فراز7-1
فراز7-1«اللَّهُمَّ إِنَّ أَحَدا لا يَبْلُغُ مِنْ شُكْرِكَ غَايَةً إِلا حَصَلَ عَلَيْهِ مِنْ إِحْسَانِكَ مَا يُلْزِمُهُ شُكْرا.» ( ۱ )
«بار خدایا، کسی در مقام شکرگزاری به حد و مرتبهای نمیرسد جز آنکه احسان تو شکری دیگر بر عهدهی او مینهد.»
خدایا هیچ کس در هیچ مقامی نمیتواند شکرگزار باشد چون احسانهای پشت سرهم تو دوباره یک شکر دیگری را میطلبد.
خداست دیگر، کار خدا این است که بدون حاجت، بدون درخواست، نیازهای اصلی ما را میفرستد، حاجتهایی که ما پیش خدا میبریم نیازهای اصلی نیستند. خداوند متعال در وجود فرد غضب و شهوت گذاشته، چون نیازش هست. قرار بوده روح در او باشد، دمیده. قرار بوده برای مؤمن یک روح اضافه باشد، روح ایمان دمیده. قرار بوده یک سری دستوراتی که مربوط به انبیاء بوده را بین ما به نام شرع منتشر کند تا از آن بهره ببریم این کار را هم کرده. قرار بوده کتاب و امام بفرستد فرستاده. کار خدا این است، ما مدام در معرض نعمات هستیم، ولی درکی از آمدن این نعمات نداریم. به عنوان مثال، الان این بارانی که میآید شما جایی شنیدید مردم شکرگزاری کرده باشند؟ یا یک جا جمع بشوند سجده شکر کنند؟ یا دعای شکر امام سجاد-علیهالسلام- را بخوانند به خاطر بارش این باران؟
گفتند آینده جنگ آب است!!! ما تهران که بودیم از شدت باران اصلاً برفپاکن حریف نبود، لذا هر شکری که میکنی میبینی یک نعمت دیگر برای شکر کردن هست.
«وَ لا يَبْلُغُ مَبْلَغا مِنْ طَاعَتِكَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلا كَانَ مُقَصِّرا دُونَ اسْتِحْقَاقِكَ بِفَضْلِک.» ( 2)
«و از طاعت تو مقداری بجا نمی آورد _هر چند تلاش کند_ جز آنکه در برابر آنچه سزاوار فضل توست، مقصر میباشد.»
در طاعت هم همین است. چه کسی میتواند حق طاعت را به جا بیاورد و بندگی کند؟ باید برای خودش این تقصیر را قائل بشود که نتوانسته حق آن را به جا آورد.
( دُونَ اسْتِحْقَاقِكَ بِفَضْلِک ):
برای فهمیدن این مطلب، به نظر من یک راه درکش این است که؛ انتظار نداری از کسی به شما خیر برسد. حتی خجالت میکشی به برادرت بگویی یک چیزی بدِه، ولی در مورد خدا اینجوری نیست. خدا دارد بیحساب میدهد. در تعبیری دارد که شما وقتی به یک نفر چیزی میبخشید ننشین چرتکه بینداز بگو حالا این لایق هست، نیست حالا من باید…
همانطور که تو لایق نیستی و خدا دارد به تو میدهد، تو هم همین جوری در موقع پرداختت نگاه کن. به لیاقتها نگاه نکن. اگر الان موضعش است، کمکش کن.
«فَأَشْكَرُ عِبَادِكَ عَاجِزٌ عَنْ شُكْرِكَ، وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِك.»(3)
«پس شکرگزارترین بندگان تو نتواند شکر تو را به جا آورد، و عابدترین بندگان تو در طاعتت تقصیر کار است.»
( فَأَشْكَرُ عِبَادِكَ عَاجِزٌ عَنْ شُكْرِكَ ):
آن کسی هم که ( اشکُر ) است، یعنی شکرگزارترین بنده هم از شکر تو عاجز است.
( وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِك ):
آن کسی که اعبد ناس هست مثل رسول خدا-صلیاللهعلیهوآله-، مثل امیرالمؤمنین-علیهالسلام-، آنها هم خودشان را مقصر میدانند.
«لا يَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ، وَ لا أَنْ تَرْضَى عَنْهُ بِاسْتِيجَابِه.»( ۴)
«کسی از باب استحقاق سزاوار آمرزش تو نگشته، و شایسته کسب رضای تو نباشد.»
( لا يَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ ):
ببین در دستگاه خدای متعال این است؛ هیچ کس از باب استحقاق نیست که بخشیده میشود.
«فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِكَ، وَ مَنْ رَضِيتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِك»( ۵)
«هر که را بیامرزی از روی احسان، و از هر کس خشنود گردی به فضل توست.»
( فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِكَ ):
هر کسی را بخشیدی، از روی رحمت، عنایت و احسانت بود.
( وَ مَنْ رَضِيتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِك ):
اصلاً خود حضرت به شما عنوان یاد میدهد؛ نعمت. مردم الان مشکلشان همین است؛ دستشان نیست که خدا دارد به آنها میدهد. میگوید خدا به ما چیزی نمیدهد.
«تَشْكُرُ يَسِيرَ مَا شَكَرْتَهُ، وَ تُثِيبُ عَلَى قَلِيلِ مَا تُطَاعُ فِيهِ حَتَّى كَأَنَّ شُكْرَ عِبَادِكَ الَّذِى أَوْجَبْتَ عَلَيْهِ ثَوَابَهُمْ وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَكُوا اسْتِطَاعَةَ الامْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَكَ فَكَافَيْتَهُمْ، أَوْ لَمْ يَكُنْ سَبَبُهُ بِيَدِكَ فَجَازَيْتَهُمْ.» ( ۶ )
«سپاس اندک را از روی کرم میپذیری، و بر طاعت ناچیز پاداش بسیار میدهی، گویی سپاس بندگانت که بر آن پاداش را لازم نمودهای و اجر بزرگ بر آن دادهای کاری است که میتوانستند در برابر تو از آن خودداری کنند و به این خاطر پاداششان دادهای یا گویا سبب آن سپاس به دست تو نبوده و از این روی پاداششان دادی.»
( تَشْكُرُ يَسِيرَ مَا شَكَرْتَه ):
حتی سپاس خیلی کم را میپذیری، که بگوید الحمدلله. چه شکری تو به جا آوردی؟ یک بچه به شما داد، یک خانه به شما داد، آخرش این بود که گفتی الحمدلله. این است!!؟ خدا این را هم میپذیرد. حضرت فرمود: اینکه این را از خدا بدانی.
( وَ تُثِيبُ عَلَى قَلِيلِ مَا تُطَاعُ فِيهِ ْ ):
پس توی آن امر کوچک یک چیز عظیم به او میدهی.
( كَأَنَّ شُكْرَ عِبَادِكَ الَّذِى أَوْجَبْتَ عَلَيْهِ ثَوَابَهُم وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَكُوا اسْتِطَاعَةَ الامْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَكَ فَكَافَيْتَهُمْ ):
اینجوری معلوم شد، اینجوری فهمانده شد برآمد از این کاری که این کرد، کأنّ شکر بندگان تو که لازم دانسته بودی که انجام بدهند و اجر بزرگ به آن دادی که انگار خودشان این کار را کردند واصلاً تویِ خدا دخالت نداشتی در اینکه به این توانایی دادی، توفیق دادی، محبت کردی. انگار خودش این را انجام داده!!!. یک چنین پاداش عظیمی و اینکه او هیچ دخالتی در آن نداشته، همه را تو به او لطف کردی.
( أَوْ لَمْ يَكُنْ سَبَبُهُ بِيَدِكَ فَجَازَيْتَهُم ):
اصلاً انگار نه انگار که تو دخالت داشتی.
«بَلْ مَلَكْتَ – يَا إِلَهِى – أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَنْ يَمْلِكُوا عِبَادَتَكَ، وَ أَعْدَدْتَ ثَوَابَهُمْ قَبْلَ أَنْ يُفِيضُوا فِى طَاعَتِكَ، وَ ذَلِكَ أَنَّ سُنَّتَكَ الْإِفْضَالُ، وَ عَادَتَكَ الْإِحْسَانُ، وَ سَبِيلَكَ الْعَفْوُ.»( ۷ )
«بلکه ای خدای من پیش از آنکه آنان مالک عبادت تو گردند، تو مالک امرشان بودهای، و پیش از آنکه در راه طاعت تو گام بردارند اجرشان را مهیا کردهای، چرا که تفضل نمودن سنت تو و احسان کردن عادت تو و بخشیدن راه توست»
( أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَنْ يَمْلِكُوا عِبَادَتَكَ، وَ أَعْدَدْتَ ثَوَابَهُمْ قَبْلَ أَنْ يُفِيضُوا فِى طَاعَتِكَ ):
اصلاً تو مالک این عمل بودی، و قبل از اینکه اینها آن کار را انجام بدهند ثوابشان را آماده کردی.