qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز1

فراز ۱
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَنِي سَوِيّاً، وَ رَبَّيْتَنِي صَغِيراً، وَ رَزَقْتَنِي مَكْفِيّاً.»(۱)
«بارالها تو مرا موزون و بی‌عیب آفریدی، در حالی که کودک بودم پرورشم دادی و به مقدار کافی مرا روزی بخشیدی.»

( اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَنِى سَوِيّا ):
خدایا من را مستوی‌القامه و بدون عیب خلق کردی. همه آن‌چه را که لازم داشتم به من دادی. ببینید الان افراد زیادی در ذهن شما ثبت هستند و شما آن‌ها را می‌شناسید. چقدر رفیق دارید، اسم‌شان را می‌دانید. اگر اسمش را هم ندانید قیافه‌اش یادتان است، خاطرات‌شان یادتان است. از بچگی تا الان مطالب توی ذهن‌تان است. چقدر باورها در وجود ما حفظ شده، چقدر عقاید شکل گرفته، چقدر ما توانستیم فرقان داشته باشیم. بین خوب و بد، حق و باطل، قبیح و حسن جدا بکنیم. چقدر اعتقادات توحیدی راجع به خود خدا داریم. ببینیم خدا را می‌شناسیم. پیغمبر را می‌شناسیم. امام معصوم را می‌شناسیم. تکالیف را می‌دانیم چیه، قیامت را می‌دانیم چیه، رجعت را می‌دانیم چیه، شفاعت، احترام، ذلت، عزت، ثروت، تحقیر، غیبت، تهمت و…. این‌ها را می‌شناسیم. این‌ها خلقت است و توی یک خلقت اتفاق افتاده است. آقا از این‌جا راه افتاده رفته کربلا و برگشته. الان شما توی موجودات نگاه کنید؛ مثلاً یک بچه سه ساله، چهار ساله را فرض کنید. اصلاً احتمال می‌دهید یک روزی این بچه سه چهار ساله با آن شاکله‌ای که دارد تنهایی مثلاً تا تهران برود، یا این‌که زن بگیرد و صاحب بچه بشود، صاحب‌خانه بشود، صاحب شغل بشود. چه چیزهایی در او قرار داده شده که با ده سال تفاوت سنی همه این‌ کارها را می‌کند. این خلقت است. شما به سن پنجاه سالگی که برسید یک دریچه‌هایی به روی شما باز می‌شود، یک مسائلی از عقل و قلب به روی شما باز می‌شود که الان اصلاً نمی‌دانید چیه! در سن هفتاد سالگی، نود سالگی باز هم یک چیزهایی به روی آدم باز می‌شود که شبیه وحی است، یک چهلم وحی است. این‌ها که همین‌طوری نیست. شما حرم امام رضا-علیه‌السلام- که می‌روید، می‌بینید آن‌جا حالت تغییر می‌کند. جای خوش آب و هوا می‌روی آن‌جا تفریح سراغ شما می‌آید. یک فرح و لذتی در آن‌جا احساس می‌کنی. می‌روی سر سفره، سر یک غذا می‌بینی باز آن‌جا یک کیفی است، توی زناشویی باز یک کیفی هست، توی پول داشتن باز یک کیفی است، توی رفاقت یک کیفی است. این‌ها وجود آدم است، یعنی می‌بینی صدها مسأله در همین وجودی که لایه‌هایش یکی یکی باز می‌شود، فایلش باز می‌شود؛ در همین خلقت وجود دارد.

( اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَنِى سَوِيّا ):
دو هزار تا رنگ را تشخیص می‌دهی، طیف نوری را تشخیص می‌دهی، خیلی از رنگ‌ها را کنار می‌زنی و می‌گویی این زرد است.

( وَ رَبَّيْتَنِى صَغِيرا ):
یک تخم مرغ را ببینید یک جوجه از آن در می‌آید. این خداست که به جوجه توی تخم مرغ دربسته شکل می‌دهد، به آن قوام می‌دهد، به آن قیافه می‌دهد، مایحتاجش را به آن می‌رساند، امعاء و احشائش را می‌گذارد. بعد به این جوجه می‌فهماند که باید این تخم را بشکند، بیرون بیاید و برسد به آن پرنده‌ای که شما می‌بینی پرواز یاد می‌گیرد. آن گرگ را هم که می‌بینید طعمه‌اش را چه جوری می‌گیرد! انسان هم همین‌طور است.

( وَ رَبَّيْتَنِى صَغِيرا، وَ رَزَقْتَنِى مَكْفِيّا ):
( خَلَقْتَنِى َ، رَبَّيْتَنِى ، رَزَقْتَنِى ) ؛
الان هم همین است. الان هم ( خَلَقْتَنِى ) است. الان هم ( رَبَّيْتَنِى ) است. این اشاره امام برای همین است، می‌خواهد نعمت گذشته را یادآوری کند و بگوید الان هم همین است.

( وَ رَزَقْتَنِى مَكْفِيّا ):
یعنی الان هم رزق ما را می‌دهد. شما می‌بینی به یک بهانه‌ای الان قرار است غذا بخورید. به یک بهانه‌ای که شما توی یک جلسه هستید. به یک بهانه‌ای این قدر رزق علمی دارید. به یک بهانه‌ای شما یک چنین روضه‌ای گوش کردید. به یک بهانه‌ای شما نماز خواندید، به یک بهانه‌ای کنار هم نشستید. دوستی‌هایتان، معنویات‌تان، این‌ها همه رزق هستند. خیلی‌ها آرزوی این‌ ارتباط‌ها و این فهم‌ها را دارند. پس خدای متعال علی‌الدوام در خلق است، علی‌الدوام در تربیت است. شما صبح، رزقت را از خدا بگیر. رفقا رزق امروز با دیروز و فردا متفاوت است. ( کُل یُومٍ هو فی شَأن ) ؛ ما هم در شأن هستیم. امروز چه جوری داری مواجه می‌شوی؟! هر اتفاقی که برای شما می‌افتد، همه را به حساب تربیت بگذار. اگر شما از فلان جا اخراج شدی، این تربیت است. شما فلان جا قبول شدی، این تربیت است. امروز می‌خواهند این را به شما بدهند،‌ این رزق است. می‌خواهیم از شما بگیریم، این گرفتن‌ها را هم از این ناحیه بدان. نه این‌که فلانی آمده و می‌خواهد رزق من را بگیرد. نه! آن‌جا نوشته شده که رزق شما گرفته شود، این آقا مأمور است. من لیست رفقای خودمون را گرفتم، دیدم همه ماشین دارند الا دو، سه نفر. گفتم لیست رفقایی که خانه ندارند و خانه دارند را بیاورند. لیست فرزندانشان و زندگی‌هایی که دارند. الان شما در همین اجتماع، نمی‌خواهیم جای دیگری برویم؛ بگویی با این مقدار شهریه داری زندگی می‌کنی؛ باور نمی‌کنند، می‌گویند دروغ است.
آقا با پنج تا بچه، با چهار تا بچه، با سه تا بچه، با این‌قدر شهریه!؟ نمی‌پذیرند. من بعضی از رفقای جلسه را می‌دانم چقدر زندگی‌شان سخت است. یک هفت، هشت نفر بین رفقا هستند که خیلی زندگی‌شان سخت است. من می‌دانم و برایشان دعا می‌کنم. ولی می‌بینم خدا دارد تربیت می‌کند. خدا دارد رزق می‌دهد، خدا لحم(طعام) می‌فرستد، خدا منبر درست می‌کند، خدا شهریه را اضافه می‌کند، خدا شهریه را کم می‌کند، خدا کربلا جور می‌کند، مکه جور می‌کند، مشهد جور می‌کند. آن را می‌گیرد، این را می‌دهد. این سه تا یادت نرود.
( خَلَقْتَنِى ،َ رَبَّيْتَنِى ،َ رَزَقْتَنِى ) ؛
هیچ کس کاره‌ای نیست. الان در این مملکت، هیچ کس کاره‌ای نیست ، همه‌اش سر و صدا است. مطلقا هیچ کس نه می‌تواند ناامنی ایجاد کند و نه امنیت. همین نیروی انتظامی یک موقعی خودش موجب ناامنی می‌شود. همین راهنمایی رانندگی موجب ترافیک می‌شود. همین اداره کشاورزی موجب کاستی تولید می‌شود. بله، اداره کشاورزی یک موقع هم موجب ازدیاد می‌شود. خب این‌ها که همه‌ دنبال ازدیاد هستند، پس آن نقصان از کجاست؟! همین بازاری‌ها باعث تورم هستند. همین بازاری‌ها هم باعث حل شدن تورم هستند. ببینید هر دو طرفش هست. پس معلوم می‌شود این‌ها کاره‌ای نیستند. هیچ کاسبی نمی‌خواهد ورشکسته شود ولی ورشکستگی هم توی کار هست. هر کدام از پزشک‌ها هم بدون استثناء یک بیماری لاعلاج دارند. من مطلع هستم، با آن‌ها صحبت می‌کنم، گاهاً هم به آن‌ها می‌گویم. برای سخنرانی به بیمارستان کودکان کرج، رفته بودیم. رئیس آن بیمارستان، دکتر ها و مریض‌ها نشسته بودند. من همان‌جا به مریض‌ها گفتم، شماها بدانید همه این دکترها از اول تا آخر خودشان یک بیماری لاعلاج دارند. یک طوری می پوشانند، تا شما نفهمید. فکر نکنید درمان دست این هاست.

وقتی از جلسه بیرون آمدیم، رئیس بیمارستان گفت: حاج آقا من متخصص استخوان هستم ولی از ناحیه لگن مشکل دارم، مجبورم جلوی این‌ها یک‌جوری راه بروم نفهمند. یکی دیگر دکتر قلب بود، دریچه‌ قلبش مشکل داشت. خواستن خدا یک امری است و وقتی هم که نخواهد یک امر دیگری است. گرانی و ارزانی دست خدا است. هیچ کس کاره‌ای نیست، هیچ کس! اوباما و رئیس اسرائیل یک ذره به اندازه یک سر سوزن هم، در این عالم اثر ندارند. حتی یک سر سوزن! یعنی یک سنگ را هم نمی‌توانند بدون اجازه به یک نفر بزنند. آن موقع که به شیطان مهلت داده شد، خدا عنایتش را برداشت. بله شش نفر از فرمانده‌ها با یک هلی‌کوپتر یک‌جا زده می‌شوند. جایی که آن‌ فرمانده‌ها بودند. آن هلی‌کوپتری که آن‌جا را زد. کارهای اطلاعاتی که آن‌ها کردند، مواظبت‌هایی که این‌ها کردند یک چیز عجیبی است. با این همه مواظبت باز این اتفاق افتاده، دیگه تمام شد. ببینید وقتی اتفاقی زمانش برسد این‌طوری می‌شود. هفتاد و دو نفر در حزب بالا رفتند. آقای رفسنجانی یک ربع قبل با یک تلفن بیرون آمد. یک ربع قبل تلفنی به ایشان شد، باید بیرون می‌آمد و جواب می‌داد که انفجار شد. مقام معظم رهبری به آن ضبط‌صوتی که در آن‌جا بود، شک کرده بودند به آن بغل دستی هم شک کرده بودند، ولی انفجار باید اتفاق می‌افتاد. ایشان باید آن صحنه مرگ را ببیند، خلع روح را باید ببیند. روحش برود، بین راه ببیند هیچ کاری نکرده و دارد می‌رود. وقتی برمی‌گردد آن تلاش لازم برای ( مُتِزَوِّدَةٍ التَّقْوی ) شدن را پیدا کند. آن‌جا کسری نیاورد. ببین یک حادثه، یک ضبط‌صوت همه خستگی یک عمر را برمی‌دارد دوباره این آدمی تازه می‌شود، برای رهبری آماده می‌شود. آقای مطهری آن ساعت باید تیر بخورد والا اگر آقای مطهری یک سال دیگر می‌ماند، معلوم نبود چی بود. اگر آقای خوشوقت آن موقعی که آن حرف‌ها را زد ، اگر ایشان دو ماه زودتر از دنیا می‌رفت اصلاً یک آقای خوشوقت دیگه بود. در روایت دارد که هیچ امری در باطن نمی‌ماند الا اینکه واضح می‌شود. پس ببینید خلقتنی، ربیتنی، رزقتنی. پس کسی کاره‌ای نیست. میکائیل هم کاره‌ای نیست. یک مقدار جلوتر بروم. رفقا بین‌الطلوعین هم خبری نیست. گول بین‌الطلوعین را هم نخورید. گول سحر را هم نخورید. آن بین‌الطلوعینی بین‌الطلوعین است که خدا بین‌الطلوعین بداند. بله، در بین‌الطلوعین همه چیز فراهم است؛ ولی برای یک نفر بین‌الطلوعین است، برای یک نفر نیست. آب پاکی را روی دست‌تان ریختم! همان‌جا هم باید به خدا توکل کنی و بگویی خدایا! این بین‌الطلوعین را برای من بین‌الطلوعین قرار بده. وقتی نشستی سر سفره، بگو خدایا! این سفره را غذا قرار بده، برای شما گلوگیر نشود. غذا می‌خوری ولی رزق نیست! پس خدا امرش را حتمی می‌کند، چون خلق کرده. تربیت می‌کند، چون مربی است. رزق هم می‌دهد، چون رزاق است.