qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز4-1

فراز4-1
«اللَّهُمَّ يَا مَنْ لا يَصِفُهُ نَعْتُ الْوَاصِفِين.» ( ۱ )
«بارخدایا ای که توصیفِ توصیف‌کنندگان تو را وصف نمی‌کند.»

ببینید این‌جا حضرت یک قالبی را به ما عرضه می‌کند که همان قالب مناجات است. یعنی اگر شما خواستید با خدا مناجات کنید، این قالب را اختیار کنید.
ممکن است شما پیش خودت بگویی، باید چه چیزی به خدا بگویم؟ از کدام خطا با خدا حرف بزنم؟ چه مقدار بپذیرم که می‌توانم از خدا بخواهم؟ خدا چقدر به من لطف می‌کند؟
اول باید به نفس بگویی که در مقابل خدا قرار گرفتی و هيچ احاطه و تشخیصی نداری. این یعنی چه و چه فایده‌ای دارد؟فایده‌اش چیست؟
این‌که من بگویم خدایا تو خدایی هستی که کسی نمی‌تواند تو را توصیف کند یعنی چه؟ همین فایده دارد. دقت کنید، یکی از فایده‌های آن این است که شما نمی‌توانی بفهمی که خدا الان در مورد تو چگونه می‌خواهد رفتار کند و چه برداشتی از تو دارد. چون تو که نمی‌توانی خدا را بفهمی. شماراجع به من، حالت‌های غضب بنده را می‌دانید، حالت‌های خشنودی من را هم می‌دانید، حالت تندی مؤمن را می‌دانید، حالت بی‌خوابی و خستگی من را می‌دانید. خب شما با همین، تقابل دارید؛ آن‌وقت راجع به خدا چه می‌دانید؟ سخط خدا که سخط من نیست. پس اگر شما راجع به خدا این‌طوری فکر کردید، قضاوت دیگری نمی‌کنند، یعنی پیش درآمدی برای خودت با خدا نداری. شما هیچ چیز نمی‌دانید. ممکن است شما گناه جن و انس را مرتکب شوی ولی خدا می‌تواند این‌ها را از تو ندیده بگیرد و با رحمتش با شما رفتار کند. ممکن است ثواب جن و انس را هم ببری ولی خدا اعتنایی نکند و از شما غضبناک بشود. از کجا می‌دانید؟! پس راجع به خدا هیچ چیزی نمی‌دانید.

( اللَّهُمَّ يَا مَنْ لا يَصِفُهُ نَعْتُ الْوَاصِفِين ):
الان نمی‌دانم خدا چطوری هست.

«وَ يَا مَنْ لا يُجَاوِزُهُ رَجَاءُ الرَّاجِين.»( ۲ )
«و ای که امید امیدواران از تو درنگذرد.»

خدایی که اگر بنده به تو امیدوار باشد و به تو امید پیدا کرد، این‌طور نیست که این امید بی‌خود و بی‌جهت باشد. نه!
( لا يُجَاوِزُهُ رَجَاءُ الرَّاجِينَ ):
اگر کسی امید پیدا کرد، امیدش معتبر است.

«وَ يَا مَنْ لا يَضِيعُ لَدَيْهِ أَجْرُ الْمُحْسِنِينَ.» ( ۳ )
«و ای که پاداش نیکوکاران نزدت تباه نشود.»

ببین این همان محسنات است، یعنی اگر کسی محسن بود، اهل خیر بود و مردم او را محسن میدانستند، صد درصد خدا هم او را محسن می‌داند؛ محسن را مسیء فرض نمی‌کند. دوباره نگوید من مسیءام! نه، شما همان محسن هستی ولی محسنی هستی که یک خطایی داری.

«وَ يَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَى خَوْفِ الْعَابِدِينَ.»( ۴ )
«ای که تو نقطه‌ی پایان ترس عبادت کنندگانی.»

کسی که عابد است و این همه عبادت سخت را می‌پذیرد، معلوم است خیلی از خدا می‌ترسد.
پس از عابد، می‌توانی خوف را بفهمی. یک خوفی دارد آن‌جایی که خوف عابد تمام می‌شود و دیگر راحت می‌شود، آن‌جا خداست، ببینید آن‌جایی که می‌گوید:
(وَ يَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَى خَوْفِ الْعَابِدِين):
کسی که خانمش را به بیمارستان می‌برد، خوف این مرد نسبت به خانمش هست که می‌خواهد زایمان کند. معایناتی دارد که وقتی انجام بشود و دکتر می‌گوید مشکلی ندارد، این‌جا خوف تمام می‌شود؛ منتهای خوف در حرف آخر آن دکتر است. منتهای عابد که بالاترین خوف را دارد، همان خوف از خداست. وقتی رو به خدا کرد، کار تمام است.

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.