدا می‎شوید، همانند گوسفندی که گله خود را گم کرده و توسط گرگ­ها دریده می­شود خواهید شد.[20] حالا اینجا این فکر و آن فکر است؛ دیروز فکر شریعتی، امروز فکر سروش، قبلش فکر کسروی و کمی قبل­تر از آن هم فکر فلان و فلان است. شیوایی سخن نیز گاهی به گونه­ای است که هر کسی نمی­تواند از آنان ایراد بگیرد؛ ولی مسیر گم شده است. حاج آقای خوش­وقت(ره) می­فرمود: « بر کتاب‎های آقای فلانی از اوّل تا آخرش روح فلسفی حاکم است، هدایت در آن نیست.» ایشان یک چیزی می‎فهمیده و بی­جهت نگفته است.

پس من باید به خواندن مفاتیح، قرآن، رساله، صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، اصول کافی و کتب علامه مجلسی(ره) مداومت کنم. خداوند برای این زمان پیش­بینی کرده و کتاب­های علامه مجلسی(ره) را قرار داده است. اگر می‎خواهید هدایت درست را بفهمید و راه درست را بیابید کتاب­های آن علامه بزرگوار و بیانات ایشان را بخوانید.

 

[1]. «پس چیست بعد از حق مگر گمراهی؟»؛ سوره یونس(10)، 32.

[2]. «حق آمد و باطل نابود شد»؛ سوره إسراء(17)، 81.

[3]. «ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر و پذیرنده باشد و خواه کفران کننده»؛ سوره انسان(76)، 3.

[4] . این عبارت الهام گرفته شده از این آیه قرآن است: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ و به تحقیق در زبور، بعد از ذکر چنین نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به میراث می­برند. انبیاء(21)، 105.

[5]. «وَ الْعَصرِ، إِنَّ الانسنَ لَفِي خُسرٍ، إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ»؛ انسان­ها همه در خسران و زیانند مگر افرادی که ایمان آورده و اعمال صالح به­جا آورده­اند. سوره عصر(103)، 1 تا 3.

[6]. «و اگر اهل آبادی­ها ایمان آورده و تقوا می­ورزیدند به رویشان می­گشودیم…»؛ سوره اعراف(7)، 96.

[7]. «آن­چه را رسول خدا9 برای شما آورده گرفته و اجرا کنید و آن­چه را که از آن نهی کرده خودداری نمایید» سوره حشر(59)، ۷.

[8]. امام صادق7 فرمودند: ذكر خدا به هفت عضو انسان تقسيم شده است. زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سر، قلب و هر يك از آنها نيازمند به استقامت هستند. استقامت زبان به اين است كه از آن جز صدق و صفا تراوش نكند و استقامت روح به اين است كه در همه جا حضور پيدا كند. استقامت نفس اين است كه هميشه به ياد خدا باشد و اگر خطائى از وى سر زد استغفار كند و استقامت قلب اين است كه اگر لغزشى از وى صادر شد معذرت بخواهد، و استقامت عقل اين است كه از جهان، اعتبار بگيرد و پند پذير باشد، و استقامت معرفت افتخار است و استقامت سر اين است كه به عالم اسرار متوجه شود. ذكر لسان حمد و ستايش و سپاس خداوند است، ذكر نفس كوشش و تحمل رنج و مشقت است، ذكر روح خوف و رجاء است، ذكر قلب راست گوئى و يك رنگى است، ذكر عقل تعظيم و حياء است، ذكر معرفت تسليم در برابر خداوند و رضا و خوشنودى از زندگى است و ذكر سر لقاء رحمت خداوند و مشاهده جلال و جمال پروردگار است.

[9]. «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم»؛ سوره مائده(5)، 3.

[10]. «به خدا و رسولش و نورى كه فرستاده‏ايم ايمان آوريد»؛ سوره تغابن(64)، 8.

[11]. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ج 1، ص 276.

[12]. وقتی می‎گوییم معصوم، پیغمبر اکرم9 و صدیقه طاهره را هم شامل می‎شود، وقتی می‎گوییم امامت، منظورمان چهارده معصوم: است. حضرت زهرا3 نیز شأن امامت دارند. نبوت پیامبران نیز به اعتراف آنان نسبت به ائمه: است؛ یعنی اگر به امامت امیرالمؤمنین7 (به عنوان مثال) اعتراف نکنند نمی‎توانند پیامبر شوند. جبرئیل هم باید امیرالمؤمنین7 را قبول داشته باشد تا در مقام و مرتبه خود باقی بماند.

[13]. ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى، بلاغات النساء، خطبه فدکیه.

[14]. علامه مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، ج 23، ص 5.

[15]. «مَنْ زَارَ أَوَّلَنَا فَقَدْ زَارَ آخِرَنَا وَ مَنْ‏ زَارَ آخِرَنَا فَقَدْ زَارَ أَوَّلَنَا وَ مَنْ تَوَلَّى أَوَّلَنَا فَقَدْ تَوَلَّى آخِرَنَا وَ مَنْ تَوَلَّى آخِرَنَا فَقَدْ تَوَلَّى أَوَّلَنَا وَ مَنْ قَضَى حَاجَةً لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِنَا فَكَأَنَّمَا قَضَاهَا لِجَمِيعِنَا…»؛ همان، ج 97، ص122.

 

[16]. «إن الناس كلّهم ارتدّوا بعد رسول الله9 غير أربعة»؛ سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد، ص 162. این روایت در نقل­ها و منابع دیگر به صورت­های دیگر که سه نفر و یا هفت نفر را استثنا می­کند نیز آمده است.

[17]. «بنا عُبد اللّه‏، وبِنا عُرف اللّه‏ وبِنا وحّد اللّه‏ ومحمد حجاب اللّه‏ تبارك وتعالى»؛ اصول کافی، ج 1، ص 145.

[18]. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»؛ از فرازهای نخستین دعای غیب امام زمان7، مفاتیح الجنان.

[19]. «ولى ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد»؛ سوره اسراء(17)، 82.

[20]. محمد بن مسلم گويد شنيدم كه امام باقر (ع) مي­فرمود: «هر كه دين­دارى خداى عزوجل كند به وسيله عبادتى كه خود را در آن به زحمت افكند ولى امام و پيشوایى كه خدا معين كرده نداشته باشد، زحمتش ناپذيرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را مبغوض و دشمن دارد، حكايت او حكايت گوسفندى است كه از چوپان و گله خود، گم شده و تمام روز سرگردان مي­رود و برمي­گردد، چون شب فرا رسد گله‏اى با شبان به چشمش آيد، به سوى آن گرايد و به آن فريفته شود و شب را در خوابگاه آن گله به­سر برد، چون چوپان گله را حركت دهد، گوسفند گمشده گله و چوپان را ناشناس بيند، باز متحير و سرگردان در جست­وجوى شبان و گله خود باشد كه گوسفندانى را با چوپانش ببيند، به­سوى آن رود و به آن فريفته گردد، شبان او را صدا زند كه بيا و به چوپان و گله خود بپيوند كه تو سرگردانى و از چوپان و گله خود گمگشته‏اى، پس ترسان و سرگردان و گمراه حركت كند و چوپانى كه او را به چراگاه رهبرى كند و يا به جايش برگرداند نباشد، در همين ميان، گرگ گم شدن او را غنيمت شمارد و او را بخورد.» اصول کافی، ترجمه مصطفوی،ج 1، ص 260.