qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز8-1

فراز1-8«اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ.»(1)

«بار الها، سه خصلت مرا از حاجت خواستن از تو باز می‌دارد، و یک خصلت مرا به درخواست از تو فرا می‌خواند.»

«يَحْجُبُنِي أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ، وَ نَهْيٌ نَهَيْتَنِي عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ، وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَصَّرْتُ فِي شُكْرِهَا.»(2)

«آن سه که مرا باز می‌دارند عبارتند از: فرمانی که صادر کرده‌ای و من در انجام آن کندی کرده‌ام، نهیی که با آن مرا از کاری بازداشتی و من بدان کار شتافته‌ام، و نعمتی که به من عطا فرمودی و من در سپاس آن کوتاهی ورزیده‌ام.»

ببین یعنی این شد که من این جوری فهمیدم، فکر کردم اگر من حرف تو را، امر تو را زیر پابگذارم، نهی تو را مرتکب بشوم، شکر تو را به جا نیاورم دیگه از چشم تو می‌افتم. ببین الان مردم این جوری هستند؛ یعنی آن کسی که الان گناهکار است می‌گوید من چی بروم به خدا بگویم، آب که از سر گذشت… ببین این حالت.

«وَ يَحْدُونِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْكَ، إِذْ جَمِيعُ إِحْسَانِكَ تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِدَاءٌ.»(۳)
«اما آن‌چه مرا به درخواست از تو فرا می‌خواند لطف و مهربانی توست به کسی که به سوی تو روی آورده و با خوش‌گمانی بر تو وارد گشته است. چه همه داده‌های تو از سر تفضل است و همه نعمت‌های تو بدون زمینه استحقاق است.»

یک چیزی من را ترغیب می‌کند. آن چیه؟ “تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ،” تفضل خواهی کرد به کسی که بیاید به طرف تو، ولو امر تو را زیر پا گذاشته، نهی تو را مرتکب شده، ناشکری هم کرده. “وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْك،”
با حسن ظن دارد می‌آید. بعضی‌ها می‌بینید این جوری هستند. شما هزاری هم با او قهر می‌کنید او اصلاً انگار متوجه نیست شما با او قهر هستی، دوباره می‌آید با شما سلام و علیک می‌کند، شما هم آرام آرام به او میل پیدا می‌‌کنی .
“إِذْ جَمِيعُ إِحْسَانِكَ تَفَضُّلٌ، ” این یعنی چی؟ یعنی آن‌هایی هم که امر خدا را انجام می‌دهند، نهی خدا را مواظبت دارند، شکر کامل هم دارند به آن‌ها هم از باب تفضل چیزی دادی. نیایند هی به خاطر این‌که تو با آن‌ها کاسبی کرده باشی، بگویی چون امر من را اطاعت کرده حالا می‌خواهم به او… نه تفضل تو آن‌ها را به این جا رسانده. پس این سه تا را بگذار کنار. “وَ إِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِدَاءٌ ،” قبل از این‌که این بخواهد بندگی تو را بکند، امر تو را گوش بکند آن همه نعمت‌ها به او دادی.

«فَهَا أَنَا ذَا، يَا إِلَهِي، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّكَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِيلِ،وَ سَائِلُكَ عَلَى الْحَيَاءِ مِنِّي سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِيل.»( ۴)
«و اینک این منم ای خدای من، که با حال تسلیم محض و رام بر آستان عزتت ایستاده‌ام، و در کمال شرمساری همچون نیازمندی عیال‌وار از تو می‌خواهم.»

ببین حالا از این‌جا به بعد حضرت جرأت به شما می‌دهد می‌گوید من همان هستم که آمدم…
«المستسلم الذلیل وَ سَائِلُكَ عَلَى الْحَيَاءِ مِنِّي سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِيل.(5) مُقِرٌّ لَكَ بِأَنِّي لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْيَانِكَ، وَ لَمْ أَخْلُ فِي الْحَالاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ. (6) فَهَلْ يَنْفَعُنِي، يَا إِلَهِي، إِقْرَارِي عِنْدَكَ بِسُوءِ مَا اكْتَسَبْتُ وَ هَلْ يُنْجِينِي مِنْكَ اعْتِرَافِي لَكَ بِقَبِيحِ مَا ارْتَكَبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِي فِي مَقَامِي هَذَا سُخْطَكَ أَمْ لَزِمَنِي فِي وَقْتِ دُعَايَ مَقْتُكَ.( 7) سُبْحَانَكَ، لَا أَيْأَسُ مِنْكَ وَ قَدْ فَتحْتَ لِي بَابَ التَّوْبَةِ إِلَيْكَ، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ.(8) الَّذِي عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ، وَ أَدْبَرَتْ أَيَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّى إِذَا رَأَى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انقَضَت وَ غایَهَ العُمُرِ قَدِ انتَهَت، وَ اَیقَنَ انَّهُ لا مَحیصَ لَهُ مِنکَ، وَ لا مَهرَبَ لَهُ عَنکَ، تَلَقّاکَ بِالاِنابَهِ، وَ اَخلَصَ لَکَ التَّوبَهَ، فَقامَ اَلیکَ بِقلبِِ طاهِرِِ نَقِیّ، ثُمَّ دَعاکَ بِصَوتِِ حآئلِِ خَفیّ.»
«و خود معترفم که هنگام احسانت طاعتی نکرده‌ام جز آن‌که از گناه کناره گرفته‌ام، و در هیچ حالی از انعام و لطف تو بی‌نصیب نبوده‌ام، بار الها می‌خواهم بدانم آیا اعترافم در پیشگاه تو به کردار بدم سودی به من می‌بخشد و آیا اعترافم به کارهای زشت که از من سر زده، مرا از کیفر تو رها می‌سازد؟ یا آن‌که در همین حال مرا سزاوار خشم خویش می‌دانی؟ و یا آن‌که هم اینک که تو را می‌خوانم کیفر تو همراهم خواهد بود. پاک و منزهی، از تو نومید نمی‌گردم، چون باب توبه و بازگشت به سوی خودت را به رویم گشوده‌ای، بلکه همچون بنده ذلیلی سخن می‌گویم که به خود ستم کرده، و پاس حرمت پروردگار خویش نگذارده. گناهانش بزرگ و فراوان شده و ایام زندگانی‌اش رو به زوال گذاشته است، و آنگاه که چشم گشود و مشاهده نمود که زمان عمل سپری شده و پایان عمر به سر آمده، و یقین کرد که دیگر مفری از کیفر تو و گریزگاهی از عذابت نیست، با ندبه به دیدارت آمده و خالصانه در آستانت توبه کرده است. پس با دلی پاک و پاکیزه در برابرت ایستاده، آنگاه با ناله‌ای آهسته و حزین تو را می‌خواند.”

سُبْحَانَكَ، لَا أَيْأَسُ مِنْكَ (به همان سه تا دلیل) وَ قَدْ فَتحْتَ لِي بَابَ التَّوْبَةِ ….
ببین چقدر قشنگ. یک صورت مسأله چید و با همان صورت مسأله همه را حل کرد. که تو نیایی بگویی که آقا ما اگر خوب حرف خدا را گوش می‌کردیم خدا به ما یک تفضلی می‌کرد، این جوری نیست. اگر این جوری تو حساب کنی هیچ کسی قابل عنایت نیست چون همه گناهکار هستند، همه مقصر هستند.