آیه50-48
رحمت و مصیبت
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ»(شوری/48)
«و اگر روىگردان شوند(غمگين مباش)، ما تو را حافظ آنان(و مأمور اجبارشان) قرار ندادهايم؛ وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامى که ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانيم به آن دلخوش مىشود، و اگر بلايى بخاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنها رسد (به کفران مىپردازند)، چرا که انسان بسيار کفرانکننده است!»
ممکن است انسان در مسیری كه به سمت خدا انتخاب كرده كم آورد و این کم آوردن زمینهای شود كه نسبت به مكتب و خدای متعال اعراض پیدا كند. خداوند متعال ریشه را چنین بیان میکند: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ» ای پیامبر! ما تو را به عنوان ابلاغ كننده فرستادیم، بعد از ابلاغ هم وظیفهای به نام «حفظ» نداری. اینكه آنها این ابلاغ را از تو بپذیرند یا اعراض کنند به دو چیز بستگی دارد: «وَإِنَّا إِذَا أَذَقنَا الإِنسَانَ مِنَّا رَحمَةً فَرِحَ بِهَا»؛ یكی از آنها این است، انسان باید مواظبت كند رحمت خداوند را به حساب خودش نگذارد. «فَرِحَ بِهَا» یعنی به حساب خودش میگذارد، یعنی میگوید من آدم خوبی هستم، حال آنكه اینطور نبوده است، ما رحمت خود را میفرستیم، رحمت ما للعالمین است، چون خدا هستیم و میخواهیم خدایی كنیم باید مایحتاج مخلوق را به او بدهیم. «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ» انسان ضربه و آسیبی را كه گاهی با رحمت میخورد متوجه نمیشود ولی در دومی، یعنی در مصیبت و سختی، این آسیب واضح است. مصیبت را باید حل كند، صبر كند ببیند اشكال کار كجاست و آن را اصلاح كند. انسان تا زمانی که زنده است در اصلاح خود یا خطای خویش است، اگر نافرمانی كرد توبه میكند و اگر اطاعت كرد شكر میكند.
دختر یا پسر بخشیدن خداوند به افراد
«لِلهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاء يَهَبُ لِمَنْ يَشَاء إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاء الذُّكُورَ»(شوری/49)
«مالکيّت و حاکميّت آسمانها و زمين از آن خداست؛ هر چه را بخواهد مىآفريند؛ به هر کس اراده کند دختر مىبخشد و به هر کس بخواهد پسر،»
آیا ندیدی كه: «لِلهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»؟
دقت نكردی، نمیبینی «يَخْلُقُ مَا يَشَاء»؟
«يَهَبُ لِمَنْ يَشَاء إِنَاثًا»، این مساله را برای خود حل كن، چرا دعوا راه انداختهای! «يَهَبُ لِمَن يَشَاء إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاء الذُّكُورَ»، خداوند متعال كه با كسی نسبتی ندارد، لم یلد و لم یولد، خانواده هم ندارد كه بگویی رابطهی قوم و خویشی است، خداوند متعال هر چه بخواهد میبخشد. بخشش برجستهاش را در این آیه میفرماید كه به هر كس بخواهد دختر میدهد و به هر كس بخواهد پسر میدهد، از کسی هم نمیپرسد، چه كسی میتواند بگوید نه!
نمایش علم و قدرت خداوند
«أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَاء عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»(شوری/50)
«يا (اگر بخواهد) پسر و دختر -هر دو- را براى آنان جمع میکند و هر کس را بخواهد عقيم مىگذارد؛ زيرا که او دانا و قادر است.»
«أَو يُزَوِّجُهُم ذُكرَانًا وَإِنَاثًا »؛ یا دو قلو میدهد، «وَيَجعَلُ مَن يَشَاء عَقِيمًا»؛ به یک نفر هم اصلاً بچه نمیدهد، «إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»؛ برگشت همهی اینها به علم و قدرت خداوند است، یعنی باید دقت داشت كه خداوند متعال این كار را بر اساس علم و قدرت حكمتش انجام میدهد و کسی که ایراد میگیرد، در واقع علم و قدرت و حکمت خداوند را زیر سوال میبرد. آیهی 49و50 امر مهمی را مطرح میکند که نفس ما با آن درگیر است و عقاید ما را هم زیر سوال میبرد؛ یعنی ما در حال حاضر خدا پرستیم و ایمان داریم ولی نفسمان هنوز تربیت نشده است و به ما ضربه میزند، نفس ما را محاکمه میکند و چون و چرا میآورد! نفس امارةٌ بالسوء است. باید به نفس فهماند كه خداوند مالک آسمان و زمین است و بخشنده است و به هر كس که بخواهد میبخشد. اگر به شما این چیز را نداده، به جای آن چیز دیگری داده است. خداوند متعال بهترینها را به شما داده است ولی شیطان و نفس آنچه را که حتی شاید به خاطر معصیت خودتان به شما نداده بزرگ جلوه میدهند، به همین دلیل است كه شما هم نمیپذیرید.
فردی آمد و گفت كه من لكنت زبان دارم، بنده گفتم لكنت زبان یعنی اینكه شما حرف نزن! اگر به كسی چشم ندادند یعنی نبین! تو میخواهی زیاد حرف بزنی و همهی خطرات هم در حرف زدن توست و بعد خداوند متعال خواهد گفت كه من در زبان تو حجت واضحه گذاشتم كه تو بفهمی نباید حرف بزنی و در حرف زدنت مواظبت كنی، ولی این کار را نکردی. یك سال حرف نزن، ببین سكوت بهتر است یا حرف زدن، خداوند اشتباه نمیكند و از روی حساب این لكنت زبان را به تو داده است. به او گفتم تو با همین عیب، با خدا درگیر شدهای! اصرار داری كه لكنت از تو برداشته شود ولی خداوند اصرار دارد كه برداشته نشود. این دعوا را رها كن و به جای آن دعا كن و از خدا بخواه که مشکلت حل شود ولی اگر مدام به این فكر كنی به طرف سقوط میروی و خداوند متعال تو را ناشکر معرفی میكند که این همه نعمت به تو دادهام ولی راجع به یك نعمت الحمدلله نگفتی و شكر نكردی، اما یک چیز را به خاطر خودت از تو گرفتم، در خدایی من منازعه کردی.
«لِلهِ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ يَخلُقُ مَا يَشَاء يَهَبُ لِمَن يَشَاء إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاء الذُّكُورَ، أَو يُزَوِّجُهُم ذُكرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجعَلُ مَن يَشَاء عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»؛ او علم دارد به چه كسی پسر بدهد، به چه كسی دختر بدهد، به چه كسی دو قلو بدهد، به چه كسی فرزند ندهد. علم خداوند را نمیتوان كنار گذاشت چون او علیم و قادر است. همچنانكه به بعضیها پسر داده پس قادر است! به بعضیها دختر داده پس باز هم قادر است! قدرت خداست، خدا چهطور قدرت خود را ثابت كند؟
دختر و پسر دادن یک مثال است، در همه چیز همینطور است، مثلاً فردی تقوی میخواهد، دیگری علم میخواهد، یك نفر میخواهد مداح شود، فرد دیگری میخواهد سخنران شود، یك نفر بینی صاف میخواهد، یك نفر محاسن میخواهد، یك نفر قد بلند میخواهد و خداوند متعال با اینکه هر چه بندگان نیاز داشتهاند، به آنها داده است، یک طرفه متهم است!
ما باید اینطور تصور کنیم كه مثلاً قرار بود من كِرم باشم، كرمی در لجن! به چه دلیل من كرم نباشم!؟ مگر كرم مخلوق خدا نیست؟ حالا خداوند متعال مرا كِرم قرار نداد، بلكه یک انسان كامل، بالغ و دارای فهم قرار داد، مرا صاحب پیامبر و قیامت قرار داد. این همه به من توجه كرد! ولی من دائم ایراد دارم كه چرا اینطور شد و آنطور نشد!
در روایت آمده است كه انسان بیمار، فرد سالم را ببیند و از خداوند سلامت بخواهد، چون اگر فرد سالم جلوی او نبود نمیفهمید سلامت یعنی چه، و فرد سالم هم فرد بیمار را ببیند و خداوند را شكر كند، اگر فرد مریض جلوی او نبود نمیفهمید شكر چه چیزی را به جا آورد. این خود یك كتاب است، كتاب بیماری و كتاب سلامتی. اگر جهل و علم نمیبود، چیزی معلوم نمیشد، جاهل باید از خدا علم بخواهد و عالم هم باید شكر خدا را به جا آورد.