فراز5-3
فراز5-3
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِى، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِى، وَ هَبْ لِىَ الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَكَ لَمْ يَجْرِ إِلدا بِالْخِيَرَةِ، وَ اجْعَلْ شُكْرِى لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ عَنِّى أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِى إِيَّاكَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِى.»(۳)
«بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا به قضای خودت خرسند کن، و سینهام را به آنچه بر من حکم میرانی، گشاده گردان و چنان اطمینانی به من عطا فرما که اقرار کنم قضای تو جز بر آنچه خیر من بوده است نرفته، شکر مرا بر آنچه از من دریغ داشتی بیش از تقدیرم بر آنچه به من عطا کردی قرار ده.»
( اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِى ):
خدایا جوری بشود که من همین جایگاهی را که دارم بگویم خوب است. همینی که تو هستی خوب است؛ اگر تو مثل بغلدستیات باشی هدر رفتهای. پرتقال اگر بخواهد سیب باشد به درد نمیخورد، بله سیب یک چیز است پرتقال هم یک چیز دیگر.
کاری کن که قضای تو در من هموار بشود و بگویم همین که برای من درست کردی خوب است. خانم نباید ایراد بگیرد که کاش من با این آقا ازدواج نکرده بودم. این از بدبختی یک زن است که بیاید شوهرش را جوری معرفی بکند پیش دیگری که شوهر آن زن از سکه بیفتد، این زن آمده خود شیرینی کرده و میخواهد پلشتی را به او یاد بدهد میخواهد او را از شوهرش جدا بکند بعد مثل یک پارچه نجس توی زباله بیندازد. آن زن نمیفهمد که او چه کار دارد میکند؛ او زندگیات را میبرده زیر سوال بله شوهر او با دزدی رفته برایش زندگی درست کرده و فردا پس فردا او را میگیرند صبر کن، ولی شوهر شما با پاکدامنی یک زندگی خدایی درست کرده و هیچکس نمیتواند به او ایراد بگیرد. دهان پدر، مادر و خانوادهات را روی شوهرت باز نکن و سفرهی دلت را مدام با آنها باز نکن. قضای پروردگار را قبول کن اگر حکم هم این شد که جدا شوی جدا شو ولی اینجوری رفتار نکن.
آقايي زنگ زد گفت: خانم من هی طاقچه بالا میگذارد و فلان رفتار را میکند، گفتم فردا صبح ببر طلاقش بده، طلاقش داد. بعد گفت امروز آن خانم زنگ زده و یک داستان درست کرده که من شما را دوست دارم منتهی چون من سرطان سینه داشتم دلم سوخت شما به مشکل بخوری برای همین هی بهانه میگرفتم ولی الان خواب دیدم شفا گرفتم و سرطان سینهام حل شده، بیا با هم زندگی کنیم، آره جان خودت این بازیها تمام شد، ببینید چه جوری خودش را خیلی زرنگ فرض کرده!! اینجوری نیست خدا یک مقدراتی دارد. یک نفر بدون بچه است خدا میداند این آقا و خانمی که بدون بچه زندگی میکنند دارند توحید را بین مردم تقویت میکنند، میگویند با اینکه خدا به آنها بچه نمیدهد و اینقدر سختی میکشند باز هم نماز میخوانند. در مشاورهای که تهران داشتم خانمی آمد و خیلی حرفها علیه خدا زد! گفتم حالا از اتاق برو بیرون و بعد از نماز بیا رفته بود توی اتاقی و دیده بود یک آقای ژولیده که قطع نخاع است، روی ویلچر دارد اذان میگوید. گریهاش میگیرد و متحول میشود اینجوری برای خودش حل میشود که چه طور یک آدم قطع نخاعی هنوز میگوید خدا و منی که همه چیزم سر جایش است به خدا ایراد دارم. با شما توحید مردم قوی میشود، یک ویلچری توی خیابان راه میرود توحید مردم قوی میشود، گلایه و شکایت نمیکنند، ولی دیگری تا یک خرده پولش پایین و بالا شده دارد به زمین و آسمان فحش میدهد! این ثابت میکند بیایمان است و این ایمان دارد و خدا این بچه را به این خواهد داد ولی وارد امتحانش میکند. فقر را به این داده با این فقر خیلیها را دارد امتحان میکند.
برای همین در روایت داریم:
( وَلا تَفتِنی بِما اَعطَیتُم ):خدایا من مورد فتنه نباشم به آنچه که به دیگران دادی و به من ندادی، آنها هم فتنه نباشند بیایند بگویند که این حتماً یک گناهی کرده که خدا به او نداده، این چه حرفی است! نباید این باعث بشود من نسبت به چیزهایی که دیگران دارند و من ندارم حسادت بورزم. خدا به تو هم داده پس این فصاحت زبان چیست؟ این جایگاه و آبرو چیست که خدا به تو داده؟ این منزلت را از کجا آوردی؟ این زن خوب که مثل یک کلفت دارد در خانهات کار میکند چه کسی به تو داده است؟ زن دریده ندیدی زن سلیطه ندیدی که هر روز صبح با فحش بیدارت کند بعد هم که میخواهی بخوابی فلان جور.
یک زن عفیفه محجوب دارد بچههایت را تر و خشک میکند، زندگیات را اداره میکند، دلت را زده؟ مقدارات را گم کردی.
( وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِى، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِى ):
خدایا جوری بشوم که اگر الان دیدم یک نفر زندگیاش از این رو به آن رو شده روی من تاثیر نگذارد. او دارد زندگی خودش را میکند. توی خانه یک بچه هدایت شده است! یک آقای میلیاردر با بچههای مزخرف توی یک خانه کجا و یک بچه مسجدی کجا.
حالا بیا ضمیمه کن بهترین ماشین، بهترین چیست!؟ بهترین …
آدم باید زندگی را بفهمد. گاهی با خوردن یک چایی کنار زن و بچهات لذت عالم را میبری.
ولی طرف با زن و بچهاش رفته ویلا جاده چالوس، سر از پاسگاه در آورده! زندگی این است که با کمترین چیز بالاترین لذت و صفا در آن باشد. مگر در خانه امیرالمومنین-علیهالسلام- چیزی بود؟ وقتی علی-علیهالسلام-، فاطمه زهرا-سلاماللهعلیها- را میدید، خنکای وجودش آرامش میگرفت.
چرا داریم جا به جا میکنیم؟ چرا آن چیزی را که خدا به من داده و خوب است را میخواهم جایگزین چیزی بکنم که دارم دنبالش میروم؟! اگر دنبال آن چیزها رفتی مطمئن باش اینها را باید پس بدهی، باید تحویل بدهی. من رفیقی داشتم که با هم میرفتیم درس، یک دانه از این کیفهای برزنتی دستمان بود. هم بنده، هم ایشان اگر میخواستیم تو راه یک چیزی هم برای خانوادههایمان میخریدیم چون صبح زود میرفتیم ظهر میآمدیم یک غذا میخوردیم دوباره میرفتیم تا آخر شب. این آقا دلش را زد حالا ایشان رفته در چای گلستان با پولی که در میآورد و با زندگی که بهم زده میگوید: الان آرزویم این است که خدا همه چیز را از من بگیرد و دوباره آن کیف دستم باشد و با همان فقر از سر درس، خانه بیایم. دیگر آن صفا در وجودم نیست.
هر چیزی مابهازا دارد، تاوان دارد، هزینه دارد، ببین چه میدهی و چه میگیری، یک زندگی باصفا را داری میدهی که یک مقام، یک ثروت بگیری!! برو بیا آخرش هم هیچی.
( وَ هَبْ لِىَ الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَكَ لَمْ يَجْرِ إِلا بِالْخِيَرَةِ ):
خدایا این اطمینان را به من بده که بگویم هر اتفاقی که دارد برایم میافتد خیر است. دشمنی هم دارد با تو میکنند خیر است، پشت سرت هم دارند حرف میزنند خیر عظیم است از گناهانت برمیدارند میگذارند توی توبرهی او، اگر گناه هم نداشته باشی از ثوابهای او برمیدارند. چی بهتر از این؟ بگذار بگویند، پشت سر خدا هم حرف زدند حضرت موسی گلایه کرد گفت: خدایا پشت سر من خیلی حرف میزنند خدا گفت: پشت سر من هم حرف میزنند. تمام شد کسی که بخواهد جلوگیری کند خداست. مقدر را ببین چیست اگر یک موقعی جمعی را درست کردند و تو را با آن همراه کردند دلت را نزند، جمع خوبی است، باصفاست بله آن چیزهایی که تو میخواهی نیست، ولی یک چیزهای دیگری در آنها هست، بیشیله پیلهاند، با صفایند مخلصم چاکِرم احترام و تواضعِ در آن جمع است بعد هم تو میآیی میگویی: این آقا کودن است، این آقا ابله است، این حماقت است! نه خیر چنین چیزی نیست، بلکه تو ساختهها را گم کردهای .
( وَ اجْعَلْ شُكْرِى لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ عَنِّى ):
نهایت نگاه را ببینید، خدایا یک کاری کن شکر من برای تو آنجایی باشد که یک چیزی را از من میگیری یعنی خدا یک چیزی از من میخواهد اگر دیدی یک چیزی از تو گرفتند یعنی خدا با تو معامله کرده، یعنی گفته میخواهم یک چیز به من بدهی. حالا سلامتیات را یک مدت کوتاه از تو گرفت، سلامتی را که کسی نمیتواند بگیرد، ویروس هوا چیست؟ زکام چیست؟ سلامتی را خدا گرفته برای خودش است. ده روز مریضی بکش نق و ناله نکن و برو مسیر معالجه را طی کن.
( أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِى إِيَّاكَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِى ):
خدایا! شکر من آن موقعی که یک چیزی از من میگیری بیشتر باشد تا آن موقع که یک چیزی به من میدهی. باید به این عادت کنیم. ما زود از یک چیزی کیف میکنیم یکدفعه پولی میآید و این ولوم کیفمان خیلی زیاد بالا میرود. این ولوم کیف را اگر بردی بالا نگه داشتی آستانه نشاطت همیشه فراهم نیست و همیشه باید غصه بخوری. این ولوم را پایین نگهدار حالا این پول آمده که آمده اگر زیادی کیف کردی غصه هم پشتش هست. زیادی خوشحال شدی زیادی هم ناراحت میشوی. خانم! آقا! به خوابهایتان هر چند خوب خیلی اعتنا نکنید. چون به خواب خوب زیاد اعتنا کردی یک خواب بد میبینی یک ماه غصه میخوری. خوابهای خوبت را هم اهمیت نده خواب است دیگر بشارت است. الحمدالله خواب خوب دربارهی ما دیدهاند ، فردا هم خواب بد میبینند. شیطان برای مومن القاء خواب بد دارد چون میخواهد مومن را اذیت کند.
حالا نتیجه:
«وَ اعْصِمْنِى مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِى عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلا، فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ.» ( ۴ )
«و از آنکه تهی دستی را به چشم خواری بنگرم و یا توانگری را برتر انگارم، مصونم دار، چه شرافتمند کسی است که فرمانبرداری تو به او شرافت بخشیده و گرامی کسی است که عبادت تو گرامیاش داشته.»
( وَ اعْصِمْنِى مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِى عَدَمٍ خَسَاسة ):
خدایا من را نگه دار. میخواهی بفهمی همه آن قضا و قدر را قبول کردی اینجور نگاه کن بگو خدایا من را نگه دار از اینکه اگر کسی دستش خالی است با چشم حقارت به او نگاه کنم. خانم اگر دیدی یکی حرف زدنش را درست بلد نیست با چشم حقارت به او نگاه نکن، اگر دیدی قیافهاش یک جوری است یک خورده دماغش کج است با یک چشم دیگر نگاهش نکن، اگر دیدی دستش خالی است با یک چشم دیگر نگاهش نکن. به قضا و قدر خدا فکر کن، فعلاً قضا و قدرش این است. بگو الحمدالله خدایا شکرت که من این هستم. ناتوانی یک نفر برایت شکر درست کند نه اینکه طغیان درست کند همه را تحقیر کنی! بگویم آدمهای پولدار، آدمهای خوبی هستند و آنها را تحویل بگیرم، بین آنها که قرار گرفتم حرفهایم عوض شود، خندههایم عوض شود، نوع کلماتم عوض شود. بعد به مومنین متواضعی که خداترسند رسیدم قلدری کنم! آنجا تواضع، اینجا قلدری!!! اینجا خدا حساب کش است. بعضی وقتها صاحب ثروت یک آدم پلشتی است، یک باغ پیذولی به خاطر یک خیابان شده دو میلیارد. صاحب آن اصلاً نمیداند پول چیست، پول خرج کردن چیست، شلوارش را نمیتواند بکشد بالا یک میلیارد گیرش آمده، چه کار میکند؟ با این شخصیت پیدا میکند؟ یک بچه نااهل سوار یک ماشین میشود میرود یک آدم را میکشد .
یک شوت که میزند چقدر قراردادش را اضافه میکنند، این دنیاست، یک نفر بخاطر یک شوت زدن عکسهای رنگی از او میگیرند، با او مصاحبه میکنند ولی کجا آمدند از یک پزشک حاذق مومن متدیّن مصاحبه کنند که تشییع جنازه بچهاش را برای عمل جراحی ول کرد آمد توی بیمارستان تا جان یک جوانی را نجات بدهد؟ این بزرگ است. یا آن که خادم امام رضا-علیهالسلام- میشود صندلی را میگیرد من کمرم درد می کرد، وقتی روی ویلچر نشستم گفتم آقا خواهش میکنم بگوئید کجا مشغول هستید. گفت من مدیر کل صنایع غذایی کشورم و عشقم این است، افتخارم این است که توی این سرما بیایم چرخ زائر امام رضا-علیهالسلام- را بگیرم ببرم. این بزرگی است، بزرگی توی اینهاست، اگر توی اینها پیدا نکرد میرود یک سری آدمهای پلشت را پیدا میکند و بزرگ فرض میکند، بعد هم این به خودش القا میشود و اینجا را از او میگیرند، آنجا را به او میدهند.
( فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ):
شریف کسی است که پیشانیاش به سجده باشد و شب بیدار شود و بگوید: العفو العفو العفو …
از خوف خدا دارد گریه میکند اسم حسین-علیهالسلام- هنوز نیامده دارد میلرزد، این شریف است.
( وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُك ):
عزیز این است که به عبادت آمده، نه به ماشین، نه به پول نه به کت شلوار نه به کفش نوک تیز شیطانی.
«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لا تَنْفَدُ، وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لا يُفْقَدُ، وَ اسْرَحْنَا فِى مُلْكِ الْأَبَدِ، إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِى لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُوا أَحَدٌ.» ( ۵ )
«پس بر محمد و آل او درود فرست و ما را ثروتی عطا فرما که پایان نپذیرد، و با عزتی تایید کن که همیشگی باشد و در ملک جاوید راهی ساز، به راستی که تویی آن یکتای یگانه و بی نیاز که نه فرزند داری و نه فرزند کسی میباشی و همتایی برای تو نباشد.»
خدایا ثروتی به ما بده که تمام نشود، نه این ثروتها که یکدفعه تمام میشود، یکدفعه آن بالا میرود یکدفعه آن پایین میآید.
( وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لا يُفْقَدُ ):
خدایا یک عزتی بده که تمام نشود. خدایا ما را توی یک ملک ابد با خودت ببر و در آنجا رسیدگی کن.
( وَ اسْرَحْنَا فِى مُلْكِ الْأَبَدِ، إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِى لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُوا أَحَدٌ ):
خلاصه اینکه عزیزان ما سر سفرهی اهلبیت-علیهمالسلام- با افکاری که ایشان ارائه میدهند اصلاح میشویم، اصلاح همین است. تمام وجودتان الان با این دعای امام سجاد-علیهالسلام- فرمت شد، دوباره یک فکر صحیح چیده میشود چه بخواهی چه نخواهی. غیر از این خواندن یک هدایتی هم امام سجاد-علیهالسلام- دارد که همراه کلامش آن هدایت هم سراغتان میآید و آنجا هم میآید و میزانشان میکند منتهی ما باید مرتب این را تغذیه کنیم.