qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز4-1

فراز4-1
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَفْرِشْنِی مِهَادَ کَرَامَتِکَ، وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِکَ، وَ أَحْلِلْنِی بُحْبُوحَهَ جَنَّتِکَ، وَ لَا تَسُمْنِی بِالرَّدِّ عَنْکَ، وَ لَا تَحْرِمْنِی بِالْخَیْبَهِ مِنْکَ.»(1)
«بارخدایا، بر محمد و آل او درود فرست و بستر کرامت خود را برایم بگستر و در آبشخور سرشار مهرت فرو بر و در دل بهشت خود جای ده، به راندن از خودت خوارم مساز و با ناامیدی از خودت محرومم مساز.»

ما وقتی به خودمان نگاه می‌کنیم, یک فرد شکست خورده هستیم که تغییری نمی‌توانیم بدهیم و …؛ آن طرف خدایی است که مدیر و مدبر عالم است و به ما هم گفته که اگر با من درمیان بگذارید, من هم آن‌چه را در اختیار دارم, به شما می دهم. امام کمال این استفاده را از «ادعونی» کرده است. ما فکر می‌کنیم که فقط وقتی گرفتار هستیم باید دعا کنیم, اما در زمانی هم که حالمان خوب است, خدا چیزهایی دارد که ما خبر نداریم؛ آن‌ها را از خدا بخواهیم.
کربلایی کاظم می‌گفت من در حسرت این ماندم که طلبه‌ها یک بار هم از تاویل قرآن از من بپرسند.
ما نمی‌دانستیم که دعا این قدر بُرد و توسعه دارد.
(اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَفْرِشْنِى مِهَادَ كَرَامَتِكَ):
خدایا آن صفت کریمانه‌ی خودت را که کرامت و بزرگی است به هرکسی بخواهی می‌دهی و اگر اراده کنی آن فرد بزرگ می‌شود. خدایا آن کرامت را برای من هم قرار بده.
(وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِکَ):
خدایا توفیق بده و من را وارد رودها و مجرای رحمتت که سراسر خیر هست بکن تا رحمت تو را احساس کنم و به طور خاص بهره ببرم. همان‌طور که انبیاء و ائمه-علیهم‌السلام- را بهره‌مند کردی.

بچه وقتی در شکم مادر است، در مشارع رحمت خداست. از خدا بخواه بعد از آن هم این‌طوری باشد. اگر قبل هست، بعد از آن هم می‌تواند این‌طوری باشد. الان حتی یک جرعه رحمت هم به ما نرسیده است, تا چه رسد مشارع رحمت خدا!. یک طایفه پیامبر شده‌اند, این مشارع رحمت خداست.
(وَ أَحْلِلْنِى بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ):
آن‌چه را که در بحبوحه بهشت است, نصیب من کن به طوری که از همین‌جا نسیم بهشت را احساس کنم و این نسیم رحمت به من بخورد تا بنده‌ی خالص تو بشوم و طاعت در وجودم شکل بگیرد، معصیت در نظرم بد باشد. دوستان خوب را ببینم، با کلام اهل‌بیت-علیهم‌السلام- سروکار داشته باشم و کلام دیگران را نشنوم.
(وَ لا تَسُمْنِى بِالرَّدِّ عَنْكَ، وَ لا تَحْرِمْنِى بِالْخَيْبَةِ مِنْكَ):
در این بحبوحه‌ی جنت و مشارع رحمت و مهاد کرامت، از تو دور نشوم و مرا رد نکنی.
خدایا مرا جزء گروهی قرار نده که محروم از رحمت تو شده‌اند. طوری نباشد که به من بگویند برو! و من مایوس و ناامید از تو بشوم. بلکه من رغبت پیدا کنم و به سمت تو بیایم و باب رحمتت را به روی من باز کنی و این برکت را برای من قرار بدهی و در جایی که اشتباه کردم مورد قصاص قرار نگیرم. طوریی باشد که بنده‌ی تو باشم و امیدم قطع نشود. حالت خیبت پیدا نکنم، برعکس مخبط باشم و همیشه احساس کنم در ارتباط با تو هستم.

«وَ لا تُقَاصَّنِى بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لا تُنَاقِشْنِى بِمَا اكْتَسَبْتُ، وَ لا تُبْرِزْ مَكْتُومِى، وَ لا تَكْشِفْ مَسْتُورِى، وَ لا تَحْمِلْ عَلَى مِيزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِى، وَ لا تُعْلِنْ عَلَى عُيُونِ الْمَلَإِ خَبَرِى.»(2)
«به کردار بدم مرا تقاص مکن، و بر آن‌چه کردم خرده مگیر و نهانم را آشکار مساز و سرّم را فاش مکن و کارم را با ترازوی عدالت مسنج و خبرم را در دیده همگان آشکار مکن.»

(وَ لا تُقَاصَّنِى بِمَا اجْتَرَحْتُ):
به خاطر کارهایم از من تقاص نگیر. به من مهلت بده و آن‌ها را برایم بپوشان. اگر رفتارم بد است تو به بدی من نگاه نکن.
همان خدایی که گفته چوب می‌زنم, می‌تواند به‌جای چوب زدن, ما را نوازش هم بکند و لطفش را نشانمان دهد.
(وَ لا تُنَاقِشْنِى بِمَا اكْتَسَبْت):ُ
در آن‌چه که پیدا کردم با من مناقشه نکن؛ چون من سخط تو را دنبال نکردم بلکه خطایی کردم و پشیمانم. به خاطر آن رحمتی که به من عنایت کردی خدایا اعمال زشتم بین من و خودت باشد و عیب‌های مرا کسی نفهمد. هر چه هست بین من و تو باشد و از بدی‌هایم باخبر نشوند، همه مرا آدم خوبی بدانند. طرف قضیه‌ی من خداست. خدایی که ستار است و من از ستاریت او استفاده می‌کنم.

«وَ لا تُبْرِزْ مَكْتُومِى، وَ لا تَكْشِفْ مَسْتُورِى، وَ لا تَحْمِلْ عَلَى مِيزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِى، وَ لا تُعْلِنْ عَلَى عُيُونِ الْمَلَإِ خَبَرِى»
اعمال من را در روز قیامت به حساب نکش. هرچه پنهان کردم و نخواستم کسی بفهمد را آشکار نکن. و بخاطر کارهایی که قرار است پاداش بگیرم، با رحمتت به من پاداش بده نه با عدالتت.
(وَ لا تُعْلِنْ عَلَى عُيُونِ الْمَلَإِ خَبَرِى): خبر من را پخش نکن که خبر بدی است، بلکه آن را پنهان نگه دار تا مورد رحمت تو باقی بمانم.
(کلا این چند فراز می‌خواهد بگوید: خدایا مرا ببخش، ندید بگیر غفرانت را به من بده. والا اگر مردم گناهم را بفهمند یا نفهمند، اتفاقی نمی‌افتد. قرار است بخشیده شوم اگر مردم نفهمند ولی بخشیده هم نشوم، بیچاره‌ام.) خدا میزان را هم گذاشته است, اما اگر تو از او بخواهی عملت را در میزان قرار ندهد, قرار نمی‌دهد.
نه فقط در آن‌جا, بلکه حتی در دنیا هم این شدنی است.

«أَخْفِ عَنْهُمْ مَا يَكونُ نَشْرُهُ عَلَيَّ عَارا، وَاطْوِ عَنْهُمْ مَا يُلْحِقُنِى عِنْدَكَ شَنَارا.»(3)
«و آن‌چه آشکار شدنش مایه ننگ من است از آنان پوشیده دار و آن‌چه مرا در پیشگاه تو رسوا و بدنام کند از آنان پنهان ساز.»

خدایا اگر چیزی از من در ذهن آن‌هاست، پاک کن. جوری نباشد که از من عیب بگیرند.

«شَرِّفْ دَرَجَتِى بِرِضْوَانِكَ، وَ أَكْمِلْ كَرَامَتِى بِغُفْرَانِكَ، وَ انْظِمْنِى فِى أَصْحَابِ الْيَمِينِ، وَ وَجِّهْنِى فِى مَسَالِكِ الاْمِنِينَ، وَ اجْعَلْنِى فِى فَوْجِ الْفَائِزِينَ، وَ اعْمُرْ بِى مَجَالِسَ الصَّالِحِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.»(4)
«ورتبه‌ام را با خشنودی خود شرافت و برتری ده، و کرامت را با آمرزش خویش کامل گردان، مرا در سلک اصحاب یمین در آور، و در راه‌های ایمنت راهی ساز، در حلقه کامیابی قرارم ده،،و انجمن صالحان را با بودن من آباد کن، دعایم را اجابت نما‌‌ ای پروردگار جهانیان»

(شَرِّفْ دَرَجَتِى بِرِضْوَانِكَ)
خدایا درجه من به رضوان تو نمی‌رسد؛ ولی تو درجه مرا بالا ببر و به رضوانت برسان. رضوان را به هر کسی نمی‌دهند, اما با دعا می‌دهند.
روایت دارد که مردمی در بهشت هستند که اعمال اهل بهشت را انجام نداده‌اند اما هم رتبه آن‌ها هستند؛ خدا می‌گوید من که از عمل شما عمل کنندگان کم نکردم, اما آن‌ها که عمل نداشتند, چون از من خواستند من به لطفم به آن‌ها دادم.
این عطایا مجانی نیست, بلکه به همین خواستن و توحید داشتن نیاز دارد, ظاهرش ساده است, اما راه طولانی را فرد رفته است تا به این خواستن رسیده است. سلمان تا به این‌جا رسیده است که تا دستش را دراز می‌کند, خدا می‌دهد؛ راه بسیار طولانی را طی کرده است.
الان هیچ یک از شما باور نکرده‌اید که با خواستن می‌توانید از خدا بگیرید, اگر باور کرده بودید, روزی صد تا دویست تا حاجت از خدا می‌گرفتید. حضرت فرمود: وقتی دعا می‌کنید باور داشته باشید که حاجتتان پشت در است؛ کدامیک از شما این باور را دارد.
(وَأکْمِل کَرَامَتی بِغُفْرَانِک):
من را مورد کرامت خودت قرار بده.
( وَ انْظِمْنِى فِى أَصْحَابِ الْيَمِينِ، وَ وَجِّهْنِى فِى مَسَالِكِ الاْمِنِينَ):
خدایا من را جزء اصحاب یمین خودت قرار بده و از راه‌های امن خودت عبورم بده.
( وَ اجْعَلْنِى فِى فَوْجِ الْفَائِزِينَ، وَ اعْمُرْ بِى مَجَالِسَ الصَّالِحِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.):
خدایا من را رستگار و عاقبت بخیر قرار بده و من را از مجالس صالحین و خوب‌ها جدا نکن و دعاهایم را مستجاب کن.‌‌ (هر وقت این فرازها را می‌خوانی طعم دیگری دارد)
خدایا مرا در گردونه رستگاران قرار بده.
این هم یک راه است و خیلی هم آسان‌تر. سحرها بیدار شوید و از خدا فقه بخواهید, این خیلی راحت‌تر و سریع‌تر است از این‌که بخواهید درس بخوانید و … . از خدا عافیت و پول و … بخواهید زودتر می‌رسید. امام جواد-علیه‌السلام- فرمودند: از راه جوانح زودتر نتیجه می‌گیرید تا از راه تعب بدن.
خدا عوالم دارد, این عالمی که ما در آن هستیم, پَست‌ترین عالم است؛ از این بدتر عالمی نیست. آن عوالمی هم که هست, در آن‌جا سیر و رفت و آمد هست, مومنین و اولیای خدا به آن‌جا رفت و آمد دارند, برخی می‌روند, برخی نمی‌روند, برخی یادشان می‌ماند, برخی نمی‌ماند. آن‌جا که به یوسف گفته می‌شود اضغاث را نمی‌دانم, نشان می‌دهد خیلی از امور, اضغاث هستند, اضغاث یک عالَم است, اما خیلی‌ها آن را نمی‌دانند.
آقای مولوی می‌گفت: منطقه‌ای در ایران هست که نورستان است و نوادگان امام سجاد-علیه‌السلام- در آن‌جا زندگی می‌کنند, در خیمه‌هایی که همه امکانات پیشرفته‌ای که هنوز به عقل بشر خطور نکرده است, آن‌ها ساخته‌اند و خدا آن‌ها را برای نصرت شیعه قرار داده است. یک دستگاهی هست (که الان به آن هاورکرافت گفته می‌شود) آن‌جا هست که هم روی ریگ راه می‌رود, هم روی آب و هم در آسمان. موتور سیکلت‌هایی دارند که وقتی سوار آن می‌شوید با یک دکمه به حالت پرواز در می‌آید و از روی زمین بلند می‌شود و به آرامی هم فرود می‌آید. ایشان می،گفت (در سال 1362) من سه بار به آن منطقه رفته‌ام.
این عوالم در کنار مومن است و مومن از این‌ها باید کمک بگیرد. وقتی از خدا خواستید, خدا از آن عالم کناری در مغز و ذهن شما می‌ریزد و شما را نصرت می‌کند. رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله– با یک خواب بر دشمن پیروز شد, دشمن را در خواب کم دید و خودشان را زیاد دیدند, با یک تصرف در خیال, لذا در جنگ پیروز شد.
از این عوالم الان هم هست. الان از خدا بخواهید که غذای خاصی به شما و خانواده‌تان برسد تا خوشحال شوند؛ فردا برای پس فردا بخواهید. علم اولین و آخرین را بخواهید. فقط لق لقه زبان کافی نیست؛ بقدری بخواهید تا این خواستن یک قدرت برای شما بشود. مثل زیارت عاشورا که اول کار, خیال بود, اما الان داریم به آن‌جا می‌رسیم که عاشورایی شویم. آن‌ها هم لطف دارند می‌کنند.

«لولا دعاؤکم ما یعبأ بکم؛»
هر قدر که می‌توانید دعا کنید؛ ما برعکس هستیم, فقیریم و بداخلاق, فقیریم و پر عائله. ما الان دستمان خالی است, اهل بین‌الطلوعین هم نیستیم, اهل نماز شب هم نیستیم.
یک فکری برای خودتان بکنید, از ما که گذشت, ما فکر نکردیم و ماندیم؛ شما یک فکری به حال خودتان بکنید. با این کارها به جایی نمی‌رسید, حتی یک متر هم جلو نمی‌روید, با 17 رکعت نماز و حرم و جمکران و … به جایی نمی‌رسید, بلکه باید کمی جدّی باشید, کمی گریه و گفتگو با خدا داشته باشید, خدا امرش حتمی است؛ به کسانی که داده، این‌طور داده است.
امام صادق-علیه‌السلام- فرمودند:«ان احببت ان تجاور الجلیل فی داره وتسکن الفردوس فی جواره فلتهن علیک الدنیا واجعل الموت نصب عینک ولا تدخر شیئا لغد واعلم ان لک ما قدمت وعلیک ما اخرت»
یک راه کوچک شدن دنیا این است که مرگ را نصب‌العین خود قرار دهید؛ دنبال این نباشید که آرزو درست کنید, همه آن خوبی‌ها به نفع توست و بدی‌ها علیه توست.
هر قدر به امور آخرتی اهمیت بدهید, دنیا برایتان کوچک می‌شود. اگر یک نماز با توجه بخوانید, دنیا برای شما کوچک می‌شود, صدقه بدهید, همین‌طور. اما اگر به عکس باشد, آخرت را کوچک کرده‌ایم. برخی کارهای دنیایی است که برای آخرت است, این‌که برای کفاف زندگیتان تلاش کنید. اما اگر تفاخر کردید, مستی کردید دنیا را بزرگ کرده‌اید.
دعا دعا دعا دعا … . ما لال هستیم, اصلا هیچ چیزی از خدا تا به‌حال نخواسته‌ایم, این همه که خدا به اندازه خدایی‌اش می‌خواسته است به ما بدهد, ما هیچ بهره‌ای از آن نداریم. من از پدرم چیزی که برایم ماند این است که ایشان در تمام بین‌الطلوعین دست‌هایش رو به آسمان بلند بود؛ و در همین حال هم سکته می‌کند و زمین می‌افتد و …
آیا این‌که شما دست‌هایتان را کاملا به سمت آسمان بلند کنید کار سختی است؟! کسی که دستش را کامل دراز می‌کند, معلوم می‌شود که کار خاصی با خدا دارد؛ بخلاف کسی که دستش را کمی بلند می‌کند. از خدا بخواهید که شما را تغییر دهد؛ هنوز جا دارید؛ از چهل سال که بگذرد دیگر کار تمام است.