پخش زنده
فراز22-21
فراز 22و21«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ جَهْلِی ، وَ أَسْتَوْهِبُکَ سُوءَ فِعْلِی ، فَاضْمُمْنِی إِلَی کَنَفِ رَحْمَتِکَ تَطَوُّلًا ، وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِ عَافِیَتِکَ تَفَضُّلًا.»( ۲۱ )
«بارخدایا من از نادانی خود از تو پوزش میطلبم و از کرده بدم درخواست بخشش دارم، پس از سر احسان در سایهی مهر خویش پناهم ده و از باب تفضل بر من لباس عافیت بپوشان.»
( اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ جَهْلِي ):
خدایا از جهلم عذرخواهی میکنم. ببینید آدم باید از جهلش پیش خدا عذرخواهی کند به اینکه بگوید من نمیفهمم، نمیدانم چه کار باید بکنم. خود این یک عذرخواهی است. نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش این است که پشت سرش علم میآید. وقتی شما عذرخواهی کردی، خودت را جاهل فرض کردی خدا علم به شما میدهد، عذرت را برطرف میکند.
( وَ أَسْتَوْهِبُكَ سُوءَ فِعْلِي ):
خدایا میخواهم که بدی من را ببخشی.
( فَاضْمُمْنِي إِلَى كَنَفِ رَحْمَتِكَ تَطَوُّلًا ):
خدایا من را به رحمت واسعه خودت ملحق کن نه از باب لیاقت من، بلکه تطولاً و رحمةً و عنایةً. شما ائمه-علیهمالسلام- را ببینید چه طور با خدا صحبت میکنند؛ با این تعبیر که من هیچ چیز ندارم، دستم خالی است. همه گناهان را کردم، همه معصیتها را انجام دادم، خیلی خرابکاری کردم حالا پیش تو آمدم، هر دفعه همین است. ائمهای که نور مطلق هستند، در قرب واقعی هستند، هیچ فاصلهای با خدا ندارند ولی امام میگوید دست ما خالی است ( ربّ زدنی عَلماً و الْحِقْنِی بِالصّالِحین ) ؛ خیلی مهم است این حالت در ما ایجاد بشود. من هر دفعه میآیم بدانم دست خالی هستم. با خدا هم اینطور صحبت کنم.
( وَ اسْتُرْنِي بِسِتْرِ عَافِيَتِكَ تَفَضُّلًا ):
ما که کاری نکردیم تا ستاریت خدا شامل حال ما شود. خدا دارد این کار را تفضلاً و تطولاً انجام میدهد.
«اللَّهُمَّ وَ إِنِّى أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ كُلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَكَ، أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِكَ مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِى، وَ لَحَظَاتِ عَيْنِى، وَ حِكَايَاتِ لِسَانِى، تَوْبَةً تَسْلَمُ بِهَا كُلُّ جَارِحَةٍ عَلَى حِيَالِهَا مِنْ تَبِعَاتِكَ، وَ تَأْمَنُ مِمَا يَخَافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ أَلِيمِ سَطَوَاتِكَ.»( ۲۲ )
«بارخدایا به آستانت توبه میکنم از هر چه بر خلاف ارادهی تو باشد و یا از محبت تو بکاهد، از خطوراتی که بر دلم گذشته و نگاههای چشمم و گفتههای زبانم، چنان توبهای که هر یک از اعضای بدنم را به سهم خود از کیفرت به سلامت دارد و از قهر سهمگین تو که تجاوزکاران از آن در هراسند ایمنی بخشد.»
( اللَّهُمَّ وَ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ كُلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَكَ ):
خدایا من به تو پناه میآورم از همه آن مخالفتهایی که با تو کردم. ببین اینطور خوب است، یعنی همیشه فرض کن که با اراده خداوند مخالفت کردهای. هیچ احساس نکنی که موافق اراده خدا حرکت کردی. چون شما آن صد در صد را که نمیتوانی انجام بدهی حداقل یک قسمت آن خالی است، خب این همان تخلف است. ببینید در این حالت هیچ موقع غرور آدم را نمیگیرد. مثلا شما فرض کن هر شب زیارت امام رضا-علیهالسلام- بروی، یک زیارت خیلی کامل انجام بدهی، همه چیز آن هم دقیق دقیق باشد. خب شما زیارت خودت را با سلمان مقایسه کن، زیارت خودت را با آقای بروجردی، با علامه طباطبایی، با آقای میلانی مقایسه کن. اصلاً قابل مقایسه است؟ کامل هم انجام داده باشی، باز به آن درجه نمیرسد، وقتی اینطوری فرض کردی و خودت را بدهکار دیدی بعد از بیرون آمدن دوباره شوق برگشت داری، ولی اگر احساس کردی که عجب زیارتی بود، دیگر به مرحله قاب قوسین أو أدنی رسید! مثل پیغمبر خدا آن طرف کمان واقع شده ما هم این طرف کمان، شاید هم نزدیکتر، دیگر میل پیدا نمیکنی برای زیارت برگردی چون فکر میکنی پُر هستی. ولی اگر آمدی و آخر سر که داری میروی اینطوری فرض کردی که کم گذاشتی، یک ساعت بعد دوباره دوست داری برگردی حرم، نفس اینطور است، شما باید این نفس را مدام بکوبی، باید به او بفهمانی که هیچ چیز نداری. آخر نفس که این چیزها را نمیفهمد. مثلا شما یک بار با الاغ بار کن ببر، الاغ میگوید ما وظیفهمان را انجام دادیم؟ نه بابا فوری دوباره بارش کن او را برگردان. این اگر یک لحظه فکر کرد که بار را به منزل رسانده و تمام. شما چند بار هم بار ببر فرقی نمیکند.
لذا شما ببینید حضرت میفرمایند: ( الطّاعة بعد الطاعة ) شما تا نماز را خواندی و سلام دادی، تسبیح حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- را بگو. تسبیح حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- تمام شد نافله بخوان بعدش سجده شکر کن و…نفس را یک لحظه رها کنی فکر میکند که همه کارها را کرده. شما ببینید در ماه رمضان مستحب است شش روز بعد از عید فطر روزه بگیری. در روایت دارد اگر کسی حج رفت و گفت من دیگر حج نمیآیم، خدا ولایتش را برمیدارد. مرگش میرسد. چرا؟ چون این فکر کرده دیگر پر شده. همیشه خودت را خالی بدان، هیچ چیز نداری، این به نظر من مقام معصوم است، با آن عظمت طوری حرف میزند که آدم فکر میکند هیچ چیز ندارد. روایتش خوانده شد که شما خودت را جاهل و گمراه فرض کن از خدا علم بخواه، بگو:( اهدنا الصراط المستقیم ). خودت را فقیر بدان شما الان چقدر پول داری، فکر میکنی این زیاد است، کجای این زیاد است. بگو خدایا پول بده، حالا زیاد بود خرجش میکنیم. ولی اگر فکر کنی پول زیاد داری کلاه سرت میرود. علم، هر چقدر داری باز هم بگو:( ربِّ زِدْنی عِلْماً وَ اَلْحِقْنی بِالصّالِحین ) باور بفرمایید الان ما معصوم را زیارت بکنیم فردا میگوید هر چه سؤال داری از من بپرس. اگر ما راجع به یک چیز بپرسیم، میگوییم آقا من همه چیز را پرسیدم. ابوذر در محضر حضرت میگوید( زِدْنی ) آقا اضافه کن، باز هم بفرما باز هم بفرما. در سی فراز دارد که ابوذر مدام میگوید آقا باز هم بفرما. این خودش را خالی میبیند، ولی ما خودمان را پر میبینیم.
( أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِكَ مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِي ):
خدایا چیزهایی آمده و به خاطر خطورات قلبی من محبت را برده است.
یک آقایی آمد گفت که من یک مشکلی دارم. نه مشکل مالی دارم، نه هیچ کمبود دیگر، همه چیزهایم سر جایش هست. گفتم به خاطر این است که شما با حالاتی که در وجود خودت درست کردی آن ارتباط با خدا و رشته محبت قطع شده است. یک محبت بیش از حد. خیلی مهم است.
( وَ لَحَظَاتِ عَيْنِي ):
مدام چشمهایم را به کفش و لباس و …دوختم، خانهها و ماشین ها و تلویزیون و اینها را دیدم، گفتم عجب لباسی، عجب وضعی و….
( و لَحَظاتِ عَیْنی ) اینها در قلب من آمده دیگر نمیگذارد من خدا را ببینم. قلبم پر شده، مثل یک سمساری همه چیز توی آن هست.
( وَ حِكَايَاتِ لِسَانِي، تَوْبَةً تَسْلَمُ بِهَا كُلُّ جَارِحَةٍ عَلَى حِيَالِهَا مِنْ تَبِعَاتِكَ ):
یک توبهای نصیب من کن که هیچ کدام از اعضای بدنم به وسیله تو تنبیه نشوند
( وَ تَأْمَنُ مِمَا يَخَافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ أَلِيمِ سَطَوَاتِكَ. ):
و قهر تو آنها را نگیرد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.