qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

قرب به خدا اصلي­‌ترين دغدغه مؤمن

قرب به خدا اصلي ‌ترين دغدغه مؤمن

بسم الله الرحمن الرحيم

قُرب به خدا همواره دغدغه اصلي مؤمن است؛ يعني مؤمن مي‎خواهد به حقيقت‌­ها، حقانيّت و خداي متعال نزديک شود. اين قرب، تنها و تنها در ظرف شرع، مشخص و تعريف شده است، يعني خداي متعال، قرب را در تکاليفي که به عنوان امر و نهي بر نبي مکرّم اسلام نازل کرده و در همان اعمال ساده و مشکل شرع قرار داده است. اگر گفته است که در هنگام ورود به مسجد، ابتدا پاي راست را داخل بگذاريد و يا اين‌که در موقع سجده، هفت عضوتان بر روي زمين مستقر باشد، قرب به خدا در همان است؛ و همچنين اگر فرموده است که جهاد کنيد و خون بدهيد، باز هم قرب در همان است. پس دغدغه مؤمن عبوديت و بندگي است.

احساس ناتواني مؤمن در رسيدن به قرب الهي

عبوديت به انجام واجب و ترک حرام و عمل به شرع مقدس تعريف شده است؛ که البته در اين مقدارش چون واضح است مشکلي هم نيست؛ اما آن­‌چه که مي‎ماند اين است که مؤمن در بعضي از موارد، احساس مي‎کند که راه را نمي‎تواند آن‎طور که خدا از او مي‎خواهد برود؛ يعني توانايي براي انجام يک تکليف خاص، گويا خارج از عهده او است. همين مسأله، زمينه‌­اي براي ورود شيطان به منظور بازداشتن مؤمن از ادامه‌­ي مسير است.

در حقيقت يک نحوه آرزوي معنوي، يا به اصطلاح عرفا «مشتحيات» سراغ آدم مي‎آيد و خودش را در جايي و آرزويش را در جايي ديگر مي‎بيند. مثلاً چيزهايي مثل ملاقات با امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف-، اصلا گناه نکردن، حضور قلب در نماز و لذت بردن از مناجات را آرزوي خودش قرار مي‎دهد؛ يعني مي‎خواهد از يک طريقي بفهمد که آيا در مسير قرب به خداوند هست يا نه؟ اين‎ها دغدغه مؤمن است. مي‎داند که قرب چيست، تکليف چيست، مي‎داند که قرب در ترک حرام و انجام واجب است؛ مي‎داند که عبوديت همين است؛ مي‎داند کار شيطان چيست، مي‎داند که معصيت خوب نيست و ميان خودش و گناه فاصله مي‎اندازد، همه‌­ي اين‎ها را مي‎داند، ولي تواني که او احتياج دارد تا در اين مسير حرکت کند در او شکل نمي‎گيرد. وقتي توان شکل نگرفت، خودش باعث تضعيف خودش مي‌­شود و شيطان و نفس هم مي‎آيند و اين فرد را ناکارآمد معرفي مي‎کنند؛ يعني به او القاء مي­‌کنند که او اين مسير را نمي‎تواند برود و به درد اين راه نمي‎خورد، سعي مي‌­کنند تا او را منصرفش کنند که از مسيرش برگردد.

همراهي ولايت با مؤمن در مسير قرب الهي

اين‌جاست که وليّ خدا با «وِلايت» (به معناي سرپرستي) و «وَلايت» (به معناي همراهي و معيّت)، با هر دو، به داد مؤمن مي‎رسد. مؤمن تا احساس نکند که وليّ خدا دارد با او همراهي مي‎کند و اين را نپذيرد و بخواهد مستقلاً با استفاده از خدا امر را تمام کند به قرب حقيقي نائل نمي‌­گردد. مثل همين عرفاني که الان دارد تبليغ مي‎شود که در آن فقط صحبت از خدا است؛ يعني اين فرد مي‎خواهد اين بار را خودش بردارد و ببرد، اين‌جا همان جايي است که بزرگان اهل عرفان نيز لغزيده‌­اند. يعني فهميده است که بايد به شرع عمل کند، واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند؛ و فهميده است که قرب هم در همين است. فهميده است که خدا هم همين را مي‎خواهد، اما به گونه‌­اي بر آن تکيه کرده است که مي­‌خواهد راه را به تنهايي و بدون معصوم-علیه‌السلام- طي کند. اين روايت را شما حتما شنيده‎ايد که فردي را مار نيش زده بود، امير‎المؤمنين-علیه‌السلام- بالاي سرش آمد و علت را فرمودند که شما در کوتاهي امر ولايت ما گرفتار شده‌­ايد.! حضور قلب هم که نداري همين است، در راه قرب به خداوند احساس خطر هم که مي‌­کني همين است.

ترس شيطان از مؤمن، سرمايه اوليه مؤمن

اولين چيزي که به مؤمن در همراهي‌­اش با وليّ خدا به او مي‎دهند «يقظه» نيست (آن­‌گونه که عرفا مي‎گويند)؛ بلکه اولين چيزي که به مؤمنِ همراه با ولايت و وليّ خدا مي‎دهند تا در اين راه راحت سير کند اين است که مي‎فهمد که «شيطان از او مي‎ترسد»  نه اين‌که او از شيطان مي‎ترسد.

اگر کسي احساس ترس از شيطان کرد به ولايت دست پيدا نکرده است؛ چون اولين چيزي که به او مي‎دهند اين است که ترس از شيطان را از او مي‎گيرند. وقتي ترس از شيطان را از او گرفتند ديگر راه برايش باز است.

خوب! اما چگونه اين اتفاق رخ مي‌­دهد؟ مگر امکان دارد که آدم از شيطان نترسد؟ جوابش اين است که بله! با آن قدرت وليّ خدا همراه با انسان، ممکن است. شيطان، وليّ خدا را مي‎بيند نه مؤمن را؛ او هميشه مؤمن را با وليّ مي‎بيند. در واقع وليّ خدا نمي‌­گذارد که شيطان در اطراف مؤمن حرکت کند.

اشتباهي به نام رياضت، در مسير قرب الهي

اما کساني که مي‌­خواهند اين مسير را به نام عرفان و بدون وليّ طي کنند، اگرچه راه را مي‌­پيمايند و فرمول را هم مي‌دانند؛ اما به نتيجه نمي‌­رسند؛ چون هميشه درگيرند، هميشه در «رياضت» هستند، اينجا اصلا مؤمن در رياضت نيست. اين يک انگاره در ذهن بعضي‌­ها است که فکر مي‌کنند اگر کسي بخواهد در اين راه بيايد بايد سختي و حتي بلا بکشد. تفسير اين افراد از بلاي مؤمن واقعا خنده‌دار است، مثلا گفته‌­اند که مؤمن يک لحظه مي‎بيند که کفشش نيست و لحظه­‌اي بعد آن را در جايي ديگر مي‌­يابد؛ اين را براي مؤمن بلا حساب کرده‌­اند! و يا مثلا يک لحظه غذا به او دير مي‎رسد و يا مثلا در روايتي دارد که چيزي به دست مؤمن برخورد مي‌­کند؛ از نظر آنان، اين­‌ها را خدا بلا فرض کرده است.

در جواب بايد گفت که براي خدا چه فايده‌­اي دارد که شما شکنجه ببيني يا در يک راحتي­‌اي باشيد؟ اين را ما درست کرده‌­ايم که مثلا وقتي مؤمن ناخنش را مي‌­گيرد و مقداري اذيت مي‌­شود يا يک نگراني برايش پيش مي‎آيد و يا يک ترس معمولي برايش رخ مي‌­دهد اين‌­ها براي او بلا است؛ چه کسي گفته است که مؤمن بايد رياضت بکشد؟ راوي مي‌گويد که من امام هادي-علیه‌السلام- را در صفه، هنگامي که متوکل ملعون، ايشان را دعوت کرده بود زيارت کردم. به محضر ايشان به‌خاطر اين بي‌­احترامي متوکل و سختي‌­اي که حضرت در آن بود ابراز تأسف کردم، اما ايشان فرمودند: حالا بيا نگاه کن. پرده را بالا زد و من رودخانه، آب و هواي عالي و درختان ميوه و جمعيتي که در اطراف حضرت بودند را ديدم. سپس ايشان فرمودند: امام معصوم هميشه در اين‌چنين جاهايي است. مؤمن هم همين است؛ اما مؤمن خودش را به دست خود از اين منطقه خارج مي‎کند. مؤمن اگر با مؤمن زندگي کند اين‌­گونه مي‌­شود؛ اما وقتي به طمع چيزي مي‌­رود با منافق زندگي مي‎کند يعني دوست ندارد با مؤمن زندگي کند، اين بهره‌­ها را از دست مي‌­دهد.[1]

پس معصوم-علیه‌السلام- وحشت راه را برمي­‌دارد. وقتي مي‌­گويند امام رضا-علیه‌السلام- در شب اول قبر به ديدار زائر خودش مي‎آيد اين تنها يک مثال است؛ يعني امکان ندارد شما جايي باشيد و وليّ خدا، امام عصر-علیه‌السلام- با شما نباشد. اگر شما ايمان را رعايت کنيد امکان ندارد که آن حضرت با شما نباشد. «فعلينا الاصدار كما كان منّا الايراد» (همه گونه خير و خوبي از ما به مردم مي‌­رسد) فقط نيت‌هايتان را درست کنيد تا با ما باشيد، «وأجعلوا قصدکم إلينا بالمودة علي السّنة الواضحة» با ما که هستيد هيچ کسي با شما کاري ندارد؛ اما همين‌که از ما فاصله مي­‌گيريد تمام بلاها بر سرتان آوار مي­‌شود. اولين بلا خودت هستي؛ يعني با خودت درگير مي­‌شوي. لذا براي دوره آخرالزمان بر روي اين دعاها تأکيد شده است: «يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک»[2] و «اللهم عرّفني نفسک فانّک ان لم تعرفني نفسک …»[3]

اگر با وليّ خدا همراه نباشيد با خدا هم همراه نيستيد، لذا ائمه-علیه‌السلام- مي­‌فرمايند: «بنا عرف الله» با ما باشيد تا خداشناس بشويد. توحيدي که با همراهي معصومان-علیه‌السلام- باشد نه شرک، نه التقاط و نه کفر است؛ اما خداشناسي بدون آنان سرانجام به شرک مي‌­انجامد. «بموالاتکم علّمنا الله معالم ديننا و اصلح ما کان فسد من دنيانا» و «مَن اطاعکم نجي»[4]

ما در دعاها داريم که «اجسادکم في الاجساد وارواحکم في الارواح وقبورکم في القبور»[5] چرا بايد قبر امام رضا-علیه‌السلام- در بين قبور ما باشد؟ چرا بايد روح امام در بين ما باشد؟ چون اگر نباشد ما به وحشت مي‌­افتيم. اگر شما نايستيد و نگوييد «السلام عليک يا ابا عبدالله» تنها مي‌مانيد و به وحشت مي‌­افتيد. اول از خودتان وحشت مي‌­کنيد. «ارواحکم في الارواح» براي همين است اگر شما يک لحظه احساس تنهايي کنيد شيطان کار را تمام مي‎کند. او خود گفته است که «ولاغوينّهم اجمعين الا عبادک منهم المخلَصين»[6]؛ مخلصين يعني کساني که همراه معصوم-علیه‌السلام- هستند و دارند آنان را همراهي مي­‌کنند.

حضرت فرمود: دور هم بنشينيد و ذکر ما را بگوييد، ياد ما کنيد، از ما صحبت کنيد، قصه­‌هايتان، قصه­‌هاي ما باشد، قصه ما را نقل کنيد. بگوييد که روزي پيامبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- به منزل فاطمه زهرا-سلام‌الله‌علیها- آمد، بعد از کمي حسن-علیه‌السلام- داخل شد و بعد از کمي ديگر حسين-علیه‌السلام- آمد؛ پس از مدت کمي امير‎المؤمنين-علیه‌السلام- وارد گرديد، سپس جبرئيل آمد؛ دور هم نشستند و…؛ قصه را بگوييد؛ چرا قصه­‌هاي ديگران را نقل مي‌­کنيد؟ وقتي قصه ما را گفتيد ما را حاضر مي‌­بينيد.

ولايت، شرط توحيد است

مي­‌پرسد که آقا من «يا الله» بگويم يا «يا علي»؟ اصلا شما اگر «يا الله» را بدون «يا علي» بگويي «يا الله» را هم در واقع نگفته‌­اي! ولي اگر «يا علي» را بدون «يا الله» بگويي به حقيقت معناي «يا الله» در ضمن همان اشاره کرده‌­اي! اين يک معجزه است اگر خدا مي­‌گويد: «کن فيکون» حالا اگر به جاي کلمه «کن»، «علي» يا «باقر» بگذارد به اندازه آن «کن» عمل نمي­‌کند؟ لذا رفقا شما وقتي به عقل تکيه کرديد راه بسته مي‎شود؛ خدا جوهره عقل را اصلا اين‌قدر قرار نداده است. اگر خدا براي عقل اين‌قدر اهميت قرار مي‌­داد به پيغمبري که در نهايت عقل است «امّي» نمي­‌گفت. به او که پيغمبرش بود مي‌­گفت منتظر باش تا برايت وحي شود ديگر شما عقلتان چقدر ارزش دارد؟ به پيامبرش مي‌­گفت اگر حرفي از کلام ما را جابه‌­جا کني گردنت را مي‌­زنيم. وقتي خدا درباره پيامبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- مي­‌گويد: «ما ينطق عن الهوي»[7] آن حضرت که هواي نفسي نداشته است. اين «هوي» در اين‌جا يعني اين‌که رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- در مقابل وحي «ما ينطق عن العقل» است. حالا اگر بخواهيد جلوي وحي بايستيد چه مي‎شود؟

 

اشتباهي ديگر به نام عقل، در مسير قرب الهي

چرا بعضي‌­ها به خودشان اجازه مي‎دهند که از عقلشان اين‌قدر استفاده کنند؟ مدام مي­‌خواهند مباحث جانبي را در دين وارد کنند؛ اخلاق در اديان را مطرح مي­‌کنند، اخلاق حتي در اسلام هم نيست؛ بلکه اخلاق فقط در خانه اهل‌بيت-علیهم‌السلام- پيدا مي­‌شود و بس. هر روز دارد از تورات­‌سوزي و انجيل­‌سوزي صحبت مي‎شود؛ کدام تورات؟ کدام انجيل؟ چرا داريم سياسي حرف مي‌­زنيم؟ چرا داريم راه را مي­‌بنديم؟ جرأت داشته باشيم، اصول کافي را به دست بگيريم و بگوييم فقط همين درست است.

شما وصيت­نامه امام خميني(ره) را بخوانيد – رضوان و رحمت خدا بر ايشان باد – ببينيد به چه چيزي افتخار مي‎کند؟ اگر نور امام در قلب­‌ها نباشد با آيات قرآن هم که باشيد راه را پيدا نمي­‌کنيد. «ولله لنور امام في قلوبکم انور من ضياء شمس وسط سماء». مگر مسلمانان با اين قرآن 72 فرقه نشدند؟ اگر کاري از قرآن برمي‌­آمد براي خودش مي‌کرد؛ لذا رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- فرموده است: «کتاب الله و عترتي…»[8]

امير‎المؤمنين-علیه‌السلام- فرمود: اين ورق کاغذها را کنار بگذاريد؛ اين من هستم که قرآن ناطقم؛ من، هم قرآن و هم ناطق به قرآن هستم. قرآني که معاويه هم مي‌­تواند کنارش بگذارد که ديگر حجت براي من نمي­‌شود. آن قرآن را من مي­‌خواهم چکارش کنم؟ رفقا ولله اينها راه را گم کرده­‌اند.

اهميت عزاداري و مصيبت بر امام حسين-علیه‌السلام- در قرب به خداوند

راه را آناني پيدا کرده‌­اند که در جلسه امام حسين-علیه‌السلام- مي­‌نشينند و گريه مي­‌کنند. خدا مي‎داند که راه همين است و همين است و همين است؛ راه فقط حسين-علیه‌السلام- است. پيغمبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- مي‎خواهد جان بدهد مي‌گويد: حسين! علي-علیه‌السلام- مي‎خواهد جان بدهد مي‌گويد: حسين! فاطمه-سلام‌الله‌علیها- مي‎خواهد جان بدهد مي­‌گويد: حسين! امام حسن-علیه‌السلام- مي‎خواهد جان بدهد مي‌گويد: حسين! امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- مي­‌گويد: حسين!

اين يک شاخص است؛ همه‌­ي اين دايره به حسين-علیه‌السلام- مي‎رسد؛ درباره امام حسين-علیه‌السلام- نيز به عزاداري و مصيبت‌­زدگي بر حسين-علیه‌السلام- مي‌­رسد.

بعد از آن هم «گريه» است؛ چون ممکن است يک نفر گريه‌اش نيايد و فقط تباکي کند ولي «مصيبت‌­زده» حسين-علیه‌السلام- باشد. مصيبت‌­زدگي حسين-علیه‌السلام- چگونه است؟ با همين پارچه‌­هاي سياه! با همين سينه‌­زني‌­ها! با همين زنجيرزني‌­ها! با گل ماليدن! مصيبت‌­زد­گي را قشنگ نشان بدهيد. اگر همين‌جوري بايستي و راه بروي چطور بفهمند که شما مصيبت­‌زده‌­اي؟ کسي پدرش فوت کرده چگونه بفهميم که اين الان پدرش فوت کرده است؟ لباس سياه مي‌­پوشد. از او مي‌­پرسند که چرا سياه پوشيده‌­اي؟ مي‌­گويد: پدرم فوت کرده است. بالاخره هر چيزي يک علامتي دارد.

نبايد با معارف بازي کنيم، بايد راه را به مردم نشان بدهيم. اگر در خانه امير‎المؤمنين-علیه‌السلام- آمديد قرآن را هم خوب مي­‌فهميد. آن قرآني که علي-علیه‌السلام- مي‌­فهماند غير از آن قرآني است که هر کسي خودش مي­‌فهمد. «راسخون في العلم»[9] دارد معرفي مي‎کند بنابراين «فسألو اهل الذکر»[10].

نور امام بايد براي هميشه تلألو پيدا کند؛ اما آن نور چه موقع تلألو پيدا مي‎کند؟ وقتي که براي امام حسين-علیه‌السلام- و اهل‌بيت آن حضرت هزينه کنيد. وقتي خانه‌ات را در اختيار بگذاري؛ ماشينت را در اختيار بگذاري؛ از آبرويت خرج کني؛ به بدنت لطمه بزني؛ داد بزني (ويضج الضاجون و يعج العاجون)[11] اين‌جا اگر داد نزني مجبوري براي موتور ناچيزت که دزديده شده يا براي دوچرخه‌­ات که خراب شده و يا براي کفشت که کهنه شده داد بزني، به سرت بزني و گريه کني. چون از سلمان دفاع نکردي حالا بايد بنشيني و همان عذاب را بکشي آن‌جا بي­‌عقلي کردي و خنبق را آن طوري اکرام کردي، اين‌جا بايد عذابش را تحمل کني.

تأثير دعا و زيارت در قرب به خداوند

اين‎ها همه را گفتم تا اين يک کلمه را بگويم. آقايان! بايد مفاتيح بخوانيد تا بتوانيد با امام راه برويد. «السلام عليک يا ابا عبدالله» ولاغير. راه در هيچ جاي ديگر نيست؛ بايد زيارت جامعه بخوانيد تا اجازه بدهند که با امام راه برويد. «السلام عليکم يا اهل بيت نبوة» تا آخر زيارت جامعه را بخوان و سپس برو و با امام راه برو؛ بقيه‌­اش را امام با تو راه مي‎آيد. چند قدم بردار تا حرم امام رضا-علیه‌السلام- برو تا مرتبه بعد که مي­‌خواهي به زيارت آن حضرت بروي، ايشان با شما همراه است. در روايتي هست که کساني که به زيارت ابا عبدالله الحسين-علیه‌السلام- مي­‌روند فرشتگاني با آنان برمي­‌گردند و با آنان هستند تا اين‌که از دنيا بروند، در تشييع جنازه آنان شرکت مي‌­کنند، بر سر قبر آنان مي­‌مانند تا به هنگام قيامت از قبر خارج شوند، بعد همراهش مي­‌روند و دستانشان را در دستان ابا عبد الله-علیه‌السلام- قرار مي‌دهند و مي‎گويند اين هم ابا عبدالله؛ خداحافظ!

نبايد مدام راه­‌هاي ديگر را به مردم نشان داد. اين‌که بخواهيم تمام تلاشمان اين باشد تا آيات قرآن را در قالب صغرا و کبرا و قياس دربياوريم؛ قياس استثنايي و اقتراني درست کنيم؛ شکل­‌هاي مختلف اول و دوم درست کنيم، اصلا درست نيست و راه به جايي نمي‌­برد.

اين‌که مي‎گويند سر مردم شيره مي‌­مالند اين يک واقعيت دقيقي است؛ در قديم افرادي بوده‌­اند که بعد از حمام بر سر مردم روغن يا شيره روغن مي‌­ماليدند؛ اما کسي هم  بوده که وقتي به حمام مي­‌رفته، به هنگام بازگشت دست در داخل ظرفي خالي مي­‌کرده و نشان مي‌­داده که مقداري روغن درمي‌­آورده و بر سر مردم مي‌­ماليده است. حالا هم عد­ه‌­اي با آيات قرآن اين‌چنين مي­‌کنند و دارند مردم را فريب مي‌­دهند و نه بر عقل و نه بر معنويت مردم چيزي اضافه نمي‌­کنند.

نور امام در قلب‌­ها وجود دارد اما بايد در خارج آن هم، امام را معرفي کنيد. اگر شما جلوي حرم امام رضا-علیه‌السلام- نروي و سلام ندهي اين نور خاموش مي‎شود. اگر در جلسه­‌ي اهل‌بيت-علیهم‌السلام- شرکت نکنيد؛ اگر زيارت عاشورا نخوانيد؛ اگر زيارت آل ياسين نخوانيد تاريک مي­‌مانيد. براي همين است که مي‌­بيني حريف خودت هم نيستي، حريف زندگيت هم نيستي. اشتباه نرو! اهل بيت-علیهم‌السلام- کارشان را انجام داده‌­اند؛ چند تا کتاب اعم از نهج البلاغه، اصول کافي، صحيفه سجاديه و مفاتيح الجنان و قرآن را در اختيار ما گذاشته‌­اند برو و آن‌ها را بخوان.

تأثير روايات معصومان-علیهم‌السلام- در قرب به خداوند

رفقا در اين مقطع از زمان جز کتاب­‌هاي علامه مجلسي(ره) کتاب ديگري به درد نمي‎خورد، مگر اين‌که کسي بخواهد کار ديگري بکند. همين­‌طور بخوان و ببين که دين را به چه زيبايي به شما معرفي مي‎کند. کسي بايد کتاب بنويسد که مورد توجه وليّ خدا است. کساني مي‌­گويند که روايات کتاب بحار الانوار جعلي است؛ برو مقدمه‌­اش را بخوان! همين کتابي که اخيراً در تجليل از اين کتاب نوشته‌­اند را برو و بخوان. علامه مجلسي(ره) خودش مي‌­گويد که من کساني را به شرق و غرب عالم فرستادم تا يک روايت مجعول و مجهول وارد کتاب من نشود.

خلاصه اين است که آقايان راه را الان پيدا کرده‌­ايد مواظب باشيد که آن را گم نکنيد؛ و اجازه ندهيد که راه را از شما بگيرند. در خانه­‌هايتان با خانواده خود بنشينيد، چراغ­‌ها را خاموش کنيد و بگوييد: «السلام عليک يا ابا عبدالله» تا دينتان حفظ شود. والله خدا پيش‌­بيني کرده بود که امام حسين-علیه‌السلام- شهيد بشود تا مردم در زمان غيبت، بي‌امام نباشند؛ و اين‌که با گريه بر حسين-علیه‌السلام- دل امام زمان‌شان به رحم بيايد و به­‌خاطر ابا عبد الله-علیه‌السلام- بر سر آنان دست رحمت و رأفت بکشد.

پایان

پاورقی

[1] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 311.

[2]. ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين وتمام النعمة، 2جلد، اسلاميه _ تهران، چاپ: دوم، 1395ق.

[3]. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط – الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية _ تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

[4]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص 610.

[5]. همان.

[6]. سوره حجر(15)، 39 و 40.

[7]. سوره نجم (53)، 3.

[8]. «يا أيُّهَا النَّاسُ، إنّي تَرَكْتُ فِيكُمْ ما إنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي أهْلَبَيْتِي»؛ اى مردم، من در ميان شما چيزى گذاشتم كه اگر تمسّك به آن جوئيد هرگز گمراه نخواهيد شد: قرآن و عترت من كه خاندان نبوّت هستند.

[9]. سوره آل عمران (3)، 7.

[10]. سوره نحل (16)، 43.

[11]. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، فرازي از دعاي ندبه، ص 879.