فراز25-17
فراز 25-17
وَ إِنَّمَا تَأَنَّيْتَ بِهِمْ لِيَفِيئُوا إِلَى أَمْرِكَ، وَ أَمْهَلْتَهُمْ ثِقَةً بِدَوَامِ مُلْكِكَ، فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا، وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ خَذَلْتَهُ لَهَا.( ۱۷ )
با آنان شکیبایی نموده ای تا به فرمانت بازگردند، و به آنان مهلت دادی چون می دانی سلطنت تو پایدار است، پس آنکه اهل سعادت بود،سرانجامش را سعادت نهادی، و آن را که اهل شقاوت بود به تیره بختی اش واگذاشتی.
(وَ إِنَّمَا تَأَنَّيْتَ بِهِمْ لِيَفِيئُوا إِلَى أَمْرِكَ):
این قدر با آنها راه آمدی و به آنها مهلت میدهی تا برگردند، و به فرمان تو گردن بگذارند.
( وَ أَمْهَلْتَهُمْ):
مهلتشان دادی.
( ثِقَةً بِدَوَامِ مُلْكِكَ):
مهلت تو هم به خاطر این بود که ضرری به تو نمیزند.ملک تو سرجایش است و اگر کسی عصیان تو بکند، نمیتواند آن ملک را بهم بزند.
( فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا):
اگر کسی اهل سعادت بود همان را برای او مقدر کردی.اگر بخواهی مومن را به سعادت برسانی با او راه می آیی یا گوش او را میکشی.کوچکترین خطای او را حالی اش میکنی.
( وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ خَذَلْتَهُ لَهَا):
و اگر اهل شقاوت بود خذلان را نصیبش کردی. کاری میکنی که کارنکرده به نام او تمام شود و همه فکر کنند این کار را او انجام داده. چون میخواهی او را فریب دهی و اهل شقاوت را ذلیل کنی.
كُلُّهُمْ صَائِرُونَ، إِلَى حُكْمِكَ، وَ أَمُورُهُمْ آئِلَةٌ إِلَى أَمْرِكَ، لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ، وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ. ( ۱۸ )
همگی به سوی حکم تو روان هستند، و امورشان به فرمان تو بازگردد،پادشاهی تو در اثر مهلت طولانی که به آنان می دهی سستی نگیرد، و برهان تو با درنگ در عقوبت ایشان از میان نرود.
(كُلُّهُمْ صَائِرُونَ، إِلَى حُكْمِكَ):
بد و خوب به طرف حکم تو دارند حرکت میکنند. همه توی میدان دارند بازی میکنند و هیچ کس از میدان بازی خدا بیرون نیست.
(وَ أَمُورُهُمْ آئِلَةٌ إِلَى أَمْرِكَ):
و امورشان هم به طرف تو برمیگردد. و طبق مشیت تو دارند جلو میروند.
(لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ):
نه تنها پادشاهی خدا بلکه پادشاهی امیرالمؤمنین علیه السلام هم بهم نخورده. خدا چون عقلها ناقص ماند اینجوری بنا گذاشت تا عقلها سرجایش بیاید.لذا امام زمان را غایب کرد چون نمیخواست توی ۲۵۰ سال قضیه را تمام کند،اینقدر زمان را کش داد تا عقلها سرجایش بیاید و امام زمان مجبور نشود دوباره همان قدر آدم بکشد.و این باعث نشده که چون به آنها مهلت داد، این امر سست بشود.
( وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ):
و این دلیلی باشد برای اینکه بخواهد آنها را عذاب کند.لذا برهان تو هم از بین نرفته که عقوبتشان را عقب انداختی.
حُجَّتُكَ قَائِمَةٌ لا تُدْحَضُ، وَ سُلْطَانُكَ ثَابِتٌ لا يَزُولُ، فَالْوَيْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْكَ، وَ الْخَيْبَةُ الْخَاذِلَةُ لِمَنْ خَابَ مِنْكَ، وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَى لِمَنِ اغْتَرَّ بِكَ. ( ۱۹ )
و حکومتت پایدار است و نابود نشود، پس پیوسته وای بر آنکه از تو روی برگرداند، و نومیدی ذلت بار را که از تو نومید گردد،بدترین تیره بختی کسی را که فریفته ی مهلت تو گردد.
(حُجَّتُكَ قَائِمَةٌ لَا تُدْحَضُ):
حکومت تو پایدار است که از بین نمیرود.
( وَ سُلْطَانُكَ ثَابِتٌ لَا يَزُولُ):
سلطنت تو هم نابود شدنی نیست. (فَالْوَيْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْكَ):
بیچارگی مال کسی است که از تو رو برگرداند. وای بر کسی که دارد معصیت میکند و فکر میکند خدا دوستش دارد!.طغیان میکند اما هنوز فکر میکند طلبه است! بیراهه میرود بعد میگوید نه ما اولاد زهرا علیها السلام هستیم!آبروی هرکسی بخاطر فرمانبرداری اوست،نه بخاطر معصیتش.
( وَ الْخَيْبَةُ الْخَاذِلَةُ):
و ذلت و ناامیدی مال کسی که،
(لِمَنْ خَابَ مِنْكَ):
از تو ناامید بشود.
(وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَى لِمَنِ اغْتَرَّ بِكَ):
شقیترین آدمها هم کسی است که به مهلتهای تو مغرور بشود.
مَا أَكْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِى عَذَابِكَ، وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِى عِقَابِكَ، وَ مَا أَبْعَدَ غَايَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ، وَ مَا أَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَةِ الْمَخْرَجِ عَدْلا مِنْ قَضَائِكَ لا تَجُورُ فِيهِ، وَ إِنْصَافا مِنْ حُكْمِكَ لا تَحِيفُ عَلَيْهِ. ( ۲۰ )
چه بسیار است دگرگونی او در عذاب تو! چه طولانی است درنگ حیرت زای او در عقاب تو!چه دور است فرجام او از گشایش!چه نومید است از سهولت راحتی و رهایی!و این همه بر پایه ی قضاوت عادلانه ای است که در آن ستم نمی کنی،و حکم منصفانه ای است که در آن ظلم نمیکنی.ِ
(مَا أَكْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِي عَذَابِكَ):
چقدر سخت است و چقدر زیاد است این گرفتاری هایی که برای چنین کسی پیدا میشود.
(وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِي عِقَابِكَ):
چقدر این حیرت در آن عقاب طولانی میشود .
(وَ مَا أَبْعَدَ غَايَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ):
و چقدر از گشایش دور میشود .
( وَ مَا أَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَةِ الْمَخْرَجِ):
چقدر سخت میشود از این که فکر کند یک راه گشایشی برای او هست. (عَدْلًا مِنْ قَضَائِكَ):
اینها به خاطر عدلی است که در قضاء تو هست.بخاطر مهلتی است که به آنها دادی، عجله نکردی، حلم به کار بردی و آنها را بخشیدی.
( لَا تَجُورُ فِيهِ):
ستمی توی آن نبوده.
(وَ إِنْصَافاً مِنْ حُكْمِكَ لَا تَحِيفُ عَلَيْهِ):
بلکه حکم منصفانهای هم بوده، مهلت داده شده، حجتها هم تمام شده.
فَقَدْ ظَاهَرْتَ الْحُجَجَ، وَ أَبْلَيْتَ الْأَعْذَارَ، وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعِيدِ، وَ تَلَطَّفْتَ فِى التَّرْغِيبِ، وَ ضَرَبْتَ الْأَمْثَالَ، وَ أَطَلْتَ الْإِمْهَالَ، وَ أَخَّرْتَ وَ أَنْتَ مُسْتَطِيعٌ لِلمُعَاجَلَةِ، وَ تَأَنَّيْتَ وَ أَنْتَ مَلِى ءٌ بِالْمُبَادَرَة ( ۲۱ )
پیاپی حجت آوردی،و عذرها را از میان برداشتی و پیشاپیش انذار دادی و از راه لطف به خوبی مشتاق کردی،مثال های عبرت آموز آوردی،مهلتها را طولانی ساختی، و عقوبت را به تاخیر انداختی با آنکه میتوانستی در آن شتاب ورزی و مدارا کردی درحالی که میتوانستی در کیفر تعجیل نمایی.
(فَقَدْ ظَاهَرْتَ الْحُجَجَ):
حجتها ظاهر شده.
(وَ أَبْلَيْتَ الْأَعْذَارَ):
عذرها هم دیگر برداشته شده.
(وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعِيدِ):
پیغمبرها را فرستادی تااینها را از عذاب بترسانی .
(وَ تَلَطَّفْتَ فِي التَّرْغِيبِ):
هر جور بود اینها را مشتاق میکردی.
(وَ ضَرَبْتَ الْأَمْثَالَ):
چقدر برای آنها مثال زدی .
(وَ أَطَلْتَ الْإِمْهَالَ):
مهلتهای طولانی.
(وَ أَخَّرْتَ وَ أَنْتَ مُسْتَطِيعٌ لِلمُعَاجَلَةِ):
با اینکه میتوانستی عجله کنی.
( وَ تَأَنَّيْتَ وَ أَنْتَ مَلِيءٌ بِالْمُبَادَرَةِ):
تو هرآن، میتوانستی کیفرشان کنی.
لَمْ تَكُنْ أَنَاتُكَ عَجْزا، وَ لا إِمْهَالُكَ وَهْنا، وَ لا إِمْسَاكُكَ غَفْلَةً، وَ لا انْتِظَارُكَ مُدَارَاةً، بَلْ لِتَكُونَ حُجَّتُكَ أَبْلَغَ، وَ كَرَمُكَ أَكْمَلَ، وَ إِحْسَانُكَ أَوْفَى، وَ نِعْمَتُكَ أَتَمَّ، كُلُّ ذَلِكَ كَانَ وَ لَمْ تَزَلْ، وَ هُوَ كَائِنٌ وَ لا تَزَالُ. ( ۲۲ )
نه مدارا کردنت از ناتوانی بوده و نه فرصت دادنت، سستی، نه خودداریت غفلت، و نه به تاخیرانداختنت سازش، بلکه از آن رو بوده که حجت تو رساتر و کرمت کامل تر و احسانت گسترده تر، و نعمتت تمام تر باشد،و این همه بوده و هست و خواهد بود و از میان نمیرود.
( لَمْ تَكُنْ خودداریتأَنَاتُكَ عَجْزا):
این تأنی تو از روی عجز نبوده.
(وَ لَا إِمْهَالُكَ وَهْناً):
آن مهلتی هم که دادی، سستی نبوده.
(وَ لَا إِمْسَاكُكَ غَفْلَةً):
و این که خودداری کردی، غفلت نبوده، بلکه میخواستی تغییری در اینها ایجاد بشود.
(وَ لَا انْتِظَارُكَ مُدَارَاةً):
به تأخیر انداختن هم یک نوع کنار آمدن نبوده.
(بَلْ لِتَكُونَ حُجَّتُكَ أَبْلَغَ):
بلکه میخواستی حجت تمام بشود.
(وَ كَرَمُكَ أَكْمَلَ):
و میخواستی بالاترین کرامت را نشان بدهی.
(وَ إِحْسَانُكَ أَوْفَى):
و بهترین احسان را، یک احسان پر به آنها نشان بدهی.
(وَ نِعْمَتُكَ أَتَمَّ):
ونعمتت را هم تمام کنی.
(كُلُّ ذَلِكَ كَانَ وَ لَمْ تَزَل):
همه اینها بوده و خواهد بود.
(وَ هُوَ كَائِنٌ وَ لَا تَزَالُ):
و از میان هم نمیرود.
حُجَّتُكَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُوصَفَ بِكُلِّهَا، وَ مَجْدُكَ أَرْفَعُ مِنْ أَنْ يُحَدَّ بِكُنْهِهِ، وَ نِعْمَتُكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى بِأَسْرِهَا، وَ إِحْسَانُكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُشْكَرَ عَلَى أَقَلِّه ( ۲۳ )
دلیل تو برتر از آن است که همه ی آن به وصف آید.و مجد و عظمت تو بالاتر از آن است که واقعیتش معلوم گردد،و نعمت تو افزون تر از آن است که تمام آن به شمارش آید، و احسانت فراوان تر از آن است که بتوان کمترین آن را سپاس گفت.
ِ
(حُجَّتُكَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُوصَفَ بِكُلِّهَا):
حجتهای تو را نمیشود فهمید. یک بار مدارا است، یک بار بخشش است، یک بار فیض است وخیر فراوان.
(وَ مَجْدُكَ أَرْفَعُ مِنْ أَنْ يُحَدَّ بِكُنْهِهِ):
مجد و عظمت تو این قدر بلند است که نمیشود کنه آن را فهمید .
(وَ نِعْمَتُكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى بِأَسْرِهَا):
نعمتهای تو بیش از آن است که بشود آنها را به شمارش در آورد.
(وَ إِحْسَانُكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُشْكَرَ عَلَى أَقَلِّهِ):
احسان تو هم همین طور است که بشود از عهده ی کمترین آن با یک شکر برآمد.
وَ قَدْ قَصَّرَ بِىَ السُّكُوتُ عَنْ تَحْمِيدِكَ، وَ فَهَّهَنِىَ الْإِمْسَاكُ عَنْ تَمْجِيدِكَ، وَ قُصَارَاىَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ، لا رَغْبَةً -یَا إِلَهِى – بَلْ عَجْزا. ( ۲۴ )
و اینک نبودن زبان مرا از سپاست ناتوان ساخته و زبان تمجید مرا فرو بسته، و نهایت توانم آن است که به واماندگی خود اقرار کنم، نه به خاطر میل به کوتاهی در سپاس تو ای پروردگار من،بلکه بخاطر ناتوانی.
(وَ قَدْ قَصَّرَ بِيَ السُّكُوتُ عَنْ تَحْمِيدِكَ):
فقط این قدر هست که باید ساکت شد، و نمیشود حمد تو رابجا آورد.
(وَ فَهَّهَنِيَ الْإِمْسَاكُ عَنْ تَمْجِيدِكَ):
زبان لال است از این که بخواهد آن تمجید واقعی را از تو بکند.
( وَ قُصَارَايَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ):
و وامانده است از این که بخواهد اقراری انجام بدهد.
(لَا رَغْبَةً بَلْ عَجْزاً):
نه این که نمیخواستم، بلکه عاجز بودم.
فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّكَ بِالْوِفَادَةِ، وَ أَسْأَلُكَ حُسْنَ الرِّفَادَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اسْمَعْ نَجْوَاىَ، وَ اسْتَجِبْ دُعَائِى، وَ لا تَخْتِمْ يَوْمِى بِخَيْبَتِى، وَ لا تَجْبَهْنِى بِالرَّدِّ فِى مَسْأَلَتِى، وَ أَكْرِمْ مِنْ عِنْدِكَ مُنْصَرَفِى، وَ إِلَيْكَ مُنْقَلَبِى، إِنَّكَ غَيْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِيدُ، وَ لا عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. ( ۲۵ )
اینک این من درمانده ام که آهنگ ورود به پیشگاهت را دارم،و ازتو خواهان پذیرایی نیک هستم، پس بر محمد و آل او درود فرست و زمزمه ی دلم را بشنو، دعایم را اجابت نما، و روزم را با نومیدی به پایان نرسان، و درخواسته ام دست ردبر سینه ام نزن، و رفتنم را از درگاهت و رجوعم به پیشگاهت را گرامی بدار، به راستی که تو در آنچه بخواهی دچار تنگنا نمیشوی، و در اعطاء آنچه خواسته شود عاجز نیستی، و تو بر هر چیزی توانایی، و هیچ توان و قوه ای نیست مگر به قدرت خدای بلند مرتبه ی بزرگ.
(فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّكَ بِالْوِفَادَةِ):
این من هستم که با این همه نعمت، با این همه خیر، با این همه گذشت نمی توانم از عهده بربیایم. ببینید خود این یک تشریفات است
(أؤُمُّک بالوَفادَة):
وفود، میخواهم بیایم به طرف خدا، این ارزش انسان است، قیمت انسان است که خود خدا این قیمت را برای انسان مؤمن گذاشته و مؤمن را قیمتی قرار داده، امام معصوم را بالای سر او قرار داده، عقل به او داده، ایمان به او داده لذا تحویلش میگیرد. به میزانی که مؤمن در خودش اینها را قدرشناسی و نگهداری کند،به همان مقدار بهرهمند است. حالا که وفود پیدا کرد.
(وَ أَسْأَلُكَ حُسْنَ الرِّفَادَةِ):
از تو می خواهم که همان جوری با من رفتار کنی که میکردی، احسانت را قطع نکنی و حلمت را داشته باشی.
حالا از او پذیرایی میشود. رفد. چه کسی میخواهد پذیرایی کند؟ خدا. توی پذیرایی چیست؟ معرفت، توفیق و عقل میدهند، موانعش را برمیدارد. روحش را قوی میکند، اعتماد به نفس به او میدهد، علم به او میدهد. ببینید فضائل را در او منور میکند، نور امام را در او پرتلالو میکند. خدا خیلی چیزها در انسان دارد که اگر آنها در وجود آدم شعلهور بشود، عقل به کار می افتد، شوق، رغبت، رغبت به طاعت، خوف از وعید و تمسک به اهلبیت پیدا میشود. ببینید حالا که به این جا رسید (فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ):
واسطه آمد. چرا؟
(وَ اسْمَعْ نَجْوَايَ):
خدا حرف من را که گوش نمیکند، نجوای من به چه درد خدا میخورد؟. بعد از صلوات به درد میخورد. مثل این که شما غذا میخوری نمک ندارد، نمک میریزی خوردنی میشود.
(وَ اسْتَجِبْ دُعَائِي):
دعای ما مستجاب نیست که. گفته شده اگر اول وآخر دعا صلوات شد حالا استجابت میآید و دعایم مستجاب می شود .
(وَ لَا تَخْتِمْ يَوْمِي بِخَيْبَتِي):
روزم را به ناامیدی تمام نکن. امروز یک روز پرخیر باشد، بینتیجه نباشد.
(وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ فِي مَسْأَلَتِي):
یک جور نشود بگوید برو پی کارت! حالا به منافق و اینها میگوید إخس، مثل یک بلانسبت سگ، به مؤمن میزند برو کنار.
(وَ أَكْرِمْ مِنْ عِنْدِكَ مُنْصَرَفِي، وَ إِلَيْكَ مُنْقَلَبِي):
خدایا با اکرام با من برخورد کن که وقتی دارم برمیگردم اکرام تو را ببینم و برگشتم به طرف تو اینجور باشد که ببینم باکرامت با من برخورد شده .
(إِنَّكَ غَيْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِيدُ):
حالا اگر من را بپذیری که بر تو سخت نمیشود و به تنگنانمی افتی . در روایت دارد که اگر خدا به یک نفر همه مخلوقاتش را از اول خلقت تا آخر خلقت بدهد، هم گنجایش آن را میدهد، و هم از خزانهاش کم نمیشود. وقتی خدا یک فرشته دارد که این فرشته سرش توی عرش است، پایش توی آسمان اول، فرشته ای دارد که یک بال او توی مشرق است یک بال او توی مغرب، درقلب ببین چه چیزی قرار داده ، این قلب مال خودش است ( القَلْبُ حَرَمُ اللّه ) محبت چهارده معصوم علیهم السلام توی آن جا میگیرد، این خیلی است. خدا وسعت میدهد.
( ألم نشرَحْ لَک صَدْرَك ) خدا وسعت میدهد و الا این قلب اصلاً جا ندارد .
(وَ لَا عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ):
ما داریم با خدایی صحبت میکنیم که عاجز نیست، و اگر از او چیزی بخواهیم عاجز نمیشود، از او عجز سراغ نداریم. معصوم هم همین جور است چون وصل به کُر هست. از یک امامزاده هم سؤال میکنیم همین جور است، او هم وصل به کر هست. از یک مؤمن هم همین جور است، او هم وصل به کر است که بفهمد.
(وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ):
مؤمن هم همین جور میشود. میشود؛ (أنت علی کل شیءٍ قدیر). حضرت راجع به مقداد فرمود: چون مقداد حرف خدا و من و علی را گوش داد ،هر چیزی که توی عالم هست، از او حرف شنوی دارد.
(وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ):
تنهای تنها تو قادر بر هر چیز هستی.