qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز2-1

فراز 2و1«اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ» ( ۱ )
«بار خدایا، ای دارنده‌ی ملک، پاینده‌ی جاوید.»

کلمات را ببینید!
یا آن‌جا که در مورد تسبیح صدیقه طاهره-سلام‌الله‌علیها- می‌فرماید:
( سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ، ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيم‏، ذِي الْبَهْجَةِ وَ الْجَمَال‏ ) ؛
ما نمی‌توانیم بفهمیم.
( أَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفَا ) ؛ خدایی که اثر ردپای مورچه را روی سنگ می‌بیند. این باز مهم نیست.
( سُبْحَانَ مَنْ يَرَى‏ وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ ) ؛ خدایی که جا پای پرنده را، محل بال زدن پرنده را روی هوا می‌بیند! ببین این خداست.
ببین اگر خدا را این‌جوری شناختی، احاطه‌اش را می‌فهمی، می‌فهمی حاکمِ به شماست، حاکم به من هست. الان این‌جا خدا حاکم است من نطق ندارم،‌ من چه نطقی دارم. چون من به جایی وصل نیستم، این‌جا هم چیزی نیست. ذخیره‌ای نیست، خزانه‌ای نیست. درکی من ندارم. نطق مال اوست، کلام مال اوست، فهم مال اوست، ادراک مال اوست، تکلم مال اوست، نطق مال اوست، سمع که الان در گوش شماست، مال اوست.
لذا وقتی گفت ( خَتَمَ اللّه عَلی قُلوبِهِم ) ( بقره / ۷ ) دیگه منافق فهم نمی‌کند ؛
( صُمٌ بُکمٌ عُمْیٌ ) تمام شد دیگر، اصلاً چیزی نمی‌شنود. چیزی نمی‌بیند، گنگ است.

( عَرَفْتُ اللَّهَ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏ ) ؛
ببین امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- کجا را در نظر می‌گیرد! خدا را کجا شناختی؟ ( عَرَفْتُ اللَّهَ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ )، تصمیم گرفتیم، قیچی کرد. ( وَ نَقْضِ الْهِمَم‏ ) ببین این مهم نیست که شما تصمیم گرفتی این‌جا بیایی. میل به آمدن هم می‌خواهد. میل هم کافی نیست میلِ یک جای دیگر نیاید مزاحم این بشود که شما می‌خواهید بیایید. این‌که شما می‌خواهید این‌جا بیایید این‌قدر باید این میل قوی باشد که شما را از جا بلند کند. این از جا بلند شدن خیلی مهم است. شما حرکتی کنی، شما می‌خواهی بخوابی، خواب چیزی نیست که دست شما باشد. علامه طباطبایی که رضوان و رحمت خدا بر علمای ما باد، مثل انبیاء کار کردند. ایشان می‌فرمودند:ما ساعت خوابمان را نمی‌فهمیم، کی می‌خوابیم.
قدرت نمایی خدا است. نمی‌دانیم کی بیدار می‌شویم. این قدرت نمایی پروردگار است. شما ساعتتان زنگ زده ولی بلند شدی وخاموش کردی. آن بیداری نیست، اراده نیست الان بیدار بشوی. حضرت فرمود که یک نفر هست اهل زهد است، اهل تقوا است، خیلی مواظب است، خیلی خیلی در بندگی پرتلاش است. خدا به این شخص خواب را مستولی می‌کند، آن‌وقت نمازهایش قضا می‌شود. چرا؟ حضرت فرمود: چون او را غرور می‌گیرد. این لطافت را شما ببینید. بندگی دارد تبدیل به غرور می‌شود، خلاف بندگی را از کجا می‌شود فهمید؟ خود این طرف نمی‌فهمد. ما از کجا می‌فهمیم که این ذکرهای ما دارد ما را خراب می‌کند؟ ما از کجا می‌فهمیم این زیارت آمدن ما خوب نیست یا خوب است؟ خود زیارت که مطلق نیست، یک موقع زیارت آمدن خوب نیست. شما کار مهم‌تری دارید که آن اهم است، زیارت مهم است. این را کجا می‌فهمید؟ اگر شما را رها کنند دائم مهم‌ها را انجام می‌دهی، اهم را ترک می‌کنی، لذا رشد نمی‌کنی. کسی که آمده و خادم حرم امام رضا-علیه‌السلام- شده، اگر آموزش و پرورش می‌رفت، بهتر بود! چرا؟ چون قسی‌القلب می‌شود.
یک آدمی بود که تا گنبد را می‌دید، گریه‌اش می‌گرفت ولی الان کنار ضریح هم تکان نمی‌خورد. ببین پس این‌طور نیست که اگر کنار ضریح بروی، خبری هست. وقتی خوب است که در جهت باشد. اراده‌ها، میل‌ها، عزم‌ها، فعل‌ها، اخلاص‌ها، ریاها، همه باید در جهت باشد. لذا اگر به اراده خدا، به تربیت خدا، حرکتی صورت نگیرد از داخل آن ایمان در نمی‌آید، گل‌مالی است، خستگی است.
( وَ لایَزیدُ الظّالِمینَ اِلّا خَساراً ) ؛
یک موقع شما نباید قرآن بخوانی باید بخوابی. قرآن خوب است، از کجا می‌دانی؟ یک موقع شما نباید اول وقت نماز بخوانی، باید آخر وقت بخوانی. اول وقت بخوانی یک اهمی را ترک کردی، از کجا می‌فهمی؟ میل‌ها چه جوری آن را انتخاب می‌کند و این را انتخاب نمی‌کند؟ لذا شما نتیجه را در بیرون می‌بینید. می‌بینید یک دفعه زبیر می‌شود. زبیر از لابه‌لای همین فعل و انفعال‌ها و فعل و ترک‌ها درست شد. زبیر چه جوری زبیر شد؟ یک دفعه یک نفر زهیر می‌شود، با غلط‌کاری زهیر می شود، با درستکاری زبیر می،شود. این‌جا آن اراده‌ها است، آن جا میل‌ها است. او دارد رقم می‌زند. ببین این مؤمنینی که از دنیا می‌روند، علمایی که با تقوا از دنیا می‌روند این‌ها بدنشان خاک می‌شود، بدن می‌پوسد. بدن حضرت آدم پوسید فقط استخوانش ماند. این چیزی نیست که بدن سالم بماند و یک مزیتی پیش پروردگار باشد! نه، این یک اراده است که بعضی‌ها بدنشان بواسطه‌ی فلان عمل باید سالم بماند (مثلاً‌ غسل جمعه) ولی یک نفر دیگر نه.
حضرت آدم بدنش پوسید و استخوانش ماند، حضرت نوح-علیه‌السلام- ، استخوانش را آورد و در نجف دفن کرد. در این اراده‌هایی که پروردگار می‌خواهد، یک فعلی انجام بشود، یک فعلی می‌خواهد ترک بشود این اراده‌ها دست چه کسی است؟ خدا آن را جهت می‌دهد.

( اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ ):
ای خدایی که مُلکت این‌جوری است، ابدی است ؛
( ذی الملک الفاخر القدیم )

«وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لَا أَعْوَان.» ( ۲ )
«و صاحب سلطنت دست نایافتنی بدون سپاه و دستیار.ٍ»

خدا سلطنتش این است که اصلاً کسی را نمی‌خواهد. اصلاً مخلوق نمی‌خواهد. ما احتیاج به دست داریم. خدا احتیاج به این ندارد. جای خدا تغییر نمی‌کند، خدا یک جا است با این‌که جا ندارد. ببینید خدا با این‌که جسم نیست جا ندارد، نمی‌خواهد برود یک جایی کاری انجام بدهد و برگردد. این در توصیفات امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- از خدا است. در روایت هست که منِ خدا در خدایی خودم متفرد بودم، واحد بودم، احد بودم. اراده کردم حالا خلق کنم، می‌خواهم فیض بدهم. در خلقتم سه نفر را خلق کردم: حضرت محمد-صلی‌الله‌علیه‌واله- وحضرت علی-علیه‌السلام- و حضرت فاطمه-سلام‌الله‌علیها-. همه چیز را به این‌ها دادم. یعنی شما در خدایی خدا هر چیزی تصور داری خدا به این سه نفر داده است. هر چیزی که در خدایی او هست که بخواهد در عالم بر مخلوقاتش خدایی کند، به این سه نفر داده است. خدا این است، به این‌ها داد؛ این‌ها اگر حلال کردند، خدا هم گفت حلال است و اگر حرام کردند خدا گفت حرام است. ببین چه‌قدر مهم است. طرف نمی‌فهمد وقتی به او می‌گویی بگو یا رضا! تازه فکر می‌کند و می‌گوید، حالا من حاجتم را از امام رضا-علیهم‌السلام- بخواهم یا از خدا بخواهم، چه فرقی می‌کند؟ ببین خدا همه‌ چیز را تفویض کرده است. حتی در روایت است که منِ خدا را مخالفت بکنید ولی ائمه-علیهم‌السلام- را مخالفت نکنید. اگر من را مخالفت بکنید اما ائمه-علیهم‌السلام- را موافقت بکنید شما را بهشت می‌برم ولی اگر ائمه-علیهم‌السلام- را مخالفت کنی، من را موافقت کنی شما را به جهنم می‌برم. یعنی این‌جا آدم بفهمد خدا، اطاعت ائمه-علیهم‌السلام- را بر اطاعت خودش مقدم کرد. ائمه-علیهم‌السلام- را شما اطاعت کن، خدا را هم مخالفت کردی یک گناهی انجام دادی منِ خدا به واسطه این‌ها شما را می‌بخشم. ولی اگر من را اطاعت کردی، همه واجبات را انجام دادی، همه دستورات من را مو به مو انجام دادی، چیزی را ترک نکردی ولی علی-علیه‌السلام- را مخالفت کردی تو را به جهنم می‌برم. این‌جا خدایی‌اش را ثابت کرده است. این‌جا ثابت کرده که من همه چیزم را به این‌ها دادم. یک نفر می‌گوید آقا شما همه کاره من هستی ولی دائم می‌آید و دخالت می‌کند! خب این چه همه کاره‌ای است.
رسول خدا‌-صلی‌الله‌علیه‌واله- معراج رفتند، حضرت ابراهیم-علیه‌السلام- هم همرا‌هشان شدند، جبرائیل هم همراهشان هست. یک قطار شتر دارد می‌رود، بارشان هم خیلی زیاداست. ابراهیم-علیه‌السلام- می‌خواهد از وسط شترها برود، رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله- می‌فرمایند: ابراهیم اجازه بده شترها بروند، بعد ما می‌رویم، عجله نکن! حضرت ابراهیم-علیه‌السلام- تبسم می‌کند. رو به جبرائیل می‌‌کند، جبرائيل به پیغمبر این قضیه را می‌گوید: یا رسول‌الله! این شترها که تمامی ندارند. این شترها از اول خلقت همین‌جوری دارند می‌روند تا قیامت هم تمام نمی‌شود. حضرت می‌فرمایند که بارشان چی هست؟ می‌گویند بارش فضائل علی-علیه‌السلام- است. دارند فضائل علی را با خودشان می‌برند. این‌جوری نگاه کنید. آدم وقتی این‌جوری به عالم نگاه کرد، عالم معنادار است. ببینید اگر شما گفتید امام رضا! آن عقیده معنادار می‌شود و ملموس است. مثلاً به شما گفتند عبادت، وقتی وضو گرفتی، به آب دست زدی، صورتت را شستی، عبادت ملموس می‌شود. خدا می‌خواهد عبادت برای تو ملموس بشود. نمی‌خواهد یک چیز ذهنی باشد، می‌گوید وضو بگیر، می‌گوید مهر را این‌جوری بگذار. یعنی عبادت برای تو ملموس می‌شود. ببین به آن طرف و این طرف جهت درست کن، یعنی عبادت برایت معنادار بشود. جنس تو ماده است، جنس ماده، غیر ماده را نمی‌فهمد. لذا خدا همه چیز را ماده قرار داده حتی ملائکه را. ملائکه از عالم ماده‌ هستند، مخلوق هستند، ولی جسم‌شان مثل هوا لطیف است، هوا هم ماده است، فکر ماده است. همین‌که ما اطاعت می‌کنیم، ماده است، مخلوق است. معصیت ماده است، بهشت ماده است، ما دربهشت می‌رویم که بخوریم. قران توصیف می‌کند و می‌گوید: جوی شیر هست، جوی عسل هست. این‌ها را برای چه می‌گوید؟ می‌گوید ماده است تا برای ما نسبت به بهشت هوس ایجاد کند. ما عسل که بگیریم چقدر قیمتش هست؟تازه تقلبی هم هست. ولی آن جوی عسل است، یعنی شما میل پیدا کنی و به لحاظ یک چنین جایی بروی و عبادت انجام بدهی.
در حج باید یک سنگ دستت بگیری و به صورت ملموس رمی جمرات کنی. ببین ماده است. دور خانه کعبه باید بگردی. چون ما اگر یک چیزی مادی کنارمان نباشد اصلاً نمی‌فهمیم، درکی از آن نداریم. باید لباس احرام بپوشیم. یعنی این لباس را در بیاوریم تا بفهمیم حاجی شدیم، مُحرم شدیم. مثلاً شما نیت کنی بگویی که این نماز را می‌خوانم قربةً الی الله. حالا با لفظ هم نگفتی از قلبت بگذرانی. می‌خواهیم بندگی خدا را بکنیم. اصلاً بندگی خدا در حیطه ما نیست که این چیزها را بفهمیم. لذا به وسیله ائمه-علیهم‌السلام- این‌ها را ما می‌فهمیم. مثل این‌که بچه به وسیله مادرش خیلی چیزها را می‌فهمد. اگر مادرش کنارش نباشد خیلی چیزها را نمی‌فهمد. اگر مادر نبود بچه اصلاً به زبان نمی‌آمد و لال می‌ماند. چون مادر باعث شد این به زبان آمد. بعضی از بچه‌ها می‌بینی لکنت دارند چون مادرها کم کاری کردند. مادر نتوانسته زبان بچه را باز کند. البته یک علت دیگر هم دارد.