qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز25-11

فراز25-11
«تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِكَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَى عَنْهُمْ.»( ۱۱ )
«تو خود را به بی‌نیازی از آفریدگانت ستوده‌ای و تو شایسته‌ی بی‌نیازی از آنان هستی.»

خدایا تو خود را مدح کردی به بی‌نیازی و محتاج نبودن از خلق و تو بر این مطلب که بی‌نیاز باشی اهلیت داری!

«وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَى الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَيْكَ.»(۱۲)
«آنان را نیازمند خودت می‌شماری و آنان سزاوار نیازمندی به تو هستند.»

فقر را به آن‌ها نسبت دادی و همین‌طور هم هست که آن‌ها به سوی تو اهل فقرند.

«فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِكَ، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِكَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِى مَظَانِّهَا، وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا.»(۱۳)
«پس آن‌که بخواهد به کمک تو نیازش را برآورد و توسط تو فقرش را برآورده سازد، به راستی حاجت خویش را از جایگاه اصلیش خواسته و از راه درست به خواسته‌اش رسیده است.»

با آن دو مقدمه اول، این نتیجه را ببینید:خدایا! تو خود را مدح کردی، یعنی خودت رو معرفی کردی که بی‌نیاز مطلق هستی و نیاز به کسی نداری، از اون طرف هم معلوم شده که مردم محتاج محض‌اند خوب اگر معلوم شد تو بی‌نیاز مطلقی و مردم محتاجند، اگر کسی آمد و احتیاجش را از تو خواست که حاجتش رو برآورده کنی؛
( فقدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِى مَظَانِّهَا ):
جای درست آمده و مراجعه کرده،
( وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا ):
از آن‌جایی که گفته شده و جایش هست، آمده خواسته.
ببینید این یک واقعیت است که ما باید برای خودمان حل کنیم، در خارج هم همینه، شما می‌بینید که مردم گره از هم نمی‌توانند باز کنند، اصلا خدا این‌جوری قرار نداده، مثلا خود بخل، منت، سودجوئی، طمع، تکاثر، این‌ها در انسان است.
به همین دلیل انسان‌ها نسبت ب

ه همدیگر محرومند حالا اگر کسی نیازش را بیاره درِ خونه‌ی این و اون، از چی باز مانده؟ از آن نعمت بزرگی که خدا قرار داده (که اگر بیان و حاجت را از او بخوان بهشون می‌ده).
مردم گرفتاریشون اینه، از همدیگه متوقع‌اند، از همدیگه هم گلایه دارند، اگر مردم این را می‌گذاشتند کنار، توجهشان به بی‌نیاز مطلق بود، به ثروتمندترین ثروتمندان، موجود و وجودی که همه عالم هستی را خلق کرده خالق هستیه، نیازشون برطرف می‌شد.

«وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَكَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ.»( ۱۴ )
«و آن‌که در حاجت خویش به یکی از آفریدگانت روی آورد یا او را به جای تو وسیله‌ی برآوردن نیازش قرار دهد، به راستی خود را محروم ساخته و در پیشگاه تو سزاوار از دست دادن احسان تو گردیده است.»

اشتباهی رفته دیگه! باید می‌آمده در این خانه رفته در اون خونه، بی‌خود زحمت به خودش داده و از این خانه هم که براش مهیا بوده و قرار بوده چیزی به او داده بشه در نزده! رفته یه جایی دیگر در زده.
این حالت روحی، روانی و اعتقادیِ علی‌الدوام ماهاست.
رفقا! همش در ذهن ما این احتیاجات می‌چرخد، می‌گوید من از پدرم دارم، از برادرم دارم، از رفیقام دارم، یا از دولت دارم ، هی دارد می‌چرخد، همین درخواست کردن از مردم خودش فقر نقد است. خوب نیرویت رو بذار روی درخواست از خدا، بگو:خدایا به من عطا کن، لطفت رو برسان، توجهت را به ما داشته باش، آن وقت عنایت‌هایی که از طرف خدای متعال به شما و ما می‌شود چیزهایی نیست که بتوانیم در ذهنمون تصورش رو کنیم، نعمت‌های خدا اصلا این‌جوری نیست یک نعمت‌های ویژه‌ای است، یک نعمت‌های خاصه به ما عطا می‌شه مثلا خود هدایت، این‌که ما ائمه-علیهم‌السلام- را شناختیم، اعتقاد به این‌ها پیدا کردیم، از رزق‌های خود خداست.
خود روزی حلال از اون‌هاست که داره به ما می‌رسه، همین ایستگاه که توی کاسه شما ریختند رفقایی که خدا، امام زمان-علیه‌السلام- توفیق بهشان داد، آن‌جا وقت گذاشتن، از زیر کار در نرفتن، در آن گرما رفتند! حالا خدا می‌داند که امام زمان-علیه‌السلام- چه می‌خواهد بدهد به این‌ها!؟ این رزق است. به هر کسی نمی‌دهند این را مهیا می‌کنند؛
حالا با این مقدمات ببینید امام سجاد-علیه‌السلام- ما را کجا می‌برند؟!

«اللَّهُمَّ وَ لِى إِلَيْكَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِى، وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِيَلِى، وَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى رَفْعَهَا إِلَى مَنْ يَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَيْكَ، وَ لا يَسْتَغْنِى فِى طَلِبَاتِهِ عَنْكَ، وَ هِىَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِينَ، وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ.»( ۱۵ )
«بارخدایا من به آستانت حاجتی آورده‌ام که توان دست‌یابی به آن را ندارم و رشته‌ی چاره‌جویی‌ام در برابر آن گسسته و نفس من در نظرم چنین آراسته که حاجت خود را نزد کسی برم که او خود نیازهایش را به آستان تو می‌آورد و در برآوردن خواسته‌هایش به تو محتاج است و این کار لغزشی است از لغزش‌های خطاکاران و درافتادنی است از درافتادن گناهکاران.»

( اللَّهُمَّ وَ لِى إِلَيْكَ حَاجَةٌ ):
با این معرفت که او غنی به ذات است، ما هم فقیر به ذاتیم؛ قراره بریم سراغ غنی به ذات و از او چیزی بگیریم. نرویم سراغ دیگران حالا با این اعتقاد خدایا برای من حاجتی هست به سوی تو.
( قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِى ):
این حاجات طوری است که اگر به من ندهی به من نمی‌رسد
( وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِيَلِى ):
هیچ حیله و چاره‌ای هم برای این‌که این را بدست بیاورم ندارم.
مثلاً شما می‌خواهید بروید حج چه چاره‌ای دارید؟ دوستانی که صاحب فرزند نمی‌شوند، می‌خواهند صاحب فرزند شوند چه چاره‌ای دارند؟ فقر گریبان گیرت کرده، بدهکاری چه کسی می‌تواند تو را از این حالت در بیاورد؟
( وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِيَلِى):
دیگر نمی‌دانم باید چه کار کنم.
( وَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى رَفْعَهَا إِلَى مَنْ يَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَيْكَ ):
نفسم هم اذیتم می‌کند، می‌گوید به این و آن بگو؛
( وَ لا يَسْتَغْنِى فِى طَلِبَاتِهِ عَنْك ):
نمی‌ذاره دنبال خدا برم؛
( وَ هِىَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِينَ ):
این همان جایی است که من زمین‌گیر شدم!
( وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ ):
لغزش بزرگ این است که باعث شده دستم خالی بمانه این است که خدا را رها کردم، توجه به خدا ندارم، سراغ این و آن می‌روم که محتاجند، سفاهت محض!

«ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْكِيرِكَ لِى مِنْ غَفْلَتِى، وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِيقِكَ مِنْ زَلَّتِى، وَ رَجَعْتُ وَ نَكَصْتُ بِتَسْدِيدِكَ عَنْ عَثْرَتِى.»( ۱۶ )
«سپس با یادآوری تو، از خواب غفلت و بی‌خبری بیدار شدم، و با توفیق تو از لغزشم برخواستم و به کمک تو از درافتادن برگشته و به سوی تو باز آمدم.»

( ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْكِيرِكَ لِى مِنْ غَفْلَتِی ):
خدایا به تنبهی که به من دادی از غفلت در آمدم، بیدار شدم
( وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِيقِكَ مِنْ زَلَّتِى ):
و از این لغزش خارج شدم.
( وَ رَجَعْتُ وَ نَكَصْتُ بِتَسْدِيدِكَ عَنْ عَثْرَتِى ):
به کمک تو از این حالت در آمدم.

«وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّى كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجا؟ وَ أَنَّى يَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؟»( ۱۷ )

«و گفتم پاک و منزه است پروردگارم، چگونه نیازمندی از نیازمندی چیزی طلب کند؟ و کجا تهیدستی به تهیدستی همچون خود رو می‌آورد؟»

( وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّى ):
منزه است خدای من،
من خدا را دارم ( سُبْحانَ رَبِّی ) یعنی خدا دارم
حواسم رفت به خدا!
( كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجا؟ ):
چه جوری شد که به این فکر افتادم باید برم از یک محتاج درخواست کنم؟
( وَ أَنَّى يَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؟):
چه‌طور به کسی که نابود می‌شود، به کسی که نابود شده است، آن‌که دستش خالی است رغبت پیدا کنم؟

«فَقَصَدْتُكَ، يَا إِلَهِى، بِالرَّغْبَةِ، وَ أَوْفَدْتُ عَلَيْكَ رَجَائِى بِالثِّقَةِ بِكَ.»( ۱۸ )
«پس ای خدای من از روی میل و شوق آهنگ تو کردم و با اعتماد به تو امید خویش بر تو بستم.»

( فَقَصَدْتُكَ، يَا إِلَهِى، بِالرَّغْبَةِ ):
آمده‌ام به طرف تو

«وَ عَلِمْتُ أَنَّ كَثِيرَ مَا أَسْالُكَ يَسِيرٌ فِى وُجْدِكَ، وَ أَنَّ خَطِيرَ مَا أَسْتَوْهِبُكَ حَقِيرٌ فِى وُسْعِكَ، وَ أَنَّ كَرَمَكَ لا يَضِيقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنَّ يَدَكَ بِالْعَطَايَا أَعْلَى مِنْ كُلِّ يَدٍ.»( ۱۹ )
«و دانستم خواسته‌های فراوان من در برابر دارایی تو ناچیز، و چشم‌داشت بسیار من به عطایت، در کنار توان و قدرت تو کوچک است و دایره‌ی بزرگواری و بخشش تو از درخواست کسی تنگ نمی‌گردد و دست تو در عطایا از هر دست دیگری برتر و بالاتر است.»

( وَ عَلِمْتُ أَنَّ كَثِيرَ مَا أَسْالُكَ يَسِيرٌ فِى وُجْدِكَ ):
فهمیدم و یافتم که این همه چیزی که ما می‌خواهیم برای تو چیزی نیست؛
رفقااین مهم است!
این درک مهم است. این‌ها که ما می‌خواهیم، برای خدا اصلا هیچی نیست.
( وَ أَنَّ خَطِيرَ مَا أَسْتَوْهِبُكَ حَقِيرٌ فِى وُسْعِكَ، وَ أَنَّ كَرَمَكَ لا يَضِيقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ ):
کرم تو جوری است که بدون سؤال می‌دهی؛
( وَ أَنَّ يَدَكَ بِالْعَطَايَا أَعْلَى مِنْ كُلِّ يَدٍ ):
آن کسی که علی‌الدوام دستش باز است و دارد خیر می‌رساند تو هستی.

«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِى بِكَرَمِكَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ لا تَحْمِلْنِى بِعَدْلِكَ عَلَى الاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَيْكَ فَأَعْطَيْتَهُ وَ هُوَ يَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ، وَ لا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَكَ فَأَفْضَلْتَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ.»( ۲۰ )
«بارخدایا پس بر محمد و آل او درود فرست و به من با جود و کرم خود احسان کن و با عدل و دادگریت به استحقاق رفتار مکن.»

چه من نخستین کسی نباشم که با اشتیاق به سوی تو روی آورده‌ام و در حالی که سزاوار منع و محرومیت بود، تو به او عطا فرمودی و نخستین درخواست کننده نیستم که از تو چیزی را خواسته و با آن‌که شایسته‌ی محرومیت بوده است، تو در حقش تفضل کرده‌ای.

( اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِى بِكَرَمِكَ عَلَى التَّفَضُّلِ ):
خدایا از تفضلت به من نگاه کن.
( وَ لا تَحْمِلْنِى بِعَدْلِكَ عَلَى الاسْتِحْقَاقِ ):
به عدالتت نگاه نکن که ما بین‌الطلوعین بیدار شدیم یا نشدیم، صدقه دادیم یا ندادیم، اهل بخشش بودیم یا نبودیم، به مردم کمک کردیم یا نکردیم؟!
نه! به این‌ها نگاه نکن از فضلت به ما بده.

( فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَيْكَ فَأَعْطَيْتَهُ وَ هُوَ يَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ ):
من اولین آدم نیستم که بی‌جهت می‌خواهم، بی‌دلیل و بدون لیاقت می‌خواهم؛
( وَ لا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَكَ فَأَفْضَلْتَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ ):
من اولین و آخرین کسی نیستم که هیچ شایستگی ندارد که بخواهی چیزی به او بدهی.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كُنْ لِدُعَائِى مُجِيبا، وَ مِنْ نِدَائِى قَرِيبا، وَ لِتَضَرُّعِى رَاحِما، وَ لِصَوْتِى سَامِعا.»( ۲۱ )
«بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست و دعایم را اجابت نما، به ندایم نزدیک باش، بر ناله‌ام ترحم فرما، صدایم را بشنو.»

( اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كُنْ لِدُعَائِى مُجِيبا ):
خدایا این اضطرارم را جواب بده، گیرم رو باز کن، خلاصم کن از این نیاز …!
رفقا یکی از حاجاتتون این باشه که خدا بهتون بی‌نیازی بده.
چشممون به دست کسی نباشه، این خودش استغنا است. خدا اگر این رو بده، در مؤمن یک تحول روحی و معنوی ایجاد می‌شود که هیچ احساس نیازی به کسی ندارد.
( وَ مِنْ نِدَائِى قَرِيبا، وَ لِتَضَرُّعِى رَاحِما، وَ لِصَوْتِى سَامِعا ):
به ندایم نزدیک باش، بر ناله‌ام ترحم فرما، صدایم را بشنو.

«وَ لا تَقْطَعْ رَجَائِى عَنْكَ، وَ لا تَبُتَّ سَبَبِى مِنْكَ، وَ لا تُوَجِّهْنِى فِى حَاجَتِى هَذِهِ وَ غَيْرِهَا إِلَى سِوَاكَ.»( ۲۲)
«رشته‌ی امیدم را از خودت مبر، دستاویز مرا از خودت جدا مکن، در این خواسته و دیگر خواسته‌هایم مرا به سوی غیر خودت متوجه مساز.»
َ
خدایا این‌که من به تو رسیدم، این را از بین نبر، جدا نکن!
فهمیدم که باید از تو بخواهم.
( وَ لا تُوَجِّهْنِى فِى حَاجَتِى هَذِهِ وَ غَيْرِهَا إِلَى سِوَاك ):َ
و من را جای دیگه حواله نکن.

«وَ تَوَلَّنِى بِنُجْحِ طَلِبَتِى وَ قَضَاءِ حَاجَتِى وَ نَيْلِ سُؤْلِى قَبْلَ زَوَالِى عَنْ مَوْقِفِى هَذَا بِتَيْسِيرِكَ لِىَ الْعَسِيرَ وَ حُسْنِ تَقْدِيرِكَ لِى فِى جَمِيعِ الْأُمُورِ.»( ۲۳ )
«خواسته‌ام را برآور، حاجتم را روا دار و پیش از آن‌که از اینجای برخیزم، با آسان کردن دشواریم، و به سبب سرنوشت نیکی که برایم در همه‌ی امور مقدر نموده‌ای به آرزویم رسان.»

( وَ تَوَلَّنِى بِنُجْحِ طَلِبَتِى وَ قَضَاءِ حَاجَتِى وَ نَيْلِ سُؤْلِى قَبْلَ زَوَالِى عَنْ مَوْقِفِى هَذَا ):
به به!
خدایا خودت خواسته‌ام را به عهده بگیر و حاجتم را برآورده کن. قبل از این‌که از این‌جا که هستم بلند شوم. یقین را ببینید، القای امام را! این‌جوری با خدا صحبت کن، خدایا قبل از این‌که بلند شوم حاجتم را بده.
( بِتَيْسِيرِكَ لِىَ الْعَسِيرَ ):
آسان کردن سختی ؛
( وَ حُسْنِ تَقْدِيرِكَ لِى فِى جَمِيعِ الْأُمُورِ):
دیگر همه چیزم روی روال برود.

«وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلاةً دَائِمَةً نَامِيَةً لا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ عَوْنا لِى وَ سَبَبا لِنَجَاحِ طَلِبَتِى، إِنَّكَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ.»( ۲۴ )
«و بر محمد و آل او درود فرست، درودی همیشگی و فزاینده که نه بریده گردد و نه زمان آن پایان پذیرد و آن را یاور و وسیله‌ی دستیافتن به خواسته‌ام قرار ده و به راستی که تو کارگشای بزرگواری.»

( وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلاةً دَائِمَةً نَامِيَةً لا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا ):
پس صلواتت را بفرست بر محمد و آل محمد یک صلوات دائمی، رشد یافته‌ی نامیه.
( لا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا ):
که هیچ موقع قطع نشود.
( وَ اجْعَلْ ذَلِكَ عَوْنا لِى ):
خدایا این را برایم دستاویز و کمک قرار بده.
( وَ سَبَبا لِنَجَاحِ طَلِبَتِى ):
آقا خیلی حرف عجیبیه! این برای من خیلی نو است. به این توجه نکردیم همین صلوات رو برای من یک براق قرار بده، که با این، به همه حاجت‌هام برسم؛
این‌که داره اول دعا صلوات، آخر دعا صلوات، مستجاب است، وسطش هم مستجابه.
( إِنَّكَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ):
به راستی که تو کارگشای بزرگواری.

«وَ مِنْ حَاجَتِى يَا رَبِّ كَذَا وَ كَذَا [ وَ تَذْكُرُ حَاجَتَكَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِى سُجُودِكَ:] فَضْلُكَ آنَسَنِى، وَ إِحْسَانُكَ دَلَّنِى، فَأَسْأَلُكَ بِكَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمْ، أَن لا تَرُدَّنِى خَائِبا.»( ۲۵ )
«و ای پروردگارم! این نیاز و آن نیازم را برآورده ساز ( در این حال حاجت خود را به یاد آور و آنگاه به سجده رو و در حال سجده بگو:
فضل تو مرا آرام می‌سازد و احسانت مرا راه می‌نماید، پس به حق خودت و به حق محمد و آل او که درود تو بر آنان باد، از تو می‌خواهم که مرا از آستانت نومید بازنگردانی.»

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.