فراز4-1
فراز4-1
«اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُون.»(۱)
«بارخدایا ای آنکه گناهکاران به رحمتت فریادرسی میجویند.»
شما نمیتوانید به هیچ نحوی این کلمه را عوض کنید.
مثل دعای شب جمعه:( سُبْحانَ االّه العظيمِ وَ بِحَمْدِه أسْتَغْفِرُ اللّه وَ أسَألُهُ مِنْ فَضْلِه ) ؛
کلمات دعا را ببینید. من دعای دیگری پیدا کردم که خیلی دعای عجیبی است؛ حضرت فرمودند: این دعای خصوصی من است و دعای ائمه-علیهمالسلام- و دعای اوصیاء است. هر کس موفق بشود این دعا را بخواند اثری از بدی در او نمیماند و درونش اصلاح میشود، این دعا این است: ( لااِلهَ الّا اللّه وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ ، لَهُ المُلْكُ وَ لَهُ الحَمْدُ ، يُحيي وَ يُميتُ ، وَ هُو الحَيُّ لا يَموت ، بِيَدِهِ الخَير وَ هُو على كُلِّ شيءٍ قَدير )
همهی اینها مشترک است فقط وحده وحده وحده مهم است؛
این سه تا نکته دارد: یکی از آقایان در شرح گفته بود علت اینکه سه تا وحده دارد، هم راجع به ذات پروردگار است، هم راجع به صفات و هم فعل پروردگار است. حضرت فرمود: این دعا را بینالطلوعین بخوانید تا آفتاب درآید.
( اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ ):
رحمت خدا امام حسین-علیهالسلام- است. رحمت واسعه است که گناهکار را جواب میدهد چون گناهکار دیگر صدایش به خدا نمیرسد. باید به رحمتش توسل پیدا کند و به اباعبدالله-علیهالسلام- توسل کند.
«وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّون.»( ۲ )
«ای آنکه درماندگان به یاد احسان تو پناه میآورند.»
«وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُون.»( ۳ )
«ای آنکه خطاکاران از ترس تو به زاری میگریند.»
«يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ، وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ، وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ، وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ.» ( ۴ )
«ای آرام دل هر وحشتزدهی دور از دیار، ای گشایش دلهای اندوهگین و شکسته، ای فریادرس درماندگان تنها و بیکس، ای یاور نیازمندان رانده شده.»
دقت کنید در این چهار کلمه، ببینید تا کارد به استخوان نرسیده خود خدا وسط نمیآید.
در تشرف هم همین است، فردی که موفق به تشرف است یک حالتی به او دست میدهد که بین مرگ و زندگی همه چیز را از خودش قطع میبیند که هیچ یاوری ندارد و با تمام ایمان به خدا توجه دارد. این خیلی عجیب است! گلایه ندارد! روی این جهت که میپذیرد حالا خدا هم اینجوری خواسته است.
ولی اینقدر این فشار عظیم است و روی قلبش سنگینی میکند که دوباره به خود خدا برمیگردد.
اگر انسان به این حالت برسد که در هر حالتی باشد خدا را بخواند، هر جا به مشکلی برخورد این را میداند که راه حل کارها به دست خداست و افراد هیچ کاری از دستشان بر نمیآید. اینطور نباشیم که در آخر آخر به یاد خدا بیفتیم و باز هم امید داشته باشیم که یکی دیگر مشکلم را حل کند.
والدهی یکی از رفقا در بیمارستان بود و حال وخیمی داشت؛ در یک شب جمعه همهی دوستان به نیت ایشان سورهی حمد خواندند و روز بعد که بیمارستان میروند میبینند که حال ایشان به طوری تغییر کرده که باعث تعجب بود.
ببینید این جمعیت فقط یک حمد خواندند! بلأخره اینطور نیست که بیاثر باشد؛ گفتند بدنش ورم کرده بود و حالا ورمش تمام شده بود؛ ( يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيب ).
من همشیره و خانوادهام را به دهاتمان میبردم، هنوز صبح نشده بود و اذان صبح را نداده بودند. یکدفعه در بیابان سگها به ما حمله کردند با پنج تا زن که همراه من بودند. در همان حالت که سگها دهانشان را باز کرده بودند و گرسنه هم بودند، من یک لحظه به حضرت حجت-علیهالسلام- متوسل شدم که اینها نجات پیدا کنند و بلایی سرشان نیاید. یک وقت دیدم مثل ماشینی که ترمز بگیرد آن سگها رو به روی ما به حالت زانو نشستند، بعد ما رفتیم و یک احساس آرامشی هم در من ایجاد شد، حتی با اینکه سگها نزدیک آنها بودند، نترسیده بودند.
آن زمان حالتی است که هیچ کس نیست که به داد ما برسد و به کمکمان بیاید. یک آدمی که وحشت کرده و از کاشانهاش دور افتاده، وحشت کرده است.
( وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ ):
مکروب یعنی آخرش است، به کرب رسیده، به جایی که اصلا احتمال نمیدهد.
من در بیمارستان تجریش وقتی والده و خالهام از مشهد آمده بودند و فوت ایشان اعلام شد، به مسجد رفتم، تعجب کردم که این مردم چه جوری نماز میخوانند و با اینکه خدا حاجتهایشان را نمیدهد چهطور باز هم خدا را اطاعت میکنند! برای من مهم بود که این مردم حاجت از خدا میخواهند ولی چهطوری اینها عبادت میکنند.
در این حالی که من قرار داشتم دیدم فرج و گشایش شد.
آن لحظهای که شما انقطاع پیدا میکنید یا آن لحظهای که در بیمارستان کامکار بودم و گفتند شما بروید برای کفن و دفن آماده شوید، من راه افتادم و تلو تلو میخوردم به طرف حرم رفتم و داخل حرم شدم و از حرم به سمت کوچهها راه افتادم منزل آقای بهجت رفتم، ساعت یک و نیم شب بود اقای بهجت روی مبل نشسته بود، بعد بغضم ترکید و گریه کردم و حاج اقا گفت: این امر دنیاست.
گفتم: نه حاج اقا این امر دنیا نیست مادر من باید زنده شود؛ ایشان یک نبات به من داد و گفت هرجوری هست این را از گلویش پایین بفرست. من بیمارستان رفتم، هنوز دستگاهها را از مادرم جدا نکرده بودند، من نبات را حل کردم و به مادرم دادم و یک اطمینان در قلبم ایجاد شد و آمدم خوابیدم. ساعت ۹ یا ۱۰ صبح بیدار شدم گفتم خدایا قرار بود امروز صبح زود برای کفن و دفن برویم. همه چیز بهم ریخته بود، سریع خودم را به بیمارستان رساندم و دیدم مادرم روی تخت بیمارستان نشسته و سرش را تکان میدهد و گفت این چه کاری بود کردی؟ و در گوش من گفت میدانی من را از کجا بیرون آوردی؟ گفتم باید این کار انجام میشد.
وقتی به یک نقطه تنگنا برسی و بخواهی و بدانی خدای متعال نصرت میکند.
( وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ ):
کسی که ذلیل شد تنها میشود
( وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيد ):
کسی که دستگیر شد و کسی که محتاج است؛ ولی محتاجی که کسی دیگر به او توجه نمیکند. پس ببینید آدم خودش هم میتواند اینجور ایجاد کند، یعنی نسبت به همه قطع امید کنید، یعنی برای خودش ثابت کند که کسی او را کمک نمیکند. این را برای خودش حل کند که کسی کمکش نمیکند و آبرویش هم دارد میرود بعد نصرت خدا را میبیند. امیرالمؤمنین-علیهالسلام- به طرف میفرماید که برود حمله کند و این را از پای درآورد، طرف میگوید: آقا این حارث عرب است. جنگ آور عرب است من توانایی ندارم. حضرت فرمودند: مگر نه اینکه جزء بغات (ظالمان) است. میگوید: چرا، حضرت میفرماید مگر نمیگویی طرف حق هستی؟ میگوید: چرا آقا. این نصرت است، نه اینکه او هیکلش درشت و نیرومند است تو فکر میکنی زور و بازویت به او نمیرسد! نه این نصرت با توست و او هم برعلیهاش است همینکه او جز بغات است، شکست خورده است!
یا آنجا که از حضرت میپرسد، تعدادمان کم است. حضرت میفرماید: نصرت خدا که بیاید تعداد مهم نیست، یک جا که نصرت خدا میآید، جمعیت کثیر و نصرت هم میآید. شما به نصرت خدا توجه کن. خیلی عجیب است مثلا الآن شما میبینید یک جا کار شما گیر کرد شما به نصرت خدا توجه کن نه اینکه آن آقا لجباز است و آن آقا کار انجام نمیدهد و آن کار نشدنی است، این روشن است که نشدنی است ولی نصرت خدا را نگاه کنید. آنها به این چیزها توکل داشتند.
امام هم اینطور بود، امام به نصرت خدا توجه داشت وگرنه هیچ آدم عاقل جلوی این همه دشمن نمیرود. لذا ایشان فقط به نصرت خدا تکیه داده بودند و به نصرت خدا اطمینان کرده بودند. در امور اخلاقی و اجتماعی خودتان شیطان حاکم است و اموری از شما حل نمیشود تا جایی که بفهمیم که هیچ راهی نیست و از خدا بخواهید. بعد ببینید خدا چهگونه امرش را حتمی میکند.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.