پخش زنده
فراز21-19
فراز 21-19
«قَدْ تَرَى يَا إِلَهِى، فَيْضَ دَمْعِى مِنْ خِيفَتِكَ، وَ وَجِيبَ قَلْبِى مِنْ خَشْيَتِكَ، وَ انْتِقَاضَ [ انْتِفَاضَ ] جَوَارِحِى مِنْ هَيْبَتِكَ.»( ۱۹ )
«خدای من، تو ریزش اشک از بیم خودت را و ترس دلم را از خشیت خود و لرزش اعضایم را از هیبت خود میبینی.»
با اینکه داری به خاطر معصیت گریه میکنی و خدا هم این و میبینه ولی این کافی نیست، بلکه باید این رو به زبون بیاری و بگی: خدایا ببین دارم گریه میکنم، ببین اشک میریزم، ببین ناراحتم، ببین غصه منو گرفته!…
ما به وسیله صوتمون با عالم وجود ارتباط داریم، نه با فکر و قلب و ضمیر مون ؛ برخلاف معصوم که علاوه بر زبان با ضمیر هم ارتباط برقرار میکند.
الان شما همچین ارادهای نداری که با ذهن چیزی را کنترل کنی و به هدف برسونی، به شما اجازه دادند که بگویی؛
اگر گفتی حساب میشود. لذا اینهایی که تکبر دارند حاجتشون رو نمیگن، میگن خدا خودش میدونه، ولی این به خاطر کبرشه. مشکلش رو به کسی هم نمیگه. بعضی وقتا به رفیقت زنگ بزن و مشکلی که داری بگو همین که رفیقت میفهمه، تو میشکنی و هم اینکه شکستی حاجتت براورده میشه.
یک خانم محترمی که از همسرش جدا شده بود با پدرش پیش من اومده بودند این خانوم را توی خونه زندانی کرده بودند که کسی نفهمه طلاق گرفته، برای همین خانوم مشکلات فراوانی پیدا کرده بود. به آنها گفتم از فردا به خونهی اقوام برید و بگید این طلاق گرفته. حدود یک یا دو ماهه بعد خواستگار آمد و ازدواج کرد. ولی باز آنجا هم ناشکری کردن خدا به آنها خیلی چیزها داد اما باز هم ناشکری کردند.
رفیق چندین سالهی ما که شب جمعه ها جلسات میآمد به من زنگ زد و گفت شما فلانجا بیاید و به عنوان حل اختلاف اینجا باشید. بهش گفتم فرصت این کار رو ندارم، او از این حرف من ناراحت شد و در حالی که تمام مشورت زندگیش با من بود سر یک چیز ساده قهر کرد و رفت. لذا خیلی وقتها همین که شما بیان میکنید کار حل میشود
( وَ وَجِيبَ قَلْبِى مِنْ خَشْيَتِكَ ): خشیت را نمیشه بیان کرد من دارم گریه میکنم و قلبم میسوزد اما میگویند همین را هم بگو، بگو خدایا من دلم میسوزد
( وَ انْتِقَاضَ [ انْتِفَاضَ ] جَوَارِحِى مِنْ هَيْبَتِكَ ):
دیگه بدنم از کار افتاده دیگه دستم به کار نمیره.
«كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِى، وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِى عَنِ الْجَأْرِ إِلَيْكَ، وَ كَلَّ لِسَانِى عَنْ مُنَاجَاتِكَ.»( ۲۰ )
«این همه به خاطر شرمندگی من از کردار بد خود است و از این روست که صدایم از زاری و تضرع به آستانت خاموش گشته و زبانم از نیایش با تو فرو مانده.»
خدایا من نمیخوام گناه کنم ولی مسائل دست به دست هم داده که گناه کنم این نشان دهنده حیاء من است اگه آدم بیحیایی بودم این کارها را نمیکردم.
«يَا إِلَهِى فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِى، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِى، وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّى سِتْرَهَا، وَ لَمْ تُقَلِّدْنِى مَكْرُوهَ شَنَارِهَا، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِى مِنْ جِيرَتِى، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِى.»(۲۱)
«بارخدایا سپاس از آن توست، چه بسیار عیبهایی که بر من پوشاندی و مرا با آنها رسوا نساختی و چه بسیار گناهانی که بر آنها پرده افکندی و مرا بدانها مشهور نساختی و چه بسیار زشتیها که مرتکب گشتم و پردهی اعتبار مرا ندریدی و طوق زشتی آن را بر گردنم نیفکندی و بدیهای آن را بر همسایگانی که در پی جستن آنها هستند و نیز بر حسودانی که بر نعمتهای تو نزد من رشک میبرند، آشکار نساختی.»
خدایا چقدر از عیبهایی که بر من پوشاندی و رسوا نکردی.
مثل اینکه میگن زن اگه در خانه باشه پوشیده است، وقتی که با چادر هم هست پوشیده است، با اینکه عورت است چادر عورت بودن را از بین نمیبرد، ولی آن را میپوشاند و باعث میشود دیگر نباشد.
(وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِى):
چقدر گناهانی بود که میشد من به آنها معروف بشم ولی تو نگذاشتی و به زبانها نیفتاد.
چه بدیهای زیادی که از من سر زد و پردهپوشی کردی.
( وَ لَمْ تُقَلِّدْنِى مَكْرُوهَ شَنَارِهَا، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِى مِنْ جِيرَتِى، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِى ):
نزدیک بود بدیها گردنگیر من بشه ولی تو نگذاشتی. خیلیها میخواستند از من عیبی پیدا کنن ولی تو این زمینه رو هم فراهم نکردی.
کسانی که به من حسادت میورزند میخواستند به هر طریقی که شده آبروی منو ببرن که خوبیهای من دیده نشه ولی موفق نشدند.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.