qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز16

فراز16
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَمَرْتَنِى فَتَرَكْتُ، وَ نَهَيْتَنِى فَرَكِبْتُ، وَ سَوَّلَ لِىَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ.»(۱۶)
«بار خدایا تو مرا فرمان دادی و من عمل نکردم، مرا باز داشتی و من مرتکب شدم؛ وسوسه‌های بد، خطا را در نظرم نیک جلوه داد پس کوتاهی کردم.»

( اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَمَرْتَنِي فَتَرَكْتُ ):
خدایا تو به من امر کردی و من مخالفت کردم. امر خدا مخالفت شده.
( وَ نَهَيْتَنِي فَرَكِبْتُ ):
نهی کردی مرتکب شدم. درست در مقابل خدا. الان همین وضعیت مثل بنده است. امام سجاد-علیه‌السلام- ، دارد وضعیت من را می‌گوید که من هر جا امر خدا بوده، مخالفت من بوده، موافقت من نبوده مگر آن جاهایی که خود خدا توفیق به بنده داده والا این نبوده. امر پروردگار ترک شده، نهی پروردگار انجام شده.

( وَ سَوَّلَ لِيَ الْخَطَاء ):
یک جوری شد که برای من امر خلاف درست جلوه داده شده.
( خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ ):
باعث شده که من کوتاهی بکنم. آن امر را نتوانم انجام بدهم. ببین نفس ما شأنش همین است، می‌خواهد ببیند خدا چه می‌گوید تا با آن مخالفت کند. می‌خواهد هی خدا را ببیند، اصلاً در کمین است، نفس این‌جوری است. می‌خواهد ببیند خدا چه چیزی را نهی کرده، لذا ببین می‌گوید:( الانسان حریصٌ مما مُنع ) ، آن چیزی را که منع است می‌خواهد انجام بدهد. تا این نفس تربیت بشود که با امر خدا موافق بشود خیلی اتفاق‌ها باید بیفتد. معجزه است، مثل این‌که این سنگ عقیق بشود، یک سنگی از کوه، همین‌جوری الماس بشود، اصلاً محال است که این اتفاق بیفتد. پس توی نگاه اول این‌جوری است که من وجودم در اطاعت نیست، امر خدا را مخالف هستم، نهی خدا را مرتکب می‌شوم، همه همین جوری هستیم. الا در آن‌جایی که خدا به یک نفر توفیق می‌دهد، طاعتش را به او می‌دهد، معصیتش را از او سلب می‌کند؛ این یک مقام است. مقام تقوا هم گویای همین است. این نیست که این واجب را انجام می‌دهد حرام را ترک می‌کند. این‌ها را همه انجام می‌دهند. آن وقایع یعنی این‌که این به یک مرحله‌ای می‌رسد که نمی‌خواهد امر خدا روی زمین بماند، نمی‌خواهد نهی خدا انجام بشود. این حالت را باید توی امری که خدا قرار داده در خودش پیاده کند. ببینید اول من خودم را متهم کنم این‌جوری هستم، بدانم من این‌جوری هستم، من با امر خدا جور نیستم، با نهی خدا این‌جوری هستم، در حال ارتکابم، این یک دعوایی است بین نفس من و خدا. من هم وسط هستم. خدا یک عقلی هم به من داده، یک ایمانی هم داده که این نفس را درِ خانه خدا بیاورم. هر جور می‌توانم بیاورم، هر جور می‌توانم این نفس را کمکش کنم تا این موجود چموش بیاید.

( وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء )(یوسف/ ۵۳ ) ؛
این را یوسف می‌گوید. این که مال ما نیست، مال یوسف است. یوسف می‌گوید که نفس این‌جوری است ( إلّا ما رَحِمَ رَبّی ) آن‌جا فرمودند:الا این‌که رحم خدا بیاید، توفیق بیاید که نفس با خدا همراه بشود. اگر یک چنین اتفاقی افتاد، همه چیز حل می‌شود. حالا تا این اتفاق نیفتاده من باید مواظبت کنم. ببینید مثل این تریاکی‌ها که می‌روند آن‌جایی که تریاک و بساط این چیزها هست و می‌گویند نباید نبینی. من بساطی که گناه در آن ممکن است من را در آن میدان ببرد، اصلاً حاضر نشوم. نگویم می‌روم و از آن سالم بیرون می‌آیم! نه، ببین این را نگو. اینترنت هزار تا خوبی داشته باشد، برای مؤمن هیچ خوبی ندارد. چرا؟ چون ایمانش را در یک لحظه سلب می‌کند، یک لحظه است. یک لحظه ایمانش را از او می‌گیرد. حالا تا بیاید ایمان را دوباره بچیند طول می‌کشد. چقدر زحمت کشیده این را درِ خانه خدا برده، دوباره می‌شود عبد عابد، حالا برو پیدایش کن مگر به این آسانی می‌آید . شیطان هم یک خاکستر ناامیدی می‌ریزد، یک اتهام هم به او می‌زند می‌گوید از اول هم معلوم بوده تو به درد خدا نمی‌خوری. آن وقت یک موقع دیدی این چسبید. گفت آره من واقعاً خودم هم فهمیدم که منِ الهی به درد خدا نمی‌خورم. دیگر نمی‌توانی کاری بکنی. پس انسان نباید در میدان دروغ حاضر شود، چون می‌داند هر موقع حرف بزند دو تا دروغ هم باید بگوید، نگو. چه کسی الان شما را مجبور کرده حرف بزنی، نگو. دو تا تحقیر انجام می‌دهد، خودش را نجات بدهد که این نفس آرام آرام، دو مثقال دو مثقال در خانه خدابیاید . در خانه خدا بیاید تا نفس مطمئنه بشود و خدا رحمتش را شامل حال او کند. ان شاء‌الله.