qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز95-93

فراز 95-93
«وَ أَعِذْنِى مِمَّا يُبَاعِدُنِى عَنْكَ، وَ يَحُولُ بَيْنِى وَ بَيْنَ حَظِّى مِنْكَ، وَ يَصُدُّنِى عَمَّا أُحَاوِلُ لَدَيْكَ.»(۹۳)
«مرا پناه ده از آن‌چه مرا از تو دورم گرداند و مانع بهره منده من از تو گردد و از آن‌چه از درگاه تو می‌جویم بازدارد.»

(وَ أَعِذْنِى مِمَّا يُبَاعِدُنِى عَنْكَ):
این نگاه امام سجاد-علیه‌السلام- را ببینید ما خودمان دائم می‌خواهیم کاری کنیم تا راه راست را پیدا کنیم، برویم توانایی را هم در چه چیزی می‌بینیم؟ این‌که نماز شب بخوانیم و گریه کنیم، به حرم امام رضا-علیه‌السلام- برویم. ولی امام می‌فرماید: همه این‌ها هست اما اتفاقی هم باید بیفتد تا شما در صراط قرار بگیرید تا از قرب دور نشوی و حقیقت یک چیز بالاتری است.
(وَ أَعِذْنِى مِمَّا يُبَاعِدُنِى عَنْكَ):
که چیزهایی که من را از تو دور می‌کند برای من اتفاق نیفتد.
گاهی می‌بینی فکرهایی در ذهنت می‌آید که همین چیزها تو را از خدا دور می‌کند و چیزی است که کمتر از الهام است، یک چیز گذرا است که از وسواس هم کمتر است. یک لمحه است که از ذهنت می‌گذرد و تو کافر می‌شوی، ناامید می‌شوی، حالا می‌خواهی این را چه کار کنی؟ و چه‌طور می‌خواهی خودت را کنترل کنی که منحرف نشوی و این‌جاست که باز هم باید بگویی خدا و این همان توحید است.
امام سجاد-علیه‌السلام- فقط ما را در خانه خدا می‌برد. وقتی در خانه معصوم رفتی و دستت را در دست معصوم گذاشتی، معصوم تو را جای دیگر نمی‌برد بلکه دستت را در دست خدا می‌گذارد و به تو می‌گوید از خدا هر چیزی را بخواه چون ما همین‌طوری از خدا خواستیم.
و آن راز و رمزهای بین خود و خدا را به ما می‌گوید.
(وَ يَحُولُ بَيْنِى وَ بَيْنَ حَظِّى مِنْكَ):
مرا پناه بده از آن چیزهایی که حائل است بین من و خدا و باعث می‌شود که من از خدا هیچ حظی را نبرم. شما قرآن می‌خوانی ولی چون حواست جای دیگر است آن حظ واقعی را از قرآن نمی‌بری.
نماز می‌خوانی ولی حواست این طرف و آن طرف است.
(وَ يَصُدُّنِى عَمَّا أُحَاوِلُ لَدَيْكَ):
خدایا من هر چیزی که می‌خواهم از درگاه تو بگیرم، چیزی مانع من نشود. یعنی آن‌قدر این رابطه، رابطه‌ی عجیبی است که این در همیشه به سوی تو باز است.
در زیارت امین‌الله راجع به محبّین می‌گوید: (والهة، شارعة، واضحة) شارعة مال کیست؟ مال قاصدین است. قاصد کسی است که قصد کرده، انگار داخل اتوبان است. شارعه در شریعه است و در حال رویدن است. این‌ها را چه کسی می‌خواهد برای ما فراهم کند و زیارت عاشورایی که خدا برایت فراهم کند، گریه‌اش را هم فراهم می‌کند.
گریه‌ای که خدا به روی حسین باز کرده باشد چیز دیگری است. نه این‌که بخواهی به زور گریه کنی. خدا در گریه چیزی را قرار نداده است. در توسل همین طور است. اگر دستت را به ضریح هم بچسبانی هم همین‌طور است. دستت هم که در دست امام حسین-علیه‌السلام- باشد، همین‌طوراست. مگر عده‌ای دستشان در دست پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- نبود؟
مگر دستشان در دست امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- نبود؟ پس چرا نجات پیدا نکردند؟
این نکته باید همیشه در ذهنت باشد که این علی‌الدوام است یعنی باید خوراک امروزت را از خدا بگیری .
خوراک همین لحظه‌ات را هم از خدا بگیری.
«رَبِّ إنّی لِما أنْزَلْتَ إلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیر» (سوره‌ی قصص/ آیه ۲۴)
الان که من نشستم بگویم خدایا احتیاج الآنم را به من بده.
دوباره وقتی آن طرف نشستی بگویی خدایا احتیاج الآنم را به من بده؛ همیشه در یک اتصال دائم با خدا باش. ولی در حالی که ما این‌طور نیستیم.
ما راه افتادیم مثل قطار برقی یا اتوبوس برقی که به برق وصل هست و می‌گوییم همین که به شاخه برق وصل هستیم کافی است. حالا اگر یک لحظه برق قطع شد چه کار می‌کنی؟
همین الان باید خوراکت را به صورت علی‌الدوام از خدا بخواهی.

«وَ سَهِّلْ لِى مَسْلَكَ الْخَيْرَاتِ إِلَيْكَ، وَ الْمُسَابَقَةَ إِلَيْهَا مِنْ حَيْثُ أَمَرْتَ، وَ الْمُشَاحَّةَ فِيهَا عَلَى مَا أَرَدْتَ»(۹۴)
«و راه پیمودن خیرات را به سوی خود و سبقت گرفتن به آن‌ها را آن‌گونه که فرمان داده‌ای و رقابت در آن‌ها را آن سان که اراده کرده‌ای برایم سهل و آسان گردان.»

(وَ سَهِّلْ لِى مَسْلَكَ الْخَيْرَاتِ إِلَيْكَ):
راه به طرف خیرات هست ولی سخت است. پدر آدم در می‌آید تا بخواهد ابوذر و آقای بهجت بشود، بسیار سخت است. مگر می‌شود کسی آقای بهجت بشود!؟ یا آقای بروجردی و امام بشود!؟ اصلاً راه بسته است. این‌ها مخفیانه از دست شیطان در رفتند. ما نمی‌دانیم چطوری است. والا ما هیچ راه فراری نمی‌بینیم. از همه طرف احاطه است. کسی که فکر کند خودش دارد راه می‌رود، این سادگی است. کجا داری راه می‌روی!؟ مثل کسی است که او را در قفس یا در زندان کردند و روی یک ماشین گذاشتند و او بگوید من دارم راهم را می‌روم. تو کجا داری راه می‌روی؟ این ماشین است که در حال حرکت است. تو هر کجا هم که بروی باز هم در زندان هستی. باید از خدا بخواهی که لحظه به لحظه تو را عبور بدهد. هر برنامه‌ای مانع خاص خودش را دارد. درس خواندن موانع خاص خودش را دارد که تکبر پیدا نکنی، غرور پیدا نکنی. گریه کردن هم برای خودش مانع دارد که گریه‌ها به خشوع تبدیل شود یا آدم ضعف اعصاب نگیرد.
(وَ سَهِّلْ لِى):
خدایا این‌ها را برای من آسان کن؛
(مَسْلَكَ الْخَيْرَاتِ إِلَيْكَ)،
برای همین آدم بُلح موفق است چون اصلاً تدبیر ندارد، راحت است، چون همیشه منتظر امداد و کمک است. بچه هم همیشه دائماً منتظر امداد از طرف پدر و مادر است، اگر یک ذره تدبیر داشته باشد سیگاری می‌شود. بچه‌هایی که تدبیر دارند سیگاری می‌شوند، ولی بچه‌ای که تدبیر ندارد، سالم می‌ماند. چون نمی‌داند سر کوچه یعنی چه؟ نمی‌داند آدم‌ها چه کسانی هستند. اگر خدا برای کسی تدبیر کند این‌طور می‌شود که یک سرپوشی روی مغزش می‌گذارد که اصلاً هیچ چیز نمی‌فهمد و نمی‌فهمد که اطرافش چه می‌گذرد. اگر کسی یک لحظه روی خودش تکیه کند پیشرفت نمی‌کند. حتی من می‌فهمم که قدم از قدم نمی‌توان برداشت. شاید یک قدم به جلو برداری، ولی ده قدم به عقب برمی‌گردی.
(وَ الْمُسَابَقَةَ إِلَيْهَا مِنْ حَيْثُ أَمَرْتَ):
الله اکبر! در این سبقت‌ها همان‌طور بشو که خدا قرار داده، به جلو بروی. نه این‌که کارهای دیگری کردی و می‌خواهی خودت را اینجا نشان بدهی. مرجعی که به مرجعیت رسیده از روی حساب و کتاب بوده، نماز شب‌ها خوانده، مواظبت کرده، کارهایش را کرده تا حالا مرجع شده و حکمی که می‌دهد، حکم خدایی است. ولی کسی هم هست که با هم حقه‌بازی خودش را به این‌جا رسانده و هر حکمی می‌دهد برعلیه خودش است. بچه‌هایش هم تاجر آهن هستند. هر جا یک تأسیساتی هست این‌ها هم آن‌جا حضور دارند. بعد هم می‌گویند پدر و مادر در همه‌ی این امور دخالت دارند .
آن آقا هم می‌گوید با آن آقای مرجع تقلید قرار داد بستیم؛ حالا که شرایط و قیمت ساختمان بالا و پایین شده، عقیده‌اش را دارد از دست می‌دهد. آن آقا گفت اگر شما را ندیده بودم، بی‌ایمان می‌شدم. گفتم: نه، این خودش هم بی‌دین است. حالا یکی عمامه می‌‌دزدد، یکی هم مرجعیت می‌دزدد. اگر خدا تو را در این مسابقه انداخت از آن حیثی است که خودش امر کرده است.
(والمُشاحَّة فیها علی ما اَرَدت):
یک موقعی آقا فخر که تازه فوت کرده بود به نیت ایشان مشهد رفتم و در همان‌جا خوابش را دیدم، بعد پرسیدم حاج آقا شما این‌جا چه کار داری؟ گفت: با من بیا! دیدم تونلی است بین دنیا و آخرت که آن طرف برزخ بود. گفت: من اجازه دارم که شما را به برزخ ببرم. خدایا این تونل را بین دنیا و آخرت نمی‌توانی تطبیق بدهی.
چقدر متفاوت است. جایگاه‌ها چقدر مشخص است. افرادی را که اصلاً به حساب نمی‌آوردی حالا چه مقاماتی دارند. ببین با یک جریان ساده همه چیز را به تو می‌فهمانند که راه را اشتباه نروی، با ادعا جلو نروی، خیلی قشنگ ترمزت را می‌کشند.

«و لا تَمحَقنی فیمن تَمحَقُ منَ المُستَخِفینَ بِما اَوعَدت.»(۹۵)
«مرا همراه آنان که وعیدهایت را سبک می‌شمارند و تو آنان را از میان برمی‌داری از میان نبر و جزء کسانی که در معرض خشم تو قرار گرفته‌اند و نابودشان می‌کنی هلاک مکن.»

مثلاً شما می‌خواهی بچه را از چوب بترسانی، یک چیزی را آن‌جا گذاشتی و به بچه می‌گویی اگر خطا بکنی با آن تو را تنبیه می‌کنم و بچه می‌رود و می‌بیند که اصلاً چوب نیست بلکه کاغذی است که آن را لوله کردند! ولی بچه به پدرش نمی‌گوید. من هم این‌طور با خدا معامله می‌کنم؛ وقتی خدا می‌گوید تو را به جهنم می‌برم، می‌گویم نه، خدا که من را به جهنم نمی‌برد. آیا خدا مؤمن را به جهنم می‌برد؟ آیا گریه کن امام حسین-علیه‌السلام- را به جهنم می‌برد؟