qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز23-22

فراز 23و22«لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِی السِّتْرِ عَلَی، وَ وَثِقْتُ بِک رَبِّ فِی الْمَغْفِرَةِ لِی، وَ أَنْتَ أَوْلَی مَنْ وُثِقَ بِهِ، وَ أَعْطَی مَنْ رُغِبَ إِلَیهِ، وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، فَارْحَمْنِی.»( ۲۲ )
«بارخدایا به پرده پوشی آنان اطمینان نداشتم، به تو اعتماد کردم ای پروردگار من که مرا بیامرزی و تو شایسته‌ترین کسی هستی که به او اعتماد توان کرد و بخشنده‌ترین کسی هستی که به او چشم امید توان دوخت و مهربان‌ترین کسی هستی که از او رحمت توان خواست، پس بر من رحمت آور.»

ببینید دارد چه اتفاقی می‌افتد، حضرت دارند به ما آموزش می‌دهند و روی ما تأثیر می‌گذارند. با همین الفاظ تربیت می‌شویم، به این‌که شناخت و نگاه‌مان نسبت به هستی و پروردگارمان کامل می‌شود و همین‌طور شناخت ما نسبت به خودمان و رفتارمان و علم خدا و رفتار خدا با ما و عقاب و ثواب خدا همه این‌ها را از موضعی که باید ببینیم می‌بینیم.
مثلاً الان آن‌ افرادی که از منظر خودشان (بدون پشتوانه روایی) خدا را می‌شناسند گاهی می‌بینی در عقاب گیر می‌کنند، گاهی در ثواب. اصلا یک عقاب و ثواب خاص پیدا می‌کنند، یک بهشت و جهنم خاص. بعد خودشان هم در مواجهه با خدا طور خاصی می‌شوند، مثلاً می‌بینی آرزو زیاد دارد ولی هیچ عملی انجام نمی‌دهد، عمل زیاد انجام می‌دهد ولی نیت ندارد، این تربیت درست نیست. ولی تربیت معصوم درست و کامل است. ببین ؛
( لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِي السِّتْرِ عَلَيَّ ):
من اطمینان ندارم که کسی غیر از تو بتواند پنهان‌کاری و پرده پوشی کند.
( وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِي الْمَغْفِرَةِ لِي ):
خدایا به مغفرت تو امیدوارم.
( وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ وُثِقَ بِهِ ):
و تو به اعتماد أولی‌تر هستی و می‌شود به تو چشم امید پیدا کرد.
«وَ أَعْطَى مَنْ رُغِبَ إِلَيْه» کسی هستی که می‌شود امید به تو بست که به ما عطا کنی
( وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ ):
کسی هستی که می‌شود از او طلب رحم کرد تو رؤوف‌ترین هستی. «فَارْحَمْنِي.» خدا رأفت هم دارد، رحم هم دارد.

«اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِى مَاءً مَهِينا مِنْ صُلْبٍ مُتَضَايِقِ الْعِظَامِ، حَرِجِ الْمَسَالِكِ إِلَى رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ، تُصَرِّفُنِى حَالا عَنْ حَالٍ حَتَّى انْتَهَيْتَ بِى إِلَى تَمَامِ الصُّورَةِ، وَ أَثْبَتَّ فِيَّ الْجَوَارِحَ كَمَا نَعَتَّ فِى كِتَابِكَ: نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْما ثُمَّ كَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْما، ثُمَّ أَنْشَأْتَنِى خَلْقا آخَرَ كَمَا شِئْتَ.»( ۲۳ )
«بارخدایا تو من را به شکل آبی پست از پشتی با استخوان‌های درهم فشرده و راه‌های تنگ و پیچاپیچ به تنگنای رحمی که آن را در میان پرده‌ها پوشیده‌ای، فرود آوردی و مرا از حالی به حالی دگرگون کردی تا آن‌گاه که صورتم را تمام و کامل ساختی و اعضای مختلف بدنم را پدید آوردی، همان‌گونه که در کتاب خود توصیف کردی: نطفه سپس علقه آن‌گاه مضغه سپس استخوان بندی و پس از آن استخوان‌ها را با گوشت پوشاندی و آن‌گاه به همان شکل که خواستی مرا خلقتی دیگر بخشیدی.»

( اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِي مَاءً مَهِيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَايِقِ الْعِظَامِ ):
خدایا تو من را از یک مایع، یک قطره آفریدی که در یک جای تنگ و به هم فشرده بودم،
( حَرِجِ الْمَسَالِكِ إِلَى رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ ):
بعد من را از آن‌جای خیلی باریک و پیچ در پیچ، از آن صلب به طرف رحم سوق دادی و در حجب و پرده‌هایی از من نگهداری کردی. ببینید این عبارات چه دید خوبی به آدم می‌دهد. این‌که خلقت من در یک جایی که اصلاً جای شکل‌گیری نبوده، جای تصرف نبوده، انجام شده، کسی کاری نمی‌توانسته بکند خدا آن‌جا کارش را انجام داده. می‌شد همان‌جا از بین بروم مثل خیلی‌ها که این اتفاق نمی‌افتد، انعقاد صورت نمی‌گیرد، لقاح صورت نمی‌گیرد. خدا از آن تنگناها من را عبور داد. این‌جا که الان چنین تنگنایی نیست. آن‌جا کار نشدنی بوده. آدم در زندگی‌اش برگردد خوب نگاه کند، می‌فهمد. می‌فهمد مثلاً همین آدم جاهل چه‌طور آمده طلبه شده. آدمی که آن موقع هیچ چیز نمی‌فهمید، در کوچه‌ها بازی می‌کرد چه‌طور او را قدم به قدم عبور داد و آمد طلبه شد. حالا این مرحله را می‌خواهد برود، می‌گوید خدا نمی‌تواند. عملاً می‌گوید خدا نمی‌تواند!
( تُصَرِّفُنِي حَالًا عَنْ حَالٍ ):
خدایا تصرفات تو، دگرگون کردن‌های تو امور را تغییر داد
( حَتَّى انْتَهَيْتَ بِي إِلَى تَمَامِ الصُّورَةِ ):
تمام آن قالبی را که باید دریافت می‌کردم، گرفتم. همان‌جا نقاشی کردی، همان‌جا مجسمه‌سازی کردی، همان‌جا عقل و قلب و هر چه می‌خواستم، در همین مسیر کوچک همه را شکل دادی. چه اتفاقی می‌افتد؟ یک حالت ناباوری برای انسان دارد، چون فاصله‌ افتاده، عقبه‌اش را نمی‌داند.

الان یک دفعه خودش را با این مشخصات می‌بیند، همه چیز را مربوط به خودش فرض می‌کند، ولی اگر به عقب برگردد و خوب نگاه کند، می‌فهمد.
اشاره قرآن هم همین است که انسان به صورت نطفه بود، آب گندیده بود، بعد ما آن را به صورت علقه قرار دادیم، بعد مضغه‌اش کردیم، بعد عظام قرار دادیم بعد ( فَکَسَوْنَ العِظامَ لَحْماً ) می‌فهمد که یک مراحلی را گذرانده، یک جریاناتی طی شده که الان به این‌جا رسیده. این‌جا که دیگر به آن سختی نیست، خیلی جای راحتی است، این‌جا عقل هست، با یک اشاره عقل و کمی علم‌ آدم تکلیفش را می‌فهمد. اگر آن‌جا در همان حالت نطقه بودن علم می‌آمد او چه کار می‌خواست بکند؟ الان شما می‌بینی شخصی با یک مناجات به قرب الهی راه پیدا می‌کند، با یک استغفار غفران خدا را می‌فهمد. این خیلی راحت‌تر هست.
فرضا یک موقع می‌خواهند یک کنسروی را درست کنند داخل آن ماهی بریزند، بسته‌بندی کنند، مواد نگه دارنده اضافه کنند، چه کارخانه عظیمی در حال کار است، بعد آخر سر، که به دست ما می‌رسد، می‌گویند دستت را بگذار روی حلقه آن را بالا بکش در کنسرو باز می‌شود.
آن مراحلی که در خلقت انسان گذشته نسبت به مراحلی که الان مانده، برای ما مثل باز کردن در همان کنسرو است.
( وَ أَثْبَتَّ فِيَّ الْجَوَارِحَ كَمَا نَعَتَّ فِي كِتَابِكَ ):
همه آن‌چه را که لازم داشتیم، خداوند در خلقت همان یک قطره، گنجانده. بعداً یک سری تغییراتی به وجود می‌آید، یک بدن و سر و شکلی پیدا می‌کند، چشم و بینی دارد. دست و پا و شکم و…. دارد، در همان یک قطره همه علم و قدرتش را قرار داد، بدون این‌که با کسی مشورت کند، بدون آن‌که این خلقت سابقه داشته باشد، بدون این‌که کپی‌برداری کرده باشد. اگر یک چنین خدایی را شناختی که آن‌جا به شما تا این اندازه لطف کرده، حالا هم لطفش را می‌پذیری و می‌گویی الان هم همان خدا است. اگر آن خدایی بود که این‌‌ها می‌گویند، در آن شرایط که اصلاً کاری نمی‌توانست بکند. یک خدایی است که آن‌جا توانسته این کار بزرگ را بکند، حالا الان من می‌گویم که نمی‌تواند!؟
مثل آن کسی که در خواب دید در شکم مادر، فردی دستش را گذاشت روی ناف بچه و چرخاند دختر تبدیل به پسر شد، به او گفتند چرا شما دست را آن‌جا گذاشتید؟ ایشان گفت چون که در آن قسمت احتمال ریبه است، در عالم خواب یک دختر داخل شکم مادرش پسرش شد.
( نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ كَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً ):
بعد یک دفعه تبدیل به لحم شد، امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- شد، پیغمبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- شد.
( ثُمَّ أَنْشَأْتَنِي خَلْقاً آخَرَ كَمَا شِئْتَ ):
بعد یک خلقت اضافه‌ای هم به ما دادی همان‌طور که می‌خواستی.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.