qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

شناخت دشمن، مقدّم بر شناخت دوست

شناخت دشمن، مقدّم بر شناخت دوست

در رویدادهایی که در صدر اسلام اتفاق افتاده است، دو نگاه برجسته وجود دارد که شاید بتوان همه­ی امور را به آن دو مرتبط کنیم: یکی این که دشمن شناخته شود و دیگری آن که دوست و یاور معلوم گردد. آن­چه که امروزه در امور ما مهم است نیز همین دوستی و دشمنی است. در سه واقعه­ی تاریخی که برای شیعه حکم شاخص را دارد (یکی اتفاقات مربوط به صدیقه طاهره، یکی کربلا و دیگری ظهور امام زمان)[1] نیز، شناخت دشمن بسیار برجسته است. در فرهنگ شیعه نسبت به شناخت دوست آن­قدر مشکل وجود ندارد؛ اما در ارتباط با شناسایی دشمن گویا مشکل داریم. آن­چه به ما ضربه می­زند دشمن است، به همین جهت ما باید دشمن را شناسایی کنیم؛ یعنی آسیب را تشخیص دهیم و منشأ اصلی خطر را بفهمیم و بدانیم که به­واسطه­ی دشمنی حقیقتاً می­خواهند به ما آسیب برسانند.

گاهی آدم باور ندارد که جادّه با او دشمن است؛ به همین خاطر با سرعت رانندگی می­کند و به دنبال آن، ماشینش واژگون شده و خانواده­اش را بدبخت می­کند. او باید می­فهمید که همه جای جادّه سطح صاف نیست که دوست باشد؛ بلکه پیچ تند، سرپایینی و سطح لغزنده هم دارد که دشمن جان انسان است. آدم نمی­فهمد که گاهی ممکن است زبانش دشمنش باشد. دوستی و خیرخواهی زبان را می­فهمد ولی این که زبان، دشمن آدم است را به سختی می­شود فهمید. یعنی از داخل چیزی که برای خود آدم است و قرار است که منفعت برساند دشمنی بیرون بیاید. گاهی شکم، شهوت و حتی فکر آدم دشمن او می­شود. گاهی در یک فکر ساده دشمنی خوابیده است؛ به عنوان مثال، گمان بد، برداشت غلط، حکم نابه­جا یا حکم درست اما زودهنگام که هنوز زمینه­های آن فراهم نیست و یا پخش کردن خبری که باید هفته دیگر منتشر شود، دشمن انسان هستند. پس شناخت دشمن و دشمنی بسیار مهم است که متأسفانه شیعه آن را کم دارد.

 

معرفی دشمن، اولویت اول اهل بیت

در یک کلمه بگویم که صدیقه طاهره و اباعبدالله برای این هزینه شده­اند که شیعه، دشمن را به خوبی بشناسد، از سادگی در بیاید و بفهمد که دشمنی هم وجود دارد. کسانی که دشمن­شناس نیستند چقدر لطمه می­خورند و چقدر لطمه می­زنند. کسانی که دشمن را به عداوت ورزیدن نمی­شناسند تا نابود نشوند سوءنیت­ها را متوجه نمی­شوند. من زبان را مثال زدم تا شما گمان نکنید که دشمن حتما باید غریبه باشد. خیلی مهم است که بدانید خداوند در واقعه کربلا به شکل ماهرانه­ای دشمنی­ها را از دوستی­ها جدا کرد و آن را به نمایش گذاشت.

حضرت علی در جنگ صفّین با یکی از یاران خود از مکانی عبور می­کرد که به شخصی رسیدند که قرآن را نیکویی می­خواند. همراه ایشان مجذوب تلاوت آن قاری شده بود. امیر المؤمنین نیز با جدیّت او را از توقف منع کرد و با خود برد. شخص همراه، معنای این رفتار امام را درک نکرد. امام نیز در پایان جنگ، او را بر سر جنازه فرد قاری که برای سپاه دشمن جنگیده بود حاضر کرد تا به او بفهماند که رخنه دشمن به قلب و فکر انسان بسیار ناپیدا صورت می­گیرد.

گاهی انسان، پدر خود را دشمن خود فرض کرده و با شخص نااهلی طرح رفاقت می­ریزد. گاهی نیز کسی، مادر انسان را برایش دشمن جلوه می­دهد. گاهی بعضی از زن­های کم­عقل، برای این که بخواهند همسر خود را مهار کنند مادرشوهر خود را در چشم همسرشان دشمن نشان می­دهند. سپس این مرد ساده­لو نیز با دیدن رفتارهایی از مادر خود که نظر همسرش را تأیید می­کند، معتقد به دشمنی مادرش می­شود. خیلی بعید است که مادر انسان دشمن او بشود؛ یعنی خیلی اتفاقات باید بیفتد تا مادر به دشمن فرزند تبدیل شود.

بنابراین اگر واقعه صدیقه طاهره اتفاق نمی­افتاد، ما عمر و ابوبکر را بهترین­ها می­دانستیم. هزینه این رسواسازی دشمن را صدیقه طاهره برعهده گرفت به­گونه­ای که ما امروزه به آسانی دشمن را شناخته و آنان را لعن می­کنیم. اگر اباعبدالله واقعه کربلا را نمی­آفرید، این دسته­جات عزاداری راه نمی­افتاد و این لعن­ها نمی­بود، ما به این آسانی دشمن را نمی­شناختیم.

 

حبّ و بغض متعادل، نشانه دشمن­شناسی دقیق

موضوع «حبّ و بغض» هم، یکی از فروعات مسأله دشمن­شناسی است. اگر حبّ و بغض کسی تنظیم نباشد، یعنی اگر نسبت به چیزی که باید به آن حبّ داشته باشد، بغض بورزد و به چیزی که باید به آن، بغض داشته باشد محبت نماید، این شخص دشمن­شناس خوبی نیست. مثلا مریضی که غذای سرخ شده برایش خوب نیست، بخواهد سرخ کردنی را دوست داشته باشد و آن را بخورد. بنابراین ممکن است که انسان، مسیر خودش را با همین حبّ و بغض­های اشتباه گم کند. «هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُبُّ وَالْبُغْض‏»[2] نیز همین است؛ یعنی شاخص دین­داری شما ثابت نیست و گهگاه پایین و بالا می­شود.

اشتباه گرفتن در حبّ و بغض، تأثیرات عمیقی را برجای می­گذارد. گاهی مشاهده می­شود که جامعه­ای ظرف سی سال، حبّ و بغضش جابه­جا می­شود. وقتی حبّ و بغضش تغییر کرد، دیگر نمی­تواند دشمن را از دوست تشخیص دهد. بعد به داخل دامن دشمن می­افتد. بنابراین این­گونه نیست که دشمن، مثلا از طریق رسانه­ها تلاش زیادی برای جذب یک عده می­کند و موفق هم می­شود؛ بلکه چون حبّ و بغض، یک امر درونی و قلبی است، لابد من یک ایرادی دارم که محبت مثلا، یک فرد آمریکایی یا یک فرد اسرائیلی در دل من جای می­گیرد. شما کشور ترکیه را ببینید، از نظر من، دشمن اول و آخر ما همین ترکیه است؛ یعنی کشوری که ضربه نهایی را به جمهوری ما خواهد زد همین ترکیه خواهد بود؛ چراکه دوستی و دشمنی­اش را هنوز برای ما آشکار نکرده است. از اسرائیل نباید ترسید؛ چون وقتی فهمیدیم که اسرائیل دشمن است خود را برای مقابله با آن آماده می­کنیم. اما جایی که انسان از آماده­سازی خود غفلت می­کند و نیروی هجمه خود را برمی­دارد، جایی است که نقطه مقابل خودش را دوست می­پندارد.

 

صلح امام حسن و جنگ امام حسین برای معرفی دشمن

معاویه نیز در مقابل امام حسن مجتبی از همین عنصر عدم شناخت دشمن استفاده کرد. این­گونه نبود که مسلمانان در آن زمان برای مقابله با معاویه از نیروی کافی برخوردار نبودند؛ بلکه این معاویه بود که با ترفندهای مختلف، یک شکلی از دوستی را برای مسلمانان ثابت کرده بود. امام هم که نمی­خواست مردمی که در حبّ و بغض خود به اشتباه رفته­اند را به جنگ و خونریزی وادار کند، لذا صلح را پذیرفت. ولی در جریان نهضت کربلا، امام حسین دید که معرفی کردن یزید به عنوان دشمن خیلی دور از دسترس نیست، بنابراین به مقابله علنی با او پرداخت.

 

اهمیت دشمن­شناسی در تربیت صحیح

به فرزندان خود، دشمن­شناسی یاد بدهید، البته نه به معنای افراطی و نه به معنای خیلی لطیف آن. در مورد زن هم همین­طور؛ این که گفته می­شود زن عورت است یعنی آستانه­ی آسیب­پذیری زن بسیار بالا است. گاهی می­بینید که با یک خنده­ی نابه­جا عفّتش را از دست می­دهد. آقایی با من تماس گرفت و گفت که من با همسر برادرم ارتباط دارم، زمانی که برادرم در منزل نیست، ما با هم هستیم. ببینید که شهوت چگونه انسان را کور می­کند. شهوت که هیچ­گاه به آدم نمی­آید بگوید که مثلا این مورد کار درستی نیست. شخص دیگری به من گفت که با مادرزنش رابطه نامشروع داشت و می­گفت که نمی­تواند ترک کند و مادرزنش هم از این کار دست­بردار نیست. به او گفتم که برو و خودت را از یک ساختمان چهار، پنج طبقه به پایین بینداز و من هم پیش خدا ضامن می­شوم که مأجور خواهی بود.

به مرد برای حفظ خانواده­اش غیرت داده شده است؛ این یعنی این که مرد، دشمن­شناس است، متوجه می­شود که دشمن زن و ناموسش چه کسی است. زنی هم که می­خواهد از غیرت مردش بکاهد به او می­گوید که انسان بدبینی هستی. البته این درست است که بعضی از مردها زیادی بدبین هستند اما این را نباید آن قدر بزرگ کرد که لطمه به اصل غیرت­ورزی مرد زده شود. البته مردی هم که در عفیف بودن زنش شک کند شکست خورده است.

 

دروغ­گویی، ویژگی اصلی دشمن

از میان 30 هزار نیروی دشمن در کربلا، لااقل هزار نفرشان نیروی اصلی بودند و یا این که حداقل صد نفر نیروی شاخص مثل عمر سعد و عبیدالله بودند که دیگر نیروها را جمع و متمرکز می­کردند. باید ببینیم که این عده چه خصوصیاتی داشتند که دشمنی و دوستی را برای آن جمعیت انبوه، وارونه جلوه می­دادند.

اگر شما با کسی معاشرت کردید و دیدید که چند بار دروغ گفت. بدانید که این شخص دیگر راست­گو نمی­شود. شخص دروغ­گویی که دشمن خدا است نمی­تواند دشمن شما نباشد. حتما به شکلی دشمنی خود را به شما نشان خواهد داد. اینجا نباید مماشات و سهل­انگاری کنی. درباره برخی از گناهان مثل غیبت و تهمت و… شاید بتوان بهانه­ای آورد که مثلا تحت فشار بوده و یا ناراحت و عصبانی بوده و از آن چشم­پوشی کرد؛ اما دروغ این­گونه نیست، دروغ هیچ فشاری را برنمی­تابد. به همین دلیل است که امام حسن عسکری فرمودند: «تمام بدی­ها در اتاقی است و در آن قفل است و کلید گشودن آن دروغ است.»[3] رسول خدا نیز می­فرماید: «هر خصلتی در مؤمن ریشه­دار می­شود غیر از دروغ»[4]

نکته­ای که در دروغ وجود دارد این است که شخص دروغ­گو دیگر نمی­تواند دوستت باشد، دوستی او را دیگر نباید قبول کرد؛ بلکه باید بدانی که همین الان دشمن تو است. رسول خدا درباره دشمنی نفس فرمودند: «أعدی عدُوِّکَ نَفسُکَ الّتی بَینَ جَنْبَیْک»[5]

نفس آدم چه موقع به آدم راست گفته است؟ نفس به ما گفت: حالا بخواب! بعداً آن کار را انجام می­دهی، خوابیدیم و همه چیز از دستتمان رفت. گفت: حالا اینجا را نگاه کن! بعداً به یک شکلی توبه خواهی کرد، نگاه کردیم اما نتوانستیم توبه کنیم. همه­ی برکات به واسطه همین دروغ­گویی­ها از میان رفت. زمانی بود که چقدر برکات زیاد بود، اما اکنون هیچ­کدام از آن­ها نیست. یعنی نفس، به انسان راست نمی­گوید و قابل اطمینان نیست. لااقل شما سعی کنید که در همان لحظات اولیه با آن مخالفت کرده و آن کار را بگذارید برای چند دقیقه دیگر تا انجام آن کار به خاطر حرف نفس نباشد؛ یعنی فرجه­ای را نسبت به انجام آن کار برای خودتان قرار دهید.

 

جابه­جا شدن دوست و دشمن

شیطان دشمن هم­اکنون مردم است اما چه کسی این را باور دارد؟ عده­ای او را به عنوان بهترین دوست انتخاب کرده­اند. اگر واقعا شیطان به عنوان دشمن شناخته می­شد دیگر کار تمام بود. خیلی از مواقع شما می­بینید که – معاذالله – خدا دشمن قلمداد می­شود. شخصی می­گوید که خدا مواظب من نیست؛ این یعنی این که شیطان مواظب من است دیگر. اگر انسان نگاه تیزبینی داشته باشد دشمنی­ها را می­فهمد. یک چایی داغ یا یک دستگیره داغ دشمن شما است، اگر اینجا مماشات کنی بعدها در مقابل دشمن هم مماشات می­کنی. سرعت زیاد ماشین دشمن است.

همسرت را بی­جهت آزار نده؛ تا جایی که می­توانید تحمل کنید. در منزل دشمنی درست نکنید. خانم­ها هم اگر شوهرشان در منزل دشمنی درست کردند، دوستی را انتخاب کنند، سعی کنید به همسرانتان کمک کنید نه این که دوباره آتش را زیاد کنید. خدا شما را به عنوان آرامش دهنده و خنک کننده و مرد را مثل آتش داغ قرار داده است. شما هم اگر در منزل آتشین و داغ باشید که دیگر کار تمام است. «لتسکنوا الیها»[6] به­وسیله زن است که آرامش به منزل می­آید.

کسی که تشرفی به محضر امام زمان نصیبش شده بود می­گفت: من که حضرت را خوب نشناختم، ولی از خنک بودن دست آن حضرت بود که آرامش خاصی همانند همان «بَرْداً وَسَلاماً‏»[7] را در وجودم احساس کردم؛ چقدر خنک و چقدر پر از رحمت بود. حتی آب هم همین­طور است که وقتی عطش به سراغ انسان می­آید با خوردن مقداری از آن همان احساس به انسان دست می­دهد.

 

کربلا و درس دشمن­شناسی

واقعه کربلا برای تقویت درس دشمن­شناسی بسیار مناسب است. امروزه هم باید مواظب دشمن باشیم. خدا می­خواست ثابت کند که هیچ­گاه نسبت به حضور دشمن غفلت نورزید. به عنوان مثال، درست است که ما الان در اطراف خودمان میکروبی را نمی­بینیم اما اگر از اداره بهداشت با وسایل مخصوص بیایند و اینجا را کنترل کنند خواهید دید که تعداد بسیار زیادی میکروب وجود دارد. شما هم لابد فکر می­کنید که اطرافتان پر از دوستی است. اما اصلا این­گونه نیست؛ نفس، پول، قدرت، شکم، خواب و… همگی دشمنان شما هستند. این­ها عواملی دوپهلو هستند؛ یعنی باید بخش دشمنی آن­ها را جدا کرده و فقط از دوستی­هایشان استفاده کنید.

آقا! خانم! فقط مواظب واجباتت باش. همه مستحبات را اگر به واجباتت لطمه می­زند رها کن. وقتی می­بینی که طاقت نداری و هرگاه به جلسه­ای می­روی و به دنبال آن، نماز صبحت قضا می­شود، به آن جلسه نرو. در منزلت بنشین و به موقع بخواب، خداوند ثواب حضور در آن جلسه را به شما می­دهد. آن جلسات برای کارگشایی از امور عظیمی است که نمی­توان آن­ها را تعطیل کرد. اگر این­گونه هستی که با شام زیاد خوردن برای نماز صبح بیدار نمی­شوی، نخور! و یا اگر دیر بخوابی نمی­توانی بیدار شوی نخواب!

اگر ما در این موارد به ظاهر کوچک، که برایمان روشن است دشمنی­ها را پیدا کنیم، عیوب خودمان را بفهمیم – برای هنوز زود است که بفهمیم  مثلا عمر سعد کیست – و بدانیم که آن­ها دشمن ما هستند، امنیت و آرامش به سراغ ما می­آید. این که من عیب­های خودم را کشف کنم خیلی کار سختی است.

جریان کربلا جریان دوستی­ها و دشمنی­های پنهان است. وقتی کسی به توابین نگاه می­کرد انگشت به دهان می­ماند و باورش نمی­شد که این­ها همان کسانی هستند که در کربلا آمده بودند تا امام حسین را بکشند. خیلی از آنان که در لشکر عمر سعد بودند می­گفتند: ما این احتمال را نمی­دادیم که کار به اینجا برسد، فکر می­کردیم کار با یک سری تهدیدها تمام خواهد شد.

وجود محرم و نامحرم در زیر یک سقف یکی از موارد دشمنی است. اگر کسی این را قبول نکند اسلام را قبول نکرده است. اگر ما فهمیدیم که دوستی و دشمنی چیست، بعد از آن می­توانیم راه و مسیر را طی کنیم؛ ولی اگر دوستی و دشمنی را تشخیص ندهیم در میان راه گم می­شویم.

[1]. البته مسأله رجعت هم بسیار مهم است که ما فعلا نمی­خواهیم به آن بپردازیم.

[2]. امام محمد باقر فرمود: «آیا دین چیزی غیر از حبّ و بغض است؟» علامه مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، ج 65، ص 63.

[3]. نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، کتاب حج، باب 120.

[4]. مستدرک الوسائل، ج9، ص 88.

[5]. «دشمن­ترین دشمنان تو نفْس تو است که در برابر توست.» بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۶۴.

[6]. اشاره به این آیه قرآن است: «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَة؛ و از نشانه‏هاى او اين كه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.» سوره روم (30)، 21.

 

 

[7]. اشاره به این آیه قرآن است: «قُلْنا يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَسَلاماً عَلى‏ إِبْراهيم‏؛ گفتيم: اى آتش، براى ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش‏.» سوره انبیا (21)، 69.